علی آهنگر، کارشناس مسائل انرژی: مساله اساسی جهان در سرآغاز قرن بیستم، تغییر سوخت ناوگانهای نیروی دریایی قدرتها از ذغالسنگ به نفت بود. کاری که ایالاتمتحده در سیاست انزوای آن روز خود بیسروصدا انجام داده بود. اما در این سوی آتلانتیک همین کار را قیصر ویلهلم در آلمان با سروصدا و هیاهوی بسیار به انجام رسانده بود. انگلستان از این تغییر انرژی عقب مانده بود.
کار اساسی را چرچیل در ۱۷ژوئن ۱۹۱۴، یازده روز پیش از آغاز جنگ جهانی، در مجلس عوام انجام داد. او در این جلسه توانست ۵۱درصد از سهام شرکت نفت انگلیس و ایران را به نیروی دریایی با حق وتو در تصمیمگیری اختصاص دهد.
در همین زمان کار ترسیم خط مرز غربی ایران و عثمانی از دهانه خلیجفارس تا پای قله آرارات کوچک با حضور هیاتی متشکل از نمایندگان انگلیس، روسیه، عثمانی و ایران در جریان بود. در ایجاد این خط مرزی، بیسروصدا شهر نفتخانه و چپاسرخ از ایران جدا شد تا ضمیمه کشوری باشد که بعد از جنگ عراق نام میگرفت و نفت آن درکنار نفت ایران متعلق به انگلستان میشد. حالا وقت شلیک نخستین گلوله برای رسیدن به نظم نوین جهانی رسیده بود. در این نظم تازه که جغرافیای جهان را تغییر میداد، امپراتوری عظیم عثمانی تکهتکه شد و نقشه جغرافیای تازهای با محوریت نفت شکل گرفت. نفتی که کلمانسو در کنفرانس صلح پاریس در سال۱۹۱۹ هر قطره آن را برابر با یک قطره خون دانسته بود. حالا در قرن بیستویکم ورق برگشته است. نفت دیگر نهتنها ارزش یک قطره خون را ندارد که مخل نفس کشیدن است؛ محیط زیست را آلوده کرده و تداوم حیات را به مخاطره افکنده است. در این وضع تازه باید بهدنبال انرژی دیگری بود و رفتن بهسمت انرژی تازه، نظم جهانی تازهای را نیز میطلبد. همانگونه که انتقال از ذغالسنگ به نفت در سرآغاز قرن بیستم چنین کرده بود.
منطقه خاورمیانه پرسرگذشت و جنوب آسیا در نظم نوین جهانی و تغییر در نقشه جغرافیا و ژئوپلیتیک باز هم نخستین داوطلب شد و اینبار افغانستان و بازهم ماه آگوست؛ درست همان ماهی که در ساعت ۱۱صبح چهارمین روزش در سال۱۹۱۴ چرچیل پیامی فوری به تمام کشتیهای نیروی دریایی اعلیحضرت پادشاه صادر کرد و فرمان داد: «عملیات جنگی علیه آلمان را شروع کنید.»
آنچه در ۱۵آگوست ۲۰۲۱ (۲۴مرداد ۱۴۰۰) در افغانستان رخ داد نفخ فیالصور بود و آنچه در فرودگاه کابل قلب جهانیان را پارهپاره کرد اذا وقعه الواقعه، روز قیامت بود.
اما چرا این کشور فراموششده در تاریخ نقطه آغاز نظم نوین جهانی و پایه تغییر در جغرافیای جهانی شد؟!
پاسخ را باید در سیاستهای تغییرات آبوهوایی و حرکت از انرژی فسیلی بهسمت انرژیهای پاک و تجدیدپذیر و نیز گاز ترکمنستان جستوجو کرد.
نخست از ترکمنستان و منابع عظیم گازی آن آغاز میکنیم، کشوری که 5/۱9 تریلیون مترمکعب گاز دارد و نزدیک به ۱0درصد از ذخایر گازی جهان را به خود اختصاص داده است. کشوری که با آن منابع عظیم، آمریکا نمیخواهد در چنبره چین و روسیه بماند.
سوی دیگر ماجرا پاکستان است، کشوری ۲۱۶میلیونی که طبق گزارش سال۲۰۱۵ سازمانملل متحد، جمعیت آن تا سال۲۰۵۰ از مرز ۳۰۰میلیون نفر هم عبور خواهد کرد. این کشور پرآب و برنج، از فقر انرژی رنج میبرد. در سال ۱۹۹۰/۱۳۶۹ برای نخستینبار ایده خط لوله صلح برای پیوند دادن گازی ایران، پاکستان و هند مطرح شد. خط لولهای بهطول ۲۷۰۰کیلومتر که روزانه ۱۵۰میلیون مترمکعب گاز پارسجنوبی را برای ۲۵سال به پاکستان و هند انتقال میداد. احداث خطلوله از همان آغاز با مخالفت پنهان و آشکار آمریکا و کشمکشهای هند و پاکستان همراه شد.
با این همه احداث این خط لوله در ۲۱اسفند ۱۳۹۱ با حضور محمود احمدینژاد و آصف علیزرداری، روسایجمهور ایران و پاکستان در نقطه صفر مرزی چابهار کلید خورد؛ درحالی که ساختمان بخش داخلی ایران با عنوان خط لوله هفتم به پایان کار نزدیک بود. اما هرگونه اقدام در داخل پاکستان بازهم با بهانه و موانع روبهرو شد.
مشکل جای دیگری بود. در سال ۱۹۹۶/۱۳۷۵ ناگهان گروهی بهنام طالبان با سرعتی برقآسا بساط حکومت مجاهدین را برچید و خود بر سرتاسر افغانستان تسلط یافت. گروهی با محوریت قوم پشتون که بعدها معلوم شد در پاکستان زاده شده و با حمایت عربستان پرورش یافته بود.
طالبان یکسال بعد از فتح کابل در ۱۹۹۷/۱۳۷۶ ایده انتقال گاز از ترکمنستان را مطرح ساخت. خط لولهای بهنام تاپی بهطول ۱۸۱۴کیلومتر که میتوانست سالانه ۳۳میلیارد مترمکعب گاز ترکمنستان را به سه کشور افغانستان، پاکستان و هندوستان ترانزیت کند. آمریکا از این خط لوله حمایت کرد و رسانههای آن کشور آن را خط لوله طالبان نامیدند. در همین سال کنسرسیومی متشکل از 6شرکت و دولت ترکمنستان با هدف ساختن این خط لوله تا پاکستان تشکیل شد.
۵۴درصد از سهام این کنسرسیوم دراختیار شرکت آمریکایی یونوکال UNOCAL مستقر در کالیفرنیا قرار داشت. در همین سال شرکت یادشده زمینه مسافرت هیاتی از طالبان را به تگزاس فراهم کرد تا گفتوگوهای لازم صورت پذیرد. اما حملات تروریستی مرگبار گروه القاعده به سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا همهچیز را به تاخیر انداخت.
طالبان در پی حادثه ۱۱سپتامبر و حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان دوباره به کوهستانها و غارها رفتند و حامد کرزی پشتون بر اریکه قدرت نشست. حالا زمانی بود که بار دیگر میشد زمزمههای خط لوله تاپی به میان آید. اینبار چین با شیوهای مرموز پا به میدان گذاشت.
گفتیم که قرارداد احداث خط لوله تاپی در سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ بین دولت ترکمنستان با کنسرسیومی به رهبری شرکت آمریکایی یونوکال بسته شده بود و این قرارداد همچنان پابرجا است. چینیها برای نفوذ در خط لوله در سال۲۰۰۵ با پیشنهادی اغواکننده سراغ شرکت یونوکال آمدند. پیشنهاد آنها این بود که شرکت را با قیمت سرمستکننده 5/۱8میلیارد دلار خریداری کنند. پیشنهاد آنقدر اغواکننده بود که رهبران شرکت آمریکایی یارای مقاومت نداشتند و بیگمان موافقت کردند. اما ناگهان مساله به کنگره آمریکا کشید. رسانهها با هیاهوی بسیار برچسب امنیت ملی به این معامله زدند و مساله به کاخ سفید و جورج دبلیو بوش کشیده شد و او با انجام معامله مخالفت کرد.
چینیها میخواستند با خرید شرکت یونوکال عملا کار احداث خط لوله تاپی را در دست خود بگیرند و احیانا علاوهبر پاکستان، هند و افغانستان، انشعابی نیز برای کشور خودشان ایجاد کنند.
آمریکاییها که به اصل قضیه پی برده بودند به شرحی که گفته شد با این معامله مخالفت کردند. در عوض شرکت شورون با مبلغ 17.9میلیارد دلار شرکت یونوکال را که با سابقهای دیرینه در اکتبر۱۸۹۰ تاسیس شده بود، به تمامی خرید. یعنی اینکه امتیاز احداث خط لوله تاپی حالا دربست در دستان شورون آمریکایی است.
بنابراین هرگونه اقدام دوباره برای پیگیری و احداث خط لوله تاپی، برپایه قرارداد ۱۹۹۷ برعهده شرکت آمریکایی شورون خواهد بود.
اما ارتباط احداث خط لوله با طالبان و تسلط دوباره آنان بر افغانستان چیست؟
موضوع را باید در سفر ۱۰فوریه/۲۲بهمن۱۳۹۹ هیات طالبان به ریاست ملاعبدالغنی برادر به ترکمنستان کنکاش کرد. چنانکه سهیل شاهین، عضو تیم مذاکرهکننده طالبان در عشقآباد به خبرنگاران گفت، طالبان از اجرا و امنیت خط لوله تاپی و دیگر پروژههای مورد توافق بهطور کامل حمایت میکند. پروژههای دیگری که سهیل شاهین از آنها نام برد، خطوط انتقال برق فشار قوی از ترکمنستان به افغانستان و پاکستان و احداث راهآهن بین ترکمنستان و افغانستان بود. سه پروژه بسیار مهم که جز در محیطی امن و با دولتی مقبول و جز از طریق سرمایهگذاری بینالمللی ممکن و میسور نخواهد بود.
این سفر را زلمای خلیلزاد بهعنوان هماهنگکننده صلح و نماینده وزارت امور خارجه آمریکا در سوم ژانویه۲۰۲۱ با سفر به ترکمنستان هماهنگ کرده بود. بر پایه بیانیه وزارت امور خارجه آمریکا در این خصوص، اهداف سفر خلیلزاد تشویق کشورها برای توسعه ارتباطات، تجارت و توسعه منطقهای است که با توافقنامه صلح افغانستان به حفظ صلح کمک میکند.
نکته جالب توجه آنکه در بهمنماه سال گذشته درحالی که کشور افغانستان دارای دولت رسمی و شناختهشده بینالمللی است، اما این هیات طالبان است که به ترکمنستان میرود و با دولت رسمی این کشور درباره ابرپروژههایی همچون خط لوله تاپی، خطوط برق و راهآهن گفتوگو میکند و پیمانهایی منعقد میسازد. این مساله میرساند که همچون اتفاقات آغازین قرن بیستم، همهچیز بهصورت برنامهریزیشده پیش میرود و تسلط طالبان بر افغانستان نه یک اتفاق برقآسا، که یک برنامه منسجم در راستای نظم نوین جهانی است.
اما چرا نظم نوین جهانی؟
پیشتر گفتیم که دنیا در راستای سیاستهای تغییر آبوهوایی، درحال ترک انرژیهای فسیلی و انتقال بهسمت انرژیهای پاک و فراگیر است. انرژی در آینده معنایی جز برق نخواهد داشت. همه منابعی که برای انرژی آینده به کار گرفته میشوند، اعم از بادی و خورشیدی یا هستهای، در تولید برق به کار میروند.
استفاده فراگیر و گسترده از برق به ملزوماتی نیاز دارد که مهمترین آنها لیتیوم، مس و کبالت است. بهویژه لیتیوم نوعی ماده معدنی است که در باتریهای قابل شارژ در تلفنهای همراه، لپتاپها، خودروهای برقی، قطارها و هواپیماها مورد استفاده گسترده قرار میگیرد. بدون لیتیوم، انتقال انرژی فسیلی به انرژی تجدیدپذیر و بهعبارت دیگر، برپایی نظم نوین جهانی با محوریت انرژی غیرممکن است.
طرفه تاریخ این است که افغانستان، این کشور آرمیده در خنکای تاریخ، در اعماق وجود خود معادن و منابعی سرشار از ماده حیاتی لیتیوم دارد؛ مادهای که از این پس روشنایی و تحرک در جهان وابسته به آن است.
نیویورکتایمز در گزارش ۱۳ژوئن ۲۰۱۰ خود به نقل از مقامات دولت آمریکا نوشت: «ایالاتمتحده به ذخایر معدنی دستنخوردهای در افغانستان دست یافت که بسیار فراتر از ذخایر شناختهشده قبلی است و بهاندازهای است که میتواند اساسا اقتصاد افغانستان و جهان را تغییر دهد. این معادن شامل رگههای عظیم آهن، مس، کبالت، طلا، فلزات مهم صنعتی مانند معادن بسیار بزرگ لیتیوم است که در فناوریهای مدرن و انرژیهای تجدیدپذیر کاربرد دارند و افغانستان را به یکی از مراکز صنعتی مهم جهان تبدیل میکنند.»
این معادن و بهویژه لیتیوم توسط مهندسان زمینشناس وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون در سالهای بین ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ کشف شد. در گزارش محرمانه پنتاگون به رئیسجمهور وقت، باراک اوباما آمده بود: «افغانستان، عربستانسعودی لیتیوم است.»
ژنرال دیوید پترائوس در ۱۲ژوئن ۲۰۱۰ در مصاحبهای گفته بود: «در اینجا پتانسیل خیرهکنندهای وجود دارد؛ البته اگرهای زیادی وجود دارد، اما من فکر میکنم بهطور بالقوه بسیار مهم هستند.»
در گزارش سال۲۰۰۹ پنتاگون به رایرت گبتس، وزیر دفاع وقت آمریکا آمده بود: «ذخایر آهن و مس افغانستان این کشور را به بزرگترین تولیدکننده این دو فلز در جهان تبدیل میکند؛ ذخایر بزرگ طلا در استانهای پشتوننشین جنوب و ذخایر عظیم لیتیوم در غرب این کشور وجود دارد؛ تنها ذخایر لیتیوم در ولایت غزنی بهاندازهای است که با ذخایر بولیوی که اکنون بزرگترین ذخایر شناختهشده جهان است، برابری میکند.»
با توجه به این سوابق، حال بهنظر میرسد غرب و آمریکا به این نتیجه رسیدهاند که طالبان میتواند بهنوعی ثبات سیاسی را در افغانستان مستقر سازد و یک نهاد قانونی و دولتی برای جذب سرمایههای خارجی بهوجود آورد.
این مواد معدنی و همچنین اورانیوم که آنهم به مقدار زیادی در افغانستان یافت شده و حتی آمریکا به سرقت اورانیوم از این کشور متهم شده است، همه موادی هستند که برای مقابله با تغییرات آبوهوایی نقش حیاتی دارند. وجود گسترده این مواد در افغانستان میتواند نقشه جغرافیای جهان را تغییر دهد. حال باید منتظر ماند و دید آیا وجود این مواد معدنی گسترده زمینهای را برای همکاری قدرتها و صاحبان سرمایه و تکنولوژی در افغانستان فراهم میسازد یا موجب رقابت خونین آنان خواهد شد. بهعلاوه باید در انتظار ماند و شاهد بود که آیا این منابع نایاب و عظیم موجب برکت برای افغانستان میشود یا رنج بیشتر و نغمت برایشان در پی دارد.