علی مهرآور: دیر زمانی نیست که از رواج مکتب اینستاگرامیه می گذرد. اگر به زبان آکادمیک یا کلاسیک بخواهیم آن را بنامیم یا طوری که به هر حال یک کلاس کاری به قول معروف برایش ایجاد کنیم می توانیم بگویم اینستاگرامیزم!کمی به گذشته برویم. آنروزهایی که آدمی فهیمد باید برای سهولت زندگی روی کره زمین حتما نیازمند آگاهی و نیز گسترش دانسته های خود باشد. از آنجایی که ما را یک خالق متعال و قادر خلق نموده است، پیش از آنکه پا بر زمین بگذاریم، پیام آوری به زمین فرستاد تا که با پیروی از گفتار او، به لحاظ حضور در این عالم معروف به ناسوت بتوانیم خود و مسیر زندگی خود را بیابیم. البته گفتیم کمی به گذشته برویم اما گویا یکجورایی به مبدا تاریخ رفتیم، البته از مبدا تاریخ گذشتیم چون تاریخ هم زمانی ایجاد شد که آدمی فهمید می تواند بنویسد و بخواند. یعنی وقتی خط اختراع شد. دردسر ندهیم همدیگر را، یعنی نه من نویسنده زیاد خود را به چالش نوشتار بکشانم و نه توی خواننده از زیادت و پرش نقطه ای مطلب، دست از حضور در ادامه مسیر بکشی. هدف، صحبت از ناصحین اینستاگرامی است. در دوره ای که وقتی وارد این فضای رنگارنگ می شوی که آدمیانش به تو حس آن می دهند که بیرون از چهارچوب اتاقت در کشوری جدا از آنچه در این فضا می بینی زندگی می کنی و هر آنچه بیرونست فضایی غیر واقعیست در عین خاصیت لمس پذیری و آنچه در همان آینستاگرام میبینی عین حقیقت است، در اوج لمس ناپذیری و عده ای نشسته اند تو را نصیحت می کنند که خود بیش از هرزمان دیگری محتاج یافتن مسیر درست زندگی هستند. اشکال کجاست؟ اصلا مگر اشکالی وجود دارد که به آن بپردازیم؟
در زمانی به ما یاد داده بودند اگر می خواهی در زندگی به تعالی برسی و به زبان عامیانه خوشبخت شوی می بایست که درس بخوانی، یعنی با سواد شوی و در روند با سواد شدن تخصص کسب کنی تا بتوانی در راستای تخصص خود اشتغال داشته باشی و به سر منزل مقصود از غایت زندگی برسی، اما آنچه امروز مکتب اینستاگرامیه به جامعه القا می کند چیزی متفاوت از آموزه های فرهنگی است. امروز اعضای این مکتب به شما نشان میدهند برای خبرنگار بودن و سخنور شدن تخصص لازم نیست فقط باید گویا پررو باشی! بله پررو، از واژه جسارت و جسور بودن استفاده نکردم چون عمق فاجعه را نمی رساند. ما درحال تماشای فروپاشی فرهنگی هستیم این جمله کلیدی را به ذهن بسپارید که چراییش را شاید بعدا بگویم!و البته این مکتب خود زاییده فرآیندی بزرگ تر است. غولی به نام رسانه که در شاخه های مختلف خود می تواند فضای ذهنی و فکری را تسخیر کند.
در کنار اینستاگرامیه مکاتب نوظهور دیگری را نیز می توان مشاهده کرد مثل مکتب گپ خانوادگیزم که هر آنچه به دست هرکس می رسد، بی گدار برای خانواده در گروه ارسال می شود. هر موضوعیت بی ریشه ای در آن بسان پرنده ای بر شاخه ی باور فرود می آید و از دور که به آن می نگری اجتماع نقضین نسبت به هویت اصلی آنها را می بینی. این مکاتب و مکاتب مشابهش از همگان یک متخصص می سازد کما اینکه تخصص تظاهر شده با آنچه شخص در خود دارد،فاصله ای بالغ بر مسکو تا آبهای آزاد گرمدارد. آدمی به روی زمین آمد و خداوند متعال به راهنمایی وی با برگزیدن پیامبران خود پرداخت اما امروز شرایط به گونه ای رقم خورده است که بیکاران و واماندگان، روزمرگی خود را با در دست داشتن یک گوشی و اتصال میکروفون به منو شما، راه و روش زندگی می آموزند و نصیحتمان می کنند، در حالی که لحظه ای از زندگی خود را به تورق حتی کتب نقاشی نگذرانده اند، اما با غلظت بسیار من و شمارا نصیحت می کنند و لایک و ویو می گیرند و به اشتغال مجازی از پی مکاتب نامبرده می پردازند.
حال چرا ما بسیاری از سخنان بزرگان خود را که برخی از ایشان کلام حق تعالی را به زبان می آورند، جهت سعادت مان نمی پذیریم اما به ادبیات کوچه بازاری این افراد گوش جان می دهیم تا هم وقتمان تلف شود و نیز فرهنگ خود را زیر سوال ببریم؟ آنچه نیاز آدمیست آگاهیست و چیزی که برما می گذرد، فرار از آگاه شدن است و حال چرا؟ چون برای آگاه شدن نیاز به تلاش است و باید در مسیر آن قرار گرفت.
در شرایطی که شایعه، پتانسیل بسیاری از جهت فراگیری دارد و بسیار هم می تواند موثر شود، چگونه می توان از بطلان آن آگاه بود. وقتی که کوید 19 هم آمده است و تاثیر مستقیم با اضطراب و نگرانی به جهت اثرگذاری و ابتلا دارد؟ دوره ای که هر کسی هر پیام نوشتاری و شفاهی را به زعم آنکه آشنایی در فلان نهاد دارد و فلان عکس را فلان فرد یا عکاس معتبر گرفته است، چگونه از دام شایعات زشت و بی معنا رها شویم تا به مسیر غلط نیفتیم و در ادامه حیات ما در سرزمینی که از هرسویی به آن تاخته می شود، رو به گدایان و گشنه های کراواتی نیاوریم که مثلا ندای آزادی سر می دهند و اِلا با این یاوه سرایی ها مسیری جز سیر نگه داشتن شکم خود نیافته اند؟
یاعلی