کد خبر: 63455

نوجوانی چیست؟

انسان معمولی، طیف دارد، تنوع دارد. نوجوان‌ها هم همین‌اند. برخی دنبال جدیدترین مداحی‌اند و برخی هم دنبال آخرین آهنگ کره‌ای. حتی اغلب ممکن است دنبال هر دو بروند. این‌که کسی بیاید ذره‌بینش را بگذارد روی یک بخش از این طیف و یک سلیقه خاص را تعمیم بدهد به همه آنها، همان‌قدر ابلهانه و بلاهت‌آمیز و خنده‌دار به نظر می‌رسد که بگوییم همه آدم‌بزرگ‌ها طرفدار یک حزب خاص هستند.

نرجس صالح، پژوهشگر حوزه نوجوان: مسئول پرورشی مدرسه عوض شده بود. ما به برنامه‌های بزرگ عادت نداشتیم، چون اغلب مناسبت‌ها به صبح‌گاه، و احتمالا قدری دست‌زدن با مولودی یا سینه‌زدن با مداحی محدود می‌شد و بعد هم به شیرینی (در 90درصد مواقع دانمارکی) و چای ختم می‌شد. البته اگر مناسبت جشن بود، ممکن بود که چای، جایش را به شیرکاکائو یا آبمیوه هم بدهد و این بستگی به بخت و اقبال ما داشت. اما کلاس هشتم همه‌چیز واحد پرورشی مدرسه عوض شد. قرار شد کلاس ما برگزارکننده جشن میلاد پیامبر باشد. ما افتادیم توی یک جریان که از بودن توی بالا و پایین‌هایش لذت می‌بردیم. از 6 صبح تمرین کردن سرودمان با چشم‌های نیمه‌باز، از کار کردن با دستگاه نور و صدای مدرسه، از تمرین مجری‌ها، از بدو بدو برای درست کردن پذیرایی برنامه، از سر تا پا رنگی شدن‌مان برای دکور درست کردن و از خیلی چیز دیگر لذت بردیم. دلیل همه اینها آن بود که یک چیزی توی ذهن و فکر ما جرقه زد که گویا «ما هم می‌توانیم. » این جرقه توی رگ‌های ما دویده بود. شاید الان بی‌اهمیت یا ساده به نظر بیاید اما برای ما نوجوان‌های آن زمان شبیه موجودی بود که همیشه در خواب فرو رفته و حالا کسی لطف کرده و پیشقدم شده بود تا با نوازش بیدارش کنند؛ همین.

«ما آدم حساب شده بودیم.» آدم می‌تواند بلد نباشد، می‌تواند تلاش کند، می‌تواند تندی کند، می‌تواند نادیده بگیرد، می‌تواند گیج شود، روی پای خود بایستد، توی حساب و کتاب‌هایش خطا کند، مشورت کند، توی اجرا تپق بزند، می‌تواند چیزی را فراموش کند و هزار «می‌تواند» خوب و بد دیگر. ما هم مجموعه‌ای از اینها بودیم. اگر الان کمی بیشتر از هم‌سن و سال‌هایمان این کارها را بلدیم قطعا نتیجه همان آدم حساب شدن‌مان بوده. ما پیش از آنکه در نظر بزرگ‌ترهایمان نوجوان باشیم و در سن بلوغ، و هزار تلخی و تندی اخلاقی برچسب شود و بخورد روی پیشانی‌مان، یک انسان معمولی بودیم. من منکر این نیستم که نوجوانی اقتضائات خاص خود را دارد. من هم آن اقتضائات خوب و بد را لحظه‌لحظه و با سلول‌سلول بدنم حس کرده و زیسته‌ام. اما قبل از همه آنها، منِ نوجوان یک انسان عادی بوده‌ام، مثل بقیه نوجوان‌ها.

انسان معمولی، طیف دارد، تنوع دارد. نوجوان‌ها هم همین‌اند. برخی دنبال جدیدترین مداحی‌اند و برخی هم دنبال آخرین آهنگ کره‌ای. حتی اغلب ممکن است دنبال هر دو بروند. این‌که کسی بیاید ذره‌بینش را بگذارد روی یک بخش از این طیف و یک سلیقه خاص را تعمیم بدهد به همه آنها، همان‌قدر ابلهانه و بلاهت‌آمیز و خنده‌دار به نظر می‌رسد که بگوییم همه آدم‌بزرگ‌ها طرفدار یک حزب خاص هستند.

آدم‌ها گاهی آن‌قدر به ویژگی‌های خاص نوجوانی می‌پردازند که گاهی فراموش می‌کنند ما نوجوان‌ها هم از خودشانیم. یادشان می‌رود بدخلقی‌ها یا ناراحتی‌هایمان همیشه به بلوغ مربوط نمی‌شود و گاهی طبیعی‌ترین واکنش هر انسانی در هر سنی و جایگاهی است. من تا ابد مدیون معلم‌ها و دوستان بزرگ‌تری خواهم بود که جدا از هر تعریفی که از نوجوان وجود داشت، این عینک را از چشم‌شان برداشتند و اول از همه من را یک آدم معمولی دیدند که می‌تواند دست به خیلی از کارهای خوب یا بد بزند. این آدم‌ها اجازه دادند من کنارشان قد بکشم. و چه چیزی از این ارزشمندتر و ماندگارتر؟

کی‌پاپ با وجود تاثیرات منفی‌اش، مزایایی هم برای هرکسی داشت و دارد، که البته برای همه قابل درک نیست! نوجوان دوست دارد درمورد علایقش حرف بزند و شنیده شود؛ چیزی در زندگی‌اش پیدا کرده که او را تعریف می‌کند، علایق منحصربه‌فردی دارد که نیاز دارد آزادانه و بدون اینکه مورد تمسخر واقع شود، احساس کند ارزشمند است. آیدل‌های کی‌پاپ گاهی آنقدر به طرفداران‌شان نزدیک می‌شوند که آنها دیگر احساس تنهایی نمی‌کنند.

در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:

داروغه‌ مدرسه (لینک)

ما نسل در میانه‌ای بودیم! (لینک)

مثل کوه؛ سخت اما استوار (لینک)

مرتبط ها