کد خبر: 59991

«مشکل آیر این است که همیشه و همه‌جا باهوش است.» (ویتگنشتاین)

آیر، فیلسوفی جریان‌ساز و ملحدی رک‌گو

آموزه‌های اصلی و بنیادین آیر تا اندازه زیادی برخاسته از اندیشه‌های هیوم است. پوزیتیویسم منطقی‌ای را که آیر درصدد بیان آن بود، می‌توان آمیزه‌ای از تجربه‌گرایی افراطی هیوم، برخی فنون منطقی جدید و تلاش‌های فکری افرادی نظیر راسل دانست. آیر در مقدمه کتاب زبان حقیقت و منطق می‌گوید، بیشتر آنچه فلسفه قلمداد می‌شود، متافیزیکی است و درنتیجه بی‌معناست. همین مطلب کافی بود تا انفجاری در جامعه فلسفی آن روزگار پدید آید.

محمد سعید عبداللهی، کارشناس ارشد فلسفه دین دانشگاه تهران: جوان انگلیسی که تحصیلکرده‌ آکسفورد بود، کمتر از 25 سال داشت که پا به وین گذاشت، درکنار بزرگان فلسفی که در آن روزگار در وین بودند به گفت‌وشنود پرداخت و در حلقه‌ای که بعدها به حلقه وین شهرت پیدا کرد، حضور یافت. این‌گونه بود که پس از چندی با بازگشتن به انگلستان پوزیتیویسم منطقی را برای آنها سوغات آورد و یکی از جنجال‌برانگیزترین آثار فلسفی قرن بیستم به زبان انگلیسی به نام «زبان حقیقت و منطق» را نوشت. ژانویه 1936 آیر تنها 25 سال داشت و اثری را نگاشته بود که هنوز هم بسیاری از استادها در دانشگاه‌های مختلف به دانشجوهای خود خواندنش را توصیه می‌کنند. او چهارسال بعد در سال 1940 کتاب دوم خود را بانام شناخت تجربی منتشر کرد. آیر در این کتاب به بحث شناخت ما از جهان خارج پرداخت که سابقه‌ای طولانی در سنت انگلیسی دارد. هدف او از انتشار این کتاب به گفته خودش پی‌جویی آن چیزی بوده که به طرح پدیدار گرایانه معروف است. «درنظر داشتم به بحثی بپردازم که بارکلی و هیوم را آغازگر آن می‌دانستم. بر این اساس هدف من اثبات این نکته بود که قضیه‌های مرتبط با اشیای فیزیکی یک‌سره به‌عنوان قضایایی درباره داده‌های حسی قابل‌عرضه هستند اما بعدها فهمیدم که در آن راه چندان توفیق نیافته‌ام. اکنون بر آنم که گفتار ما درباره اشیای فیزیکی نظریه‌ای است در باب گزاره‌های حسی.» پس از جنگ جهانی دوم و در سال 1956 کتاب مساله شناخت را نگاشت که به‌نظر خود آیر بهترین اثرش به‌شمار می‌آید. از آن‌ پس کتاب‌ها و مقالات بسیاری از او منتشر شد که هرکدام در جای خود باارزش است. در این یادداشت کوتاه نگاهی کوتاه به برخی ویژگی‌های محوری فلسفه‌ او انداخته‌ایم.

  آموزه‌های پوزیتیویستی

آموزه‌های اصلی و بنیادین آیر تا اندازه زیادی برخاسته از اندیشه‌های هیوم است. پوزیتیویسم منطقی‌ای را که آیر درصدد بیان آن بود، می‌توان آمیزه‌ای از تجربه‌گرایی افراطی هیوم، برخی فنون منطقی جدید و تلاش‌های فکری افرادی نظیر راسل دانست. مهم‌ترین نکته‌ای که آیر در کتاب «زبان حقیقت و منطق» بیان می‌کند، تقسیم‌بندی قضایا به دودسته است؛ دسته نخست قضایایی را دربرمی‌گیرد که (همان‌گونه که هیوم می‌گفت) با امر واقع سروکار دارند، ویژگی این دسته از قضایا آزمون‌پذیری به‌واسطه مشاهده است، بنابراین زمانی که درستی یا نادرستی قضایا تفاوتی قابل‌مشاهده داشته باشد آنها را می‌توان بامعنا نامید. دسته دوم قضیه‌های صوری ریاضیات یا منطق هستند. این قضیه‌ها تنها نظم‌بندی دوباره نمادهایی هستند که بیانگر هیچ‌گزارشی درباره جهان نیستند، بنابراین آیر، هر آنچه را در این دو گروه نگنجد، مهمل دانست. به‌ این‌ ترتیب مابعدالطبیعه، الهیات و هرچه در محک تجربه نیاید بی‌معنا به‌شمار آمد. آیر در کتاب خود در باب قضیه‌های اخلاقی نیز دیدگاهی خاص ارائه می‌کند، به‌نظر او قضیه‌های اخلاقی بیش از آنکه گزارش‌هایی در باب واقعیت باشند، تجلیات هیجان به‌حساب می‌آیند. سخن او در باب قضیه‌های اخلاقی دیدگاهی عام در میان پوزیتیویست‌های منطقی نبود، برای نمونه شلیک که خود از بنیانگذاران حلقه وین به‌شمار می‌رفت، دیدگاهی سودانگارانه نسبت به اخلاق برگزید. آیر در مقدمه کتاب زبان حقیقت و منطق می‌گوید با تقسیم‌بندی و ملاکی که بیان شد، بیشتر آنچه فلسفه قلمداد می‌شود، متافیزیکی است و درنتیجه بی‌معناست. همین مطلب کافی بود تا انفجاری در جامعه فلسفی آن روزگار پدید آید.

آیر در زندگی‌نامه خودش آشکارا از تاثیر هیوم بر خود سخن گفته است: «اولین‌بار زمانی که دانشجوی لیسانس بودم، کتاب رساله‌ای درباره‌ طبیعت آدمی را خواندم و روی صفحه سفید جلد آن، نکته‌ای در باب روش هیوم نوشتم، آن نکته این‌گونه به پایان می‌رسید: برای اینکه معنای یک گزاره را بداند، پدیده‌هایی که گزاره‌اش را اثبات می‌کنند، بررسی می‌کند.» آیر در آموزه‌های خود از تفکیکی سخن به‌میان می‌آورد که هیوم در قرن هجدهم بدان قائل بود؛ تفکیک میان «امور واقع» و «روابط میان تصورات.» گزاره‌های مربوط به روابط میان تصورات را به تعبیر هیوم تنها با کار فکری می‌توان فهمید (پیشینی‌اند) اما امور واقع را به این روش نمی‌توان فهمید (پسینی‌اند). هیوم همچنین معتقد بود که نقیض یک امر واقع باز هم امری ممکن است، بنابراین امور واقع امکانی‌اند اما گزاره‌های مرتبط با روابط میان تصورات، ضروری‌اند و نفی آنها تناقض را درپی دارد (تحلیلی‌اند). هیوم تنها گزاره‌های تحلیلی را ضروری می‌دانست و همچنین تنها گزاره‌های تحلیلی هستند که پیشینی‌اند. او منکر وجود گزاره‌های ترکیبی ضروری و پیشینی است. انکار وجود معرفت‌های پیشینی ترکیبی یکی از اصول محوری تجربه‌گرایی هیومی است. هیوم در عبارتی مشهور چنین می‌نویسد که: «اگر به کتابخانه‌ای نظر افکندیم دربرابر کتاب‌های آنچه واکنشی داشته باشیم؟ هر کتابی که برمی‌داریم، برای نمونه درزمینه الهیات یا متافیزیک مدرسی از خود می‌پرسیم آیا این کتاب دربردارنده‌ استدلالی انتزاعی در باب عدد یا کمیت است؟ خیر. آیا این کتاب دربردارنده استدلالی تجربی درباب امور واقع و هستی است؟ خیر. پس آن را به شعله‌های آتش بیفکنید، زیرا در آن به‌جز سفسطه و خیال باطل چیزی نمی‌توان یافت.»

گذشته از تاثیر چشمگیر هیوم، تردیدی نیست که حلقه وین نیز منبعی تاثیر گذار و سرچشمه بسیاری از آرای آیر در کتاب زبان، حقیقت و منطق است اما فیلسوفان کمبریجی را می‌توان یکی دیگر از آبشخورهای فکری آیر دانست. راسل، براد، مور و ویتگنشتاین متقدم کسانی بودند که سهم ویژه‌ای در شکل دادن به اندیشه‌های آیر داشتند تا جایی که شاید بتوان گفت شالوده‌ اصلی کتاب آیر بر رساله ویتگنشتاین استوار است؛ «من از رساله ویتگنشتاین آموختم که گزاره‌های معنادار دودسته‌اند یا مثل گزاره‌های منطق و ریاضیات همانگویی‌اند یا به روش تجربی قابل‌اثباتند. هر چیز دیگری ازجمله متافیزیک و کلام به‌معنای دقیق کلمه بی‌معناست.» آیر همچنین در واکنش به برخی شارحان و مفسران ویتگنشتاین که برداشت‌های پوزیتیویستی او از رساله را نتیجه بدفهمی می‌دانستند، می‌گوید: «من این را بدیهی تلقی کردم که گزاره‌های اتمی ارائه‌شده در رساله که هدف‌شان تعیین معنای هر چیزی است که ممکن است به زبان بیاید، گزاره‌هایی هستند مربوط به وضع امور مشاهده‌پذیر. ویتگنشتاین خود این نکته را تصریح نکرده بود و این روزها برخی از مریدان او می‌گویند او چنین مقصودی نداشته است، اما بیشتر کسانی که در آن زمان انس و الفتی با رساله داشتند همین تصور را داشتند، درمیان این افراد فیلسوفانی بودند که ویتگنشتاین شخصا با آنها در تماس بود. آدم متحیر می‌ماند که اگر خود او چنین دیدگاهی نداشت، چرا این افراد را از گمراهی درنمی‌آورد؟»

از طرفی، آیر و دیگر پوزیتیویست‌ها مساله معناداری و اصل تحقیق‌پذیری را به‌منظور درانداختن طرحی نو برای معرفت علمی و پرهیز از گرفتار آمدن در امور وهمی و شبه‌علم پی‌ریزی کردند. آنها کار اصلی فلسفه را حل موضوعات مرسوم مابعدالطبیعی یا تعیین صحت و حقیقت قضایای فلسفی نمی‌دانستند، بلکه وظیفه فلسفه را ایضاح معانی مسائل و قضایا می‌دانستند. به این ترتیب فلسفه راهنمای مجموعه‌ای از امور فلسفی نیست، اما به تسهیل فهم معانی پاره‌ای از قضایای فلسفی منجر می‌شود. برخلاف برخی اصطلاحات فلسفی، اصطلاح پوزیتیویسم منطقی مفهوم بسیار روشن و دقیقی دارد و اگر کسی را پوزیتیویست بنامیم به این معناست که او بدون شک اصل تحقیق را در مورد معنا پذیرفته است.

اصل تحقیق، مهم‌ترین آموزه پوزیتیویست‌های منطقی است. مفاد این اصل این است که یک گزاره، درصورتی معنای قابل‌درکی دارد که یا تحلیلی یا به‌لحاظ تجربی تحقیق‌پذیر باشد. گزاره اگر تحلیلی باشد برحسب معنا صادق است و نیازی به تجربه ندارد اما اگر تحلیلی نباشد معنای آن را ضرورتا باید باتجربه تعیین کرد. اصل تحقیق نخستین‌بار توسط ویتگنشتاین در رساله منطقی- فلسفی صورت‌بندی شد.

اصل تحقیق بعدها توسط پوزیتیویست‌هایی نظیر شلیک، کارناپ و آیر سامانی جدید پیدا کرد و در آثار بعدی آنان به‌تفصیل و بادقت بیشتری مطرح شد باید به این نکته توجه داشت که ویتگنشتاین در رساله تلاش کرده بود معیاری برای تعیین و تشخیص گزاره‌های بامعنا عرضه کند تا به این‌ وسیله به نظریه‌ای در باب چیستی معنا دست یابد. نظریه تصویری معنا، درحقیقت هم چیستی معنا را تعیین می‌کند و هم معیاری برای تعیین معناداری به‌دست می‌دهد. دغدغه اصلی پیروان تحقیق‌پذیری این نبود که معنای گزاره‌ها از چه چیز تشکیل‌شده است، بلکه این بود که میان گزاره‌های بامعنا و بی‌معنا فرق نهند تا به این‌ وسیله بتوانند به نظریه‌ای در باب چیستی معنا برسند. واژه منطقی که هم در عنوان رساله ویتگنشتاین (رساله منطقی– فلسفی) آمده و هم در ترکیب «پوزیتیویسم منطقی» اشاره به کشف ساختار منطقی گزاره‌هاست برای رسیدن به ساختار منطقی گزاره‌ها و تعیین معنای آنها باید زبان را تحلیل کرد و به ساختار گرامری و زبانی آنها اکتفا نکرد. این امر نشانگر توجه ویتگنشتاین و پوزیتیویست‌ها به زبان و معنا در مقابل معرفت است.

نکته پیش‌گفته نشان می‌دهد که اصالت تجربه معاصر تفاوت عمده‌ای با اصالت تجربه کلاسیک دارد، درحالی‌که از نظر فیلسوفانی چون لاک، بارکلی و هیوم، پرسش‌های اساسی فلسفه بیشتر درباره منابع و گستره معرفت بود، برای پیروان اصالت تجربه جدید پرسش اصلی این نبود که معرفت چیست و از چه راهی حاصل می‌شود، بلکه پرسش اصلی این است که معنا چیست؟ نخست باید معنا را تعیین کرد، سپس از نحوه پیدایش معرفت و چیستی آن پرسید. همان‌گونه که پیش‌تر آمد، معیار تعیین معنا و تشخیص صدق و کذب برای پوزیتیویست‌ها، لوازم و نتایج خیره‌کننده‌ای داشت ازجمله در باب گزاره‌های دینی و مابعدالطبیعی. عده‌ای از پوزیتیویست‌های منطقی مانند آیر بر این اعتقاد بودند که گزاره‌های متافیزیکی به‌طورکلی فاقد دلالتند و تصدیق یا انکار آنها به یک اندازه مهمل و بی‌معناست. اما برخی دیگر از پوزیتیویست‌های منطقی باورشان این بود که گزاره‌های متافیزیکی جملاتی کاذب یا شبه جمله‌اند. آیر که از مهم‌ترین طرفداران اصل تحقیق‌پذیری است، بر این باور بود که یک جمله تنها درصورتی برای یک شخص معنای واقعی دارد که بداند قضیه ادعاشده در آن جمله را چگونه موردتحقیق قرار دهد، یعنی بداند چه مشاهداتی و تحت چه شرایطی می‌توان آن قضیه را به‌عنوان قضیه‌ای صادق پذیرفت یا به‌عنوان یک قضیه کاذب کنار گذاشت. جمله درواقع برای هر شخصی معنادار است، اگر و فقط اگر بداند که گزاره‌ای را که مراد جمله بیان آن است، چگونه موردتحقیق قرار دهد.

باری، پوزیتیویسم منطقی در مسیر تاریخی خود با مشکلات و انتقادهای فراوانی روبه‌رو شد تا جایی که آیر -که خود زمانی کتاب «زبان، حقیقت و منطق» را در شرح و بسط پوزیتیویسم منطقی و اصل تحقیق نوشته بود- سال‌ها بعد در جواب این سوال که نقایص و ایرادهای کتاب در چیست، چنین پاسخ می‌دهد که: «فکر می‌کنم مهم‌ترین نقیصه‌اش این بود که تقریبا عاری از حقیقت بود.» مورخ بزرگ فلسفه قرن بیستم، پاسمور می‌نویسد پوزیتیویسم منطقی مرده است یا به همان اندازه که یک جنبش فلسفی می‌میرد، مرده است. امروزه کسی خود را پوزیتیویست منطقی نمی‌خواند اما به برخی از مواضع اصلی آن مانند تحقیق‌گرایی و عاطفه‌گرایی در اخلاق هنوز هم به‌عنوان پارامترهایی اشاره می‌شود که باید بحث‌های مربوط به مباحث خاص مانند اخلاق یا فلسفه دین یا علم را در درون آنها راهبری کرد. شاید بتوان گفت که دیگر کمتر فیلسوفی است که با آرا و انظار پوزیتیویست‌ها هم‌دل و هم‌داستان باشد. درهرحال اگرچه طرح و برنامه پوزیتیویست‌ها شکست خورد اما طنین و پژواک آن همواره در گوش تاریخ فلسفه باقی خواهد ماند.»

 دین، عرفان  و اخلاق

مواجهه آیر با دین و مذهب یکسره منفی است. او در پی آن است تا با تمام وجود اثبات کند که دین معنای شناختی ندارد، اما هیچ‌گاه سخنی در باب کارکرد گفته‌های دینی و دست‌کم  بررسی این مقوله به میان نمی‌آورد. او در کتاب «زبان، حقیقت و منطق» استدلال کوتاه و مختصری در اثبات عدم‌وجود خداوند بیان می‌کند. معتقد است وجود خدا را به هیچ روی نمی‌توان  اثبات کرد؛ چراکه نه همانگویی است و نه می‌شود آن را از یک همانگویی نتیجه گرفت. حتی اگر خداباوران تجربه‌های خاصی را برای وجود خدا فرض کنند، هیچ‌گاه موجب معنادار شدن این تصدیق که خدا وجود دارد نخواهد شد. از طرفی شاید بتوان گفت این جمله آیر که سخنان دینی را باید به زباله‌دان سپرد فقط متوجه آن دسته از سخنان دینی است که داعیه خبر از واقعیت دارند و نه هر سخنی در باب دین و کارکرد‌های آن.

سنت‌های دینی و عرفانی بر آنند که ممکن نیست زبان عرفانی و دینی همان معنای شناختی‌ای را داشته باشند که تصدیقات زبان علمی و روزمره دارند، اما به هر حال سخن گفتن از خداوند و دیگر مسائل عرفانی و دینی به هیچ‌وجه عبث نیست. آیر در مخالفت با این سخن می‌گوید: «اگر شخص عارف بپذیرد که ممکن نیست بشود خدا را با کلمات قابل فهمی تعریف کرد،  آنگاه باید این را قبول کند که وقتی خدا را شرح و بیان می‌کند مهمل می‌گوید... . اگر عارف بگوید واقعیاتی را فهمیده ولی نمی‌تواند آنها را بیان کند بی‌فایده است؛ چراکه می‌دانیم اگر او واقعا چیزی می‌دانست قادر به بیان آن می‌بود. یعنی قادر می‌بود به هر نحوی که شده نشان دهد چگونه اصالت کشف او را با روش تجربی می‌توان تعیین کرد همین واقعیت که شخص عارف نمی‌تواند آنچه را می‌داند عیان سازد نشان می‌دهد که باید حالت شهود عرفانی او را حقیقتا حالتی شناختی دانست. از این رو عارف در شرح و بیان بصیرت‌هایی که دارد اطلاعی درخصوص عالم خارج به ما نمی‌دهد.»

از طرفی، آیر رساله ویتگنشتاین را خوانده بود. اگرچه رساله به‌عنوان کتاب مقدس پوزیتیویست‌ها شناخته می‌شد و از آن بهره بسیار برده بودند، اما با برخی از بندهای رساله سر مهر و دوستی نداشتند و آنها را نقد می‌کردند. در همین زمینه آیر  می‌گوید: «رساله تاثیر تکان‌دهنده‌ای روی من داشت. اما به رگه‌های عرفان که بیشتر در اواخر کتاب یافت می‌شود، اعتنا نمی‌کردم.» آیر با این عبارت بسیار مطرح رساله یعنی «درباره آنچه نمی‌توان از آن سخن گفت باید خاموشی پیشه کرد» به شدت همراه بود، اما سخن مشهور دیگر ویتگنشتاین را که می‌گفت: «آنچه را می‌توان نشان داد نمی‌توان گفت» را نمی‌پذیرفت؛ چراکه در نظرش تمام گزاره‌های علمی را می‌توان بیان کرد.   

در باب اخلاق، آیر سخنان بسیاری دارد. فصل ششم کتاب «زبان، حقیقت و منطق» به اخلاق و الهیات اختصاص دارد. چیستی حقیقت گزاره‌های اخلاقی و اینکه احکام اخلاقی از سنخ قضایای واقعی است یا اعتباری؛ از مسائل مهمی است که فیلسوفان با هر مرام و مکتبی بدان پرداخته‌اند و دیدگاه‌های مختلفی درباره تحلیل گزاره‌های اخلاقی ارائه شده است. به عقیده آیر مفاهیم بنیادی اخلاق غیرقابل تحلیل هستند؛ چراکه هیچ ضابطه‌ای وجود ندارد که بتوان با آن اعتبار احکامی را که در آنها مفاهیم اخلاقی وجود دارد محک زد. بنابراین مفاهیم اخلاقی تنها شبه مفهوم هستند و وجود یک نماد اخلاقی در یک گزاره، چیزی به محتوای ناظر به واقع آن گزاره نخواهد افزود. دیدگاه آیر در اخلاق «احساس‌گرایی» نام دارد. نظریه احساس‌گرایی وی یکی از مهم‌ترین نظریات غیرشناختی در حوزه اخلاق محسوب می‌شود. این نظریه تحت تأثیر آموزه‌های حلقه وین و فلاسفه تحلیلی مانند فرگه، راسل، مور و ویتگنشتاین یکی از مطرح‌ترین نظریه‌های اخلاقی قرن بیستم به‌شمار می‌رود. آیر اخلاق را فقط و فقط ظهور احساسات و عواطف فردی می‌داند و معتقد است هنگامی که به شخصی می‌گوییم «تو کار نادرستی کردی که فلان لباس را دزدیدی» تنها چیزی که گفته‌ام این بوده «که تو فلان لباس را دزدیدی»  به این دلیل که هیچ راهی برای اثبات تجربه تصدیقات اخلاقی وجود ندارد و بنابراین زمانی که از نادرستی دزدیدن لباس سخن می‌گوییم فقط انزجار اخلاقی خود را نشان  داده‌ایم و این چیزی به معنای واقعی جمله نخواهد افزود.

دیدگاه احساس‌گرایی با نقد‌های مختلفی روبه‌رو است که در این یادداشت کوتاه مجال اشاره بدان‌ها نیست اما به‌طور خلاصه، بی‌اهمیت جلوه دادن آموزه‌های اخلاقی، بیهوده پنداشتن تعالیم وحیانی انبیا، نفی استدلال و مشاجرات عقلانی، نسبی‌گرایی و ناموجه دانستن قضاوت و داوری اخلاقی، از جمله نقدهای وارد بر این نظریه است، که همانگونه پیش‌تر آمد حاصل انگاره‌ بی‌معنایی مفاهیم و احکام اخلاقی و ذهنی انگاشتن آنها، همچنین به‌واسطه کارکرد صرفا عاطفی گزاره‌های اخلاقی و غیرقابل انتقال بودن آن به مخاطبان به‌دست می‌آید.    

  برخی منابع:   

1- خرمشاهی، بهاالدین(‌1378)، پوزیتیویسم منطقی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
2- ناوس، آرن (1352)، کارناپ، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران: انتشارات خوارزمی
3- مگی، برایان(13) مردان اندیشه، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران: طرح نو
4- آیر، الفرد (1350) زبان، حقیقت و منطق، ترجمه منوچهر بزرگمهر
5- هارتناک، یوستوس (1356) ویتگنشتاین، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران: انتشارات خوارزمی
6- مارتین، فلسفه آیر، 1390، ترجمه کاوه بهبهانی، نشر نی  
7- Hanfling ,O. Logical Positivism. In:  Philosophy of Science, Logic and Mathematics in the 20th Century: Routledge History of Philosophy Volume 9. 1st Edition. 1996
8- passmore. j. logical positivism , Australain jornal of psycology and philosophy  1948

مرتبط ها