کد خبر: 59484

نقدی به یادداشت رضا غلامی درباره علامه حکیمی

حکیمی و روایت‌هایی عجیب

علامه حکیمی در زمره نخستین افرادی هستند که لفظ امام را برای رهبر فقید انقلاب در دهه چهل به‌کار بردند. آثار ایشان سراسر آکنده از روحیه انقلابی، انگیزه‌بخش و سازنده جریان‌هایی در برابر طاغوت بود. جناب غلامی گویا از این‌که تقریبا همه آثار استاد ارتباطی مستقیم با آیات و روایات داشته است، غفلت کرده ‌اند و آثار استاد حکیمی را بعد از دهه شصت تاریخی و کهنه می‌خوانند. چگونه می‌شود آثاری که مستقیما و بی‌واسطه رواج‌دهنده معانی معرفتی هستند کهنه لقب گیرند. این تفسیر و تحلیل از آثار دینی بسیار خطرناک بوده و زمینه انحراف را فراهم خواهد ساخت.

در شماره روز شنبه روزنامه فرهیختگان، یادداشتی از حجت الاسلام رضا غلامی با عنوان «سیزده نکته پیرامون علامه، از تفکیک تا عدالت» در نقد علامه محمدضا حکیمی منتشر شد که ا واکنش‌هایی نیز برانگیخت. محمدجواد استادی فعال فرهنگی و از دوستداران علامه حکیمی در نقد مطلب مذکور، یادداشتی در اختیار فرهیختگان قرار داده است که در ادامه از نظر می‌گذرانید. فرهیختگان از نشر مطالبی که موجب طرح و نقد و روشن‌تر شدن مباحث باشد، استقبال خواهد کرد.

محمدجواد استادی، فعال فرهنگی: آشکار است که نقد اندیشه و تبادل دیدگاه‌های گوناگون موجب رشد و پویایی هر جامعه‌ای خواهد شد. در سنت علوم اسلامی و انسانی ایران نیز همواره تفکر انتقادی، رویکردی پسندیده و پیشران رشد اندیشه بوده است. بر این بنیاد هیچ شخصیتی از پرگاره نقد و بررسی اندیشه‌ها بیرون نیست و در این باب تقدسی را برای کسی قائل نیستیم. اگرچه آشکار است که رعایت احترام و جایگاه افراد همان‌گونه که در دستورات دینی ما بر آن تأکید شده، اصلی خدشه‌ناپذیر است و نقد تا بدان‌جا نقد است که ارائه‌کننده نگرگاهی نو یا اصلاح‌کننده مسیری نادرست باشد. یادداشت برادر ارجمندم جناب آقای غلامی را در روزنامه «فرهیختگان» مطالعه کرده و بر خود واجب دانستم نکته‌هایی را پیرامون آن به رشته تحریر درآورم. بر این باورم که پژوهشگر ارجمند جناب غلامی نیتی سازنده در نقدهای خویش داشته‌اند ولی برخی اشتباه‌های محاسباتی ایشان و بخشی از ادبیات به‌کاررفته، زمینه سوءاستفاده دیگران را فراهم می‌آورد. در ادامه به ذکر نکته‌هایی پیرامون این یادداشت خواهم پرداخت:

علامه حکیمی در زمره نخستین افرادی هستند که لفظ امام را برای رهبر فقید انقلاب در دهه چهل به‌کار بردند. آثار ایشان سراسر آکنده از روحیه انقلابی، انگیزه‌بخش و سازنده جریان‌هایی در برابر طاغوت بود. جناب غلامی گویا از این‌که تقریبا همه آثار استاد ارتباطی مستقیم با آیات و روایات داشته است، غفلت کرده‌‌اند و آثار استاد حکیمی را بعد از دهه شصت تاریخی و کهنه می‌خوانند. چگونه می‌شود آثاری که مستقیما و بی‌واسطه رواج‌دهنده معانی معرفتی هستند کهنه لقب گیرند. این تفسیر و تحلیل از آثار دینی بسیار خطرناک بوده و زمینه انحراف را فراهم خواهد ساخت.

در جای دیگر جناب غلامی از قطع ارتباط استاد با شخصیت‌های انقلابی سخن می‌گویند. این نوع نگارش به‌دنبال جهت دادن مسیری مشخص و موردنظر نویسنده به مخاطب است. آشکار است که گوشه‌نشینی و پرهیز از دیدار مربوط به یک طبقه و گروه خاص نبوده است و به شهادت اطرافیان حضرت علامه، در میان طیف‌های محدودی که امکان دیدار می‌یافته‌اند همواره چهره‌های گوناگونی از جریان‌های مختلف فکری حضور داشته‌اند. ضمن آن‌که نگارنده محترم یادداشت اشاره می‌کند که نوع تفکر حکیمی او را به بن‌بست رسانده و از کنشگری بازداشته است. اما آیا با معنا و مفهوم کنشگری آشنا هستیم؟ آیا کنشگری الزاما به معنای مثلا سخنرانی‌های پی‌درپی و یا تندگویی با دیگران است؟ این نوع سلوک و رفتار علامه حکیمی خود یکی از بزرگ‌ترین کنشگری‌های معاصر محسوب می‌شود و برای آنان که اهل دریافت باشند معانی بسیاری را در دل دارد.

درباره قهر با تلویزیون که ایشان اشاره می‌کنند نیز به نظر می‌رسد دریافت درستی از سلوک و آموزه‌های علامه نداشته‌اند. استاد حکیمی هیچ‌گاه به معنای برداشت سیاسی که دوستان دارند با رسانه قهر نبوده است، بلکه در منش کلی این برادران پرهیز از هر شیوه‌ای که مطرح کردن و بزرگ‌سازی خود باشد، یک اصل اساسی است. این‌که امروز کمترین دسترسی به صوت و تصویر استاد به چشم می‌آید حاصل همین نگاه است. در صدها خاطره‌ای که از ایشان به یادگار مانده است و امیدوارم به همت بنیاد الحیات منتشر شود، بارها پرهیز ایشان از دیده شدن، نمودار شده است. به خاطر دارم امیرمهدی حکیمی که برادرزاده استاد هستند در برنامه‌ای پیرامون اندیشه‌های ایشان در شبکه چهار حاضر شدند. این حضور با توجه به روحیه استاد برایم عجیب بود و نظر او را از امیرمهدی حکیمی جویا شدم. ظاهرا از حضور او در آن برنامه تلویزیونی و پاسخ به برخی شبهات بسیار خوشحال شده بوده‌اند. پس قهری در کار نبوده و مساله سلوک فردی این شاگرد برجسته آیت‌الله شیخ‌مجتبی قزوینی است.

جناب آقای غلامی درباره اثر گران‌بهای الحیات به‌کل به بیراهه رفته‌اند و الحیات را سنجش‌پذیر با آثار حدیثی پیشین نمی‌دانند. جناب غلامی مگر بنابراین بوده است که خدای‌ناکرده آیات و روایاتی بر کوشش پیشینیان افزوده شود؟ ویژگی علامه حکیمی که در پیام مقام‌معظم‌رهبری نیز بدان اشاره می‌شود نوآوری و نگاه نو ایشان است، به‌گونه‌ای‌که مرحوم حکیمی با شناخت از انسان معاصر و نیازهای او مجموعه‌ای از احادیث و روایات را در یک طبقه‌بندی امروزین، متناسب با علوم انسانی جهانی و ادبیات نظری انسان معاصر تدوین کرده‌اند. غلامی از نبود تفکری عمیق در الحیات سخن می‌گوید، درحالی‌که تفکر و اندیشه در درونمایه روایی و آیات موجود نهفته است و آنچه این تفکر را آسان‌تر و کاربردی‌تر نسبت به دیگر منابع حدیثی و روایی در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، شیوه و روشمندی در طبقه‌بندی محتواست.

کنایه دیگر آقای غلامی به جناب حکیمی عدم کوشش او برای الگوسازی از انگاره عدالت برای جمهوری اسلامی ایران است. برادر ارجمند جناب آقای غلامی، علامه همه کوشش خویش را برای تعریف عدالت و مبانی نظری آن ارائه کرد و در سلوک اجتماعی خویش نیز اندریافتی از عدالت اجتماعی را نمایان ساخت، ولی مگر الگوسازی برای یک حکمروایی نیز الزاما وظیفه او بود؟ نهادهایی چون مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت وظیفه دارند تا از این مفاهیم نظری بهره برده و الگوساز باشند. چه آن‌که الگوسازی فرآیندهای خاص خویش را دارد. نقدناپذیری هم اتهامی است که شاید اساسی نداشته باشد، مروری بر نگاشته‌ها، سخنرانی‌ها و مواردی ازاین‌دست نشان می‌دهد که افکار حکیمی تا چه حد در معرض نقد بوده و هست. ضمن آن‌که حکیمی در همان دوران طرح نظریه‌های خویش، ارتباطاتی گسترده با اقشار گوناگون اندیشه داشته که احتمالا نگارنده یادداشت از آن بی‌خبر است.

حکیمی در درازنای عمر خویش هیچ‌گاه به ناهمدلی با انقلاب اسلامی برنخواست. حتی نقدهای خویش را در بسیاری از فضاها به‌دلیل احتمال سوءاستفاده طرح نمی‌کرد، او همواره کوشش می‌کرد تا در منش و رفتار شخصی خویش به نمودارسازی مفهوم اندیشه‌ای خویش از عدالت بپردازد.

پرسش جدی از نگارنده آن یادداشت این است که در راستای برپایی عدالت چه وظیفه‌ای برعهده این شخصیت بی‌نظیر وجود داشته است. آیا او منصبی داشت و یا داعیه‌دار عهده‌دار شدن منصبی بود؟ او وظیفه خویش را در تصویرگری چهره راستین از اسلام و عرضه مبانی ناب معرفتی می‌دانست که باید از سوی کارگزاران و نظریه‌پردازان حوزه حکمروایی به الگو بدل شود.

جناب غلامی مکتب تفکیک را کم‌مایه و توخالی تصویر می‌کنند. این‌گونه و در چند جمله یک جریان فکری مهم را تخطئه کردن بسیار شجاعت می‌خواهد. برادر گران‌قدر بد نیست سری به جلد سوم کتاب «ماجرای فکر فلسفی» استاد مهم فلسفه جناب ابراهیمی‌دینانی بزنید که فصلی را به مکتب تفکیک اختصاص داده‌اند. جدای از آن‌، چنانچه مکتب تفکیک توخالی و بی‌مایه است، این حجم از نقدها و مجلات و سخنرانی‌ها در همه این سال‌ها پیرامون آنچه معنایی دارد، آن‌هم در شرایطی که حکیمی برای ترویج آن خود هیچ تلاشی نکرده بود.

اتهام دشمنی با عقل و اندیشه نیز بی‌ربط و غلوآمیز است. نگاهی به مجموعه الحیات نگاه سراسر عقلانیت و خردورزی استاد حکیمی را نمایان می‌سازد. جز این است که این روشمندی نگاه به آیات برآمده از عقلانیت است. هرچند در مراحل تعالی و استعلای حقیقی انسان، توقف در عقلانیت آن‌هم توقفی سلیقه‌ای و سطحی یک ایراد است. کوشش نگارنده در جای‌جای یادداشت برای نشان دادن این‌که تفکیک در تناقض با مبانی انقلاب اسلامی است، عجیب به نظر می‌رسد. حکیمی به‌دنبال حذف عقلانیت نبود که جناب غلامی آسیب به علوم عقلی را وسیله‌ای خطرساز برای انقلاب که نیازمند عقلانیت بود، می‌دانند.

تشبیه تفکیک به تصویری سطحی از اخباری‌گری نیز گمراه‌کننده است. حکیمی هیچ‌گاه ضدیتی با فقه نداشته و اگر نکته‌ای می‌گوید به معنای توجه به تفقه عمیق‌تر در آیات و روایات برای استخراج احکام و دستورات دینی است. این نکته که بیشتر علاقه‌مندان جناب حکیمی هم سکولارها هستند نیز بی‌انصافی بزرگ است. کاش جناب غلامی مروری بر پیام شخصیت‌ها و بزرگان در پی درگذشت استاد می‌انداختند و بعد این‌گونه به دیگران می‌تاختند.

امید است که جناب غلامی که در حسن‌نظر ایشان تردیدی ندارم در پی رعایت، حق مروری دوباره بر زندگی و افکار این عالم برجسته دینی داشته باشند.

مرتبط ها