کد خبر: 59117

قاسم تبریزی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

مصدق تصور نمی‌کرد آمریکا استعمارگر باشد

طبق نوشته‌های آقای غلامرضا نجاتی و اعضای جبهه ملی، دوهزار لمپن و فاحشه کودتا کردند و حکومت ساقط شد. حکومتی که با دوهزار فاحشه و لمپن سقوط کند که دیگر حکومت نیست. مردمی که 30 تیر آمریکا و انگلیس را مجبور می‌کند فردی قوی مانند قوام‌السلطنه با ذلت کنار برود و دوباره مصدق بر سر کار بیاید، توسط چه کسی به صحنه آمده بودند؟ این قدرت درجریان کودتا کجا بود؟ این را باید از خود اعضای جبهه ملی سوال کرد.

عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار: برخی علت سقوط مصدق را خوشبینی وی به آمریکا و چشم امید وی به حمایت آمریکا می‌دانند و برخی دیگر ناتوانی او در اداره کشور و فروپاشی وحدت نیروهای ملی را دلیل این سقوط ارزیابی می‌کنند. به‌طور کلی اصلی‌ترین دلایل سقوط مصدق را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

بدون تردید عوامل سقوط دولت مصدق و شکست نهضت ملی شدن نفت متعدد است که در یک یا دو دلیل نمی‌توان آن را مطرح کرد. در اینجا به چند فراز آن می‌پردازیم، چون بحث از عوامل سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و... سقوط مصدق، خود یک کار تحلیلی و تحقیقی است. اما آنچه به‌صورت کلی می‌توان اشاره کرد، در چهارمحور صورت‌بندی می‌شود که هریک نیاز به تحلیل تفصیلی دارد. اولین دلیل سقوط مصدق سیاست استعماری انگلیس و آمریکا و اتحاد غرب علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت بود، چون در این نهضت جامعه ما دربرابر استعمار غرب حرکت کرد و مهم‌تر از اینکه مصدق سقوط کند، باید بگوییم نهضت ملی مردم و مبارزات ملی آنها به شکست کشانده شد. آمریکا و انگلیس درست از زمانی که قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید، طرح کودتا را آغاز کردند. چون احساس کردند اگر نفت ملی شود، سهمی برای آنها باقی نمی‌ماند. غربی‌ها با هم رقیب هستند، ولی اگر احساس کنند یک کشور علیه غرب است، با هم متحد می‌شوند، کمااینکه این مساله را در 40 سال اخیر دیده‌ایم، لذا متهم اول و دلیل اول را باید حرکت استعماری انگلیس و آمریکا دانست. دومین دلیل، حاکمیت استبدادی و استعماری پهلوی بود. شخص شاه و رجال سیاسی به‌دلیل وابستگی به غرب، علیه مبارزات مردم و ملی شدن فعالیت می‌کردند. آنها موقعیت خود را درخطر می‌دیدند، چون اگر روند مبارزه استمرار پیدا می‌کرد، هدف این بود که وابستگی مملکت به غرب قطع شود و کشور در یک مسیر توسعه و استقلال حرکت کند. دلیل سوم حضور جاسوس‌ها و عوامل غرب است. از فراماسون‌ها، بهایی‌ها، خاندان وابسته به غرب گرفته تا برخی شخصیت‌ها مثل تقی‌زاده، ابراهیم حکیمی، علی امینی و... که مستقیم وابسته به غرب بودند. مطبوعات نقش مهمی در تخریب و اختلاف و درگیری داشتند. احزابی مانند آریا، سومکا، پان‌ایرانیست و... و احزاب وابسته به غرب هم سهیم بودند. چهارمین عامل، خوشبینی و تحلیل غلط برخی از سیاسیون و احزاب و رجال دولت مصدق بود. اینها معتقد بودند ما دو دشمن در دنیا داریم؛ یکی شوروی به‌دلیل حکومت مارکسیستی و یکی انگلستان به‌دلیل سلطه و تجاوز طولانی سیصدساله در ایران. می‌گفتند ما عموما با غرب مشکل نداریم و آمریکا یک دولت دموکرات و آزادی‌خواه و مستقل است و هیچ‌گاه با انگلیس متحد نخواهد شد. تا آخر دولت مصدق هم تحلیل آنها همین بود. خود شخص مصدق هم معتقد بود آمریکا ما را قبول و از ما حمایت می‌کند، چون آمریکایی‌ها از مارکسیسم نگرانند و مسلما با ما اتحاد خواهند داشت.

نقش جریان مذهبی را در پیروزی نهضت ملی چگونه ارزیابی می‌کنید و چرا این همگرایی عاقبت به تفرق منتهی شد؟ برخی حتی آیت‌الله کاشانی را نیز به همکاری با آمریکا در جریان کودتا متهم می‌کنند، نظر شما در این‌باره چیست؟

در نهضت ملی شدن نفت دو جریان به‌صورت متحد به میدان آمدند؛ یکی جریان ملی‌گرا بود و دوم جریان اسلامی و مذهبی. آیت‌الله کاشانی به‌عنوان رهبر جریان مذهبی، سوابق مبارزاتی دیرینه داشت. او درجریان مشروطه درکنار آخوند خراسانی است، درجریان قیام علمای نجف علیه انگلستان در میدان مبارزه است و...، لذا حضور ایشان کافی بود تا جریان مذهبی وارد میدان شود. اصل بر این بود که دولتی روی کار بیاید که قانون اساسی مشروطه را عمل کند، احکام اسلام اجرا شود و دست اجنبی از کشور کوتاه شود. اولین مانع بر سر راه ملی شدن صنعت نفت دولتمردانی مثل هژیر و رزم‌آرا بودند که بلافاصله توسط جریان مذهبی از سر راه برداشته شدند. رزم‌آرا در مجلس نطقی کرده بود که ملتی که نمی‌تواند لوله آفتابه درست کند چگونه می‌خواهد پالایشگاه نفت را اداره کند؟ لذا آیت‌الله کاشانی فتوا داد که او مهدورالدم است. رزم‌آرا مهم‌ترین کسی بود که از سر راه برداشته شد. بلافاصله حسین علاء از فراماسون‌های باسابقه را روی‌کار آوردند که فداییان اسلام او را تهدید کردند و او استعفا کرد و زمینه برای روی‌کار آمدن مصدق فراهم شد. مصدق وقتی به نخست‌وزیری رسید، یک ماه بعد شهید نواب‌صفوی را دستگیر و به زندان انداخت. به آقای فلسفی اجازه منبر ندادند و آقای محمد رازی را تبعید و آیت‌الله شیخ محمد تهرانی را از منبر به زیر آوردند و زندانی کرده و علیه جریان مذهبی شروع به برخی فعالیت‌ها کردند که این امر به‌تدریج به جدایی جریان مذهبی منجر شد. کم‌کم حرکت علیه جریان مذهبی گسترده می‌شود. در اینجا 3 تحلیل وجود دارد؛ تحلیل اول اینکه آیا جریان درون دولت مصدق فریب طرح‌های انگلیس و آمریکا را خوردند؟ تحلیل دوم اینکه آیا چون اینها قائل به انفکاک دین از سیاست بودند، این برخورد را با جریان مذهبی داشتند؟ تحلیل سوم اینکه تفکر مصدق و یارانش ناسیونالیستی و غرب‌گرایانه بود، لذا بر این اساس با جریان مذهبی برخورد کرد؟ به‌تدریج جریان مذهبی از بدنه حکومت نه‌تنها جدا می‌شود، بلکه روبه‌روی مصدق قرار می‌گیرند و حتی احساس می‌کنند دولت مصدق اینها را فریب داده است. توهین به آیت‌الله کاشانی و جریان مذهبی به‌حدی زیاد شد که مراجع نجف در حمایت از آقای کاشانی بیانیه صادر کردند. روزنامه باختر امروز، نشریات جبهه ملی به علما حتی شیخ فضل‌الله نوری اسائه ادب می‌کرد. موضوع دومی که باعث شد جریان مذهبی از مصدق فاصله بگیرد، قدرت‌طلبی خلاف قانون او بود. مصدق حاضر نبود لوایح در مجلس تصویب شود که آقای کاشانی با این کار مخالفت کرد و منجربه جوسازی علیه او شد. چرایی این قدرت‌طلبی مصدق هم قابل‌بررسی است. آیا مصدق و جبهه ملی ابزار سیاست انگلیس و آمریکا قرار می‌گیرند؟ آیا قدرت‌طلبی مصدق منجربه این امر شد؟ آیا او می‌خواست از خود یک قهرمان بسازد و به کس دیگری میدان ندهد؟ اینها نیازمند تحلیل جداگانه است که باید براساس اسناد و منابع موثق موردبررسی قرار گیرد.

نقش داشتن آیت‌الله کاشانی در کودتا باتوجه به اسنادی که چندسال پیش توسط آمریکا منتشر شد، چگونه قابل تحلیل است؟

من نمی‌دانم مورخان ما چگونه این‌طور سطحی می‌اندیشند. اولا غرب سند منتشر نمی‌کند، اینها در اینجا خیانت و جنایت کرده‌اند، حالا اسناد این جنایات را منتشر کنند؟ سازمان سیا که اندونزی کودتا می‌کند و 500 هزار نفر را به قتل می‌رساند، اسناد خود را منتشر می‌کند؟ مورخ و محقق حداقل باید اهل فکر، تأمل و تعقل باشد.

انگلستان سال‌هاست در ایران توطئه می‌کند، آیا سندی درمورد عوامل خود ازجمله تقی‌زاده‌ها و فراماسون‌ها و... منتشر کرده است؟ اگر اینها اسناد خود را منتشر کنند ما می‌توانیم ازنظر حقوقی علیه اینها اقامه دعوی کنیم. آنها یک‌سری اخبار مخدوش سفارتخانه یا کنسولگری را منتشر می‌کنند یا خود در این اخبار دست برده‌اند، اما یک عده هم در داخل دانسته یا ندانسته، حمال و عامل این مطالب مخدوشند. مثلا ادعا می‌کنند شیخ‌محمد خیابانی با انگلیسی‌ها همکاری کرده است! درمورد میرزا کوچک‌خان هم همین را گفتند! درمورد کسانی که یک عمر با انگلیسی‌ها جنگیده‌اند، این‌طور می‌گویند! آیا این با عقل و با شواهد و قرائن و با کارنامه این شخصیت‌ها انطباق دارد؟

ما در این دوره 4 سند اطلاعاتی از سازمان سیا داریم که برای دوران خانم آلبرایت است. آن سند واقعا سند اطلاعاتی و امنیتی سازمان سیا است. اگرچه بخش‌هایی از آن را سیاه کرده‌اند و برخی اسامی در آن مشخص نیست. مثلا مجموعه اسناد لانه جاسوسی اسناد اطلاعاتی است. در اسناد منتشرشده آمریکا یک سند مانند اسناد لانه جاسوسی یا 4 سند خانم آلبرایت نمی‌بینید. آقای کاشانی را متهم می‌کنند که یک چک 10 هزاردلاری گرفته است! خب کدام بانک به او پول داده؟ 10 هزار دلار چگونه بین جامعه پخش شده که کسی متوجه نشده؟ چرا از آن پول برای خود خانه‌ای تهیه نکرد که سال‌های 36 و 37 در قرض و بدهی نباشد؟ به‌طوری‌که آیت‌الله بروجردی قرض‌های ایشان را به مبلغ 25 هزار تومان پرداخت کرد. این اخباری که درمورد آقای کاشانی منتشر شد، اصلا با زندگی ایشان انطباق ندارد. آقای کاشانی بعد از کودتا دستگیر شد و می‌خواستند ایشان را در 1324 اعدام کنند. آیت‌الله بروجردی به شاه نامه می‌نویسند و آیت‌الله بهبهانی بیانیه می‌دهد و مانع می‌شوند. مراجع نجف هم پشت آیت‌الله کاشانی بودند. قرآن می‌فرماید وقتی فاسقی خبری آورد، نباید از او بپذیرید. ابوهریره و معاویه هم حدیث می‌گفتند، ما آنها را می‌پذیریم؟

اسنادی مانند اسناد لانه جاسوسی که ما منتشر کردیم را در اروپا و آمریکا نمی‌بینید. اسناد آنها دلیل تجاوز به مملکت ماست و چون آنها ادامه حکومت‌های قبلی هستند، ما می‌توانیم اعاده حقوقی داشته باشیم. آنها چرا اسناد جاسوسی شاپور ریپورتر، اردشیر جی و... را منتشر نمی‌کنند؟ این چیزهایی که منتشر می‌کنند سند نیست. اینها برای مخدوش کردن تاریخ‌نگاری معاصر است. تعجب از برخی اساتید دانشگاه است که چگونه به این اخبار استناد می‌کنند.

برخی مصدق را به پوپولیسم متهم می‌کنند و برخی بر این باورند که او از مردم فاصله گرفت و همین امر را در عدم پشتیبانی مردم از وی در جریان کودتا موثر می‌دانند. در این مورد چه می‌توان گفت؟  

درمورد مصدق در یک کلمه و یک دوره نمی‌توان نظر داد. مصدق دوران متضادی دارد. از 14 سالگی که در خراسان مستوفی بود تا فوت او، دوران مختلفی دارد. قبل از مشروطه، از مشروطه تا جنگ جهانی اول، در جنگ جهانی دوم، از جنگ جهانی تا کودتا که او یک مدت حاکم فارس بود، دوره رضاشاه که در یک مرحله مشاور او بود و بعد مورد غضب رضاشاه قرار گرفت، از 1320 تا 28 و همچنین دوران نخست‌وزیری هرکدام دوران متفاوتی است که مجزا باید درمورد آن سخن گفت، اما تفکر و مبانی اندیشه او قابل‌بررسی است. به‌کار بردن کلمات مختلف درمورد مصدق هم شاید نوعی توهین باشد و هم باعث سطحی دیدن تاریخ شود. او فردی است که ایدئولوژی ناسیونالیستی دارد و مدافع دموکراسی غربی و قائل به جدایی دین از سیاست است. او تصور نمی‌کرد آمریکا استعمارگر باشد، لذا مجموعه عمر او را باید در دوران مختلف به‌صورت مستقل تحلیل کرد. مصدق یک‌سری خوبی‌ها و بدی‌ها و خودبزرگ‌بینی‌ها و خطاهایی داشت، اما کسی که در این بین ضربه خورد، ملت بود. دولت مصدق فرزند نهضت ملی شدن صنعت نفت -با حضور نیروهای مذهبی و ملی- بود. او آمده بود تا این قانون را اجرا کند، اما دستاوردهای نهضت ملی را به باد داد. شکست نهضت، درواقع شکست ملت بود که 25 سال کشور زیر چکمه آمریکا و انگلیس بود.

در ماجرای 30 تیر مردم به میدان آمدند و حمایت آنها باعث شد مصدق به سر کار برگردد، اما در ماجرای کودتا دیگر مردم پای کار نیامدند. رویگردانی مصدق از مردم و فاصله گرفتن او از مردم را باید دلیل عدم همراهی مردم بدانیم؟

عکس این هم صادق است؛ مردم هم از مصدق رویگردان شدند. آن جمعیت 30 تیر را چه کسی به میدان آورد؟ برای چه به میدان آورد؟ چگونه این جمعیت را رهبری کرد و چه دستاوردی داشت؟

طبق نوشته‌های آقای غلامرضا نجاتی و اعضای جبهه ملی، دوهزار لمپن و فاحشه کودتا کردند و حکومت ساقط شد. حکومتی که با دوهزار فاحشه و لمپن سقوط کند که دیگر حکومت نیست. مردمی که 30 تیر آمریکا و انگلیس را مجبور می‌کند فردی قوی مانند قوام‌السلطنه با ذلت کنار برود و دوباره مصدق بر سر کار بیاید، توسط چه کسی به صحنه آمده بودند؟ این قدرت درجریان کودتا کجا بود؟ این را باید از خود اعضای جبهه ملی سوال کرد. آنها چون بنا ندارند صادقانه صحبت کنند، مجبور به دروغ می‌شوند. بعد از 30 تیر کاریکاتوری در روزنامه رسمی جبهه ملی از آقای کاشانی کشیدند که پیشانی او آرم انگلستان است! این را آقای خسروشاهی در کتاب نهضت ملی شدن نفت نقل می‌کند. امام هم اشاره کرد که دو سگ را در خیابان‌ها حرکت دادند که بر سر یکی از آنها عمامه سفید و یکی سیاه بود. دلایل رویگردانی مردم از مصدق را می‌توان این‌گونه برشمرد؛ اول سیاست ضددینی دولت مصدق بود، دوم فریبی بود که مصدق از انگلستان و آمریکا خورد، سوم این بود که جامعه به اغتشاش کشیده شد که در این مورد نقش توده‌ای‌ها، عوامل انگلیس و مدیریت عملی دولت هریک قابل‌بررسی است. چهارمین دلیل نداشتن برنامه بود، مصدق برنامه نداشت. تعطیلی مجلس یک خیانت بود. مصدق باید مطیع قانون می‌بود، مجلس مصدق را به شاه تحمیل کرد. همین مجلس مدافع مصدق بود، چرا او مجلس را منحل کرد؟ برخی می‌گویند نادانی و غرور و خودخواهی و خودبزرگ‌بینی مصدق باعث شد مجلس را منحل کند. خلیل ملکی به مصدق گفته بود این راهی که تو می‌روی به جهنم منتهی می‌شود، اما ما تا جهنم با تو می‌آییم. کسانی مثل غلامحسین صدیقی با مصدق مخالف بودند، اما مصدق با خودرأیی مسیر خود را رفت. امید است در فرصت دیگر به آن پرداخته شود.

مرتبط ها