کد خبر: 63203

پارسانیا:

استاد حسن‌زاده، علامه ذوالفنون بودند

پارسانیا گفت: استاد حسن‌زاده، علامه ذوالفنون بودند و در علوم مختلف همانند کلام، فلسفه، ادبیات، فقه و اصول و هیئت و ریاضیات، به جایگاهی رسیده بودند که در موضع اجتهادی قرار داشتند.

به گزارش «فرهیختگان»، مراسم بزرگداشت مقام علمی و فرهنگی آیت الله حسن حسن‌زاده آملی فقیه، عالم ربانی و سالک توحیدی به بهانه چهلمین روز درگذشت این دانشمند برجسته ایرانی – اسلامی، روز گذشته، شنبه ۱۵ ‏آبان ماه ۱۴۰۰ به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در فضای مجازی برگزار شد. در این برنامه حسن بلخاری استاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن آثار و ‏مفاخر فرهنگی، محمدباقر لاریجانی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، حمید پارسانیا استاد دانشگاه تهران و ‏عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حسن رمضانی خراسانی از شاگردان علامه حسن زاده آملی، منوچهر ‏صدوقی سها عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی،سید حسن امین پژوهشگر حکمت اسلامی و از شاگردان علامه حسن زاده آملی و قادر فاضلی استاد حوزه و ‏دانشگاه و از شاگردان علامه حسن زاده آملی سخنرانی کردند.

حسن بلخاری در ابتدای این برنامه گفت: نخست به روح حضرت آیت الله حسن زاده آملی عارف ربانی و عالم بزرگ و بلند مرتبه اندیشه و تمدن اسلامی، سلام و درود الهی می فرستم و از خداوند متعال خواستارم روح این عالم جلیل القدر را با ارواح پاک اولیا و عرفا و صلحا محشور و قرین و مأنوس بفرماید. در این مجلس به چند نکته بنیادین در باب جناب استاد حسن زاده و مهمتر، نوع تحقیقات و مطالعاتشان و همچنین سیره و خصال ایشان اشاره خواهم کرد.

او ادامه داد: دو یا سه سال پیش که انجمن مفاخر مراسم بزرگداشت آیت الله جوادی آملی را برگزار کرد، من در آن مراسم در شرح خصال جناب آیت الله جوادی آملی، هم مقالتی نگاشتم و هم مطلبی را در سخنرانی خود ارائه کردم که مهمترین نکته آن موانست ذاتی سه گوهر بی نظیر در اندیشه و تمدن اسلامی بود. یکی گوهر تقوا و دیگری گوهر عقل و سوم گوهر حکمت. بین این سه موانست ایجاد می‌شود، بنا به تعریفی که در لغت از این سه گوهر وجود دارد (گرچه در قلمرو مفهوم فضاهای متفاوتی را شامل می‌شوند)، لیکن در قلمرو ریشه و لغت، نسبتی جوهری با هم دارند و همان نسبت جوهری از دیدگاه من عامل موانست ذاتی این سه گوهر و همنشینی جوهری آن ها است. مساله ای که این ها را به هم پیوند می دهد و این موانست را ایجاد می کند، این است که هر سه در لغت به معنای «منع» اند.

استاد دانشگاه تهران ادامه داد: بنابراین اگر یک عالم علم لغت به بطن این سه واژه نظر کند، متوجه می شود که هر سه واژه اشاره به «منع» دارند یا نگاه داشتن(تقوی) و بند بر پای نهادن(عقل) و لگام زدن (حکمت). معتقد هستم نسبتی که از لحاظ لغوی بین این سه واژه در اینجا وجود دارد، می تواند مبنای یک استنتاج جوهری شود؛نسبت جوهری و ذاتی به این معنا که «تقوا» در ذات خود اگر به حقیقت باشد، عقل و حکمت را هم دارد. اگر حکمت به حقیقت، حکمت باشد در ذات خود تقوا و عقل را هم دارد. و اگر عقل به حقیقت، «روحانی» باشد به همان معنا که در قرآن هم ردیف نقل و سمع آمده؛ بنابراین در ذات خود، هم حکمت و هم تقوا را دارد .

بلخاری تأکید کرد: البته اینجا بحثی وجود دارد که من در آن جلسه هم به آن اشاره کردم که چرا این سه مفهوم بنیادین و گوهرین هر سه از سر منع و عقال و وقایه در این حوزه مفهوم پیدا می کنند. شاید از این رو که در خلقت انسان ابتدا فجور بر انسان الهام شد «و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» و کسی تا به تزکیه نرسد و فجور را نزداید و منع از لذات نفس نکند، به حقیقت رستگار نمی شود و این داستانی برای خود دارد که بماند برای فرصتی دیگر.

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: این نکته را در مقدمه عرض کردم تا بگویم عالمان حقیقی در تمدن اسلامی صاحب این سه گوهر اند و بربنیاد حکمت جوهریشان، عقلانیتی در اندیشه و در تعلیمشان وجود دارد که مثال زدنی است و بر بنیاد این حکمت، تقوایی در گفتار و کردار و خصال و سیره و حیاتشان وجود دارد که این هم مثال زدنی است و این را یکی از مصادیق موانست جوهری عقل و حکمت و تقوا می دانم.

او ادامه داد: از همین رو مایل هستم مصداق برجسته این موانست را در عصر کنونی مرحوم علامه حسن زاده آملی بدانم. همه کسانی که در باب ایشان مطالعه کرده اند و اندک آگاهی از ایشان دارند، می دانند که در حوزه تقوا، سیره ایشان مثال زدنی بود و می دانند که در قلمره حکمت از جمله حکمای جامع تمدن ما بودند. تسلط در فقه و تفسیر و کلام و فلسفه و عرفان و ریاضیات و هیئت و نجوم و هندسه و حتی ادبیات و شعر و آشنایی با رموز و وقوف به اسرار ابیات مولانا یا حافظ نیز در آثار ایشان وجود دارد و این جنس جدی حکمت در تمدن اسلامی است. اگر در قرآن «حکمت» به مفهوم «خیر کثیر» است، بنابراین بالذات بیانگر این است که اگر به کسی «حکمت» بدهند، عقل و تقوا هم می دهند و یا شاید تقوا، سبب شود که موجب خطاب عطیه الهی یا مشمول این رحمت الهی شوند.

او افزود: آن کسی که در جوهر خود مفهوم حکمت یا طلب حکمت را بپروراند، بر بنیاد « مَن أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ لیلأ...» و این اخلاص را بستر بنیادین طلب حکمت قرار بدهد، این مهم در سیره عملی او و سیره حیات و زندگی او حتما گرایش عقلی به فلسفه، گرایش به عرفان عملی یا تقوا و البته گرایش به عرفان نظری را پدید می آورد. می خواهم بگویم برآمده و مستنتج از این گوهر یعنی حکمت حقیقیه، هم وقوف به بطن و متن عقلانیت در دانش فلسفی حاصل می شود و هم عاملیت در حوزه تقوا و عرفان عملی و هم عالمیت در مبانی رمز گونه عرفان نظری. این ویژگی ذاتی و جوهری اشاره به حکمت و خیر کثیری است که در قرآن به کفایت بیانگر جامعیت مفهوم حکمت و آثار گران بها و بی نظیر آن است.

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: حال اگر به مجموعه آثار و تألیفات جناب استاد حسن زاده آملی نگاه کنید اینکه مثلا یک وقوف جدی و یک همت عالی در پرداختن به فصوص الحکم ابن عربی داشتند، علاوه بر اینکه خود ایشان «ممد الهمم» را در شرح فصوص دارند و در پایان، فص فاطمیه را به آن کتاب اضافه می کنند. همچنین به شرح و تدریس شرح قیصری بر فصوص‌الحکم می پردازند. یا دیگر شارحان بزرگ فصوص در تمدن اسلامی که ایشان به آن پرداخته اند نیز بسیار مهم اند، لذا تأملات ایشان در باب «فصوص» بسیارجدی است. و به نظر می رسد نگاهی ویژه به این کتاب استثنایی در تمدن اسلامی داشتند.

او درادامه گفت: می دانیم «فصوص» از جمله کتب عظیمی است که در عین ایجاز، حاوی عالی ترین و شگرفترین معانی عرفان نظری و حکمت است. قطعا کسی که با جان مرحوم آیت الله حسن زاده آملی انسی داشته باشد و با آثار او آشنا باشد، می داند که ایشان نگاه و توجهی ویژه به «فصوص» داشتند. از آن طرف توجهی که به آثار ابن سینا و خواجه نصیر یا به آثار ملا صدرا و مولانا و حافظ داشتند نیز بسیار قابل توجه است. خوشا به حال این تمدن که چنین بزرگانی را در متن و بطن خود پرورانده است که عاشقان و طالبان حقیقی می توانند در محضر این بزرگان خرمن خرمن معنا برگیرند.

استاد دانشگاه تهران ادامه داد: در حوزه فلسفه، آثار فلسفی ایشان و در حوزه حکمت، آثار حکمی ایشان و در حوزه کلام، آثار کلامی ایشان و در حوزه عرفان، آثار عرفانی ایشان و در حوزه ادبیات، آثار ادبی ایشان و جامعیت موجود در این آثار، نشانگر مفهوم ذاتی حکمت بود و این نکته فوق العاده مهمی است. می خواهم بگویم جوهر حکمت در این تمدن به گونه ای است که اگر جان آدمی حتی در مراحل نخست نسیمی از حقیقتش را احساس کرد و در جوهر خود برای ادراکات عقلی - فلسفی تلاش نمود؛ در ذات خود، دلیل ، انگیزه ، قدرت و قوت برای انجام مناسک عملی تا رسیدن به تقوا و همچنین ادراک رمزو و اسرار عرفان پیدا می کند و لذا اگر به حقیقت، کسی در این تمدن از شمول رحمت الهی در حوزه حکمت بهره مند شود، مانند ظهور آثاری که مرحوم حسن زاده آملی آن ها را پدید آوردند؛ بهترین اثر و نتیجه بهره مندی از این رحمت و حکمت است . حضرت آیت الله حسن زاده آملی از این مسأله به ویژه در ایجاد نسبت بنیادین بین علم و عمل و بین عقل و حکمت و تقوا بهره مند بودند. لذا سیره عملی مرحوم ایشان، جلوه کامل حکمت و عرفان نظری است و حکمت و عرفان نظری ایشان نیز، جلوه کاملی در سیره عملی معظم له دارد که این فوق العاده مهم است.

بلخاری تصریح کرد: از این رو وفات ایشان بر جان مذهب و تمدن ما گران آمد، چرا که ایشان یکی از چهره های بی نظیری بودند که در جان و حیات خود اجتماع علم و عمل را در مفهوم جامع حکمت، محقق کرده بودند.چون برخی مدرس فلسفه و برخی محقق فلسفه. یعنی فلسفه و حکمت و عرفان در آنها تحقق می یابد. یعنی، تحقق عرفان و جامعیت و ظهور عرفان نظری در عرصه عرفان عملی و تقوا و مناسک .

استاد دانشگاه تهران در پایان گفت: در پایان اشاره کوتاهی به مباحث و تحقیقات مرحوم حسن زاده آملی در باب ریاضیات داشته باشم. ایشان در کتاب «یازده رساله فارسی» دو یا سه رساله در مورد فلسفه ریاضیات دارند وباقی مسائل مربوط به ریاضیات را باید در دیگر آثار ایشان جستجو کرد. در حقیقت ایشان متاثر از شریفه «إنّا کُلَّ شَیْء خَلَقْناهُ بِقَدَر»، نسبت جوهری و ذاتی بین حکمت و ریاضیات ایجاد می کنند. می خواهم بگویم کسانی که در حوزه خیر کثیر حکمت، به دانش ها و علوم مختلف نظر می کنند، این دانش ها و علوم را در حاق حقیقی خود مورد ادراک قرار می دهند.

او تآکید کرد: بنده در کتاب «قدر» (نظریه هنر و زیبایی در تمدن اسلامی) که برگرفته از برخی معانی مطروحه در آثار ایشان بود، مفصل از لحاظ هنری و معماری به جایگاه بی بدیل قدر در عالم ریاضیات و هندسه پرداخته ام و شرح و بسط این معنا که چگونه ریاضیات و هندسه و متاثر از حکمت می‌تواند حیات مادی انسان را آباد نموده و به حقیقت حیات انسان جهت دهند.

علامه حسن زاده؛ طبیب روحانی

درادامه این برنامه محمدباقر لاریجانی به ایراد سخن پرداخت و گفت: ما هر وقت که در خدمت مرحوم علامه حسن زاده آملی بودیم به میزان قابلیتی که داشتیم چیزی از ایشان می آموختیم. جلسه و محضری نبود که در خدمت ایشان باشیم که آن محفل، محفلی آموزشی نباشد و هرگز به خاطر ندارم که در نشست و برخاست ها و گفت وگ ها، سخنی غیرمفید در لسان مبارک ایشان جاری شده باشد؛ ایشان چنین شخصیتی بودند؛ لذا در تمام جلسات و حرکات و سکنات و صحبت ها برای انسان آموزنده بودند.

اوادامه داد: اگر از لحاظ روحی حال مساعدی داشتیم، خیلی ما و شاگردان را به اصطلاح تحویل می‌گرفتند و نکاتی را بیان می‌کردند اما اگر کمی مغشوش بودیم وحال مساعدی نداشتیم، مراعات می فرمودند و به خوبی متوجه حال روحی ما می شدند؛ این یک نکته مهم نزد اساتید بزرگ است که می‌توانند به خوبی حالات و سکنات شاگردان خود را درک کنند و به مناسبت وقت مطالبی را بیان کنند.

اوتأکید کرد: وقتی افراد به دنبال استاد می گردند، باید کسی را پیدا کنند که شرایط آن ها را درک کند و متناسب با حالات روحی آنان دستوراتی بدهد و اشکالاتشان را برطرف کند؛ مرحوم حسن زاده نیز این حالت را داشتند. وقتی یک طلبه ای را صدا زدند و فرمودند: ای بنده خدا اگر به درس فصوص یا تمهید وارد می شوی، باید با طهارت کامل ظاهری و باطنی وارد شوی، ظاهراً ایشان اشارتی باطنی به آن طلبه داشتند که نیازمند طهارت بوده و به هردلیل موفق به انجام این عمل نشده بوده است.

لاریجانی دربخش دیگری از سخنان خود گفت: مرحوم حسن زاده آملی، طبیب روحانی بودند، همانطور که امثال ما طبیبان جسمانی هستیم، برای تشخیص و درمان بیماری های نفسانی و درونی انسان ها نیز نیازمند طبیب روحانی هستیم که به مناسبت حالات درونی شخص به راهنمایی و دستگیری از او اهتمام می کنند. گاهی مرحوم علامه حسن زاده آملی به مناسبتی به من فرمودند که ممکن است یک نگاه نامناسب، سال ها انسان را به لحاظ روحانی و نفسانی عقب بیندازد که توضیح بیشتر درباره این موضوع در این مجال نمی گنجد. اما در همین باب و در جهت تزکیه و تربیت نفس نیز دستورات معنوی فراوانی داشتند که آن دستورات را به برخی از خواص و شاگردان نزدیک خود اعطا فرموده بودند.

استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران تصریح کرد: مرحوم علامه حسن‌زاده برای مولفه‌های معرفتی و بینشی ارزش قائل بودند و اگر کسی از ایشان دستوری اخلاقی یا معنوی می‌خواست، بر این نکته تاکید داشتند که باید ذهن انسان باز باشد تا مطلب برایش جا بیافتد. بنابر این لازم است که طلاب و اهالی علم بینش خود را ارتقا دهند و به تزکیه نفس بپردازند تا ابواب معرفتی به روی آن ها گشوده شود.

او اضافه کرد: استاد حسن زاده همواره تاکید داشتند که مردم نباید نگاهشان به معارف دینی اینگونه باشند که این معارف همانند یک دارو یا کپسول درمانی قابل استفاده و درک اند. بلکه در این مسیر همت و ممارست و استقامت نیاز است. البته دراین راستا برخی از توصیه های خود را در قالب رساله ای با عنوان «لقاء الله» به رشته تحریر درآورده اند که می تواند برای اهالی این امور مفید و قابل استفاده باشد.

حسن زاده آملی؛ عالم ذوالفنون

سومین سخنران این مراسم حمید پارسانیا بود. او طی سخنانی گفت: من به چهار مطلب در رابطه با استاد حسن‌زاده آملی اشاره می‌کنم که مطلب اول درباره منزلت و جایگاه علمی ایشان خصوصا در حوزه فرهنگی و تاریخی معاصر ما به عنوان یک عالم ذوالفنون است. نکته دوم در نسبتی است که ایشان بین علوم مختلف برقرار می‌کردند، نکته سوم درباره نسبتی است که به علامه حسن‌زاده مخصوصاً در علم هیئت داده می‌شود و نکته چهارم خاطره‌ای است که از ایشان دارم.

اوادامه داد: استاد حسن‌زاده، علامه ذوالفنون بودند و در علوم مختلف همانند کلام، فلسفه، ادبیات، فقه و اصول و هیئت و ریاضیات، به جایگاهی رسیده بودند که در موضع اجتهادی قرار داشتند و این منزلت این عالم بزرگوار را نشان می‌دهد. ایشان در پانزده سالی که در تهران بودند از اساتید بزرگی بهره بردند و استقرار جدی ایشان در حکمت اسلامی بود.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: نکته دوم این است که به رغم گستردگی دانش علامه حسن‌زاده، نسبت به حوزه‌های معرفتی مختلف اما این دانش‌ها به شکل پراکنده در وجود ایشان جمع نشده بود بلکه از نظم و ارتباط منطقی برخوردار بودند. این اقتضای خود دانش‌هاست که پیوستگی پیدا می‌کنند. در حوزه علوم عقلی، عمده تدریس ایشان متوجه علوم الهی و ربانی بود لذا حتی هیئت، ریاضی یا طبیعیات به دلیل استفاده از مبانی الهی، رنگ الهی می‌گرفت اما علمی که مورد توجه ایشان قرار داشت علم الهی بود و حجم دروس در این علم با سایر علوم قابل مقایسه نبود.

پارسانیا تأکید کرد: نکته سوم درباره تعرض به ایشان از جهات مختلف است که بعضاً شاهد آن هستیم؛ اما این نسبت‌ها درست نیست. شرح و تدریس دروسی همانند نجوم و ریاضیات به این معنی نبود که هرچه بیان می‌کنند نظر خود ایشان باشد؛ همانگونه که خود استاد بیان می‌کردند که به عنوان مثال نظر بطلمیوس در فلان موضوع ممکن است مورد تأیید همگان نباشد. ایشان اساساً به لحاظ فلسفی، فلک‌الافلاک و کلیت هیئت بطلمیوس را برهانی نمی‌دانستند لذا نسبت دادن این نظریات به ایشان و اینکه خودشان هم قائل به چنین مسائلی بودند، صحیح نیست.

استاد دانشگاه تهران: درپایان عرائضم قصد دارم یکی از خاطراتم را درباره مرحوم حسن زاده بیان کنم. علامه حسن‌زاده، مدتی در دهه شصت شمسی ، علم النفس را در مدرسه تحت اشراف آیت‌الله مکارم شیرازی تدریس می‌کردند و منزل ایشان هم نزدیک آنجا بود. در خاطرم هست که بعد از پایان درس، خدمت ایشان بودیم و پرسشی مطرح شد که با چهره‌ای بشاش، بحث را تا دم کوچه‌ای که منزل‌شان بود ادامه می‌دادند. در همان یک خانم محترمه ای به سمت ایشان آمد و قصد فروش مقداری از اجناسش را داشت که به وسیله کوپن ارزاق تهیه کرد بود.ایشان با کرامت تمام، وجه اجناس را دادند و فرمودند: از تو این اجناس را می‌خرم و دوباره آن ها را به شما بازمی‌گردانم. لذا وجه آن را پرداخت کردند و اجناس را هم به آن شخص دادند؛ سپس دست به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: خدا را شاکرم که توانستم مشکلی را از کسی برطرف کنم. امیدواریم خداوند این عالم ربانی را قرین لطف و رحمت خود قرار دهد.

انسان خودساخته و به ثمر نشسته

درادامه این نشست حسن رمضانی به ایراد سخن پرداخت و گفت: انسان به ثمر نشسته‌ای چون حضرت استاد حسن‌زاده آملی که هم در بعد علم، قله‌های علم و معرفت را فتح کرده بود و به مدارج بسیار عالی و بالایی دست یافته بود و هم از نظر عمل و مراعات اخلاص، آیتی بود بس بزرگ و سترگ، مصداق چنین سخنی و چنین فرمایشی است. فرمایش از قول حضرت عیسی (ع) هست که از ایشان پرسیدند که «من نجالس؟» ما با چه کسی نشست و برخاست داشته باشیم؟ حضرت بر این سه خصوصیت تأکید داشت: یکی دیدن آن شخص که انسان باید با او نشست و برخاست داشته باشد و دیگری سخن او و سومی عملش. نسبت به دیدن فرمود: یذکرکم الله رؤیته. با کسی بنشینید که نگاه به او شما را به یاد خدا می‌اندازد. حضرت استاد حسن‌زاده آملی اینگونه بود. از خدا سخن می‌گفت. از حق صحبت می‌کرد. از رسیدن به خدا و سلوک الی الله و لقاء‌الله و فنای فی الله و بقاء بالله سخن می‌گفت. تمام آنچه را که این مرد بزرگ قلم زد، نوشت، تببین کرد، از این رنگ و بو برخوردار بود. نگاه به او انسان را به یاد خدا می‌انداخت و امر دوم، سخن او و گفتار او در علم انسان بیفزاید و حضرت استاد اینگونه بود. آثاری که از آن مرد بزرگ به جای مانده است، چه نوشتار و چه گفتار، همه آنها پر است از نکات و دقائق علمی که بر علم و معرفت انسان می‌افزاید . امر سوم هم عمل آن بزرگوار است که نگاه به عمل او و توجه به عمل او، انسان را به آخرت ترغیب می‌کند و می‌کرد.

او افزود: استاد حسن زاده اهل دنیا نبود. هر گاه سخن دنیا و چرب و شیرین آن به میان می‌آمد، از «دنیا» تبری می‌جست. وابسته نبود؛ نه به پست و مقام و نه به جاه و موقعیت. انسانی بود که بندگی خدا را برای خود، بهترین عنوان می دانست. همان فرمایش امام امیرالمؤمنین (ع) که به درگاه الهی عرضه می‌دارد: «کفی بی فخراً ان تکون لی ربا و کفی بی عزاً ان اکون لک عبدا» بارالها! در عزت من همین بس که من بنده تو هستم و در فخر و مباهات و افتخار من همین بس که تو «رب» من هستی. «انت کما احب فجعلنی کما تحب» تو همان‌گونه هستی که من دوست دارم. تو هم من را همان‌گونه قرار بده که تو دوست می‌داری. حضرت استاد اینگونه بود. بندگی خدا را برای خودش بالاترین عزت می‌دانست و مربوب بودن به ربوبیت حضرت حق را برای خودش بالاترین فخر و افتخار به حساب می‌آورد و چیزی از خدا، جزء خود خدا نمی‌خواست. می‌فرمود اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین شیرین‌تر است. می‌فرمود «حلوا» به کسی ده که محبت نچشیده است.

رمضانی در پایان گفت: بهشت برای حضرت استاد لباس قاصر و کوتاهی است بر قامت بزرگ و عظیم این انسان ملکوتی که در بعد علم و عمل، سلامت بود و با توجه به این علم و عملِ سلامت، به عظمت ملکوتی دست یافته بود. او را نمی‌شد با بهشت و حور قانع کرد. او فقط و فقط با خدا و عنایت ویژه خدا و عبودیت و بندگی خدا و ربوبیت حق- تبارک و تعالی قانع می‌شد و این برای او بسنده بود. «یا من یکفی من کل شیء و لا یکفی منه شی.» ای کسی که از همه چیز کفایت می‌کنی و جای همه چیز را پر می‌کنی و چیزی از تو کفایت نمی‌کند و جای تو را پر نمی‌کند. «اکفنی ما اهمنی من امر الدین و الدنیا و الآخره» بنابراین تو من را در امر دین و دنیا و آخرت کفایت کن که تو همانی هستی که اگر کسی تو را داشته باشد همه چیز را دارد و اگر تو را از دست بدهد همه چیز را از دست داده است. منطق حضرت استاد این بود.

تطورات نفسانی آیت الله حسن زاده آملی

چهارمین سخنران این نشست منوچهر صدوقی سها بود، او گفت: درباره اساتید مرحوم حسن زاده به خصوص در محدوده علوم عقلی تا جائیکه من می دانم ایشان وقتی از آمل به تهران تشریف می آورند به خدمت مرحوم آقای شیخ محمد تقی آملی رضوان الله تعالی علیه می روند که از علما و حکمای تراز اول بودند. ظاهرا آشنایی ایشان با اساتید تهران از طریق مرحوم آقای آملی است. تا جائیکه من می دانم در ساحت معقول، ایشان در تهران موفق به حضور در حوزه درس آقای آملی می شوند و ظاهرا بیشتر فقه و اصول را خدمت ایشان می خوانند و خدمت استاد بزرگوار خود بنده آقای شیخ علی محمد جولستانی اعلی الله قدره که آقای حسن زاده کتبا یکی - دو جا به این تلمذ اشاره فرموده اند، نیز مشرف می شوند. و بعد از ایشان هم مرحوم علامه شعرانی.

اوادامه داد: از دیگر اساتید ایشان در تهران مرحوم الهی قمشه ای بودند و مرحوم فاضل تونی رحمت الله علیهم اجمعین که از سرآمدان شاگردان آقا میرزا هاشم اشکوری بودند و آقا میرزا هاشم هم خلیفه آقا محمد رضا قمشه ای است و این سلسله جلیله مشایخ عرفان نظری اند در عصر خودشان. بعد که به قم مشرف می شوند تا جائیکه من می دانم ارتباط ایشان بیشتر با دو برادر جلیل القدر مرحومان علامه طباطبائی و سید حسن الهی بوده است.

عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: عرفان نظری به عنوان این که علمی است از علوم، در حد این علمیت، حقیقت علم نمی تواند باشد. ما از روز اول که درس خوانده ایم گفته ایم و خوانده ایم و شنیده ایم که «العلم هو الصوره الحاصله من الشی عند النفس» علم انسان ها نوعا علم حصولی است که حاصل می شود از خارج در درون انسان است. نقشی است که از بیرون در درون انسان نقش می شود؛ اینکه نمی تواند حقیقت علم باشد. فرض بفرمایید این استکان الان جلوی من است و درون آن آب است و آب هم ولرم است. اگر استکان را در کنار حرارت بگذاریم، گرم می شود. اگر در داخل یخچال بگذارم سرد می شود. سردی و گرمی در خارج یک حقیقتی است. آب گرم در خارج واقعا گرم است و آب سرد در خارج واقعا سرد است. اما، نه گرمی و نه سردی در خارج استقلال وجودی ندارند و هیچ کسی نمی تواند بگوید آن، خود گرما و خود سرما است؛ عرض تابع یک جوهری است، باید چیزی باشد تا سرد و گرم شود. اگر علم هم از همین مقوله بوده باشد که یقینا علم حصولی هم از همین مقوله است، نمی تواند چندان اعتبار و ارزشی داشته باشد. عین حرارتی که عارض بر آب می شود؛ علم صوری برای نفس بنده حاصل می شود، عین همان حرارتی که از آب زائل می شود، نقش هم از ذهن من زائل می شود. ثم ماذا! این چه علمی است. حقیقت علم نقوش و الفاظ و... نیست.

صدوقی سها تأکید کرد: حقیقت علم همان نوری است که از نفس قدسیه انسان بر می آید و ساطع می شود به نحوی که مرحوم آقای عصار استاد ما می فرمودند، نفوذ می کند در حقایق اشیاء. می خواهم عرض کنم که فلسفه و حتی عرفان نظری نیز، اگر مراد از آن ها همان الفاظ و نقوش و ... باشد چندان کار ساز نخواهند بود؛ حقیقت علم این ها نیست. حقیقت علم، تطور نفس انسانی است به علمیت؛ یعنی ذات انسان خودش بشود علم. مگر درباره حق تعالی نمی گویید که صفات عین ذات اند؛ در اینجا هم تا چنین حالتی پیدا نشود مشکلی حل نخواهد شد.

او ادامه داد: در این محدوده، یعنی آن علمی که با نفس نفیس مرحوم حسن زاده عینیت داشته باشد تا جایی که من می دانم، این بهره را از مرحوم آقای سید حسن الهی برادر بزرگوار مرحوم علامه گرفته بودند و داستان هایی که نقل می کردند و بسیاری از دوستان شنیده اند؛ کاشف از همین معنا است که در خدمت مرحوم «الهی» یک رقم تطور نفسانی برای ایشان پیش آمده بوده است و این همه که از اتحاد عقل و عاقل و معقول دم می زنند و ما هم دم می زنیم، لااقل این مهم برای ایشان حاصل شده بوده است.

میراث‌دار عقلانیات و عرفانیات

درادامه سید حسن امین به ایراد سخن پرداخت و گفت: استاد ما علامه حسن حسن‌زاده آملی حامل و میراث‌دار عقلانیات و عرفانیات ۱۴۰۰ ساله اخیر مکتب تشیع بود. از این جهت مخصوصاً در ابعاد فلسفی و عرفانی اگر ما می‌خواستیم که اسوه و نمونه برجسته تمام فیلوسافان و عارفان و متفکران و حتی متعبدان این هزاره اخیر را در شخص واحدی جمع کنیم مصداق اتم و اکمل این شخص علامه حسن‌زاده بود. بنابراین هر چند که ابعاد شخصیتی ایشان متعدد و متنوع بود اما میزان تولید علم و تعداد آثار ایشان حقیقتاً حیرت‌انگیز است. یعنی اگر یک انسان معمولی که ۸ ساعت باید بخوابد و ۸ ساعت کار کند و ۸ ساعت هم به عبادت و عبودیت و زندگی زناشویی و تربیت اولاد بپردازد، آن شخص حتی ممکن است موفق نشود از آثار انبوه علامه حسن‌زاده آملی رونویسی کند.

او افزود: ایشان بخت خوبی داشتند که موفق شدند آخرین نسل از استادان فلسفه و حکمت و فلکیات و نجوم که در مرتبه متعالی بودند، را درک کنند و تقریباً می‌توانم بگویم هیچ‌کدام از آنها تکرار نشدند. مرحوم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی استاد ایشان بوده است یا اینکه علامه طباطبایی یا برادر ایشان محمد حسن الهی طباطبایی در عرفان و سلوک، استاد ایشان بودند. همچنین استاد برجسته دیگری که ایشان داشتند، استاد ابوالحسن شعرانی بودند که یکی از مردان ممتاز صد ساله اخیر بودند. ایشان فوق العاده متواضع افتاده و بی اندازه‌ای بی‌ادعا و بی‌تکبر بودند. یک عمامه بسیار کوچکی می‌بستند و اکثراً بعد از اینکه در مدرسه مروی تدریسشان تمام می‌شد به طرف کتاب‌فروشی اسلامیه که ناشر آثار ایشان بود، می رفتند و آنجا می‌نشستند و من هم مکرر در مدرسه مروی و هم در همان انتشارات و کتاب فروشی اسلامیه خدمت ایشان می‌رسیدم. و چه کارهای بزرگی از جهت تصحیح متون و منابع کردند و در همه آن کارها هم آقای حسن‌زاده را با خودشان سهیم نموده بودند. زبان فرانسه می‌دانستند. اصلاً به مادیات و دنیا هیچ اعتنایی نداشتند، آقای حسن‌زاده نیز تحت تعلیمات آقای شعرانی همان روش بی‌اعتنایی به دنیا را داشتند و زندگی بسیار سختی هم در تهران تجربه کرده بودند.

امین در بخش دیگری از سخنان خود گفت: یکی دیگر از استادان برجسته مرحوم علامه حسن‌زاده آملی، آقای محی الدین مهدی الهی قمشه‌ای است که در دانشگاه هم تدریس می‌کرد. مرد عارف و بسیار بسیار متواضع که طبع شعر هم داشت و دیوان شعر او هم منتشر شده و آقای حسن‌زاده هم ، شاعرانه‌گی‌ای که دارد بیشتر برگرفته از همین آقای الهی قمشه‌ای است. مابقی استادان ایشان اعتنایی به شعر نداشتند و شاید سرایش شعر را دون شأن علما و حکما می‌دانستند. به هر جهت ایشان این بخت بزرگ را داشت که در حوزه فلسفه تهران بلکه حوزه فقهی تهران، تمام استادان برجسته‌ای که در این شهر در آن زمان وجود داشتند را درک کند.

ضرورت کشیک نفس

درپایان این برنامه نیز قادر فاضلی به ایراد سخن پرداخت و گفت: آشنایی من با حضرت علامه از طریق خواندن کیهان فرهنگی بود که در سال های ۶۱ و ۶۲ شمسی چند سالی چاپ می شد و به رایگان لابلای روزنامه کیهان فروخته می شد. در هر شماره با شخصیتی مصاحبه می کردند و من تصادفا مصاحبه ایشان را خواندم و بسیار علاقمند شدم. یکی دو سال بود که من به قم آمده بودم و سال سوم طلبگی من بود ، علاقمند شدم و آدرس ایشان را پیدا کردم و به کوچه ممتاز رفتم، دق الباب کردم و خود ایشان تشریف آوردند و در را باز کردند و گفتند: چی میخوای آقا جان! این اصطلاح آقاجان تکیه کلام ایشان بود. گفتم اینطور است و من می خواهم از محضر شما استفاده کنم. جمله ای فرمود و یادم است که وقتی به حجره برگشتم کلی گریه کردم. گفتند: آقاجان شما از دور آب می بینید، به نزدیک که بیایی سراب می بینید! من در خود فرو رفتم که به ایشان چه بگویم! سپس گفتند آقا ما به شما نیازمندیم! گفتند که شما چه کاره هستید و چه می کنید؟ گفتم من طلبه هستم. گفت چه می خوانی؟ گفتم شرح لمعه می خوانم. گفتند: معقول چه خوانده ای؟ گفتم که معقول چیزی نخوانده ام. گفت اینکه نمی شود باید مقداری هم معقول بخوانی و گفتم مثلا چه بخوانم؟ گفت نهایه ای، بدایه ای، شرح تجریری خوانده باشید و بعد انشاا... توفیقی شد ما هم در خدمتتان هستیم. من از همانجا خداحافظی کردم و رفتم و کتاب نهایت الحکمه را خریدم و شرح تجرید علامه شعرانی که از اساتید استاد حسن زاده بودند را فراهم کردم خواندم و خلاصه نویسی کردم و با حاشیه ها مطالعه می کردم. باز خدمتشان رفتم و گفتم من پارسال آمدم و شما اینطور گفتید و من هم به توصیه شما رفتم و یک دور حکمت خواندم. گفتند: چه اراده ای و بعد مکثی کردند و گفتند شما می توانید از هفته آینده بیایید و در درس شرح اشارات ما شرکت کنید.

او افزود: حرف اول ایشان که آقاجان شما از دور آب می بینید ولی سراب می بینید در ذهن ما چطور تاثیر گذاشت که ما سال ها بعد پنج جلد کتاب تحت عنوان آب و سراب نوشتیم. که به بررسی عرفان های نوظهور و مقایسه آن ها با عرفان های اسلامی پرداخته است و چاپ هم شده است.

فاضلی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: علامه حسن زاده از برادر مرحوم علامه طباطبائی مرحوم سید حسن الهی نقل می‌فرمودند که سید حسن الهی به من فرمود: روزی از طریق علم اعداد وعلم جفر سوالی کردم که چگونه می‌توان به خدمت امام زمان رسید؟ (علم اعداد وعلم جفر فنی در علوم غریبه اند و این بزرگان ین علوم را می دانند و علامه حسن زاده نیز می دانستند). می گفتند: جواب آمد؛ «بالتوجه التام الی الله». با توجه تام نه توجهی ناقص چون امام زمان خلیفه الله است، کسی که به الله توجه نداشته باشد به خلیفه الله هم توجه نخواهد داشت. حال سوال و جواب چگونه بود من نمی‌دانم این مربوط به علم اعداد است. علامه حسن زاده می‌فرمودند آدم باید کشیک نفس بکشد.

استاد حوزه علمیه قم تأکید کرد: مرحوم علامه حسن زاده این جمله را زیاد می‌فرمود که: هر کس میهمان سفره خویش است. یعنی شما در آن دنیا بر سر سفره‌ای می‌نشینی که خودت از این دنیا آماده و تهیه کرده‌ای و به آن طرف فرستاده ای. یک نکته فنی و علمی و کاربردی که می‌فرمودند، این است که؛ عامه می‌پندارند انسان به بهشت و جهنم می‌رود، ولی خاصه اعتقاد دارند بهشت و جهنم در انسان است. انسان خود، بهشت و جهنم است و در خودش بهشت و جهنمی ایجاد می‌کند. قرآن کریم می‌فرمایند: «واما آن کان من المقربین فروح و ریحان جنت نعیم» . یعنی این آدم، خود روح ریحان و جنت نعیم می‌شود. جمله لطیفی است. عامه می‌گویند فلانی به بهشت رفت و فلانی به جهنم رفت ولی خاصه می‌گویند فلانی خود بهشت و فلانی خود جهنم است. این نکته در انسان‌سازی بسیار کار ساز است.

مرتبط ها