کد خبر: 60093

گزارش «فرهیختگان» از سومین تیم پرطرفدار کشور که از اوج به فرود رسید

سیاه‌چاله‌ای که خود را بلعید

تغییرات مکرر در باشگاه تراکتور اجازه نداد این باشگاه روی آرامش را به خود ببیند و این نتیجه رفتار دوگانه و عدم اعتماد زنوزی به آدم‌هایی بود که خودش منصوب می‌کرد. این باشگاه اگر امروز به شرایطی رسیده که تا آستانه انحلال و تعلیق پیش می‌رود مقصر اصلی‌اش زنوزی است.

نیلوفر مژدهی، روزنامه‌نگار: در این روزها و ماه‌های پرالتهاب فوتبال ایران نقش پررنگ تیم تراکتور قابل انکار نیست. این تیم با اتفاقات فوق‌جنجالی‌اش فوتبال ایران و باشگاه‌داری را وارد فاز تازه‌ای کرده است به‌طوری که جایگاه بازیکن، مربی و مدیرعامل درهم پیچیده و از دست رفته است. اتفاقاتی که این باشگاه با سرمایه عظیم مردمی طی ماه‌های اخیر تجربه کرد نه‌تنها عجیب و باورنکردنی است بلکه مایه تاسف است. اوضاع برای تراکتور آنقدر بد است که مدیرعامل مدعی و پرتوان فعلی هم در مقاطع مختلف چیزهایی می‌گوید، کارهایی می‌کند و رفتاری از او سر می‌زند که نمونه بارز تحت فشار بودن است. در این مطلب بد نیست مروری داشته باشیم بر اتفاقاتی که باشگاه مردمی تراکتور را تا آستانه انحلال پیش برد و چه‌بسا اگر پای لیگ قهرمانان آسیا و تبعات آن نبود همین حالا هم باید اوراق انحلالش را امضا می‌کردند.

زنوزی دلسرد شده است

زنوزی که با سروصدای زیادی تراکتور را تحویل گرفت، مدتی است تیم را رها کرده و از آن شبی که در برنامه فوتبال برتر روی خط زنده برنامه رفت دیگر خبری از او نیست. این مالک همچنان متمول  که دیگر تمایل چندانی برای پرداخت پول ندارد با بیماری همسرش در ترکیه روبه‌رو است و به همین دلیل بیش از این برای تراکتور وقت ندارد. او بدهی سنگین چندمیلیاردی روی دستش تلنبار شده و نمی‌داند در این برهه که همه ذهنش پر از بیماری همسرش است چطور باید به وضعیت باشگاه تراکتور رسیدگی کند. بگذارید ساده‌تر بگویم؛ زنوزی آنقدر فکرش درگیر مشکلات خانوادگی است که نمی‌تواند تمرکز کرده و به تراکتور کمک کند. از بد روزگار شرایط بحرانی تراکتور با مشکلات شخصی زنوزی تداخل پیدا کرده است. به زبان ساده می‌توان گفت این باشگاه صاحبش را گم کرده است.

درمان مقطعی

از ایران برای زنوزی پیغام می‌فرستند که بیا تیم را سروسامان بده! زمان کم و بازی لیگ قهرمانان را به او یادآوری می‌کنند ولی این مالک نمی‌تواند بیاید. از این‌رو از آن‌سو برایشان پیغام فرستاد که یا خودتان فعلا سروسامان دهید یا تیم را به فرد دیگری واگذار کنید. در استان هیچ کسی پیدا نشد که بتواند تیمی با این همه بدهی را تحویل بگیرد. هیات استان طوری وانمود می‌کند که تلاش کرده است ولی در اصل تلاش برای پیدا کردن خریداری که تیم را با این همه بدهی بگیرد آب در هاون کوبیدن است. از این‌رو در جلسه‌ای که در استان با حضور بسیاری از مسئولان و جمشید نظمی برگزار می‌شود تصمیم می‌گیرند تیم را راهی آسیا کنند تا پس از پشت‌سر گذاشتن مسابقه با النصر بتوانند زنوزی را یافته و درمورد این تیم تصمیم بگیرند. از این‌رو تراکتور در این مقطع با یک تصمیم جمعی موقتا به ساحل آرامش می‌رسد، هرچند مشکلات وجود دارد و حسابی توی ذوق می‌زند ولی حداقل چند روزی اتحاد در این تیم تشکیل شده و تا هفته آینده و پس از بازگشت به ایران شرایط بهبود می‌یابد.

دایه‌های دلسوزتر از مادر

در شرایطی که باشگاه تراکتور در بحرانی‌ترین روزها زیر بار حواشی و مشکلات کمر خم کرده و این تیم مردمی را در آستانه فروپاشی می‌بینیم برخی افراد غیرمطلع با حرف‌ها و مصاحبه‌هایی که کاملا هدف‌دار به‌نظر می‌رسد نمک روی زخم تیم پاشیده و بی‌آنکه به عواقب حرف‌هایشان فکر و به مراجع معتبر استناد کنند صحبت‌هایی را مطرح می‌کنند که بیشتر شبیه شوخی است.

باشگاه تراکتور متعلق به زنوزی است. دیگران چه خوش‌شان بیاید و چه نیاید این باشگاه جزء اموال او محسوب می‌شود و اگر نخواهد می‌تواند به‌راحتی به هر فردی که می‌خواهد بفروشد و اگر بخواهد می‌تواند آن را تا سقوط به لیگ محلات هم حفظ کند. پس برخی نقل‌قول‌ها درخصوص اینکه تیم را از طریق قانونی از زنوزی می‌گیرند شوخی خنده‌داری است. زنوزی مالک این تیم است و قانون اموال کسی را نمی‌گیرد. همان‌طور که نتوانستند تیم شهرخودرو را بگیرند و قانون دوباره این تیم را با وجود همه تلاش‌ها به صاحبش برگرداند. پس این قبیل اظهارنظرها در شرایطی که تیم در بدترین روزهای خود قرار دارد یا از سر ناآگاهی است یا بیشتر به جهت مطرح شدن است. انتقال این تیم به مس سونگون نیز با توجه به موانع قانون اساسی امکان‌پذیر نیست و این کارخانه نمی‌تواند برای تیم تراکتور هزینه کند. پس بهتر است تراکتوری‌ها بازی نخورند.

ورود لشکر عاشورا هم منتفی است

آن روزها که تراکتور لیگ برتری شد این لشکر عاشورا بود که برای این تیم هزینه می‌کرد و هدایت آن را برعهده داشت. آن روزها اگرچه ریخت‌وپاش تراکتور زیاد نبود ولی روزهای خوبی برای پرشورها بود و هواداران با شعار «عیبی یوخ» بر همه موانع و محدودیت‌ها سرپوش می‌گذاشتند. یادآوری همان روزهای خوش این ذهنیت را برای برخی به‌وجود آورد که شاید سپاه بتواند در اقدامی ناجی‌گونه حداقل در مقطعی کوتاه تیم را تحویل گرفته و سروسامان دهد. این اقدام ولی ممکن نبود. همان محدودیت‌ها که درخصوص مس سنگون وجود دارد درمورد لشکر عاشورا هم وجود دارد با این تفاوت که سپاه نمی‌خواهد و از مدت‌ها قبل نمی‌خواست وارد عرصه فوتبال و باشگاه‌داری شود. اگر به چند سال قبل رجوع کنید متوجه می‌شوید این نهاد تیم‌های خود ازجمله تراکتور را واگذار کرد تا طبق قوانین کلا خود را از این عرصه کنار بکشد. از این‌رو با توجه به اینکه بودجه‌ای برای اختصاص به هیچ باشگاهی ندارد تمایلی به ورود به عرصه‌ای که چندی‌قبل خود را به سختی از آن بیرون کشید، ندارد. در نتیجه این موضوع هم منتفی است.

داستان کمالوند چه بود؟

فراز کمالوند را باید بازنده بزرگ اتفاقات و حواشی اخیر این باشگاه بدانیم. او که بعید بود با تجربه‌ای که دارد به این شکل بازی بخورد نقش یک غیرحرفه‌ای را به‌خوبی بازی کرد. شاید بتوان شکست او را نتیجه عشق و علاقه به باشگاه مردمی تراکتور دانست ولی در اصل او فریب خاطرات سال‌ها قبل را خورد. کمالوند فکر نمی‌کرد تراکتور امروز با آن تیمی که او به لیگ برتر آورد تا این حد فاصله دارد. او که به‌دلیل دوری مختصرش در سال‌های نه‌چندان دور از لیگ برتر می‌خواست بار دیگر خود را به‌عنوان مربی لیگ برتری معرفی کند از کنار استقلال و به آرامی به این مهم نزدیک شد ولی تصمیمات اشتباه اخیر یا اعتمادبه‌نفس بیش از حدش پس از جدایی از استقلال او را به سمت ناکجاآباد سوق داد.

فراز قرار بود در این اوضاع بد با توجه به روابطی که دارد های‌وب را که از متمول‌ترین اسپانسرهاست با خود به تبریز ببرد. در این صورت بخش بزرگی از مشکلات مالی این باشگاه حل می‌شد و آنها حداقل از پس تمدید قراردادها یا جذب بازیکنان جدید و هزینه‌های جاری برمی‌آمدند ولی این اتفاق رخ نداد. فراز که مورد اعتماد زنوزی به‌دلیل فعالیت در باشگاه گسترفولاد بود به تراکتور آمد ولی از های‌وب خبری نشد. البته کمالوند در گفت‌وگو با همین رسانه این موضوع  را تکذیب کرد و مدعی شد قرار نبوده های‌وب یا هر اسپانسری را با خود به تبریز و تراکتور بیاورد. پس چرا از زمان روی کار آمدن تا زمان جدایی‌اش اینقدر صحبت از استعفا بود؟ آیا دلیلش این نیست که او نتوانست های‌وب را با خود به تبریز ببرد؟ در اصل نیامدن های‌وب به‌واسطه او دلیل این جایگاه متزلزل روی صندلی مربیگری تراکتور بود. در غیر این صورت کمالوند مربی‌ای نبود که تراکتور را با همه علاقه‌ای که به این باشگاه داشت و خون‌دل‌هایی که برایش خورده بود به‌راحتی رها کند. کسی چه می‌داند شاید او هم در این بازی دور خورده و وقتی نتوانسته اهداف بیزینس‌من‌ها را برآورده کند کنار رفت.

جایگاه‌هایی که رنگ باختند

اکبر ایمانی، فراز کمالوند و جمشی نظمی بزرگ‌ترین اشتباهات زندگی خود را در چند هفته اخیر رقم زدند. آنها که به‌جای حل مشکل بیشتر تلاش کردند هواداران را روبه‌روی فرد مقابل قرار دهند، همگی بازنده‌اند. چه‌بسا این مشکلات به‌نوعی در هر جای فوتبال دنیا رخ دهد ولی بدون‌شک دود آن به چشم طرفین دعوا می‌رود. برای تراکتورها دیگر نه اکبر ایمانی آن ارزش و اعتبار سابق را دارد و نه دیگر جمشید نظمی ابهت سابق را به دست خواهد آورد. تکلیف کمالوند هم که معلوم است. آنها که در این بازی هر که زودتر رسوا کند از هم سبقت می‌گرفتند باید بدانند دیگر آن محبوبیت و آن اعتبار و آن ارزش سابق را از دست داده‌اند و سال‌ها طول می‌کشد تا شاید بتوانند هویتی را که ساخته بودند به دست آورند. این موضوع وقتی بیشتر نمود پیدا می‌کند و پررنگ می‌شود که پای بازیکن‌سالاری به میان می‌آید و مخالفان یک‌طرف برای طرف خودشان کف می‌زنند بی‌آنکه بدانند با اره برقی درحال قطع کردن تنه درخت تنومند تراکتور هستند. بی‌اخلاقی، مدیر و مربی و بازیکن نمی‌شناسد وقتی باشد همه را با خود نابود می‌کند. هیچ جای دنیا حرفه‌ای نیست که با اهرم هوادار بخواهی برای باشگاه تصمیم بگیری و چون فوتبال ما پر است از غیرحرفه‌ای‌ها از بازیکن گرفته تا مدیر این رفتارهای غیرحرفه‌ای هم رخ می‌دهد. در اینجاست که شاید بهتر باشد به‌جای جبران کمبودهایمان برای درس گرفتن از اتفاقات گام مثبتی برداریم چیزی که تراکتور به آن نیاز دارد و فعلا پاشنه‌آشیلش جمشید نظمی است.

چرا تراکتور به این روز افتاد؟

این سوال پرتکرار هواداران تراکتور و دوستداران فوتبال در ایران است. آنها که به هر نحوی احوالات این تیم را دنبال می‌کردند قطعا امروز از خود می‌پرسند تیمی که روزگاری در دره سرخ همه را اسیر می‌کرد و بعد از سرخابی‌های پایتخت پرطرفدارترین تیم ایران به‌شمار می‌رود، چطور به روزی رسید که سنگ در این باشگاه روی سنگ بند نیست. به‌واقع ضعف مدیریت باعث شد آنها که روزی مورد اعتماد زنوزی بودند حالا به دشمنان اصلی او تبدیل شوند. تغییرات مکرر در این باشگاه اجازه نداد تراکتور روی آرامش را به خود ببیند و این نتیجه رفتار دوگانه و عدم اعتماد زنوزی به آدم‌هایی بود که خودش منصوب می‌کرد. این باشگاه اگر امروز به شرایطی رسیده که تا آستانه انحلال و تعلیق پیش می‌رود مقصر اصلی‌اش زنوزی است. اوست که اجازه نداد این تیم روی آرامش را به خود ببیند و با تغییرات مکرر همواره فضا را برای این باشگاه و تیم فوتبالش مستاصل کرد. از این‌رو در این مقطع شاید بهترین کار در غیاب مالک این باشگاه حفظ آرامش و برنامه‌ریزی برای ادامه کار با همین شرایط است. حالا که تصمیم بر حمایت از تیم تراکتور با همین شکل و شمایل مورد استقبال هواداران قرار گرفته چه‌بسا بهتر است از این ثبات مدیرت موجود با همه ضعف‌ها استفاده کنند و حداقل با حفظ آرامش یکی پس از دیگری مشکلات را از پیش‌رو بردارند. اگر یک‌سال از این تیم قهرمانی نخواهند (چیزی که در توانش نیست) شاید این تیم بتواند با پشت‌سر گذاشتن مشکلات راه خود را پیدا کند و پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری با همین بازیکنان ساده طی کند و نه با تیمی کهکشانی که درنهایت همچون سیاه‌چاله‌ای خود را ببلعد.

مرتبط ها