حمیدرضا ندیری: این روزها خیلی درباره دهه هشتادیها صحبت میکنید و از این بابت باید ممنونتان باشیم که هستیم؛ اما حق بدهید که بعضی از شما را در شناخت کلی خودمان توانا نبینیم. این مطلب برای این نوشته شده که همه ببینند با ذهن و روان یک کودک یا نوجوان چطور باید کار کرد تا وقتی به سن بلوغ رسید و رسما پا در جامعه گذاشت، هماهنگ با اهداف سازنده جامعهاش پیش برود. این مطلب درباره یک تبلیغ هوشمندانه از میان موارد انبوهی مثل خودش است که در کشوری دیگر انجام شده است.
از اینجا شروع کنیم که به شخصه وقتی با انیمه کارل مارکس در اینترنت آشنا شدم، بعد از تماشای آن نیاز پیدا کردم تا راجعبه کمونیسم و خود چین تحقیق کنم. راستی میدانید انیمه چیست؟ همان چیزی که بخش قابل توجهی از نسل من بهشدت هوادار آن است و غیر از یکسری آدم متخصص و عدهای از والدین حساس کودکان و نوجوانان دهه هشتادی، ظاهرا حتی کسی از وجود و تعریف ماهوی آن خبر ندارد، چه رسد به اینکه بدانند چین هم بعد از ژاپن در این زمینه سری بلند کرده است. به هر حال موقعی که بهواسطه کنجکاوی ایجاد شده در خودم که این انیمه باعثش بود، درحال تحقیق راجعبه چین و نحوه کمونیستی شدن چین بودم، به اسم سلسله «هان» در تاریخ این کشور برخوردم و ناگهان خاطرات و احساسات نوستالژیک و لذتبخشی از گذشته در من زنده شدند. بهعنوان یک دهه هشتادی، در شرایطی بزرگ شدهام که تاثیر پیشرفت تکنولوژی در روند رشد من محسوس بوده و یکی از سرگرمیهای دوران کودکی و نوجوانیام بازیهای رایانهای بود.
یکی از این مجموعه بازیها، مجموعه بازی Dynasty Warriors بود که من دو نسخه از آن را بازی کرده بودم. این مجموعه بازی، با اینکه ساخت یک شرکت بازیسازی معروف ژاپنی به نام KOEI بود که در رابطه با تاریخ چین و سلسله «هان» است. سلسلهای که داستان افسانه سه برادر معروف نیز در آن اتفاق افتاد. به جرات میتوانم بگویم که به دلیل خوشساختی و سلیقه شخصی خودم، این بازی، به بازی مورد علاقهام تبدیل شده بود و به دلیل انس زیادی که با این بازی پیدا کرده بودم، تقریبا تمامی شخصیتها یا اتفاقات و جنگهای داخل بازی را میدانستم(که تمثیلی از تاریخ واقعی چین بودند) و گاهی از حفظ بودم. تمام این خاطرات صرفا با یک کلمه در من زنده شدند. حال تصور کنید که یک نوجوان یا جوان رشید چینی که امروز انیمه مارکس را دیده است، در آینده، زمانی که در مدرسه یا دانشگاه یا جامعه، به اسم کارل مارکس یا کمونیسم برخورد میکند، اینچنین خاطراتی در او زنده شود. شاید حتی به دلیل خاطرات خوشی که این جوان با شخصیت کارل مارکس در کودکی داشت، تصمیم بگیرد که بیشتر با او آشنا شود یا به او اعتقاد پیدا کند! آنها هنگامی که آن بازی کامپیوتری یا این سریال انیمه را میساختند، تاکید چندانی بر این نداشتند که مسائل ایدئولوژیک را به صورت واضح و عیان به خورد کودکان و نوجوانان بدهند؛ بلکه صرفا یک پیوند عاطفی و یک خاطره خوش در ذهن او میکاشتند تا بعدها آن را برداشت کنند.
لااقل در مورد خودم میتوانم بگویم که این علاقه و انگیزه در من به وجود آمده بود تا راجعبه تاریخ چین تحقیق کنم و حدس زدنش مشکل نیست که حالا این کنجکاوی و علاقه میتواند برای دیگران، درباره مارکس هم اتفاق بیفتد. من بسیار به تاریخ چین علاقه پیدا کرده بودم، حال آنکه در آن زمان اطلاع چندانی راجعبه تاریخ کشور خودم نداشتم. این را به این دلیل میدانم که یک بازی ساده(و نهچندان معروف) در ایران توانسته بود یک نفر را اینچنین به تاریخ یک کشور بیگانه علاقهمند سازد و در کشور خودم و برای کشور خودم، چنین تبلیغات و علاقهمندسازیهایی به تاریخ خودمان ندیده بودم، یا بهتر است بگویم اصلا وجود نداشت که بخواهم ببینم.
تبلیغات نرم با چشماندازهای بلندمدت و استفاده از هنرهایی همچون سینمای انیمیشنی و صنعت بازیسازی، گاه چنین تاثیرات عمیقی بر وجود کودک مینهد. حالا درباره انیمهای که چینیها برای مارکس ساختهاند، به همین دلیل صحبت میکنیم. هدف از پرداختن به این انیمه، تطهیر کمونیسم یا مارکسیسم و شخصیت کارل مارکس نبود؛ هدف نشان دادن نحوه تبلیغات شرق و غرب برای ترویج عقاید خودشان است و نشان دادن این مساله که آنها چگونه رهبران دنیایی خود را تبلیغ و تقدیس میکنند؟ انیمه کارل مارکس مشتی بود از خروار که برای نوجوانان چینی ساخته شده بود و چه بسا در ایران این انیمه را اشخاص زیادی ندیده باشند. اما درحالی که خیلی از بزرگترهای ما از وجود چیزهایی مثل کتابهای مصور شرقی؛ از مانگا گرفته تا مانهوا؛ و همینطور درامهای کرهای و چینی یا کیپاپ و جیپاپ و سیپاپ یا قالبی به اسم انیمه اصلا خبر ندارند، همه اینها در میان همنسلیهای من غوغا کردهاند و انیمههای بسیار زیادی وجود دارند که در میان لایههای مفهومی خود، در میان نشانههای زیادی که به کار میبرند، تاثیر خود را روی نوجوانان سراسر جهان میگذارند. انیمههایی که در ایران نیز طرفداران قابل توجهی دارند. در مورد همین انیمه مربوط به مارکس باید بگوییم به قدری مهم بود که حتی سایت CNN نیز مطلبی درباره آن نوشت و به انتقاد از مارکسیسم پرداخت چون تاثیر توجه نوجوان آمریکایی به اندیشههای مارکس را برای نظام سرمایهداری آمریکا بد میدانست و جدی گرفته بود. هدف ما نیز با وجود تمام ایرادات و انتقادات وارد بر کمونیسم، ترویج مفاهیم داخل اثر نبود، بلکه با نگاه به خودمان، نشان دادن وضعیت موجود در مقایسه با وضعیت مطلوب بود.
مارکس کارتونی، مارکس واقعی
شاید کارل مارکسی که ما در واقعیت میشناسیم، شخصی با ریشهای بسیار زیاد، صورتی گرد و حتی با یک قد نسبتا کوتاه باشد. اما این بار کارل مارکس، در انیمه با یک قد بلند و صورت کشیده و خوشتیپ ظاهر میشود. انیمیشن کارل مارکس که با عنوان انیمه The leader هم شناخته میشود، یک انیمه درام و عاشقانه 7 قسمتی است که زندگینامه کارل مارکس، فیلسوف چپگرا و پیشوای کمونیسم را بهطور مختصر و مفید برای تماشاگران به تصویر میکشد. این انیمه در سال 2019 با حمایت و سرپرستی اتحادیه جوانان حزب کمونیست چین(بخش خودمختار مغولستان داخلی) ساخته شده است. در این 7 قسمت، ما از کودکی کارل مارکس تا پیری و درگذشت او را شاهد هستیم. ما کودکی او را شاهد هستیم که با جنی وستفالن همبازی بود تا اینکه در جوانی برای شرکت در دانشگاه مجبور به ترک جنی میشود. در چند قسمت بعدی، اتفاقات زندگی شخصی و اجتماعی کارل مارکس را با کمی جزئیات برای فهم بیشتر مخاطب مشاهده میکنیم. این جزئیات در بخش زندگی اجتماعی کارل مارکس شامل دیالوگها و سکانسهایی است گاه طنز، گاه غمانگیز و گاه بسیار جدی که خشم مارکس را از وضعیت موجود نشان میدهد. انیمه از لحاظ گرافیکی و متحرکسازی، ضعیف کار شده و این مساله نقطه ضعف بسیار بزرگی برای چنین اثر مهمی بهشمار میآمد. یکی از دلایل ضعف این کار را میتوان سهبعدیسازی آن دانست. اگر این اثر، کاملا دو بعدی و تماما با طراحی ساخته میشد، شاید به یکی از معروفترین آثار انیمیشنی تبدیل میشد. هرچند چهرهها شباهت خاصی به مدل واقعی داشت. بهطوری که اگر مخاطب قبلا کارل مارکس را میشناخت با دیدن چهره انیمهای این شخصیت متعجب و شگفتزده میشد.
نقاط قوت این کار را میتوان داستان خوب به همراه دیالوگهای خوبش دانست. در برخی سکانسها ما شاهد بحث و گفتوگو میان کارل مارکس و منتقدان یا مخالفانش هستیم. این دیالوگها نه آنقدر سختفهم هستند که هیچکس متوجه مفهومشان نشود و نه آنقدر آسان هستند که هر کودکی بتواند این انیمه را درک کند. اما برای رده سنی نوجوان و جوان، این انیمه کاملا قابل درک و هضم است. البته هدف ساخت انیمه نیز همین بوده که نوجوانها با کاراکتر و قصههایش مأنوس شوند. این دیالوگها به شرح انتقادهایی میپردازد که به کارل مارکس وارد میکردند و جوابهایی که او به آنها میداد. مارکس در اکثر موارد طرف مقابل را در گفتوگو مغلوب میساخت و در این سمت مخاطب نوجوان و خالیالذهن نیز متقابلا مغلوب این توضیحات غیرمستقیم در دل دیالوگها میشود. نشان دادن اتفاقات شخصی زندگی کارل مارکس و فردریش انگلس که آنها را خوشاخلاق و مهربان با قشر پرولتاریا(قشر ضعیف جامعه) نشان میداد نیز میتواند یکی دیگر از عناصر جذاب برای مخاطب نوجوان باشد.
هرچند در فرم، ضعیف کار شده است و این امکان وجود دارد که روی محتوا نیز تاثیر بگذارد اما با ارفاق و چشمپوشی، خصوصا درباره آن فرم بصری که برای کار انتخاب شده بود، این انیمه را میتوان یکی از بهترین تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک دانست. تبلیغی جذاب و گیرا که پتانسیل جذب طرفدار تازهنفس برای مارکسیسم و کمونیسم را به خوبی دارد. کارل مارکس که از ابتدا یک جوان خوشتیپ است، در قسمتهای آخر ریش در میآورد تا با واقعیت همخوانی داشته باشد. با وجود اینکه در کلیت گرافیک انیمه ضعف زیادی وجود داشت، اما این فرآیند پیر کردن شخصیتها اتفاق جذابی بود. این تکنیک باعث میشد تا مخاطب به امانتداری و وفاداری قصهپردازان پیببرد. ماجرای ساخت این انیمه از جایی شروع شد که به سفارش دفتر مارکسیسم حزب کمونیست چین، در سال 2016 یک تیم تولید تشکیل شد که شامل بخشهای تبلیغاتی، بورسیههای مارکسیسم و آکادمی علوم اجتماعی چین بود. این مجموعه در سال 2018 توسط سرویس پخش Bilibili که یکی از آپهای مجازی چین است، بهعنوان بخشی از جشن 200 سالگی تولد مارکس اعلام شد و بین 28 ژانویه و 4 مارس 2019 در 7 قسمت به صورت هفتگی در بیلیبیلی پخش شد. نسخه وبکمیک یا همان کتابهای مصور الکترونیک این مجموعه توسط ژونگ جون، نویسنده اصلی این سریال تهیه شد و این کتابها همزمان با خود انیمه منتشر شدند. جالب اینجاست که ژونگ جون، معاون مدیر بخش تبلیغات کمیته حزب خودمختار مغولستان داخلی و محقق آکادمی علوم اجتماعی چین هم بود. این انیمه برای رده سنی نوجوانان یا همان نسل Z ساخته میشد و برای جوانان یا همان نسل هزاره هم کار دیگری به نام «مارکس درست فهمید» ساخته شده بود که یک تاکشوی تلویزیونی بود و تقریبا میشود گفت بسیار موفقتر از آب درآمد. اعلام این سریال مورد توجه بینالمللی قرار گرفت و ویدئوی تبلیغاتی آن به محض انتشار بیش از 200 هزار بازدید داشت. رسانههای غربی این امر را عمدتا تبلیغات تلقی کردند، درحالی که بینندگان چینی بیشتر درباره ظاهر خوب مارکس که برای اولین بار به این شکل نمایش داده میشد اظهارنظر کردند. این سریال واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. قسمت اول بیش از 2.8میلیون بازدید در یک روز داشت و بهطور کلی حداقل 5/5 میلیون بازدیدکننده پیدا کرد. این مجموعه اگرچه به دلیل کیفیت گرافیکی، تبلیغاتی بودن و کلیشهشکنی از تصویر مارکس مورد انتقاد قرار گرفت، اما بحث گستردهای را در مورد مارکسیسم و حقوق کار در چین برانگیخت. یک منتقد ساکن پکن به نام چن، درباره این انیمه نوشت؛ مارکس همیشه تصویر روی دیوار است، با ریش کامل و این تصویر به اندازه کافی محبوب نیست... آنها(حزب کمونیست چین) اکنون کاریکاتوری در مورد مارکس میسازند تا به جوانان برسد و تصویر او را تغییر میدهند. نویسنده پکنی همچنین گفت که این راهی برای تطبیق پروپاگاندا با عصر رسانههای اجتماعی است، زیرا روشهای تبلیغاتی معمولی، بسیار قدیمی هستند. مقاله دیگری از هندوستان گزارش داد که این مجموعه سعی داشت مارکس را شبیه یک ابرقهرمان به تصویر بکشد. سوتیرتو پاترانوبیس از هندوستان تایمز اضافه کرد که این تلاشی برای دسترسی و محبوبیت ایدئولوگ بزرگ(کارل مارکس) در بین نوجوانان کشور است.
اندکی درباره خود کارل مارکس؛ جنجالی که هرگز نمیخوابد
روز 5 ماه می سال 1818 در شهر ترییر آلمان، که آن زمان جزء پادشاهی پروس محسوب میشد، در یک خانواده یهودیتبار، نوزادی پسر چشم به جهان گشود. نوزادی که قرار بود آینده متفاوتی را برای این دنیا رقم بزند. کارل هاینریش مارکس، فیلسوف، اقتصاددان، تاریخنگار، جامعهشناس، نظریهپرداز سیاسی، روزنامهنگار و سوسیالیست انقلابی آلمانی بود که بعدها حتی از نام او نیز بهعنوان توصیف یکی از مکاتب اجتماعی بشری استفاده کردند. کارل تا سن 12 سالگی بهطور اختصاصی توسط پدرش آموزش داده میشد تا اینکه در این سال وارد دبیرستان شد. کارکنان و عوامل دبیرستان که در حمایت از لیبرالیسم و اومانیسم آثار ادبی مربوطه را بین دانشآموزان پخش میکردند، باعث شدند تا کارل به هومر و شکسپیر نیز علاقهمند شود. کارل به فلسفه و ادبیات علاقه فراوانی داشت اما به اصرار پدرش در 17 سالگی با شرکت در دانشگاه بن، رشته حقوق را انتخاب کرد. در 18 سالگی کارل به دلیل مشکل ریوی که داشت، از خدمت سربازی معاف شد. او در ترم اول نمرات خوبی گرفت اما بعد از آن افت تحصیلی شدیدی کرد. پدرش او را به دانشگاه سطح بالاتری در برلین فرستاد. او آنجا هم به تحصیل حقوق مشغول بود اما همچنان علاقه سیریناپذیری به فلسفه داشت. در تابستانی که کارل درحال انتقال به دانشگاه جدید بود، با جنی وستفالن نامزد میکند. هفت سال بعد نیز با وجود تمام مخالفتهایی که با این ازدواج بود، مارکس و جنی با هم ازدواج میکنند. کارل در ابتدا به فلسفه کانت علاقهمند بود که با شرکت در یکسری سخنرانیها در دانشگاه برلین، شیفته فیلسوفی آلمانی که به تازگی درگذشته بود، یعنی هگل شد. او از طریق دانشگاه و محافلی که راجعبه تفکرات هگل بحث میکردند، با محفلی به نام هگلیهای جوان آشنا شد. مارکس به عضویت این محفل درآمد و حتی موجب تغییرات خاصی در روند تفکر و مباحثه آن محفل شد. او در سال 1841 به دلیل مشکلات مذهبی و اعتقاداتی در گرفتن پایاننامه در دانشگاه خود به مشکل برخورده بود. مارکس درنهایت توانست در آوریل سال 1841 با فرستادن پایاننامه خود به دانشگاهی دیگر مدرک دکتری خود را اخذ کند. مارکس دلش میخواست که شغلی دانشگاهی داشته باشد اما به همان دلایلی که نتوانست در دانشگاه خود دکتری بگیرد و با اختلافاتی که با محفل هگلیهای جوان پیدا کرده بود، نتوانست به این خواسته خود برسد. او در سال 1842 راهی شهر کُلن شد و آنجا حرفه روزنامهنگاری را در روزنامه راینلند آغاز کرد. او در آن روزنامه انتقادات خود را از اقتصاد و سیاست دولتهای راستگرا که به نظرش مخرب میآمدند، ابراز میکرد. این روزنامه توجه سانسورگران دولت پروس را به خود جلب کرد؛ طوری که باید قبل از چاپ هر شماره، روزنامه بررسی میشد و مجوز انتشار میگرفت. یکی از انتقادات شدید مارکس از پادشاهی روسیه باعث شد تا تزار نیکلای اول خواستار ممنوعیت این روزنامه شود و دولت پروس نیز این خواسته پادشاه را اجرایی کرد. در این مدت کوتاه در روزنامهنگاری، مارکس توانست تجربههای زیادی به دست آورد. در سال 1843 مارکس به همراه جنی وستفالن به پاریس نقل مکان کرد. کارل در پاریس نیز توانست در دو نشریه دیگر روزنامهنگاری و نویسندگی کند و به تجربههای قبلی خود بیفزاید. در آگوست سال 1844 مارکس در کافهای، فردریش انگلس را ملاقات کرد و این آغاز دوستی مادامالعمر این دو نفر بود. فردریش انگلس فیلسوف، مورخ و انقلابی کمونیست آلمانی و نزدیکترین و صمیمیترین دوست کارل تا آخر عمر بود. در سال 1845 کارل مارکس بار دیگر با نوشتههای خود، باعث اعتراض دولت پروس شد و با درخواست دولت، کارل مارکس از خاک فرانسه تبعید شد. در ژوئیه سال 1845 مارکس و انگلس بروکسل را به مقصد انگلستان ترک میکنند. مارکس در انگلستان فرصت را غنیمت میشمارد و با کمک انگلس، به منابع مطالعاتی زیادی در حوزه اقتصاد دست پیدا میکند. مارکس و انگلس با کمک یکدیگر چند کتاب و نوشتههای فراوانی را منتشر میکنند که بعدها این نوشتهها به پایه و اساس معروفترین اثر این دو نفر، یعنی «مانیفست کمونیست» تبدیل میشوند. کارل و فردریش تصمیم میگیرند تا برنامهها، اهداف، خواستهها و در کل، اعتقادات کمونیسم را این بار بهطور واضح و شفاف در این اثر عرضه کنند. مارکس در ژوئن سال 1849 راهی لندن شد و تا آخر عمر در آن شهر اقامت داشت. مارکس با فعالیتهای انقلابی خود، همچنین نشر آثار علمی، باعث شد تا کمونیست رواج پیدا کند و انقلابهای مهمی در سراسر جهان توسط کارگران شکل بگیرد. انقلابهای کمونیستی روسیه و چین از مهمترین انقلابهای کمونیستی بودند. هرچند این تغییرات بعد از مرگ مارکس اتفاق افتاد، اما او کاری که باید انجام میداد را انجام داد. مارکس با انقلابی که بدون عقلانیت و صرفا با زور و تفنگ انجام بگیرد مخالفت داشت و تاکید بر انقلاب آگاهانه داشت. در حدی که او حتی افزایش آگاهی مردم را به مرور زمان منجر به انقلاب میدانست. او بعد از مرگ همسرش در سال 1881 به بیماری تنفسی مبتلا شد و 15 ماه آخر عمرش را به سختی گذراند. مارکس، کسی که بهعنوان پدر کمونیسم جهان شناخته شد، در تاریخ 14 مارس 1883 در سن 64 سالگی در گذشت.
نگاه چینی های قرن 21 به مارکسیسم
اگر همین امروز تصاویر کشور چین را به واسطه پیگیری اخبار دیده باشید، احتمال زیادی دارد که به تصویر مائو تسه تونگ، اولین رهبر چین کمونیستی برخورده باشید. مائو چین را متحد کرد اما غیر از یک شخصیت که از این لحاظ برای چینیها ارزش ملی دارد، یک پیشوای کمونیست هم بود؛ چراکه نوع دیگری از این مکتب را در مقابل آنچه که بلشویکهای شوروی جا انداخته بودند، پدید آورد. حتی میدانیم که در دوره قبل از انقلاب ایران، بعضی از گروههای چریکی چپ، مائوئیست بودند و این یعنی تاثیر تفکرات مائو از داخل مرزهای چین فراتر رفته بود. اما باید از ابتدا شروع کنیم و اندکی درباره تمامی این ایسمها بگوییم تا به توضیح مختصری درباره مائوئیسم برسیم. کمونیسم یک دیدگاه فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که هدف آن ایجاد جامعهای بدون مالکیت خصوصی افراد بر ابزار تولید است. کلمه کمونیسم از کلمه لاتین «کُمون» به معنای اشتراک، به وجود آمده است. همانطور که از معنای کلمه مشخص است، در یک جامعه کمونیستی، طبقات اجتماعی و دولت وجود ندارد.
در یک جامعه کمونیستی ایدهآل، ابزارآلات تولید بهطور مشترک تحت کنترل جامعه و مردم است. قدیمیترین اشارات به یک جامعه آرمانی کمونیستی را میتوان در کتاب جمهور اثر افلاطون دید. در طول تاریخ، افراد و اندیشمندان مختلفی سعی کردند تا به کمونیسم بپردازند اما پایه و اساس اصلی کمونیسم را، مارکس و انگلس بنیان نهادند.
آنها با مشاهده اوضاع وخیم کارگران و فقرا، به هدف خود که ایجاد یک جامعه کمونیستی بود مصمم شدند و آن را پرورش دادند. خود مارکس نیز به علت تبعیدهای فراوان، گرفتار فقر مالی شدیدی شده بود. نبود پول درمان و دارو حتی منجر به از دست دادن سه فرزند عزیزش بر اثر بیماری شد. مارکسیسم را درواقع میتوان نسخه بهروزتری از کمونیسم دانست. مارکس و انگلس همانطور که اشاره کردیم، در مانیفست کمونیست، اصول مارکسیسم را توضیح دادند. اگر بخواهیم کمونیسم را با مارکسیسم مقایسه کنیم، مارکسیسم درواقع کمونیسمی است که برای کارگران توسط مارکس بهینهسازی و دوبارهنویسی شده است. کمونیسم و مارکسیسم را میتوان دیدگاههایی دانست که از سوسیالیسم نشأت میگیرند.
در یک جمعبندی، سوسیالیسم، مکتبی است که اصالت را در جامعه و اشتراک ابزار تولید میداند، کمونیسم میخواهد به مرحلهای ایدهآل از یک جامعه سوسیالیستی برسد و مارکسیسم نیز میخواهد مرحلهای از کمونیسم باشد که به کمال خود رسیده و در آن طبقه کارگر از اهمیت بیشتری برخوردار است. اما جایی که همپا یا حتی فراتر از کارگران، دهقانها هم اهمیت ویژهای پیدا کردند، مکتب مائوئیسم بود. سال 1949 بود که مائو توانست در چین به قدرت برسد و از اوایل دهه 60 میلادی، چین خود را رهبر جهان درحال توسعه معرفی کرد که در برابر دو ابرقدرت شوروی و آمریکا ایستادگی میکند. مائوئیسم به نقش برجسته دهقانان و روستاییان در انقلاب کارگری و بر اهمیت فرهنگ بهعنوان عنصری که میتواند بر اقتصاد سوسیالیستی تاثیر بگذارد، تاکید میکرد. بنابراین به عبارتی دقیقتر مائوئیستها خودشان را کسانی میدانستند که بر ایدئولوژی راستین مارکس وفادارترند و ضدپروتستریکای شوروی و گردش از اصول اولیه سوسیالیسم ایستادگی کردند.
چین در ادامه دست به اصلاحاتی در نظام اقتصادیاش زد که آن را به گردش از مواضع اصیل کمونیستی تعبیر کردند اما اتفاقات دیگری هم در سالهای بعد رخ داد. مثلا برای همین سال تحصیلی پیش رو، قوانینی در حوزههای فرهنگ و آموزش وضع شد که نشان میدهد هنوز اندیشه مارکس برای حزب کمونیست چین بسیار بااهمیت است.