زینب مرتضاییفرد، روزنامهنگار: «به سال یازدهم سلطنت ما» سلطنت ما یعنی حضرتوالا شاه شاهان مظفرالدین میرزای قاجار. همان شاهی که بالاخره در برابر فشارهای مردم کم آورد و تسلیم خواستهای چهارگانه مشروطهخواهان شد. بعد همان کاغذ خوشخطی که به روال اغلب نامههای عصر قاجار به شکستهنستعلیق نوشته شده بود را امضا کرد. به سال یازدهم سلطنتش چهاردهم مرداد 1285 یعنی 115 سال پیش. هرچند مشروطه آخر و عاقبت خوشی نداشت و «شاهنامه آخرش خوش است» فرهنگ ایرانی، گریبان این واقعه تاریخی بزرگ را هم گرفت، اما آن نامه، آن فرمان آزادی حالا یک سند تاریخی زیباست، سندی که با گران شدن قندوشکر در ایران و کلیدخوردن اعتراضات مردمی شکل گرفت و بعدتر با فرمان یک قجر دیگر محمدعلیشاه و به توپ بسته شدن مجلس، پایههایش سست شد. مشروطه یک جریان اجتماعی-سیاسی است که توسط روشنفکران از فرنگ آمده با همراهی روحانیون سنتی که میتوانستند جنبشهای اجتماعی-مردمی را مدیریت بکنند، شکل گرفت. این واقعه تاریخی که نقش مهمی در شکلگیری زندگی انسان ایرانی در تمامی ساحتها اعم از سیاسی، اجتماعی، ادبی، هنری و... را رقم زد. از هنر مشروطه هم اگر بخواهیم حرف بزنیم، باید حواسمان باشد دچار احساسات اغراقآمیز نشویم و حواسمان باشد هنر انقلابی آن روزگار با کارکردی شبیه آنچه ما امروزه در ذهن داریم شباهتی ندارد. با همه حرفها و نقدها به این دوران اما میدانیم که مشروطه هنر و جریان اطلاعات آزاد و نقد را به جامعه میآورد. هنرهای محصور خواص درباری را میان عوام میآورد و فضا و بستری ایجاد میکند که آنها متحول شوند، در سالهای بعد به سمت مدرنشدن بروند و یا فرصت بیشتری برای اجتماعی و مردمی شدن داشته باشند. با این همه اما امروزه قضاوتهای دیگری هم در سراسر جهان درباره انقلابها دیده میشود، مثلا در کشور فرانسه منتقدان و نظریهپردازان انقلابها میگویند بدون وقوع انقلاب کبیر هم به مرور جامعه میتوانست به سمت اصلاحشدن برود و چهبسا این مسیر را آرامتر و با خسارات کمتری طی میکرد. آیا میتوانیم درباره انقلاب مشروطه هم چنین چیزی را مطرح کنیم؟ این دیگر از آن موضوعات مفصل است که یافتن پاسخ برایش کار ما نیست...
موسیقی، نمایش، شعر و ادبیات از آنچه در جامعه میگذشت از مشروطه تأثیر گرفته و هنرمندان آثاری خلق کردهاند، مطبوعات اما آن بخشی است که بیش از تاثیرپذیری، تاثیرگذار است و روند و جریانهای اجتماعی را شکل داده و پیش میبرد. در ادامه به هر کدام از این بخشها مختصر میپردازیم تا ببینیم عملکردشان چگونه بوده است.
ستون مشروطهخواهی
نهضت مشروطه ایران گرچه نتوانست به تمامی اهداف موردنظر خود دست یابد، اما تاثیر زیادی بر ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران داشت. مطبوعات را باید پیشروترین فعالیت فرهنگیای دانست که بر مردم و به تبع آن جریان مشروطه تأثیر میگذارد. از روزنامهخواندنهای یک نفر باسواد میان حاضران در قهوهخانه و پسربچههای روزنامهفروشی که حضورشان در فیلمها و سریالهای مرتبط با دوره مشروطه پررنگ است هم میتوان دید روزنامهها آن زمان چه نقشی در جامعه داشتهاند، نقشی که بیاغراق میتوان گفت به مرور زمان کمرنگ و کمرنگتر شده است، هم رسانههای جدید جایش را گرفتهاند و هم کنترلهای سیاسی بسیاری بر آنها اعمال شده است.
با امضای فرمان مشروطه نخستین رخنههای جدی در سد استبداد دوره قاجار پدید آمد. کامیار عابدی معتقد است، یکی از آشکارترین نمودهای این رخنه، مرتبط بود با گسترش کمی مطبوعات در ایران. چه کسانی که دستی در قلم داشتند و چه کسانی که از این ویژگی کمبهره یا حتی بیبهره بودند، در صف روزنامهنگاران جای گرفتند. به سبب آن «استبداد دیرپا»، میل به آزادی در مطبوعات این دوره با تمایل به هرج و مرج همراه بوده است.
درنتیجه صدور فرمان مشروطیت، آزادی مطبوعات در اصل سیزدهم قانون اساسی گنجانده شد و به تایید مظفرالدینشاه نیز رسید. بر اساس این اصل: «... هرکس صلاحاندیشی در نظر داشته باشد در روزنامه عمومی بنگارد تا هیچ امری از امور در پرده و بر هیچکس مستور نماند، معهذا عموم روزنامجات تا مادامی که مندرجات آنها مخل اصلی اساسیه دولت و ملت مباشد، مجاز و مختارند...» اما پس از یک سال از تصویب این قانون، زیادهروی شماری از مطبوعات آن زمان در نشر مطالب ضد دینی و مذهبی، به حدی بود که اعتراضات گستردهای را در سطح جامعه بهوجود آورد و کار به جایی رسید که نمایندگان مجلس، اصل بیستم متمم قانون اساسی را بهعنوان دومین قانون مطبوعات بعد از صدور فرمان مشروطه، تبیین کردند: «عامه مطبوعات، غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین اسلام، آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است» بدین ترتیب بهرغم آنکه آزادی مطبوعات، با هویت قانونی خود از دستاوردهای مهم انقلاب مشروطه بهشمار میآمد، افراط در محتوای مطبوعات در کمتر از یک سال چهره منفی و زیانبار خود را نشان داد.
جامه نو برای شعر
انقلاب مشروطه بر اثر دگرگونیهایی که در ساختار حکومتی پدید آورد، ادبیات را هم در شعر و نثر دگرگون کرد و به سمت واقعگرایی سوق داد. دیگر شاعر و نویسنده در پی نوشتن از زلف و ابروی یار نرفت و تلاش کرد نگاه عقلانی به شرایط موجود را جایگزین تغزل کرده و از نیازهای مردم حرف بزند. شاعران واژههای عامیانه و کوچهبازاری را در شعر خود به کار میگرفتند و کمکم شعر مشروطه از فرمهای تثبیتشده کلاسیک، کموبیش فاصله گرفت. با این که بزرگترین شاعر این دوره، ملکالشعرای بهار، نمونه یک شاعر برجسته کلاسیک است اما شاعرانی دیگر چون نسیم شمال، عارف قزوینی و میرزاده عشقی در فرم دست بردهاند.
آزادی، وطنپرستی، استعمار و استبداد ستیزی و آزادی مهمترین مفاهیم شعر دوران مشروطهاند. در شعر مشروطه، آزادی به مفهوم دموکراسی غربی نزدیک میشود و به طور کلی به این معناست که مردم علاوهبر آنکه از نظر فردی آزادیهایی دارند از نظر اجتماعی هم میتوانند سرنوشت سیاسی و اقتصادی خود و سرزمین خود را معین کنند، البته آزادی در این دوره بیشتر در مفهوم حاکمیت قانون، استبدادسـتیزی، اسـتقرار حکومت مشروطه، آزادی قلم و اندیشه به کار برده میشود. به همین علت شـعر این دوره آزادی را در تمام جلوههای اجتماعی و سیاسی آن میستاید و آبادی کشور و وطن را در به دست آوردن آزادی ملت و قانون امکانپذیر میداند. شاعران عصر مشروطه هرچند در به کار بـردن واژه آزادی بـا هـم اشـتراک دارنـد، درباره مفهوم آزادی دیدگاهشان با یکدیگر متفاوت است. در جهانبینی ایرج میرزا آزادی بیشتر در معنای رهایی از قیدوبندهای ناشی از سنتهای دینی است، اما در اشعار فرخی بیشتر حول آزادی کارگران از سلطه افراد فرادست جامعه اسـت. خواهـان آزادی برقراری عدالت اجتماعی است.
مهمترین نکته اما این است که منتقدان معتقدند نیمایوشیج پدر شعر نوی فارسی هم محصول و نتیجه ادبیات مشروطه است و میگویند پیامد تحولی را که در عرصه سیاسی پیش آمد، میتوان در همه زمینههای فرهنگی، ادبی و اجتماعی دید. در عرصه شعر نیز نیما توانسته حرکتی را که پیش از او شاعرانی چون تقی رفعت آغاز کرده بودند، به نتیجه برساند.
تئاتر، بیرون دربار
تاسیس گروههای نمایشی در نهضت مشروطه بسیار باب شده بود. وقتی ناصرالدینشاه و دیگر شاهان قاجار با تئاتر و سینما روبهشدند، فکرش را هم نمیکردند پتانسیل بالایی برای ایجاد تحولات اجتماعی داشته باشند. آن را هنری میدیدند که موجب تفریح است اما آخوندزاده، ملکمخان و طباطبایی نائینی و برخی چهرههای دیگر از ظرفیت اجتماعی، سیاسی و اخلاقی تئاتر آگاه بودند و با تلاش برای بسط و توسعه آن موفق شدند بر جامعه روشنفکران تأثیر بگذارند. تئاتر در دوره مشروطه و به مفهوم فرنگی، فقط در میان افراد باسواد و به اصطلاح روشنفکر مقبولیت داشته و اجراکنندگان مخاطبان همگی از یک قشر و طبقه بودند. اتفاقی که در سالهای بعد هم ادامه پیدا کرد و همین حالا هم میبینیم تئاتر در مقایسه با دیگر هنرها در ایران چندان مردمی نشده است.
تبریز و رشت مهمترین شهرهایی هستند که در عرصه اجرای تئاتر فعالند و آنطور که دکتر جمشید ملکپور، نویسنده کتاب سه جلدی «ادبیات نمایشی در ایران» که اثر بسیار ارزشمندی است، در رشت قبل از جریان مشروطه هم تئاتر اجرا میشده است. مهمترین گروه نمایشی رشت انجمن فرهنگ بوده که «جعفرخان از فرنگ آمده» نوشته حسن مقدم بود که با روح تجددخواهی آن دوران مطابقت داشته و از افراط و تفریط آن هم انتقاد میکرد. بهروز غریبپور درباره اهمیت تئاتر در دوران مشروطیت گفته است: «لنین زمانی درباره انقلاب اکتبر گفته بود ما به سه چیز احتیاج داریم: روزنامه، خط آهن و سینما. این حرفی است که مشروطهخواهان قبل از لنین نیز گفته بودند. آنها میگفتند ما به روزنامه، ارتباطات و تئاتر احتیاج داریم و معتقد بودند، آنچه کتابها از نشان دادنش عاجزند صحنهها توان به تصویر کشیدنش را دارند. طبیعی است که تئاتر در این رابطه سهم مهمی داشت. بهرغم همه مخالفتهایی که در این دوره با تئاتر میشد، تئاتریها بهعنوان پیشقراولان تغییر، فهمیده بودند که اگر این هنر در ایران رشد کند بسیاری از این مسائل تحتالشعاع آن تغییر میکند؛ زیرا به قول ارسطو [تئاتر] داستانی است که دیده و شنیده میشود.» میتوان گفت مشروطه شروعی تازه برای تئاتر مدرن ایران بود. با وقوع انقلاب مشروطه، تئاتر که پیش از آن در ایران بهعنوان یک تفنن درباری به حساب میآمد به میان عموم مردم راه پیدا کرد. روشنفکران عصر مشروطه برای انتقال افکار خود به تودههای مردم بهدنبال روشهای تازهای بودند. از این رو علاوه بر نشر روزنامه و کتاب، اجرای نمایش را نیز در دستور کار خود قرار دادند. احزاب سیاسی به اجرای نمایشهایی پرداختند که هر یک از آنان مبلغ آرمانهای سیاسی-اجتماعی خود بود. به این ترتیب تئاتر تبدیل به یک وسیله موثر تبلیغی-سیاسی شد.
مشروطیت با چاشنی کنسرت
مشروطه، این انقلاب شکستخورده در هر چه موفق نبوده، در بیرون آوردن هنر از پشت دیوارهای بلند قصر شاهان و رساندن آن به مردم موفق بوده است. برخی معتقدند مشروطه بر جریان موسیقی اثر بسیاری داشته و برخی هم از جمله علیرضا میرعلینقی موسیقیپژوه مطرح معتقدند چنین نبوده است، اما آنچه همه بر آن متفقند این است که موسیقی هم مانند تئاتر با وقوع دوره مشروطه به میان مردم بیاید و دیگر تنها سرگرمی شاهان نباشد. نظر میرعلینقی دراینباره جالب است. او میگوید: «زمینههای تحول موسیقی ما سالها قبل از مشروطیت فراهم شده بود. در حقیقت مشروطیت در زمینه تحول موسیقی هیچ کاری نتوانست بکند چون خودش از لحاظ سیاسی یک انقلاب شکستخورده و از لحاظ هنری به ثمر نرسیده بود.» البته نمیتوان گفت که مشروطیت اساسا هیچ تاثیری نداشت، بلکه در یک جنبه بسیار موثر بود و آن هم اینکه هنری که تا دیروز در اختیار اشراف و ثروتمندان و در پستوها، دهلیزهای خصوصی، خانقاهها، دربار و طبقه متوسط اعیان بود، عمومی شد. به گفته این پژوهشگر، کنسرتها در ایران از دوره مشروطه اجرا شدند؛ پیشوند CON که از زبان ایتالیایی آمده و بعد در زبانهای دیگر وارد شد، اشاره دارد به یک امر جمعی مثل کنگره یا کنفرانس یا کنسول به معنای شورا کردن. یا Constitution به معنی مشروطه که در ابتدا هم به همین لفظ ادا میشد، نه مشروطه، یعنی امری که در آن مشارکت جمعی باشد. کنسرت هم دقیقا همین است. مشروطیت کنسرت را آورد. کنسرتها هم محتوای ملی داشتند و فقط منحصر به عارف نبود، درویشخان و طاهرزاده و اخوت هم در آن بودند.
آغاز در پایان مشروطه
هنرهای تجسمی در عصر قاجار جایگاه خوبی داشته و بسیار مورد توجه شاهان بودهاند، اما کمترین نمود مستقیم در دوران مشروطه و پس از آن دارند. درواقع پس از مشروطه هم نقاشی آخرین هنری است که به روز میشود، درحالیکه قبل از آن هنرهای موسیقی، تئاتر و شعر و ادبیات خود را بهروز کرده و در قالبها و محتوای تازهای به جامعه ارائه کردهاند. پیش از شروع این دوره و ظهور احمد اسفندیاری، محمود جوادیپور و دیگر نقاشان نوگرای ایرانی، در دوره قاجار تنها با کمالالملک روبهروایم. برخی آثار پیش از مشروطیت او متاثر از گفتمان روشنفکران و هنرمندان آن دوره، نگرشی انتقادی به وضعیت زنان در دو حوزه آموزش و مشارکت سیاسی داشته است. این گروه معتقدند واقعگرایی کمالالملک در بطن خود، نقد خرافات و باور به خرد خودبنیاد را که از اساسیترین گفتمانهای مطرح شده روشنفکران هم عصرش در مشروطیت بود نشان میدهد و از سویی ملیگرایی که یکی از ارکان بنیادین و خواستهای اساسی طبقات ممتاز و مردم در مشروطیت بود، در آثار کمالالملک از طریق ترسیم چهره سیاستمداران روشنفکر که ایدئولوژی و خاستگاه سیاسی-اجتماعی مشابه داشتند، بازنمایی شده است. بر سر این موضوع که کمالالملک نقشی در شکلگیری جریانهای نوی هنری در ایران ندارد، اما همه متفقند و در دوره مشروطه حرف و تاثیر خاصی از هنر تجسمی مطرح نمیشود.
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید:
تصنیف 115 ساله (لینک)