کد خبر: 57393

رضا صائمی:

کارگردانی ایستاده در غبار

مهدویان نشان داده از آن دست فیلمسازانی است که می‌تواند بازی متفاوتی از بازیگران بگیرد. در این میان بازی کوتاه اما به‌شدت چشمگیر و خیره‌کننده جواد عزتی نقطه عطف این ماجراست که اتفاقا در فیلم قبلی مهدویان «ماجرای نیمروز» هم خوش درخشید.

رضا صائمی، منتقد سینمایی: محمدحسین مهدویان یکی از عجیب‌ترین فیلمسازان بعد انقلاب و نسل جدید است که هم خودش و هم سینمایش در یک خوانش بینامتنی میان تکنولوژی و ایدئولوژی قرار دارد. برخی او را تکنسین سینما می‌دانند که از پیوند فیلم مستند و داستانی به یک برساختگی فرمی رسیده که به سینمایش هویت می‌بخشد اما فاقد تفکر و اندیشه مستقل است و برخی دیگر نیز سینمای او را مظهر سینمای ایدئولوژیک می‌دانند که تکنیک را به خدمت گرفته و مخاطب را مرعوب می‌کند نه اقناع. واقعیت این است که فارغ از هرگونه خوانشی از مهدویان و سینمایی‌اش او زبان سینما و روان مخاطب را می‌شناسد و می‌داند که مخاطب امروز را چگونه باید با درام و فرآیند آن همراه کند. به‌عبارت دیگر او سینما را می‌شناسد و آن را بلد است. شاید بیش از هر چیز ساخت فیلم «لاتاری» مناقشه بر سر این کارگردان جوان شمالی را بیشتر کرده است. لاتاری هم پیوست و هم گسست از سینمای مهدویان است. او در سومین فیلم بلند خود به سینمای اجتماعی با رویکرد انتقادی تغییر مسیر داده که این را می‌توان نوعی گسست یا چرخش سینمایی نسبت به فیلم‌های قبلی او ازجمله مستندهای «آخرین روزهای زمستان» دانست اما فرم و ساختار روایی فیلم به‌ویژه در نوع تصویربرداری، رنگ‌آمیزی و فضاسازی، پیوست و استمرار همان جهان سینمایی است که با نام و امضای مهدویان شناخته می‌شود. از این‌رو لاتاری را هم می‌توان برساخته جهان سینمایی مهدویان دانست و هم یک تجربه تازه در این مسیر. فارغ از اینکه با نوع نگاه و محتوای و پردازش مضمونی قصه موافق یا مخالف باشیم. فیلم‌های او واجد جذابیت‌های سینمایی است و می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند؛ چه مخاطب همسو با جهان‌بینی اثر را و چه منتقد و مخالف با آن را. ریتم مناسب، بازی‌های چشمگیر، التهاب ذات قصه و هیجانی که در تعقیب و گریز آن وجود دارد، فیلم‌هایش را به آثاری سرپا و سرحال تبدیل کرده است و نشان می‌دهد مهدویان دست‌کم در تبدیل جهان ذهنی خود به جهان سینمایی موفق است، حتی اگر با ذهنیت و جهان‌بینی او مخالف باشیم. به‌عبارت دیگر می‌توان با او و سینمایش مخالف بود اما نمی‌توان انکارش کرد. همچنین مهدویان نشان داده از آن دست فیلمسازانی است که می‌تواند بازی متفاوتی از بازیگران بگیرد. در این میان بازی کوتاه اما به‌شدت چشمگیر و خیره‌کننده جواد عزتی نقطه عطف این ماجراست که اتفاقا در فیلم قبلی مهدویان «ماجرای نیمروز» هم خوش درخشید. طبیعتا نمی‌توان از بازی خوب ساعد سهیلی نام نبرد که حجم بیشتر قصه روی دوش نقش او و بازی اوست.  محمدحسین مهدویان از آن فیلمسازانی است که فیلم‌هایش در پیوند با نامش تحلیل می‌شود. به این معنا که در پس نقد آثارش همواره ردپای او و تفکرش و تعلقش به جریان‌های فکری و سیاسی در نقد آثارش دخیل است و با آنها سنجیده می‌شود. گویی نظریه مرگ مولف درباره او به‌کار نمی‌آید و این البته به‌ضرر او منجر شده و البته خودش نیز در این وضعیت موثر بوده است. اگر او برای ساخت فیلمش پشت جریانی خاص یا حمایت از آنها قرار نمی‌گرفت و تکلیفش با خط‌مشی فکری و سیاسی‌اش روشن بود، آنقدر در هاله‌ای از ابهام قرار نمی‌گرفت که از هر دو سوی ماجرا مورد نقد یا شک و تردید قرار گیرد. اینجا مثل همه‌چیز سایه سیاست بر سینما حاکم است و فیلم‌های او نیز در دل این میدان ساخته شده. به‌نظر می‌رسد که او قصد دارد در میانه چپ و راست بایستد و خود را وامدار هیچ‌گروهی نداند. گاهی بین خوانش‌های او در فیلم‌های مختلفش و تجربه‌گرایی در ژانر باعث شده وضعیت شترگاو پلنگی پیدا کند که گاهی از این‌سو و گاهی از آن‌سو مورد نقد قرار بگیرد. شاید هیچ‌فیلمسازی در یک‌دهه اخیر به‌اندازه او در میان ستایش و نکوهش قرار نگرفته باشد. با این همه نه می‌توان منکر توانمندی‌اش شد، نه فیلم‌هایش را مورد توجه قرار نداد. کاش این غبارها کنار برود تا بتوان با عینک سینما به فیلم‌های او نگریست. او نه فقط کارگردان ایستاده در غبار که کارگردانی ایستاده در غبار است.

مرتبط ها