کد خبر: 59918

یدو، روایت حاضران غایب!

نگاهی به فیلم «یدو»

داستان یدو، روایت سال‌های نخستین جنگ است، وقتی مردم شهرهای مختلف خوزستان، اسباب زندگی خود را جمع کرده و به شهرهای دیگر پناه می‌بردند. یدو روایت مهمی است، روایت نسلی که به‌خاطر شرکت در جنگ، رضایتنامه‌های تقلبی می‌نوشتند، شناسنامه‌هایشان را دستکاری می‌کردند و سن‌شان را بزرگ‌تر از چیزی که هستند، اعلام می‌کردند؛ اما در جنگ حضور داشتند.

مهدیه نامداری، پژوهشگر حوزه نوجوان: هرسال در میان فیلم‌های اکران‌شده در جشنواره فجر، تعدادی از فیلم‌ها خیلی می‌فروشند، سروصدا می‌کنند و موج نقدها و نگاه‌ها به‌سمت آنها سرازیر می‌شود. اما بعضی از آنها، در حاشیه می‌مانند، در سکوت اکران می‌شوند و در موجی از اعتراض، سیمرغ می‌گیرند. «یدو» از این‌دسته از فیلم‌ها بود، احتمالا کسی انتظار گرفتن سیمرغ بهترین فیلم جشنواره فجر سال 1399 را از طرف این فیلم نداشت، اما این جایزه نصیب فیلم شد.

داستان یدو، روایت سال‌های نخستین جنگ است، وقتی مردم شهرهای مختلف خوزستان، اسباب زندگی خود را جمع کرده و به شهرهای دیگر پناه می‌بردند، در این میان، مادر یدو با سه فرزند خود درحالی‌که همسرش را از دست داده و به‌تنهایی بچه‌ها را بزرگ می‌کند، حاضر نیست شهر را ترک کند. یدو نوجوان نقش اصلی داستان، پسر بزرگ خانواده است که حالا جای پدر را گرفته، شهر رسما دچار قحطی شده، دیگر کسی در بازار چیزی نمی‌فروشد و مردم در تهیه نان هم به مشکل خورده‌اند! یدو و برادر کوچکش به‌ناچار به خانه همسایه‌ها می‌روند تا مواد اولیه خوراکی‌ای را که مردم مهاجرت‌کرده از شهر، با خود نبرده‌اند، بردارند، اما مادر تأکید دارد که باید روی دیوار خانه‌ها بنویسند چه چیزی و چقدر برداشته‌اند تا روزی که مردم برگشتند، دین‌شان را ادا کنند. در میان همین رفت‌وآمدهای تهیه خوراک، یدو به‌صورت اتفاقی شاهد خنثی کردن یک خمپاره می‌شود که روی سقف بازار فرود می‌آید اما عمل نمی‌کند و اینجا اوج داستان است اما مخاطب متوجه این نقطه طلایی نمی‌شود تا زمانی که سکانس پایانی فیلم را ببیند!

داستان به‌سمتی پیش می‌رود که بالاخره مادر یدو پس از تحمل سختی‌های بسیار درحالی‌که شهر برای ماندن ناامن شده است، راضی به ترک شهر می‌شود، زمانی که قرار بود سوار لنج شوند، مسئول انتقال مردم، اجازه نمی‌دهد که بزشان را سوار کنند، این بز اهمیت زیادی برای مادر دارد، او را از کودکی بزرگ کرده و حالا حاضر نمی‌شود که بدون بز از شهر برود، اما یدو مثل همه داستان، سعی می‌کند با مسامحه مادر را راضی کند، آنها سوار لنج می‌شوند و درحالی‌که هنوز خیلی از شهر فاصله نگرفته‌اند، یدو به عرشه لنج می‌رود، در آب می‌پرد و به‌سمت شهر شنا می‌کند، او تصمیم خودش را خیلی وقت پیش و در همان نقطه طلایی که مخاطب متوجهش نبود، گرفته، می‌خواهد بماند و بجنگد! سکانسی که مادر از لنج فریاد می‌زند و مردم قصد آرام کردنش را دارند، وقتی زیر لب می‌گوید: «من که می‌خواستم بمونم!» و عجز در صورتش هویدا می‌شود، مخاطب را تکان می‌دهد!

یدو روایت مهمی است، روایت نسلی که به‌خاطر شرکت در جنگ، رضایتنامه‌های تقلبی می‌نوشتند، شناسنامه‌هایشان را دستکاری می‌کردند و سن‌شان را بزرگ‌تر از چیزی که هستند، اعلام می‌کردند؛ اما در جنگ حضور داشتند، اتفاقا حضورشان بسیار پررنگ و اثرگذار بود تا جایی که صدام به‌خاطر حضور نوجوانان در جنگ، علیه ایران تبلیغات سیاسی راه انداخت، در کمپ اسرا، ساختمانی جدا برایشان درنظر گرفت که در بدو ورود به کمپ درمعرض دید صلیب سرخ قرار بگیرند و حتی ادعا کرد، ایران، نوجوانان را به‌اجبار به جنگ می‌فرستد. ساختن فیلمی همچون یدو که روایت نسل حاضر اما غایب است، اهمیت زیادی دارد، بخشی از کنشگری و اثرگذاری اجتماعی نوجوانان را نشان می‌دهد و بر اهمیت حضورشان در جامعه تأکید می‌کند. همچنین یدو به این جهت متمایز است که نگاه واقعی به نوجوانان را نشان می‌دهد، نگاهی که هنوز آنها را بزرگ، بالغ و دارای تصمیمات فردی نمی‌داند، اما آنها برای خودشان و زندگی‌شان برنامه دارند، تصمیم می‌گیرند و در بزنگاه، بزرگ‌ترها را دچار حیرت می‌کنند.

مرتبط ها