به گزارش «فرهیختگان»: مرکز مطالعات راهبردی سورین یکشنبه 26 سپتامبر انتخابات سراسری پارلمانی برای انتخاب نمایندگان مجلس آلمان و بهتبع آن صدراعظم جدید این کشور برگزار شد. صدراعظمی 16 ساله آنگلا مرکل بر بزرگترین اقتصاد اروپا و چهارمین اقتصاد دنیا از مدتها پیش به این سوال و مشاجره در آلمان دامن زده که آلمان پس از مرکل چه وضعیتی خواهد داشت؟
سیاست داخلی و خارجی متوازن و مطمئن و همچنین شخصیت خاص مرکل سبب شده بود که این نگرانی کاملا طبیعی باشد. توان مثالزدنی او در ایجاد تفاهم و سازش بین منافع و علایق بسیار متمایز در بین اعضای اتحادیه اروپایی، زمینهای شد تا شهروندان اروپا بعد از دههها و حتی سدهها هراس از استیلاجویی آلمانیها و بیاعتمادی سنتی به آلمان و آلمانی، نگاه اعتمادآمیزتری به آن کشور پیدا کنند و آن را نقطه اتکا و پشتیبانیکننده هویت و موجودیت اروپا و اروپایی بدانند. نقش مرکل در جلب این اعتماد و تقویت این رویکرد بیش از سایر رهبران پس از جنگ جهانی اول و دوم است.
قدرت رهبری مرکل در تقویت و اعتلای چهار محور اساسی در اقتصاد، امور مالی، دموکراسی و حکومت قانون در اروپا به اعتمادی منجر شد که نشان داد واقعیت تاریخی در شکست طی دو جنگ جهانی کافی بود تا آلمانیها بهجای توپ و تانک، سیاست خارجی و امنیتیشان را بر اقتصاد و تعامل استوار سازند. آنچه ارتش هیتلر به ضرب تانکهایش نتوانست در اروپا بهدست آورد، دولتهای دیگر آلمان با «قدرت دویچه مارک» و با نگاه به شرق «ویلی برانت» و بعد جسارت «هلموت کوهل» بهدست آوردند. آنها توانستند آلمان دوپارهشده را با خرید آلمان شرقی از مسکو در دوران گورباچف یکپارچه کنند و بر 45 سال تحقیر شکست و تجزیه آلمان فائق آیند. اکنون سیاست خارجی و اروپایی آلمان بیشتر از وزارت خارجه توسط وزارت مقتدر دارایی، اقتصاد و شخص صدراعظم هدایت میشود.
اروپا و آینده مرکلیسم
مهمترین دستاورهای مرکل در سیاست داخلی تعادل بخشی به اقتصاد، تامین رشد اقتصادی، تنظیم بودجه متوازن، تصمیم به خروج تدریجی کشور از انرژی هستهای، ارتقای معیارهای حفاظت از محیطزیست و مخصوصا تصمیم تاریخی و دشوار او در سال 2015 برای پذیرش بیش از یک میلیون پناهنده و آواره جنگی از منطقه خاورمیانه و شامات بود. مخالفت افکار عمومی داخلی با این تصمیم و عوارض اجتماعی و امنیتی آن برای آلمان و اروپا، وی را حتی تا آستانه از دست دادن «قدرت» سوق داد. «قدرت سیاسی» عنصر بسیار مهمی بود که مرکل برای حفظ آن به هر ریسک و چالشی حتی غیراخلاقی دست زد. مخالفان او استدلال میکردند که او در موضوع مهاجران بدون توجه به افکار عمومی و با خودمحوری بیاندازه عملا به تشدید فضای راستگرایی افراطی، اسلامستیزی و بیگانههراسی تاریخیِ آلمانیها دامن زده است.
اولویت سیاست راهبردی مرکل چیزی به غیر از تامین سیستماتیک و نهادینهشده منافع اقتصادی و تجاری آلمان و حفظ و تقویت استیلای ژئواکونومیک آلمان نبود، حتی اولویتبخشی در برخی موارد به قیمت آسیب رساندن به ارزشهای ادعایی غربیها در زمینه دموکراسی، حقوق بشر و همبستگی اروپایی منجر شد.
درحالحاضر نیروهای ترقیخواه غرب و بهویژه اروپایی، علیرغم حسن ظن به «مرکلیسم»، بهطور تناقضآمیزی اعتقاد دارند که اروپا در مواجهه با انباشتی از چالشهای اروپایی و بحرانهای جهانی و همچنین پاسخ به انتظارات اروپای جدید، باید الزاما از «مرکلیسم» عبور کند. این درحالی است که سرمایه مادی و معنوی و حتی انسانی آن در اروپا وجود ندارد.
پس از به قدرت رسیدن ترامپ در سال 2016 و تهاجم بیپروای او به ارزشها و نهادهای غربی و مخصوصا تحقیر و تهدید اروپا -که با روی کار آمدن راستگرایانی نظیر بولسونارو در برزیل و بوریس جانسون در انگلیس همراه شد و نظم جهانی و قانونمداری را از مسیر اصلی خارج کرد- مرکل توانست بهعنوان یک شخصیت خویشتندار، فضای پرتلاطم آلمان و اروپا را آرام کند.
مهمترین موفقیت او در سیاست اروپایی بدون تردید مهار بحران یورو بود که بعد از بحران مالی بزرگ سال 2008 در آمریکا و ناشی از عوارض آن، گریبان اروپا را گرفته بود. در این دوران مرکل بههمراه «ولفگانگ شویبله» وزیر وقت دارایی و همحزبی نزدیکش، فرماندهی غلبه بر این بحران را در دست گرفت و توانست اتحادیه اروپایی و پول واحد اروپایی یورو را از ورطه نامعلومی که در انتظارش بود و از سوی واشنگتن هم حمایت میشد، به ساحل نجات برساند. یونان عضو اتحادیه، در آستانه ورشکستگی کامل با اعمال سیاستهای ریاضتی و بسیار سختگیرانه دیکتهشده از سوی آلمان، به هر تقلایی توانست از این بحران عبور کند. کیست که نداند این همه تلاش مرکل برای نجات یورو، درحقیقت تلاش تاموتمام برای حفظ منافع ملی آلمان از رهگذر تجارت و صنعت با اروپا و سایر کشورهای جهان بوده است.
در یونان تحتفشار سنگین ناشی از ریاضت مالی و بودجه تحمیلی از سوی آلمان تا توانستند در خیابانهای آتن «نازیسم جدید»؛ «فاشیسم مالی» آلمان را به باد فریاد و انتقاد گرفتند و بدتر از همه آلمانیها را «نوادگان هیتلر» لقب داند اما چارهای نبود و اروپا باید با مداخله و تدبیر صدراعظم آلمان از فروریزی نجات پیدا میکرد.
مرکل سالها گله داشت که فقدان یک رهبر معتبر و همتای استوار در پاریس برای برلین، همکاریهای موثر اروپایی آلمان را تضعیف کرده است. با ورود امانوئل مکرون به الیزه ظاهرا بهنظر میرسید که این خلأ پرشده باشد اما بلندپروازیهای مکرون و راه جداگانهاش در اعتلای وحدت اروپا و مخصوصا اظهار پرطنین او مبنی بر «مرگ مغزی ناتو»، از دیدگاه مرکل محافظهکار زیادهروی محسوب شد و برلین به پاریس هشدار داد که بدون ناتو اروپا هنوز راه زیادی در پیشرو دارد. سیلی آمریکا به مکرون در مورد فسخ قرارداد 70 میلیارد دلاری زیردریاییهای هستهای از سوی استرالیا و جا گذاشتن فرانسه، نشان داد که حق با مرکل است. مرکل به اروپا تفهیم کرد که استقلال عمل دفاعی و امنیتی اروپا فعلا عملی نیست و باید با اجتناب از سیاستهای پوپولیستی اروپامحور متوجه عواقب آن بود.
مرکل بهانه دیگری هم برای عدم همراهی با پاریس داشت و آن مانعتراشی برای فروش اوراق قرضه اروپایی برای تامین 750 میلیارد یورو، پیشنهاد رئیسجمهور فرانسه برای کمک به اقتصادهای ویرانشده اروپایی بر اثر پاندمی کووید-19 بود. مخالفت اولیه مرکل با این برنامه و وتوی اولیه طرح اروپایی کمک به مردم و اقتصادهای آسیبدیده، سبب خشم بسیاری از ممالک تحتفشار اقتصادی شد. مرکل فقط بعدها و تحت تشدید این فشارها بود که مجبور شد با این طرح موافقت کند اما به هر ترتیبی بود رای دادگاه عالی قانون اساسی آلمان را که در این میان مانعتراشی میکرد برای اجرایی نشدن آن کسب کند.
«یورگن هابرماس» فیلسوف مشهور آلمانی پیرامون سیاستهای ناسیونالیستی مرکل در اوج بحران کرونا و در فاصلهگیری تند و معنادار از سیاستهای ناسیونالیستی صدراعظم کشورش گفته بود: «اگر مکرون رئیسجمهور فرانسه «ناسیونالیسم پنهان» مرکل را نبیند و دل در گرو او ببندد، بزرگترین اشتباه دوران زمامداریاش را مرتکب شده است.» حتی یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان هم در دوران سخت کرونایی و درحالیکه اروپا بهویژه ایتالیا و اسپانیا در آتش مرگومیرهای بیسابقه کرونایی میسوختند، بیاعتنایی و خودخواهی مرکل را به باد انتقاد گرفت.
مرکل در نگاه به شرق مناسبات سودمحور و اقتصادی با چین را طی بیش از یکدهه گذشته همانند سلفهای خود وجهه همت خود قرار داد و از تجارت پرسود و آینده دار با این قدرت اقتصادی نوظهور هرگز غافل کند.
این اقدام مرکل به سهم خود تردید آمریکاییها را در چالشهای جدید با چین برانگیخت. واشنگتن هنوز نمیتواند بر همراهی پایدار برلین در رقابت با چین حساب کند. در اوج چالش ترامپ و سپس بایدن با چین، مرکل توانست سال 2019 با استفاده از فرصت ریاست دورهای آلمان بر اتحادیه اروپایی، پس از هفتسال مذاکرات سخت میان پکن و بروکسل، بالاخره موافقتنامه مهم سرمایهگذاری مشترک چین- اتحادیه اروپایی را به امضای طرفین برساند. سیاستهای سودمحور و دوپهلوی مرکل، یعنی ازیکطرف نگاه مرکانتلیستی به چین و از طرف دیگر نگاه همپیمانی با آمریکا اکنون معضلی پیچیده برای جانشین او در چهارسال آینده است.
دو چالش بزرگ صدراعظم بعدی
تنظیم مناسبات توام با بیم و ترس آکنده از تناقض و سوءظن مرکل به پوتین، شاهد دیگری بر سیاست محافظهکارانه، خویشتندارانه و نوعا ناسیونالیستی و بسیار ماهرانه این صدراعظم سادهزیست است. بیتردید جلب موافقت بایدن رئیسجمهور آمریکا با تکمیل پروژه راهبردی خط لوله گاز از روسیه به آلمان و اروپا موسوم به «نورداستریم-2» شاید یکی از آخرین و بزرگترین موفقیتهای سیاست امنیتی - انرژی برای صدراعظم در انتهای دوران خود باشد. این پروژه با انتقاد شدید لهستان، چک و اوکراین مواجه است اما قدرت اقتصادی آلمان فعلا بر همه این تردیدها و سوءظنها سرپوش گذاشته است. بحران کریمه و مساله اوکراین که با مداخلات آلمان، فرانسه و انگلیس به اینجا رسیده، کماکان آتش زیرخاکستر میراث مرکل برای جانشین خود در آینده نزدیک است.
بههرتقدیر اختلافنظر رهبران اروپایی با مرکل، نیاز به تجدیدنظر در اصول و مبانی «مرکلیسم»، دارد و جانشین او در برلین برای تداوم و حفظ موقعیت برتر آلمان در اروپا و اتحادیه باید از هماکنون با دو چالش بزرگ «تضعیف حاکمیت قانون در داخل اتحادیه» و «ضعف همیشگی اتحادیه اروپایی در دفاع از امنیت» خود مقابله کند.
آلمان و مذاکرات هستهای
آلمان تحت رهبری مرکل گرچه در روند مذاکرات هستهای 1+5 با کشورمان نقش تسهیلکننده و متعادل داشت، لیکن سیاستهای آلمان درمجموع در قبال ایران قابلتوجه نبود و مرکل برخلاف همحزبیهایش و حتی «گرهارد شرودر» صدراعظم سوسیال دموکرات آلمان، همواره فاصله معناداری با تهران برقرار کرد و از گفتوگو و تعامل مستقیم و غیرمستقیم با کشورمان به بهانههای مختلف طفره میرفت. مرکل در دوران تحریمهای سخت دولت اوباما علیه کشورمان برخلاف سنتهای همیشگی آلمان در مناسبات تجاری با کشورمان و در خوشایند آمریکا پیشدستانه و فراقانونی در اعمال تحریمها علیه ایران شرکت فعال داشت. همراهی پیشدستانه آلمانیها در این دوره با سیاستهای واشنگتن در تشدید تحریمها علیه ایران حتی در مواردی صدای اعتراض فرانسویها، ایتالیاییها و حتی انگلیسیها را هم بلند میکرد. این کشورها اصرار داشتند که تحریمها میتواند در چارچوب مصوبات قانونی بینالمللی و نه اشکال فراقانونی اعمال شوند.