کد خبر: 61135

یادی از دو حکیم فقید

اتحاد یا تفکیک؟

به‌طورکلی دو جریان فکری در زمینه نسبت دین با علم و عرفان وجود دارد که صرف‌نظر از سابقه تاریخی نزاع این دو طرز فکر باید به تعین معاصر این دو جریان اشاره‌ای داشت تا راحت‌تر بتوان به تخالف جهت فکری مرحوم استاد حکیمی با علامه حسن‌زاده پی برد. دو جریان و طرز فکر که هرکدام پاسخ‌های متفاوتی داده‌اند به پرسش از روش شناخت آموزه‌های اسلام و بهره‌برداری از منابع وحیانی و روایی؛ یکی نگرش اتحادی که مرحوم حسن‌زاده‌آملی به این جریان تعلق داشت و دیگری نگرش تفکیکی که نماینده معاصر آن مرحوم استاد حکیمی بود.

حدیث منتظری، دانش‌آموخته کارشناسی ارشد فلسفه: تفکر بدون گفت‌وگو، مبدأش تکبر و مقصدش -در خوش‌بینانه‌ترین حالت- انزواست و نیاز به توضیح اضافه ندارد که گفت‌وگو میان فکرها و روح‌هاست و از این‌ جهت گفت‌وگو را باید در افقی نامتناهی و ابدی درک کرد.

گفت‌وگو در میان علمای طراز اول اسلام یک سنت حسنه کهن بوده و هست، هرچند در دوره معاصر، فعلا چندان خبری از مکاتبه و مناظره دست‌اول میان دانشمندان طراز اول وجود ندارد اما این نمی‌تواند دلیلی بر سد باب گفت‌وگو باشد.

گفت‌وگو و تفاهم، میان ذهن‌ها و ایده‌ها برقرار می‌شود، نه میان تن‌ها و جسم‌ها، بنابراین می‌توان امید داشت که در این نوشتار، گفت‌وگویی مختصر میان دو متفکر طراز اول و برجسته مسلمان ایرانی برگزار کرد، اندیشمندانی که دیگر با کالبد جسمانی‌شان نزد ما حضور ندارند اما ایده‌هایشان همیشه با ماست؛ علامه حسن‌زاده‌آملی و استاد محمدرضا حکیمی.

اتحاد یا تفکیک؟

برای هر مسلمان حقیقت‌طلبی که مکتب و اعتقاد خود را محققانه بررسی می‌کند، دغدغه روش شناخت و نحوه رویکرد به مسائل بسیار اهمیت دارد. به‌طورکلی دو جریان فکری در زمینه نسبت دین با علم و عرفان وجود دارد که صرف‌نظر از سابقه تاریخی نزاع این دو طرز فکر باید به تعین معاصر این دو جریان اشاره‌ای داشت تا راحت‌تر بتوان به تخالف جهت فکری مرحوم استاد حکیمی با علامه حسن‌زاده پی برد. دو جریان و طرز فکر که هرکدام پاسخ‌های متفاوتی داده‌اند به پرسش از روش شناخت آموزه‌های اسلام و بهره‌برداری از منابع وحیانی و روایی؛ یکی نگرش اتحادی که مرحوم حسن‌زاده‌آملی به این جریان تعلق داشت و دیگری نگرش تفکیکی که نماینده معاصر آن مرحوم استاد حکیمی بود.

نگرش اتحادی:

 این طرز فکر، ناظر به اتحاد دستاوردهای عقل، وحی و شهود قلبی و اعتقاد به سازگاری و هماهنگی آنهاست. به این معنی که این سه مورد را سه مبنا و منبع شناخت می‌داند و تاکید آن بر اتحاد قرآن و برهان و عرفان است. یکی از اصولی که در نگرش اتحادی به آن توجه می‌شود، این است که عقل و اصول عقلانی، اولا هم در مسائل هستی‌شناختی و نظری -اعم از الهیات بالمعنی الاعم و الاخص- و هم در احکام عقل عملی نقش اساسی دارند و ثانیا در اثبات نیاز انسان به دین، ضرورت بعثت و... پشتوانه هستند و ثالثا در تفسیر وحی و برداشت از منابع، از مهم‌ترین ابزارها و منابعی هستند که فقیه حکیم با تکیه بر آنها، به استنباط احکام نظری و عملی می‌­پردازد. امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی، علامه شعرانی، شهید مطهری، استاد جوادی‌آملی، علامه حسن‌زاده‌آملی و استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی همگی از نمایندگان برجسته این نگرش هستند.

این جریان، درخصوص سه روش عقلی، قلبی و وحیانی در رسیدن به حقایق، ضمن تایید وجود قلمروهای خاص هرکدام، نه‌تنها هیچ‌یک را معارض و منافی دیگری نمی‌داند، بلکه هر سه را موید سایر روش‌ها می‌داند. به تعبیر دیگر، عقل در محدوده خود، مکشوفات قلب را نفی نکرده و مفاد قطعی شریعت را یا تایید کرده یا درمورد آن سکوت می‌کند، علاوه بر آنکه ساحت فوق خود را (طور ورای طور عقل) را نیز نفی نمی‌کند، بلکه اثبات و تایید هم می‌کند و همچنین است ارتباط شهود با عقل یا شهود با دین.

نگرش تفکیکی:

 این جریان فکری معتقد است تا هنگامی ‌که به اسلام به نحو «خالص» و فارغ از دستاوردهای علوم و معارف بشری ننگریم و آنها را از یکدیگر جدا نکنیم، نمی‌توانیم به گوهر دین دست پیدا کنیم. به‌عبارت‌دیگر رهایی از مدرکات ذهنی و پیش‌فرض‌های ناشی از معارف بشری، در جریان شناخت اسلام نه‌تنها ممکن است، بلکه لازم و ضروری است. مهم‌ترین اصل این مکتب، اعتقاد به تمایز سه منبع وحی، عقل و کشف به‌عنوان سه‌راه و روش مباین و مستقل است. هدف و آرمان اصلی این جریان، خالصانه نگریستن به دین و پرهیز از اتصال و اتحاد دین و گزاره‌های دینی با جریان‌های فلسفی و عرفانی است. این مکتب از آغاز، فلسفه و عرفان را به‌عنوان مکاتبی در عرض و در تباین با وحی قلمداد می‌کند و از سوی دیگر با تأویل مخالف است و آن را عاملی در جهت از بین بردن خلوص مکتب و پوشاندن اهداف و مفاهیم اصلی آن و خلط آن با معارف دیگر بشری می‌داند. التزام به آیات و روایات در اصول دین و تعبد در معارف، از مشخصه‌های دیگر این مکتب هستند.

اما یکی از نقاط اصلی اختلاف و مناقشه میان این دو جریان، یونانی انگاشتن فلسفه توسط جریان تفکیک است؛ موضوعی که مرحوم آیت‌الله حسن‌زاده آن را نادرست می‌دانست و معتقد بود که مبدأ تمام علوم و معارف در آموزه‌های وحیانی انبیا بوده و فلسفه را نه‌تنها نباید استثنا کرده، بلکه فلسفه نیز علمی الهی است که با محتوای وحی سازگار است. وی در تایید قابلیت جمع قرآن و برهان و عرفان معتقد است که «شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا در فصل‌های نهم و دهم اشارات در مساله نفس ناطقه داشتن اجرام سماوی از مشاء فاصله گرفت و آن را بر کسانی که راسخ در حکمت متعالیه هستند، عیان دانست و گفت «ثمّ إنّ کان ما یلوحه ضرب مِن النّظر مستوراً الّا علَی الرّاسخین فی الحکمه المتعالیه»، حکمت متعالیه که امروز در لسان اهل فن دایر است، مراد اسفار صدرالمتالهین است که ام الکتاب آن جناب است و دیگر کتب و رسائلش از شعب آن هستند و نیز اضافه کردند که اساتید ما (منظور جناب قاضی است) می‌فرمودند بعد از مقام عصمت و امامت در میان رعیت، احدی در معارف عرفانی و حقایق نفسانی در حد محیی الدین ابن عربی نیست و کسی به او نمی‌رسد و فرمود که ملاصدرا هرچه دارد از محیی‌الدین دارد و درکنار سفره او نشسته است. مصادر و مآخذ اسفار صدرالمتالهین را تا آنجا که مقدور و میسور بود فصح کردیم و منابع آن را از بدو تا ختم تحصیل کرده‌­ایم و یکی از نتایج مهمی که از اقبال این بارقه الهی گرفتیم، این است که قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند که درحقیقت عرفان، تفسیر انفسی قرآن است و برهان، لسان عرفان است و جوامع روایی، مرتبه نازله قرآنند و این مسیر برای سالک طریق حقیقت که از مراتب عالم آگاه می‌شود قابل کسب است.»

به هر تقدیر، اختلاف این بزرگان هرچه باشد، به‌هیچ‌وجه مایه نگرانی از تفرقه نیست؛ چراکه به استناد قول شریف پیامبر اکرم(ص) این اختلافات علمی مایه رحمت است و این رحمت هم در سایه گفت‌­وگوی مشروط به علم و ادب تحقق‌پذیر است.

مرتبط ها