محمدحسین نظری، روزنامهنگار: حکیم متأله علامه حسن حسنزادهآملی پس از عمری مجاهدت شامگاه شنبه 3 مهرماه 1400 نشئه طبیعت را ترک کرد و به دیار باقی شتافت. ایشان هم در مقامات علمی و هم در مقامات سلوکی و عرفانی جزء نوادر بودند و این بر کسی پوشیده نیست. چنانکه از استاد ایشان علامه طباطبایی نقل شده است که حسنزاده را کسی نشناخت جز امام عصر «ارواحنا له الفدا». اما چطور کسی به این پایگاه و جایگاه در علم و معرفت میرسد؟ آیا حسنزاده یک استثناء است یا راه_هرچند باریک و تاریک 1 اما_برای همه باز است؟ بهطور مشخص پیمودن راه علم و عمل لوازمی دارد و هر نتیجهای از پی مقدماتی میآید. در تمجید از مقامات آیتالله حسنزادهآملی اگرچه به توجهات و الطاف خاصه حق متعال و ائمهاطهار به ایشان اشاره شده، اما کمتر دیدهام که کسی «طلب» و «اشتیاق» آن عالم را درنظر بیاورد. در ماجرای تشرف ایشان به محضر حضرت رضا(ع)، خود ایشان نقل میکنند که «من از روى عشق و علاقه مفرطى که به علم داشتم، نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.»2 چنانکه مولانا نیز در مثنوی طلب را برای عاجز کارساز میخواند:
گر تو را آنجا برد، نبود عجب
منگر اندر عجز و بنگر در طلب
کین طلب در تو گروگان خداست
زانکه هر طالب به مطلوبی سزاست
جهد کن تا این طلب افزون شود
تا دلت زین چاه تن بیرون شود 3
نقل است که استاد ایشان آیتالله مهدی الهیقمشهای خطاب به علامه گفتهاند که «روزی در غیاب شما به مدرسه حاجابوالفتح آمده از طلّاب مدرسه درمورد راه و روشت پرسوجو کردم و آنها در تصریح بهشدّت ولع شما به اقتنای معارف و اکتساب علوم، متفق و یکزبان بودند.»4 علامه در دیوان اشعار، خود نیز به این طلب و ولع و تشنگی تصریح کردهاند:
منم آن تشنه دانش که گر دانش شود آتش
مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمنها
پس رسیدن به مقامات عالی علم و عمل ممکن است، به شرطی که طلب و تعلقی در کار باشد. بدون این ذوق و شوق و مطالبه، آموختن ممکن است اما به تعبیر استاد حسنزاده آن آموختهها نه «دارایی» بلکه مشتی حفظیات است که نهتنها راهگشا نیست بلکه براساس قول منسوب به معصومین «العلم هو الحجاب الاکبر.» اما اگر کسی بپرسد که این شوق و طلب چگونه پیدا میشود و آیا یک دستورالعمل صوری است؟ یعنی کسی میتواند بنشیند و بیمقدمه بگوید که از این لحظه من طالب و مشتاق علم و معرفتم؟ یا مجاهدتی لازم است؟
«جهد کن» تا این طلب افزون شود
تا دلت زین چله تن بیرون شود 5
مولانا معتقد است برای پیدا شدن این طلب و اشتیاق «جهد کردن» لازم است. به نظر میرسد این جهد کردن در بیان و نظر علامه همان «خودت را بشناس» است. اشتیاق و طلب به نحو فطری در انسان نهاده شده اما روح در اثر اشتغال به مشغلههای حسی و مادی آن را از دست داده است. اگر کسی به خودشناسی همت کند، این میل و طلب را باز مییابد و آن را در راه نیل به مطلوب بهکار میگیرد و تا نرسد از پای نمینشیند. از نظر استاد حسنزادهآملی «معرفتالنفس» اساس پایدار همه خیرات و سعادتها و اشرف معارف است 6، چنانکه مولانا نیز خودشناسی را «جان علمها»7 میداند. ایشان به تبع استاد خود مرحوم صدرالمتالهین در تالیف و تدوین آثار خود نیز بیشتر به این جهت توجه و دائما به پرسش از خود تاکید کردهاند. گویی در نظر علامه پرسش «من کیستم» با تحصیل علم و کسب و معرفت و درس و مکتب لوازم طی طریقاند.
ای دوستان مهربان، من کیستم من کیستم؟
ای همرهان کاروان، من کیستم من کیستم؟
این درس و بحث و مدرسه افزود بر من وسوسه
در انسجام جسم و جان، من کیستم من کیستم؟ 8
پس راه نیل به معارف و کسب مقامات عالیه علم و معرفت، اشتیاق و طلب است و طلب را خداوند در انسان به ودیعه نهاده و آدمی با مجاهدت میتواند این اشتیاق و طلب را شعلهور کند و این مجاهدت همان «معرفتالنفس» است که با پرسش «من کیستم» آغاز میشود. علامه در ابیاتی از دیوان اشعار به همه نهیب میزند و از غفلت آنها متعجب میشود و میگوید چرا کسی از خود نمیپرسد که من کیستم و برای چه آمدهام؟ و در یکی از آثار خود نوشتهاند که اگر کسی [فقط] میخورد و میخوابد و شهوت بهکار میبرد اما گرایش بهسوی معارف و حقایق عالم ندارد، بهیمه است. 9
همه در خواب غفلتند همی
از صغار و کبار یعنی چه؟
در شگفتم ز مرد و زن یکسر
همه مست و خمار یعنی چه؟
کس نگوید که کیستم آخر
اندر این روزگار یعنی چه؟ 10
پس اگر کسی به حقیقت پرسید «من کیستم»، طالب علوم و معارف میشود و طالب علم و معرفت همچون حسن [حسنزادهآملی] مخاطب «ارجعی»11 خواهد بود. و الا به قول مولانا:
اذکروالله کار هر اوباش نیست
«ارجعی» بر پای هر قلاش نیست12
پینوشت:
1. صبا گو آن امیر کاروان را مراعاتی کند این ناتوان را ره دور است و تاریک است و باریک به دوشم میکشم بار گران را (دیوان اشعار، حسن حسنزادهآملی).
2. عیون مسائل نفس، حسن حسنزادهآملی.
3. دفتر پنجم مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین.
4. آشنای عرشیان، صفحه 74.
5. دفتر پنجم مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین.
6. دروس معرفت نفس، حسن حسنزادهآملی.
7. جان جمله علمها اینست، این که بدانی من کیم در یوم دین (مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین).
8. دیوان اشعار، حسن حسنزادهآملی.
9. دروس معرفت نفس، حسن حسنزادهآملی.
10. دیوان اشعار، حسن حسنزادهآملی.
11. حمدلله که حسن تا ز ندای خوش دوست ارجعی را بشنیدست غزلخوان آمد (دیوان اشعار، حسن حسنزادهآملی).
12. دفتر چهارم مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین.