حمید نورشمسی، فعال رسانه، ناشر و کتابفروش: بهطور عمده بر این باورم که کار فرهنگ در این سرزمین چه دولتها دوست داشته باشند و چه نه، مبدل به فرآیندی غیرسیستمی و غیردستورپذیر شده است. در واقع جریانهای فرهنگی در ایران از جایی خارج از اتاقهای جلسات ساختمان سیمانی فرهنگ در میدان بهارستان میجوشدو راه به سوی جامعه باز میکند. هرچقدر هم فکر کنیم که با تغییر فرآیند نظارت میتوان قاعده این بازی را بههم زد اما درنهایت آنچه جاری و ساری است این موضوع است که چشمههای جوشان فرهنگ به جای ذهن و عمل مسئولان و مدیران فرهنگی درحال جوشش و خطوربط پیدا کردن از بدنه جامعه است و حالا اینکه این بدنه از کجا آبشخور دارد؛ بماند برای روز و جای دیگری. در موضوع کتاب هم به واقع ماجرا همین است. در جریان تالیف و ترجمه کتاب، دقیقا آنچه اهمیت ندارد فکر جاری و ساری در متون است و بهعنوان یک فروشنده کتاب و پیش از آن فعال رسانهای و محصل فرهنگ و ارتباطات بهطور قاطع میگویم که به گواه آنچه در فروشگاه و در بستر کتابفروشی میبینم در زیر پوست شهر و ذهنهای جوان این کشور اتفاقات عجیبی درحال رخ دادن است. وقتی سن خواندن آثار نیچه یا فروید بسیار پایین و به حدود 15 تا 17 سال میرسد یا کتابهای زندگینامه خودکامگان نازی یا کمونیست طرفدار زیادی پیدا میکند و در مقابل بازار خواندن رمانهای نازل یا بهتر است بگوییم عامه پسند داخلی و خارجی دیگر رونقی ندارد یعنی اتفاقاتی دارد رخ میدهد که محل کشف آن کتابفروشیهاست. از اصل داستان دور نشوم. از من خواستند بهعنوان کتابفروش و فعال مطبوعاتی و فرهنگی انتظاراتم را از معاون جدید فرهنگی وزارت ارشاد بنویسم. اولش این را بگویم که انتظار یا چشمداشتی برای صنف ندارم. صنف اگر کاری بخواهد و بتواند بکند باید دست بر زانوی خود بگذارد. بهواقع فکر میکنم مهمترین کاری که وزارت ارشاد و معاون جدید فرهنگی آن بتواند برای کتابفروشیها انجام دهد، تسهیل امر خرید کتاب توسط آنهاست.
خرید کتاب و پاسخ دادن به خواست و نیاز عمومی جامعه جوان در امر خرید به باور من مهمترین چالش پیش روی حیات کتابفروشیها در کشور ماست. ما در فروشگاه خودمان و البته در گفتوشنود با دوستان همصنف به کرات با این مساله مواجه شدهایم که کتاب خوب از قضا برای خرید و مطاله کم نیست، اما قدرت خرید پایین است. نمیخواهم وارد قصه پر غصه تولید بشوم. خودم ناشرم و میدانم که هزینهها چگونه است اما بخشی از بیسروسامانی بازار هم به نبود قانون و نظارت بازمیگردد. فیالمثل به دلیل افزایش هزینهها ناشر کتابی را که سال قبل با قیمت نازل منتشر کرده تنها با چسباندن یک برچسب قیمت، افزایش قیمت داده و تمام بارش را میاندازد روی دوش کتابفروش و خریدار. نتیجه معلوم است. جناب احمدوند؛ معاون محترم فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی قدرت خرید کتاب توسط قشر جوان باید بالاتر رود یا بهتر است بگوییم قدرت خرید کالای فرهنگی. شنیدهام در فرانسه تمامی دانشجویان صاحب کارتی هستند که دولت سالانه مبلغ خاصی را در آن تنها برای مصرف کالا و رویدادهای فرهنگی شارژ میکند. این یارانه به باورم سالمترین و درستترین روشی است که یک دولت میتواند برای حمایت از جریان فرهنگی در کشورش به کار ببندد. شاید در همین زمینه از طرحهای فصلی فروش کتاب یاد کنید. مایلم به اطلاع برسانم اجرای این طرحها مدتهاست که به یک موضوع علیالسویه مبدل شده است و شوروشوقی برنمیانگیزاند و البته و صدافسوس که اجرای آن پیوستی رسانهای نیز ندارد و بطن جامعه از آن اطلاعی ندارند. برایش برنامه رادیویی ساخته نمیشود. جشنی بر پا نمیشود و خلاصه اینکه انگار برای کسی مهم نیست. همیشه برایم جالب بوده که در رسانههای رسمی ما و در ایام جشنواره فیلم فجر تقریبا یک بسیج همگانی برای تهییج و اطلاعرسانی درباره فیلمهایی که هنوز جامعه آن را ندیده برپا میشود اما در موسوم جشنوارهها و نمایشگاههای کتاب داستان کلا چیز دیگری است. از نظر سختافزاری نیز اجرای طرحهای فعلی یارانهای فروش کتاب بار سنگینی است بردوش فروشگاهها که بد نیست مسئولان حامی و مجری آن یک بار در کتابفروشیها از این مساله راستیآزمایی کنند. جناب احمدوند؛ معاون محترم فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کتابفروش انتظار دارد که بتواند برای رونق کسبوکارش از حمایت برخوردار باشد. حالا حمایتش را میگذاریم کنار، در جریان جاری و ساری بر مواجهه با کتابفروشیها در ادارات مالیات و بیمه جفا میشود. برای گرفتن جواز کسب، کد بیمه و تسویهحساب مالیاتی جفا میشود. نباید توفیری در نگاه به بدنه فعال فرهنگی با سایر اصناف قائل بود. خواهش میکنم یک بار خودتان درباره موضوع معافیت مالیاتی کتابفروشان که این همه دم از آن زده میشود نظارت و روند آن را بررسی کنید. در همین شهر تهران همکار کتابفروشی از اداره مالیات عین این پاسخ را دریافت کرده که اگر پرداخت نکنی و بخواهی بروی سراغ شکایت طوری از مدارکت برایت مالیات ببریم که نفهمی از کجا خوردهای. حرف برای گفتن زیاد است. شاید در مجالی دیگر و در جمع همکاران بتوان چیزهای بیشتر گفت. اما فیالمجلس خواستم همینها را برای شما سیاهه کنم. آن هم نه بهعنوان انتظار که بهعنوان اطلاع. شاید که منشأ اتفاقی شود.