کد خبر: 58285

میراث باربی

نوجوان امروز در کودکی‌اش با عروسکی به نام «باربی» زندگی کرده و آن را در ارکان متفاوت زندگی‌اش آورده است. او در کودکی نفهمیده که به لحاظ هستی‌شناختی با آن عروسک فرق دارد. روزانه با جثه‌ای لاغر و نحیف و چهره‌ای با تناسب خاص روبه‌رو بوده است و گمان می‌کرده لاغری حالتی ایده‌آل است و سعی داشته خود را آن‌طور نشان دهد، در مناسبت‌های مختلف همانند باربی لباس می‌پوشیده، ظاهرا خود را به آن نزدیک می‌کرده است و حتی در لوازم‌التحریر خود ردپایی از باربی به جا می‌گذاشته است.

سارا ابراهیمی‌پاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: چندین سال قبل که در جرگه‌ کودکان بودیم، آرزویمان شده بود داشتن عروسک‌های بیشتر. آن زمان «باربی» روی بورس بود و ویترین‌های اسباب‌بازی‌فروشی‌ها هر بار رنگی‌تر و جذاب‌تر از قبل، با باربی‌های جدید و خانه‌های قصرمانند مجلل‌شان تزئین می‌شد. بعدتر باربی و متعلقاتش در سراسر زندگی کودکی‌مان ظهور کرد، از کارتون و انیمیشن و موسیقی‌هایشان بگیر تا وسایل مدرسه و حتی پوسترهای روی دیوار. پدرها و مادرهای ما آن زمان نمی‌دانستند که اسباب‌بازی بچه‌هایشان قرار است بخشی از هویت‌یابی جنسیتی و کلیشه‌های ذهن‌شان را شکل دهد و مراقبت کافی در این زمینه نداشتند. قصه از این ‌قرار است؛ اسباب‌بازی در دست بچه‌ها یک هستی و موجودیت بی‌اثر نیست، آنچه دیده می‌شود و در معرض کودکان است قرار است انگاره‌های ذهنی‌شان را شکل بدهد، قرار است خودآگاه یا ناخودآگاه، رفتارهای بعدی آنان را بسازد؛ پس نباید ساده‌انگارانه به این پدیده نگاه کرد.

نوجوان امروز در کودکی‌اش با عروسکی به نام «باربی» زندگی کرده و آن را در ارکان متفاوت زندگی‌اش آورده است. او در کودکی نفهمیده که به لحاظ هستی‌شناختی با آن عروسک فرق دارد. روزانه با جثه‌ای لاغر و نحیف و چهره‌ای با تناسب خاص روبه‌رو بوده است و گمان می‌کرده لاغری حالتی ایده‌آل است و سعی داشته خود را آن‌طور نشان دهد، در مناسبت‌های مختلف همانند باربی لباس می‌پوشیده، ظاهرا خود را به آن نزدیک می‌کرده است و حتی در لوازم‌التحریر خود ردپایی از باربی به جا می‌گذاشته است. تصور کودکان گذشته از بدن در همان زمان که آن عروسک را به دست‌شان دادیم، شکل گرفت.

کودک آن زمان حالا نوجوانی ۱۵-۱۶ ساله شده که بعد از پایان دوران کودکی قرار است علاوه‌بر پذیرش تغییرات بدنی فاحش و طی مرحله‌ بلوغ، ارزش‌های سختگیرانه‌تری را در جامعه به خود بقبولاند و از دنیای صورتی و شیرین کودکی دور شود. تصور او از بدن ایده‌آل و جنسیت در کودکی‌اش شکل‌گرفته و این تصور در ناخودآگاه او رسوخ کرده است، به طریقی که حتی اگر قرار باشد ارزش‌های مذهبی خانواده‌اش را اقتباس کند، آنها را در هاله‌ای از همان نگاه باربی‌وار به بدن و ظاهر اجرا می‌کند! و این همان تناقض‌های ارزشی‌ای است که گریبان نوجوان این نسل را گرفته است و او را به کسی که به دنبال انطباق بر استانداردهای از پیش تعیین شده است، بدل می‌کند. یکی از علل مهم این تضادها در ذهن نوجوانان، ولنگاری تربیتی در کودکی است. البته نمی‌توان این‌طور نتیجه گرفت که اگر عروسک باربی باعث این تناقض‌هاست، پس آن را در دسترس کودکان قرار ندهیم! فرهنگ باربی و شبیه بودن به استانداردهای آن، در تولیدات مختلف رسانه‌های امروز حل شده است و به سختی قابل‌پیشگیری است؛ اما قاعدتا در دسترس قرار دادن این عروسک و سایر عروسک‌های مشابه باربی به کودکان نسل قبل بدون تأمل کافی، باعث شد حتی ادبیات مربوط به آن وارد ادبیات گفت‌وگوهای روزمره مادران آنها نیز شود. «وزن کم کرده‌ای، داری شبیه به باربی می‌شوی!» چندین‌بار این جمله را از اطرافیان بزرگسال یا والد شنیده‌ایم؟ این ادبیات به گفتارهای روزمره ما سرایت کرده و این درصورتی است که درحال حاضر این عروسک‌ها به دلیل اعتراض‌های گسترده‌، در لاین‌های مختلف شغلی و با ظواهر متفاوت تولید می‌شوند؛ اما کودکان نسل قبل فقط باربی‌ای با ظاهر خاص و اندامی منحصربه‌فرد دیده‌اند که در ورژن‌های جدیدتر تنها می‌توانست باردار شود و همسری/ پارتنری به‌نام «کن» داشته باشد. به بیان دیگر کودکان نسل‌های قبل‌تر که فقط برای عروسک‌هایشان مادری می‌کردند و از آنها مراقبت می‌کردند، حالا برای فرزندان‌شان عروسک‌هایی تهیه می‌کنند که به آنها الگویی کامل و با متر و معیارهای خاص عرضه می‌کند، کودکان در بازی‌هایشان خود را جای آن عروسک می‌گذارند و از زبان او سخن می‌گویند.

قصه‌های کودکان نسل قبل (و شاید حتی این نسل!) قهرمان زن را به چشم خود ندیده و باربی تبدیل به قهرمان داستان‌های کودکانه‌ آنها شده بود؛ قهرمانی که برتری‌ای جز ظاهر خود نداشت. عروسکی که نوجوان امروز اگرچه دیگر آن را در دست نمی‌گیرد یا با آن بازی نمی‌کند، اما بخش مهمی از خاطرات کودکی خود را با آن به یاد می‌آورد و تبدیل به الگوی حسرت‌برانگیز آنان در سنین فعلی‌شان شده است. طرح حک‌شده در ذهن کودکی‌شان حالا خود را به طرق مختلف تطابق بر «زندگی باربی» نشان می‌دهد. باربی، نماینده‌ همان تفکر مصرف‌زدگی و انفعال و قضاوت برمبنای ظاهر است که نوجوان امروز از کودکی با خود به همراه آورده است، همان منطقی که ناکامی می‌آفریند. در نظرگرفتن ذهن متمایل به سمت این استانداردها، درکنار تمام بحران‌های کوچک و بزرگ جسمی و روانی نوجوانی، قاعدتا شرایط را برای آنان بسیار سخت می‌کند. در این جنگ ایده‌ها و ارزش‌ها و ناکامی‌ها، این بار از پدر و مادری که فرزندشان را از کودکی با آنچه «واقع امر» است آشنا نکرده‌اند، انتظار می‌رود تناقض‌های جهان نوجوان‌شان را بفهمند و به او گوشزد کنند که لازم نیست شبیه استانداردهای غیرواقعی باشد؛ او همان‌طور که هست، خوب است! اما غالب اوقات با مادرهایی روبه‌رو می‌شویم که خودشان هم به این تناقض دامن می‌زنند، چون هنوز به دنبال تطابق بر کلیشه‌ها هستند. آیا انتظار داریم نوجوان با دیدن مادرش که غرق ظواهر است، بتواند خودش را از منجلاب بحران‌هایش بیرون بکشد؟

مرتبط ها