محمدحسن جواهری، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: توهینهایی که به مرحوم استاد علامه حسنزادهآملی(ره) میشود -اگر نگوییم در همه موارد، در غالب موارد- معمولا یک علت اصلی و کلی دارد و یکسری علتهای ظاهری که درحقیقت بهانهها و ابزارهایی در خدمت علت اصلیاند. علت اصلی این توهینها -به نظر نگارنده و البته خدا به حقایق آگاه است- حمایت شدید و همهجانبه ایشان از انقلاب اسلامی، مقام معظم رهبری و باور راسخ به نایب امامزمان(عج) بودنشان است، وگرنه اختلاف علمی مساله فراگیری است که چنین پیامدهای توهینآمیزی را درپی ندارد.
اما قضیه این نوشته بررسی یکی از بهانههای هتاکی به ایشان است. قصه از این قرار است که علامه در یکی از تالیفاتش از «معاذ بن جبل» - که یکی از صحابی پیامبر اکرم(ص) بود – به بزرگی یاد کرد، از سویی مشهور است که معاذ بن جبل از افراد سقیفه بود و همین امر موجب توهینهای بدی به ایشان شد.
اما حقیقت چیست؟
معاذ -چنانکه علامه نگاشته- انسان بزرگواری بوده یا چنانکه مشهور شده جزء افراد اصلی سقیفه است؟ برای پاسخ به این پرسش باید تکلیف دو گزاره تاریخی را که اتفاقا هر دو در منابع شیعی آمده است، روشن کنیم.
گزاره اول: در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده که معاذ بن جبل یکی از افراد سقیفه بود و دیگران این مطلب را بهنقل از این کتاب در منابع خود نقل کردهاند.
گزاره دوم: در بسیاری از منابع شیعی و سنی آمده که وی از سوی پیامبر اکرم (ص) و به نمایندگی از ایشان به یمن فرستاده شد و پیغمبر وقتی او را بهسوی یمن راهی کردند، بفرمودند که دیگر ایشان را نخواهد دید؛ یعنی رحلت حضرت زمانی اتفاق میافتد که او در مدینه نخواهد بود. پیامبر بارها برای او نامه نوشتند که نشان میدهد معاذ در مدینه حضور نداشته است.
چنانکه دیده میشود این دو گزاره با هم در تعارضند و حتما یکی از این دو باطلند، زیرا سقیفه در همان روزهای اول بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص) رخ داد که هر طور حساب کنیم امکان ندارد معاذ در آن حضور داشته باشد و این تعارض کاملا روشن است.
حل تعارض چنین است: کتاب سلیم به دلایل بسیاری قطعا دستکاری شده و مخدوش است. برخی نامداران شیعه مانند شیخ مفید بهطورکلی این کتاب را مردود دانستهاند ولی غالبا آن را با شرایطی پذیرفتهاند و یکی از شرایط عدم تعارض روایات آن با آیات قرآن و روایات شیعی دیگر است، یعنی اگر روایتی در کتاب سلیم با روایتی از مثلا کتاب کافی تعارض داشت، بدون هیچبحثی روایت کتاب سلیم کنار گذاشته میشود. ما روایات متعددی در کتاب سلیم داریم که میتوانیم بهطورقطع آنها را ساختگی تلقی کنیم، البته غیر از اشکالات دیگر کتاب که به آن اشاره خواهد شد.
درمجموع از بین دو گزاره فوق، گزاره تاریخی کتاب سلیم کنار گذاشته میشود و گزاره دیگر شیعی که نشان از مقام والای معاذ بن جبل نزد پیامبر اکرم(ص) دارد که او را از طرف خود به نمایندگی برای قضاوت و تعلیم قرآن به سوی مردم یمن فرستاد، پذیرفته میشود.
استنادها
مستند گزاره اول، یعنی کتاب سلیم (ترجمه: اسرار آلمحمد) استاد معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف که در نرمافزار مشکوة نور وجود دارد و دو ترجمه نیز از آن در اختیار است، نقد روشن و زیبایی از کتاب سلیم بهدست داده و سخن تند شیخ مفید و برخی دیگر از علمای شیعه علیه این کتاب را روایت کرده است و پاسخهای مخالفان نیز نهایتا در حد تایید مشروط مطالب این کتاب میتواند کارساز باشد. نقد ایشان را در ادامه خواهم آورد.
چنانکه گفته شد کتب بسیاری از کتاب سلیم این مطلب را نقل کردهاند و نیاز به بررسی آنها که واسطهاند، نیست.
مستندات گزاره دوم
- در مکاتیب الرسول (3جلد) نوشته مرحوم آیتالله میانجی نامههای متعدد از پیامبر(ص) به معاذ در یمن آمده است. این کتاب در نرمافزار «جامع الاحادیث نور» وجود دارد.
الخرائج و الجرائح، : قطبالدین راوندى ( 573 ق)، ج1، ص102:
وَ مِنْهَا: أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ1 قَالَ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی مَقْبُوضٌ فَمَاتَ فِی تِلْکَ السَّنَةِ وَ قَالَ لَمَّا بَعَثَ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِلَى الْیَمَنِ إِنَّکَ لَاتَلْقَانِی بَعْدَ هَذَا2 (عنه البحار: 18/ 116 ح 24. و أخرج نحوه الخاصّة و العامّة، فی تفاسیرهم، أحادیث متعدّدة و بألفاظ مختلفة، ضمن السورة المذکورة.)
نقد کتاب السقیفه
اما مطلب آیتالله معرفت درباره کتاب سلیم که نقل پشیمانی معاذ هنگام مرگ از عدمحمایت از حضرت علی(ع) و نیز شرکت او در سقیفه را نقل کرده است:
ترجمه شهید جانباز محمد شهرابی از نوشته آیتالله معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف:
«کتاب «سقیفه» سلیمبن قیس هلالى: سلیم (متوفاى 90 ه. ق) یکى از یاران خاص امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و کتابى نوشت که در آن بعضى رازها و رموز امامت و ولایت گنجانده شده بود و یکى از گرانبهاترین کتابهای شیعه در آن زمان بهشمار مىآمد، ولى [این پرسش مطرح است که] آیا این کتاب حاضر، همان کتاب اصلى است یا خیر؟
بیشتر پژوهشگران در این مساله تردید دارند، چون وقتى «حجاج» وى را تعقیب کرد، فرار نمود و به «ابانبن ابىعیاش (فیروز)» پناه برد [و در خانه او پنهان شد]. هنگام وفات- به پاس خدمات وى- کتابش را در اختیار او نهاد.
علامه حلی در «خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال» نوشت: «درنتیجه، این کتاب سلیم را کسى جز «ابان» یا از طریق او روایت نکرده است.»
ابان یکى از تابعین بود که با امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مصاحبت داشته است. شیخ و ابن غضائرى او را ضعیف شمردهاند. اصحاب، ابان را متهم کردهاند که به کتاب سلیم دستدرازى کرده و از همینجا این آمیختگى [حق و باطل] پدید آمده است، تا جایى که اصلا این کتاب را به او نسبت دادهاند.
علامه تهرانى در «الذریعه» نوشت: شیخ با دو سند، کتاب سلیم را روایت مىکند. و آیتالله خوئى(ره) مىگوید: بههرحال، سند شیخ به کتاب سلیم ضعیف است؛ چرا که یکى از افراد سند «محمد بن على صیرفى ابا سمینه» مىباشد که شخصى ضعیف و دروغپرداز است. این کتاب- در اختلاف نسخهها- زبانزد است و شاید مرور زمان و دستبهدست شدن کتاب بین نسخهبرداران- با وجود اختلاف آرا- آن را در معرض دستدرازى و [تغییرات] قرار داده است، همانند هر کتابى که مصنّفش نتواند آن را منتشر کند، بلکه بعد از وفاتش به دست دیگران منتشر شود.
محقق تهرانى گفت: من از این کتاب نسخههایى دیدهام که از سه جهت با هم تفاوت دارند:
اول: تفاوت در سند آغاز نسخهها، دوم: تفاوت در چگونگى نظم و ترتیب احادیث و سوم: تفاوت در تعداد احادیث.
نکته قابلذکر اینکه کتاب مزبور بهصورت بریدهبریده تنظیمشده و این عبارت در آن بسیار تکرار مىشود: «و از ابانبن ابىعیاش از سلیم بن قیس هلالى، گفت: شنیدم؛ ...» پس بهاحتمالقوی این کتاب تالیف ابان بوده که آن را به این سبک تنظیم و کم و زیاد کرده و طبق سلیقه مخصوص خودش مرتب کرده است.
درنتیجه، استناد کتاب- با شکل کنونى- به ابان بهتر است تا استناد آن به سلیم، هرچند اصل کتاب از او بوده است. بنابراین، مطالب زشت و ناپسند یا ناشناختهاى که در آن وجود دارد، معلوم نیست از سلیم باشد.
در پایان، تحقیق ژرف و سخن بسیار سنجیده پیشواى محققان «شیخ مفید» را یادآور مىشویم که گفت: «اطمینانى به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمىتوان عمل کرد؛ چراکه دستخوش تخلیط و تدلیس3 گشته است. پس شایسته است دینباوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند.»4 (مصونیت قرآن از تحریف، محمد شهرابی، صص195- 194)
پینوشتها:
1. سورة النصر:۱
2. قطبالدین راوندى، سعیدبن هبةالله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، موسسه امام مهدى عجلالله تعالى فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1409ق.
3. تدلیس؛ یعنى در روایت، عملى انجام شود که باعث اعتبار آن گردد، ولى درواقع، حدیث به این خصوصیت نباشد، مثلا محدث، حدیث را از کسى نقل کند که او را ندیده و یا اگر دیده حدیثى از او نشنیده است و یا افراد ضعیف را از سند حذف کند تا حدیث را در شمار احادیث مقبول درآورد. (اقتباس از کاظم مدیرشانهچى، درایةالحدیث، ص58)
4. تصحیحالاعتقاد، ص72؛ براى آگاهى بیشتر ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج8، صص228- 216 و ج1، صص142-141؛ الذریعه، ج2، صص159- 152؛ مقدمه کتاب سلیم، صص39- 19 و ابنندیم، فهرست، ص321، فن پنجم از مقاله ششم.