کد خبر: 60184

چرا تهران به‌شکلی آشکار یا تهاجمی وارد قضایای همسایه شرقی خود نمی‌شود؟

نگاهی به رویکرد ایران در تحولات افغانستان

آنچه درحال‌حاضر در میدان سیاسی و نظامی افغانستان بر همه مسلم است، اتحاد شکننده بین نیروهای القاعده و شبکه حقانی با طالبان و نیز رابطه به‌ظاهر غیردوستانه بین طالبان و داعش در افغانستان است؛ چراکه به‌صورت حداقلی وجود یک حکومت سلفی در افغانستان برای گروه‌های تروریستی نظیر شبکه حقانی و داعش به‌مراتب از وجود یک حکومت مستقل با مشروعیت بین‌المللی جذاب‌تر خواهد بود.

مهدی پوراسلامی، روزنامه‌نگار: ماه‌ها و هفته‌های اخیر روند تحولات در افغانستان با چنان سرعتی در جریان بود که کمتر تحلیلگری پیش‌بینی می‌کرد دومینوی سقوط روزانه ولایت‌های افغانستان در مدتی بسیار کوتاه اتفاق افتد، همه افغانستان از باغات بدخشان تا شنزارهای ولایت نیمروز همگی در کمتر از دو ماه به دست طالبان سقوط کردند تا شائبه‌های خیانت اشرف‌غنی، رئیس‌جمهور وقت این کشور تقویت شود.

با سقوط کابل و فرار اشرف‌غنی از این کشور، زمینه استقرار طالبان در پایتخت این کشور فراهم شد؛ از این مرحله به بعد موضوع جدیدی وارد قضیه افغانستان شد و آن نیز فرار مردم از کشورشان برای رسیدن به هر جایی به جز زندگی تحت‌سلطه طالبان بود. کابل اما آخرین شهری نبود که به دست طالبان سقوط کرد بلکه تصرف این شهر آغاز راه دشورای بود برای به زانو درآوردن «ولایت پنجشیر» در شمال‌شرقی افغانستان.

یکدست کردن مناطق تحت‌کنترل طالبان را باید از اولین اهداف حکومت جدید در این کشور دانست که البته خودداری رهبران پنجشیر از واگذاری این ولایت به طالبان زمینه لشکرکشی این گروه را به پنجشیر فراهم کرد. احمد مسعود که اکنون جای پدرش «احمد شاه‌مسعود» را در ولایت پنجشیر گرفته و خود را به‌عنوان رهبر جنبش مقاومت در افغانستان مطرح کرده است درباره اهدافش از راه‌اندازی این جنبش می‌گوید: «هرگاه حکومتی فراگیر مبتنی‌بر عدالت، اعطای برابری و آزادی فردی و جنسیتی برای همه مردم در افغانستان فراهم شود، من عقب‌نشینی کرده و از سیاست کنار خواهم رفت.»

در این بین رویکرد جمهوری اسلامی ایران در قبال این بحران در افغانستان یکی از سوال‌برانگیزترین موضوعات در سطح ملی و بین‌المللی بوده است. برای بررسی این موضوع ابتدا باید به این نکته توجه کرد که کشمکش‌ها و تنش‌ها در افغانستان پیش و بیش از هر چیز قومی است و هنگام نگاه به مسائل موجود در این کشور باید دریچه نگاه را تا حد زیادی روی مسائل قومی تنظیم کرد.

 گروه‌هایی چون افغان‌ها (پشتون‌ها)، تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها، ترکمن‌ها، ایماق‌ها، بلوچ‌ها، نورستانی‌ها، پشه‌ای‌ها، قزلباش‌ها، براهویی‌ها، پامیری‌ها و برخی دیگر، اقوام موجود در این کشور هستند اما بزرگ‌ترین گروه‌های قومیتی پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها به حساب می‌آیند که هریک به‌نوعی دنبال هویت‌سازی و غلبه بر دیگری هستند.

نکته مهم در این میان آن است که نوع این مناقشات در این کشور با آنچه در ایران از سوی برخی گروه‌ها عنوان می‌شود سنخیت کمی دارد. آنچه از هویت ایرانی در رسانه‌ها و نزد افکار عمومی جهان و به‌خصوص بین رهبران کشورهای جهان و منطقه درمورد وجهه و جایگاه جمهوری اسلامی سخن رفته و بیش از هر چیز برجسته است، مساله هویت شیعی است و جنبه‌های زبان‌شناسی و هویت فارسی‌زبان بودن در مرحله بعدی قرار می‌گیرد و کنش‌ها و واکنش‌های ایران در هر سطحی و در هر جایی از جهان تنها از جنبه ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی ایران تحلیل می‌شود.

 تجربه حضور مشروع ایران در سوریه و مبارزه با تروریسم تکفیری به جهت هویت مذهبی‌ای که در رسانه‌ها پیدا کرد، آگاهانه یا غیرآگاهانه فضایی را برای قضاوت علیه ایران ایجاد کرد که کشورهای رقیب در منطقه و جهان به‌شکلی آن را مبارزه‌ای مذهبی و تقابلی از جنس دین تفسیر کردند و این نگاه را به‌عنوان دستاویزی برای مداخله مضاعف در سوریه و بهانه‌ای برای گسیل دادن تروریست‌های بیشتر قرار دادند تا بنا به تفسیر خود در مقابل فتنه مذهبی که ایران در آن میدان‌داری می‌کند، ایستادگی کنند.

صرف‌نظر از اینکه این موضوع چقدر با واقعیت‌های میدانی انطباق داشت باید گفت یکی از دلایل طولانی شدن مبارزه با تروریسم در سوریه همین نوع تفسیر از حضور ایران و گروه‌های همپیمانش در این منطقه بود. البته باید توجه داشت ایران در قضیه سوریه بین دو گزینه بد و بدتر، گزینه بد را انتخاب کرد، زیرا متهم شدنش به جنگ فرقه‌ای به‌مراتب تبعات کمتری نسبت به از دست رفتن سوریه داشت. در افغانستان اما همان‌طور که بیان شد نوع رویارویی در آن قومیتی است، اما دخالت ایران در قضایای این کشور می‌تواند نوع این تقابل را که سال‌های متمادی قومیتی بوده است به رویکردی مذهبی تغییر دهد. حمایت از هزاره‌ها که شیعه‌تبار هستند و یا هرگونه ورود ایران به قضایای افغانستان می‌توانست بهانه‌ای را به دست گروه‌های مسلط در این کشور برای ایجاد محدودیت‌های بیشتر برای شیعیان و ایجاد بستری خطرناک که زمینه‌ساز خطرهای جانی برای آنان باشد به‌طور وسیعی ایجاد کند.

آنچه درحال‌حاضر در میدان سیاسی و نظامی افغانستان بر همه مسلم است، اتحاد شکننده بین نیروهای القاعده و شبکه حقانی با طالبان و نیز رابطه به‌ظاهر غیردوستانه بین طالبان و داعش در افغانستان است؛ چراکه به‌صورت حداقلی وجود یک حکومت سلفی در افغانستان برای گروه‌های تروریستی نظیر شبکه حقانی و داعش به‌مراتب از وجود یک حکومت مستقل با مشروعیت بین‌المللی جذاب‌تر خواهد بود. این گروه‌ها علی‌رغم تفاوت‌هایشان شباهت‌هایی نیز دارند. شائبه کمک ایران به برخی گروه‌ها در افغانستان یا حضور نظامی ایران برای کمک به برخی اقلیت‌ها و تلاش برای مقابله با ظلمی که طالبان بر مردم روا می‌دارند، بهترین فرصت برای پرکردن شکاف‌های موجود بین این گروه‌ها و طالبان است که نتیجه آن همگرایی و اتحاد بین گروه‌ها و قومیت‌های متشتت برای از بین بردن هویت فارسی‌زبانان از سویی و مهم‌تر از آن آغاز جهاد با هزاره‌ها از سوی دیگر خواهد بود و نتیجه آن صرف‌نظر از پیروزی در این میدان، چیزی جز تلاش بیشتر برای نابود کردن هویت شیعی و زبان فارسی نخواهد بود.

گذشته از این نکته گروه طالبان که درحال‌حاضر خود را فاتح مبارزه با اشغالگری آمریکا می‌داند، در سیاست‌های خود اجازه حضور به ایران در افغانستان برای حمایت از اقلیت‌های شیعه موسوم به هزاره‌ها یا کمک به ولایت‌هایی که در مقابل آنان مقاومت می‌کنند، نخواهد داد تا نه فضایی برای جولان ایران فراهم شود و نه بهانه‌ای برای حضور نظامی دیگر کشورهای مقابل ایران در منطقه را بدهد، زیرا در این‌صورت افغانستان صحنه تسویه‌حساب‌های بین‌المللی خواهد شد.

 تاکید بر این نکته ضروری است که درحال‌حاضر طالبان برای کسب وجهه مثبت در جهان تلاش وافری را شروع کرده است و برای به دست‌آوردن مشروعیت بین‌المللی دست به اقدامات مثبتی خواهد زد، لذا نام‌بردن از ایران در این برهه زمانی در افغانستان باعث می‌شود به‌عنوان عنصری که بنای بر هم زدن صلح و آرامش در افغانستان را دارد، معرفی شود و این موضوع در بلبشوی موجود در افغانستان برای همسایه‌ای که یکی از طولانی‌ترین مرزها را با افغانستان داراست، مناسب نخواهد بود.

مرتبط ها