کد خبر: 57324

پیشنهادهای محسن پرویز، نویسنده و معاون فرهنگی ارشاد در دولت نهم به وزیر فرهنگ آینده:

در فرآیند نظارت باید از تولید کنندگان‌آثار استفاده کنیم

در حوزه کتاب یکی از مصائب و مشکلات و معضلاتی که تقریبا از اوایل دهه 80 به آن مبتلا شدیم و الان با گذشت 20 سال شدیدا خود را نشان می‌دهد، بحث تیراژ و شمارگان کتاب‌ها است. شمارگان کتاب‌ها به‌تدریج کم می‌شد، سال‌به‌سال شاهد تیراژ پایین‌تر نسبت‌به سال قبل بودیم، اما در سال‌های اخیر این نگرانی تبدیل به وضعیتی فاجعه‌بار شده است.

عاطفه جعفری، روزنامه‌نگار: دکتر محسن پرویز سال‌ها معاونت فرهنگی وزارت ارشاد را به عهده داشته و در دوران مدیریتش در حوزه کتاب و نشر اتفاقات خوبی رقم خورده است. به قول کارشناسان، عملگرایی نقطه قوت کارنامه محسن پرویز بوده است. در صفحه فرهنگی امروز و پیرو مجموعه «پیشنهادهای فرهنگی به دولت سیزدهم» با پرویز به گفت‌وگو نشستیم تا علاوه‌بر آسیب‌شناسی شرایط این روزهای فرهنگ و هنر، راهکارها و پیشنهادهای فرهنگی به مدیران دولت جدید را بشنویم.

به‌عنوان کسی که سال‌ها در حوزه فرهنگ فعالیت داشته و یکی از مدیران فعال حوزه فرهنگی بودند، کارنامه فرهنگی دولت را طی هشت سال گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟

با نگاه به اتفاقاتی که در حوزه فرهنگ طی 10 سال گذشته رقم خورده و به‌خصوص از نیمه دوم دولت دهم، شروع شده، این‌گونه استنباط می‌شود که در اکثر حوزه‌ها گرفتار یک نوع روزمرگی بودیم و برنامه‌های درازمدت، ایجاد زیرساخت‌ها، اصلاح مشکلات و معضلات در حوزه‌های مختلف و نگاه به آینده کمتر دیده می‌شود. اگر بخواهم به‌عنوان مصادیق ماجرا موردی را ذکر کنم، منهای دو سال اخیر که کرونا باعث شد برخی برنامه‌ها تعطیل شود و برخی فعالیت‌ها کاهش پیدا کند، مثلا در تولید آثار سینمایی، برگزاری کنسرت موسیقی، تئاتر و غیره، اگر این مدت را درنظر نگیریم و بخواهیم نگاه دقیق به اتفاقاتی داشته باشیم، شاهد برنامه‌ریزی‌های عمیق نبودیم و عمده حرکاتی که قرار بوده به حوزه‌های مختلف فرهنگی کمک کند، به‌ندرت و کند بوده است.

یا در حوزه فضای مجازی، نگاه دقیق و حساب‌شده‌ای را شاهد نیستیم. با جایگزینی فضای مجازی، مطالعه به‌سمت مطالبی رفته که در این فضا جابه‌جا می‌شوند، یعنی به‌جای مطالعات عمیق و اخذ اطلاعات از خبرگزاری‌ها ولو به‌صورت سایت‌های خبری یا روزنامه‌ها و کتاب، ما چقدر شاهد این هستیم که برای این تغییر و تحولات پیش‌بینی از قبل صورت گرفته شده باشد یا طراحی برنامه‌ای انجام شده باشد یا اینکه قواعد و ضوابط مناسبی برای این حوزه طراحی شده باشد. تقریبا هرجا را نگاه کنیم، این رهاشدگی و یله‌بودن فضا را مشاهده می‌کنیم. به‌عنوان نمونه دیگر، کار ساده و پیش پاافتاده‌ای در دوره‌های گذشته بود که همواره انجام می‌شد، ولی الان شاهد آن نیستید که ممنوعیت نام‌گذاری کالاهای ایرانی با اسامی خارجی باشد. الان تلویزیون را که باز می‌کنید و تبلیغات را می‌بینید به‌ندرت نام ایرانی می‌بینید. همه کالاها و برندها با اسم فرنگی است و این کار ساده‌ای است که هیچ پیچیدگی‌ای ندارد و راحت در گذشته انجام می‌شد و فقط گاهی مواقع تخلفاتی صورت می‌گرفته است، اما به‌طور عموم و معمول این میزان به‌هم‌ریختگی در این حوزه‌ها نداشتیم. اگر یک نام ایرانی در زمان کنونی پیدا کنید استثنا است، والا هر برند جدید و هر کالای جدیدی که نامگذاری می‌شود با کلمات فرنگی است. یک زمانی می‌بینید یک کالا تحت لیسانس یک کشور است، آن کالا داخل کشور تولید می‌شود و یک زمانی اساسا کارخانه‌های داخلی کالایی را تولید می‌کنند، ولی نام آن را خارجی می‌گذارند و کسی به این نکات توجهی ندارد.

یعنی شما معتقدید این بی‌توجهی به مساله فرهنگ، حتی در جزئیات هم دیده می‌شود؟

بله، این ساده‌ترین کارها است. یک زمانی می‌گویید اگر بخواهم در عرصه سینما سرمایه‌گذاری کنم، خیلی هزینه‌بر و کار سختی است که باید بنشینیم و کارشناسان را بخواهیم و برنامه‌های متفاوت تعبیه کنیم. یا مثلا زمانی می‌گویید اگر بخواهم کتابخانه‌ها را تجهیز به کامپیوتر کنم و کاری کنم که کتابخانه‌های ما مدرن شود نیاز به هزینه و تجهیزات دارد، و بهانه‌هایی درست می‌کنیم. به هرحال از این توجیهات در این دولت دیدیم که خوراک مردم را هم وابسته به تحریم می‌دانست و رئیس دولت می‌گفت اگر تحریم برداشته نشود، مشکل آب آشامیدنی هم حل نمی‌شود. پس با این مدل نگاه از این دولت توقعی نیست و طبیعی است که تجهیزات جدید و مدرن حوزه فرهنگ را وابسته به تحریم‌ها بدانند. اما واقعا اینکه اسم ایرانی روی کالا انتخاب کنیم، ربطی به تحریم دارد؟ این دست ماست و خودمان نامگذاری می‌کنیم. اگر بگوییم قانونی هم برای این نداریم درست نیست، ولیکن کسی به این مساله توجهی نمی‌کند، چون این فضا یله و رها است و تقریبا 10سال است با این مشکل مواجه هستیم. البته اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، گاهی مواقع در برخی حوزه‌ها جرقه‌هایی از تلاش و فعالیت و برنامه‌ریزی ممکن است به‌صورت گذرا دیده شده باشد، اما اگر بخواهیم قضاوت کلی کنیم و کل اتفاقاتی را که در حوزه فرهنگ رخ داده نگاه کنیم، نتیجه‌ای جز این نمی‌گیریم.

نمونه دیگر این است که شورای‌عالی انقلاب فرهنگی قرارگاه اصلی حوزه فرهنگ است. چندسالی، جلسات شورای‌عالی انقلاب فرهنگی به‌صورت مستمر برگزار نمی‌شد و هر ازگاهی جلسه‌ای برگزار می‌کردند. بی‌توجهی تا این اندازه خیلی آزاردهنده است. سندی به‌عنوان سند مهندسی فرهنگی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد. بخشی از آن به بحث جمعیت و سیاست‌های حمایتی که در حوزه جمعیت باید انجام شود، پرداخته است. الان 10سال گذشته و بعد از 10سال می‌بینید نه‌تنها آن سیاست‌ها اجرا نشده و ما مشکلات حوزه جمعیت را حل نکردیم، بلکه رشد منفی هم داشتیم. این را چطور می‌توان توجیه کرد؟ چطور می‌توان بر این موارد چشم بست؟ درمجموع فکر می‌کنم سیاست کلان دولت در حوزه فرهنگ رها کردن این فضا به حال خود است و اجازه دادن به این امر که هر اتفاقی می‌خواهد در این حوزه بیفتد، بدون دخالت دولت و حتی دولت به‌عنوان ناظر بی‌طرف هم نظارت نکرده است.

به‌عبارت دیگر گزارش درستی از اینکه این اتفاق در این حوزه افتاده، تهیه نشده باشد. درمجموع وضعیت اینچنین است. برای اینکه سوء برداشت از صحبت‌های من نشود و دقیق‌تر موضوع را بیان کرده باشم، باید این نکته را درنظر بگیریم که در بخشی از این اتفاقات کسانی که مسئول مستقیم زیرشاخه‌های فرهنگ بودند، ممکن است موثر نبوده باشند. درواقع سیاست کلان دولت ظاهرا این بوده که اساسا به این بخش بی‌توجهی شود. وقتی سیاست کلان دولت این بود طبیعتا آن کسانی که در بخش‌های مختلف هم مسئولیت دارند، اگر حتی دلسوزانه اقداماتی انجام دهند، قادر به این اقدامات نیستند و مشکلات روی هم تلنبار می‌شود و اگر کسی بخواهد بیاید و این مشکلات را حل کند، به این سادگی امکان‌پذیر نیست.

 اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، باتوجه به اینکه آشنا به مسائل و مشکلات حوزه کتاب و صنعت نشر هستید، برآورد شما از اتفاقی که در این چندسال در این حوزه افتاده، چیست؟

در حوزه کتاب یکی از مصائب و مشکلات و معضلاتی که تقریبا از اوایل دهه 80 به آن مبتلا شدیم و الان با گذشت 20 سال شدیدا خود را نشان می‌دهد، بحث تیراژ و شمارگان کتاب‌ها است.

شمارگان کتاب‌ها به‌تدریج کم می‌شد، سال‌به‌سال شاهد تیراژ پایین‌تر نسبت‌به سال قبل بودیم، اما در سال‌های اخیر این نگرانی تبدیل به وضعیتی فاجعه‌بار شده است. همین کتاب‌هایی که می‌بینید تیراژهای 300-200 در شناسنامه ذکر می‌شود یا همان میانگین تیراژ کتابی که توسط مراکز آمار نشر منتشر می‌شود، بعضا واقعی نیست. یعنی خیلی از کتاب‌ها خروجی دیجیتال از متن گرفته می‌شود و صحافی می‌شود و به تعداد 30-20 جلد منتشر می‌شوند که اگر این میزان فروش رفت 30-20 جلد بعدی را منتشر می‌کنند. عملا کتاب چاپ نمی‌شود. اساسا کتابی که تیراژ زیر 300 تا داشته باشد، چاپ کردن آن به‌صرفه نیست. هزینه‌ای هنگفتی که برای چاپ برخی از کتاب‌ها انجام می‌شود اصلا به‌صرفه نیست. بحث شمارگان کتاب واقعا الان به مرحله‌ای فاجعه‌آمیز رسیده است. قبلا می‌گفتیم کتاب‌های کمک‌درسی و دانشگاهی را کنار بگذارید، الان کتاب‌های دانشگاهی هم دچار مشکل شده‌اند و عملا اگر کتاب‌های کمک‌درسی را کنار بگذارید، تیراژ کتاب‌ها اعداد واقعا نگران‌کننده‌ای در حد 150-100 نسخه به‌صورت میانگین است و عملا بازار نشر تعطیل است، به‌خاطر اینکه تاثیرات منفی خود را بر چرخه توزیع می‌گذارد، بر تولید هم اثرگذار است؛ یعنی مولفی که سال‌ها زحمت کشیده و کتابی تولید کرده، مثلا می‌خواهد از حق‌التالیفی بهره‌مند شود که وابسته به شمارگان است و شمارگان کتاب آن 100 نسخه است. این در جایی حساب نمی‌شود و قابل‌محاسبه نیست که حتی بخواهید در آمارها به‌حساب بیاورید. در چرخه توزیع، تا زمانی که کتاب در ویترین کتابفروشی قرار نگیرد، تا موقعی که دردسترس مردم نباشد، کسی کتاب را نمی‌خرد. کتابی که تیراژ آن 100 نسخه است، اصلا در توزیع به کتابفروشی می‌رسد که بخواهد با مخاطب ارتباط برقرار کند؟ یعنی چه تعدادی از مخاطبان هستند که اساسا از انتشار چنین کتابی مطلع شوند؟ عملا یعنی در اینجا تیر خلاص به حوزه نشر زده‌ایم و خیلی مشکل داریم. این یک بخش ماجرا است.

بخش دیگر قضیه که ناشی‌از مشکلات تیراژ کتاب است، وضعیت صنایع وابسته به حوزه نشر است؛ مثلا صحافی، لیتوگرافی، چاپخانه و نظایر آن. وقتی کتاب شما قرار باشد خروجی دیجیتال بگیرید، عملا یعنی آن پروسه لیتوگرافی و چاپ حذف می‌شود و این به‌معنای بیکاری تعداد کثیری از افرادی است که در این حوزه‌ها اشتغال دارند. این امر مشکلات فرهنگی و اجتماعی خاص خود را به‌دنبال دارد و مسائل و قضایای زیادی در این زمینه واقع می‌شود. ازنظر تعداد عناوین آماری که داده می‌شود عناوین کتاب‌ها همچنان در سنوات گذشته، برخی سال‌ها بیشتر و برخی سال‌ها کمتر، رشد را نشان می‌دهد، ولی این رشد فقط می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور آنقدر باز است که افرادی با تنوع فکری می‌توانند مطالب خود را بنویسند و منتشر کنند و دراختیار مخاطبان قرار دهند، وگرنه ازنظر چرخه اقتصادی نشر، این طبیعتا نمی‌تواند یک اتفاق مثبت تلقی شود، چون باز ما به‌خاطر اینکه زیرساخت‌ها را درست نکردیم، نتوانستیم ویترین کافی برای کتاب فراهم کنیم، وقتی تعداد عناوین هم به‌صورت نامتناسب با آن بحث کتابفروشی‌ها و تعداد کتابفروشی‌ها و ویترین‌های کتاب اضافه می‌شود، طبیعتا این کتاب‌ها نمی‌تواند در معرض دید قرار گیرد و باز مخاطب نمی‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. اصلا مطلع نمی‌شود که بخواهد این کتاب را تهیه کند و یک چرخه معیوبی ایجاد شده است که نهایتا همه در آن متضرر می‌شوند؛ از تولیدکننده محتوا گرفته یعنی نویسنده و مترجم تا ناشران و صنایع وابسته به چاپ و توزیع و کتابفروشی‌ها.

همان‌طور که اشاره کردید، ریشه خیلی از مسائلی که در حوزه فرهنگ به‌وجود آمده به  همان رها شدگی امر فرهنگی بازمی‌گردد که متاسفانه باعث بروز خیلی از مسائل شده است. یکی از موارد انتقاداتی که متاثر از همین فضای رهاشدگی امر فرهنگی مطرح می‌شود این بوده که مثلا ما در حوزه سینما شاهد ورود بی‌برنامه و فشل سرمایه‌های مشکوک از بخش خصوصی بودیم. به‌نظر شما چگونه می‌توان ورود بخش خصوصی در حوزه‌های مختلف فرهنگ را تنظیم و هدایت کرد؟

این گرفتاری فقط مخصوص سینما نیست و در حوزه موسیقی هم ممکن است مواردی از این‌دست وجود داشته باشد. درواقع یکی از عوارض بسیار بد و ناجوری که این مساله به‌دنبال دارد، وابسته شدن هنر به پول است. خیلی از مواقع می‌شنویم که تهیه‌کننده‌ای که می‌خواهد سرمایه‌ای برای تولید بگذارد، شرط و شروطی دارد. درحقیقت منظور تهیه‌کننده نیست، بلکه سرمایه‌گذار است. وقتی سرمایه‌گذاری برای یک اثر هنری  شرط و شروط بگذارد، دیگر آن کار هنری از حالت تخصصی خارج می‌شود؛ یعنی هنرپیشه‌ای که باید کارگردان انتخاب کند یا بازیگران فیلم را انتخاب کند که به این نقش بخورد، با شرط و شروط تبدیل به کسانی شدند که ورود و حضورشان در این چرخه با اماواگر مواجه است. یعنی معلوم نیست چطور وارد این عرصه شده و چه اتفاقاتی پشت‌پرده افتاده تا او برای این نقش درنظر گرفته شود.

اینها تبعات سوئی است که متاثر از همین اعمال نظر سرمایه‌گذار در بخش‌های هنری رقم خورده است و اتفاقات بدتری به‌دنبال این هم می‌افتد. شما شاهد هستید هنرپیشه‌ای در یک سال 5-4 فیلم بازی می‌کند، در‌حالی‌که هنرپیشه‌های دیگری که ممکن است 50-40 نفر باشند، اساسا هیچ جایگاهی ندارند و نوبت به آنها نرسیده که در فیلمی بازی کنند. این یک اختلاف درآمدی ایجاد می‌کند و به‌لحاظ اقتصادی بین آدم‌ها تفاوت شکل می‌گیرد. آدم‌هایی که مشابه هم هستند یعنی با توانایی‌های مشابه، با سطح تحصیلات، دانش و تجربه مشابه هستند. این اتفاق در هر جایی بیفتد، یک نوع رقابت ناسالم ایجاد می‌کند و عوارض خاص خود را به‌جا می‌گذارد که گاهی مواقع از این امر غفلت می‌کنیم.

طرف دیگر ماجرا این می‌شود که مردمی که به این صحنه نگاه می‌کنند، پنج نفر هنرپیشه‌ای که درآمد فوق‌العاده کلان پیدا کردند را می‌بینند و تصور آنها نسبت‌به اهالی سینما این می‌شود که اهالی سینما افرادی هستند که درآمدهای فراوان و پول بادآورده دارند. ممکن است چندتایی از آنها هم مدیریت درستی بر درآمد خود اعمال نکنند و مدلی زندگی کنند که موردتوجه مردم عادی قرار گیرد. این هم باعث نگاه بدبینانه به هنرمندان می‌شود. خود این نگاه منفی نسبت‌به این مجموعه دوباره مشکلات فرهنگی را تشدید می‌کند. اینکه کسانی بیایند و پول وارد سینما کنند، در حالی‌که اهل سینما نباشند و از بیرون وارد این کار شده باشند، چه بخواهند این پول را بیاورند و منشأ نامشروع داشته باشد و در اینجا گردشی داشته باشد و شکل مناسب برای آنها پیدا کند و چه حتی این پول منشأ مشخص داشته باشد، ولی ازسوی کسانی که اهل سینما نیستند وارد این ماجرا شود، طبیعتا تبعات خاص خود را به‌دنبال دارد و فساد فرهنگی در این حوزه ایجاد می‌کند.

تصور می‌کنم در حوزه ساخت فیلم و سریال و اتفاقاتی که در شبکه نمایش خانگی می‌افتد و اتفاقاتی که در سینما، تلویزیون و غیره می‌افتد نیاز به یک نگاه یکپارچه و هماهنگ با هم داریم. دوره‌ای را به یاد دارم که تلویزیون، فیلم‌های خوبی می‌ساخت و در برخی سال‌ها بیش از 100 فیلم بود که توسط خود تلویزیون تولید می‌شد. این فیلم تلویزیونی که تولید می‌شد، با هزینه‌هایی به‌مراتب کمتر از فیلم‌های سینمایی بودند. این امر ضمن اینکه اهالی سینما را فعال می‌کرد و اشتغالزایی داشت، باعث تنوع در تولید آثار می‌شد و مردم هم از تولید فرهنگی بهره‌مند می‌شدند. وقتی چنین کاری متوقف و تولیدات کم شد، طبیعی است که مخاطب از جایگزین‌های نامناسب استفاده کند.

اما چیزی که الان شاهدیم، به‌نظر می‌رسد به‌درستی نقش نظارتی و هدایتی در تولید و نمایش آثار وجود ندارد که اگر این نقش اعمال شده باشد، در حداقل ممکن شاهد ساخت خیلی از این تولیدات نبودیم که از غنای فرهنگی کافی برخوردار نیستند.

حداقل این است که آدم توقع دارد اگر مثلا 100 فیلم سینمایی در سال تولید می‌کنیم، 10 موردش آثار برجسته باشد. اگر می‌خواهیم 30 فیلم سینمایی تولید کنیم، حداقل 5-4 فیلم سینمایی خوب، قابل و تاثیرگذار به‌لحاظ فرهنگی در آن بین باشد و بقیه حالت خنثی داشته باشند که البته از دید من بهتر این است که این اتفاق هم نیفتد. اما حداقل این است که یک‌درصدی از آن آثار باید قابل‌تامل و مناسب باشند که متاسفانه خیلی مواقع شاهد این امر نیستیم؛ یعنی باید به‌ندرت بگردیم و آثار مناسب و سالم برای مخاطب پیدا کنیم.

برای رسیدن به چنین افقی در تولید آثار سینمایی چه باید کرد و دولت‌ها چگونه می‌توانند در هدایت تولید یک اثر موثر باشند؟

اینها کارهایی است که پیش‌تر آزموده شده و اینچنین نیست که همیشه دست ما خالی بوده باشد. فیلم‌های سینمایی بسیار ارزشمند و ماندگار در تاریخ سینما در سینمای ایران تولید شده و استقبال کشورهای دیگر را به‌دنبال داشته است. برخی از این فیلم‌ها را چندباره می‌بینید که تلویزیون پخش می‌کند و مورد استقبال مخاطب قرار می‌گیرد، باوجود اینکه به‌نظر می‌رسد فیلم‌های تازه و نویی نیست. یعنی اینچنین نیست که ما بخواهیم از نقطه صفر شروع کنیم و فکر کنیم اتفاق جدیدی لازم است طراحی، برنامه‌ریزی و انجام شود. در گذشته هم اینها تجربه شده است. اولا مجموعه‌ای از سینماگران که باتجربه بودند، کنار هم جمع می‌شدند و هیات‌های اندیشه‌ورزی را تشکیل می‌دادند که برای حوزه سینما برنامه‌ریزی می‌کردند. البته در سایر حوزه‌ها هم اینچنین بود؛ دلسوزانه با آشنایی کامل با فضای حوزه تخصصی مربوطه دور هم می‌نشستند و فکر می‌کردند که چه کار باید در این حوزه انجام شود و آن برنامه‌ها را به مجریان پیشنهاد می‌کردند و مجریان براساس نظرات تخصصی عمل می‌کردند و جلو می‌رفتند و خیلی جاها موفق بودند.

این نکته اول است. به‌نظر می‌رسد بهره‌گیری از نیروهای متخصص و متعهد حوزه‌های مختلف فرهنگ برای اندیشه‌ورزی و ایجاد برنامه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت برای حوزه‌های مربوطه لازم و ضروری است و نباید در هیچ برهه زمانی تعطیل شود. از این می‌توان استفاده کرد و به شکل عاجل و سریع آن نواقصی را که در این بخش‌ها وجود دارد، حل کرد.

نکته دیگری که در این سال‌ها به آن توجه نشده، بحث زیرساخت‌های مرتبط با بخش‌های مختلف هنر است که ما باید آن زیرساخت‌ها و اشکالاتش را با کمک اهالی آن حوزه احصا می‌کردیم و به‌تدریج به آنها می‌پرداختیم. هر دولتی که سر کار می‌آید، برنامه‌ای در حوزه فرهنگ برای خود ارائه می‌دهد و این برنامه ظاهرا بعد از یکی‌دو سال فراموش می‌شود، درحالی‌که ما قاعدتا باید در حوزه فرهنگ برنامه‌های درازمدت داشته باشیم.

باید برنامه‌ای 20ساله داشته باشیم که مثلا از کجا شروع کردیم و قرار است کار به کجا ختم شود. هر دولتی سهم خود را در آن حوزه ایفا کند، نه اینکه یک دولت کارهایی انجام دهد و دولت بعدی به‌جای اینکه آن مسیر را ادامه دهد، تمام آن اتفاقاتی را که در گذشته افتاده از بین ببرد و دوباره طرح جدیدی برای خود ایجاد کند. این امر نیاز دارد طراحی اساسی ازسوی بخش‌های بالادستی انجام شود و دولت‌ها مقید باشند به اینکه این برنامه‌ها را اجرا کنند، نه اینکه بخواهند برای خود برنامه‌ریزی کرده و هرکاری می‌خواهند انجام دهند.

به‌طور خلاصه تصور من این است که نیاز به استفاده از متخصصان حوزه‌های مختلف برای هیات‌های اندیشه‌ورزی است و آن دست‌اندرکاران حوزه‌های مختلف که آشنا به حوزه‌ها هستند و چم‌وخم کار و بالاوپایین ماجرا را اطلاع دارند، به‌خوبی به نقاط‌ضعف و قوت امر آشنا هستند، باید بیایند و برنامه‌ریزی کنند و کار را دست بگیرند. امیدوارم از اولین اتفاقاتی که در دولت جدید می‌افتد، استفاده و بهره‌مندی از اهالی هنر و فرهنگ در حوزه‌های مختلف باشد که بنشینند و برنامه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت حوزه‌های مختلف را طراحی کنند و جریان درجهت اصلاح امور پیش برود.

یک نکته دیگری هم که با ارجاع به وضعیتی که در صنعت نشر وجود دارد باید بگویم این است که شما در حوزه کتاب، حق‌التالیف نامتعارف نمی‌بینید؛ یعنی فلان نویسنده چون نویسنده مشهوری است 50 درصد حق‌التالیف بگیرد و به فلان شخص چون گمنام است 5 درصد حق‌التالیف بدهند. اختلاف از اینجایی شروع می‌شود که ممکن است یک اثری پرفروش‌تر باشد و نویسنده حق‌التالیف بیشتری بخواهد که آن‌هم به‌خاطر فروش بیشتر آثارش بوده است. اما در برخی حوزه‌های فرهنگی مثلا حوزه سینما اتفاقات ناگوار و ناراحت‌کننده‌ای از این بابت می‌افتد، یعنی بابت دستمزدها اختلافات بسیار سنگینی وجود دارد. این مختص سینما نیست، بلکه فیلم‌های تلویزیونی را هم شامل می‌شود، منتها در حوزه سینما این اختلاف خیلی سنگین‌تر و مشهورتر و غیرمتعارف است. همین است که هزینه‌ها بالا رفته و دستمزدهای غیرمتعارف و هزینه‌های سنگین برای تولید ایجاد کرده است.

 این مساله، بین اهالی یک صنف اختلاف زیادی ایجاد می‌کند و من فکر می‌کنم باید به‌نوعی در همه حوزه‌های فرهنگی اصلاح شود. در حوزه‌های دیگر و خارج از فرهنگ ممکن است چنین مواردی را شاهد باشیم، ولی آنها به این اندازه جلوی چشم مردم نیست و الگوسازی نامناسب برای مردم انجام نمی‌دهد. ما افرادی را در حوزه‌های مختلف فرهنگی داریم که اینها در دوران رونق کاری خود به زحمت می‌توانستند معیشت خود را فراهم کنند. در دوران کرونا که تعطیلی و رکود بوده دچار مشکل شدند، البته کسانی زحمت کشیدند و تلاش داشتند شناسایی کنند و مشکلات مردم را تاحدودی در صنوف مختلف حل کنند، اما بازهم این چون یک مساله عمومی است نیاز به رسیدگی اصلی و اساسی دارد. باید اهالی فرهنگ خود تلاش کنند سطح درآمدها و اختلاف آنها به اندازه‌ای زیاد نشود که برخی افراد خاص درآمدهای نجومی پیدا کنند و به‌عنوان شاخص‌هایی در حوزه فرهنگی قرار گیرند و عملا همدلی و همراهی مردم و مسئولان برای برطرف کردن مشکلات اقشار ضعیف‌تر این حوزه‌ها و دست‌اندرکارانی که از درآمد کمتری برخوردار بودند، منتفی شود.

بحث ممیزی و سانسور همواره یکی از مباحث مهم و اختلافی در حوزه فرهنگ و هنر است و بیشتر نقدهایی که از جانب اهل هنر متوجه مدیران فرهنگی است این بوده که برخوردهای نظارتی بیشتر سلیقه‌ای است و هیچ قاعده مشخصی ندارد. این موضوع باعث می‌شود که هنرمند بعد از صرف هزینه‌های زیاد، مجبور به اصلاحاتی شود که کارش را ناقص می‌کند. نظر شما در این مورد چیست و مدیران و ناظران فرهنگی باید چه ملاحظاتی را برای تنظیم‌گیری محصولات فرهنگی درنظر بگیرند؟

نظر خود را به‌عنوان کارشناس این حوزه بیان می‌کنم و ممکن است دوستان دیگری که کارشناس هستند از منظرهای مختلفی به این امر نگاه کنند و نظرات متفاوت دیگری هم وجود داشته باشد. ولیکن از نظر من وجود خط قرمز برای فعالیت‌ها اجتناب‌ناپذیر است؛ یعنی هیچ‌گاه نمی‌توانید خطوط قرمز را به کلی بردارید. دولت فعلی هم که مدعی بود و می‌گفت کمترین مداخله را در این امور دارد وقتی می‌خواست به علما گزارش بدهد، ادعایش متفاوت بود و گزارشاتی که آنجا می‌داد حکایت از مسائل دیگری داشت.

پس دقت نظر به خطوط قرمز را نمی‌توان نادیده گرفت. این هم دلایل زیادی دارد و یکی از مسائل اصلی در حوزه‌های فرهنگی این است که دشمنان ما حمله به هنجارهای اخلاقی جامعه را جزء دستور کار خود قرار دادند و هیچ ابایی ندارند این را رسما بیان کنند و شبکه‌هایی که ایجاد می‌کنند برای تبلیغات ضدفرهنگی و حمله به هنجارهای اخلاقی جامعه مشهود است و اگر کسی این را انکار کند غیرمنصفانه قضاوت کرده است. وقتی دشمن در جهتی هزینه می‌کند باید تلاش کنیم به نوعی آن حملات را خنثی کنیم و برنامه‌ای برای خنثی کردن حملات دشمنان داشته باشیم که این نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و حساب شده است.

در مورد این نکته که برخی اصلاحات بعد از تولید اثر باعث هزینه‌های زیاد می‌شود هم باید گفت که تا می‌توان این مساله را باید در حوزه‌های مختلف به صفر رساند. اما برای تحقق این امر باید همه تلاش کنند. یک نکته دیگر اینکه ممکن است یک یا دو نفر کارشناس نسبت به ساخت یک فیلم احساس کنند که خطوط قرمز را رعایت کرده و مشکلی در هماهنگی با هنجارهای جامعه و اعتقادات دینی و اعتقادات ملی ما ندارد اما بعد از انتشار ممکن است کسانی متوجه نکاتی شوند که از نظر کارشناسان و حتی ممکن است از نگاه تهیه‌کنندگان و تولیدکنندگان برنامه، دور مانده باشد و نیاز به اصلاح داشته باشد؛ این‌گونه موارد خیلی نادر است یعنی موارد عام نیست. اگر در کل فیلم‌هایی که در یک سال ساخته شده، یکی دو مورد با چنین مشکلی مواجه شود؛ قابل قبول است چون این اتفاق ممکن و محتمل‌الوقوع است اما اگر به‌عنوان مثال 100 فیلم مجوز گرفت و بعد از اکران 80 مورد را بگوییم نیاز به اصلاح دارد، نشان می‌دهد که در بحث نظارت، یک جای کار می‌لنگد. این نشان می‌دهد که از ابتدا کار خود را درست انجام ندادیم.

 یا در حوزه کتاب بگوییم امسال هزار رمان منتشر شد و بعد از انتشار متوجه شویم که 500 مورد اشکالاتی دارد. این مشخص است که سیستم و کارکرد سیستم معیوب بوده و مشکل ایجاد کرده است. این را هم بگویم که این معضل بزرگی در فرآیند نظارت است که از همکاری سازندگان اثر مثل تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران بخش سینما و تئاتر و موسیقی، بهره کافی نبردیم. درواقع کسی که 40 سال کار نشر انجام می‌دهد، کسی که 20 فیلم سینمایی را تا الان تهیه‌کنندگی کرده است یا سرمایه‌گذاری که 40-30 فیلم را سرمایه‌گذاری کرده تجربه کافی در این حوزه دارد. ما می‌توانیم از تجارب او استفاده کنیم و بخشی از کار و مسئولیت را برعهده او بگذاریم. منظور این نیست که کار نظارت برعهده تولیدکننده گذاشته شود بلکه مسئولیت برعهده او باشد، طبیعی است نتایج بهتری شاید بگیریم کما اینکه در خیلی جاهای دنیا این‌چنین است. درواقع اخلاق حرفه‌ای توسط دست‌اندرکاران حوزه فرهنگ رعایت می‌شود و اگر تخلفی از این اخلاق حرفه‌ای اتفاق افتاد قانون به سراغ او می‌رود. الان شیوه عملکرد ما به این صورت است که چراغ قرمز سر چهارراه گذاشتیم اما می‌گوییم حتما باید یک پلیس هم کنار این چراغ قرمز باشد و تصور می‌کنیم اگر راننده‌ای پلیس را ندید و از چراغ رد شد، تخلفی انجام نداده چون پلیس جلوی او را نگرفته است. این درست نیست. راننده باید قوانین رانندگی را آموخته باشد و از چراغ قرمزها عبور نکند. ممکن است برحسب اتفاق پلیسی هم آنجا وجود داشته باشد یا پلیس در مرکز کنترل نشسته باشد و با دوربین این صحنه‌ها را نظاره کند و اگر کسی تخلف کرد آن را جریمه کند. رعایت کردن قواعد و قوانین برعهده بازیگران صحنه است.

یکی از مواردی که این روزها در گفت‌وگو با اهالی فرهنگ و هنر احساس می‌شود این است که احساس ناامیدی نسبت به بهبود شرایط فعلی دارند. به نظر شما چگونه می‌توان این روح امیدواری و اعتماد به عملکرد مدیران فرهنگی را به جامعه هنری بازگرداند؟

اولین نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم این است که ما هرگز نباید امیدمان را از دست بدهیم. همیشه امیدی برای ادامه دادن وجود دارد، باید همه بد قولی‌های این سال‌ها را جبران کنیم، چندین سال فقط شعار شنیدیم و این خوب نیست، این شعار دادن بسیار مردم را اذیت کرده است. شعار را کنار بگذاریم اما در عمل توصیه اصلی من به همه کسانی که در بخش‌های مختلف حوزه هنر کار را برعهده می‌گیرند این است که از کمک، همفکری و همراهی‌شان برای بهبود اوضاع دریغ نکنند. مدیران فرهنگی در دولت جدید هم از همفکری و سپردن امور اجرایی به خود اهالی حوزه‌های مختلف غفلت نکنند. به تجربه در موارد بسیاری این را دریافتیم که وقتی کار را به اهالی حوزه‌های مختلف هنر می‌سپاریم این باعث ایجاد همدلی و هماهنگی بیشتر می‌شود و مهم‌تر اینکه از هیجانات فکری و مشکلاتی که ممکن است در ذهن اهالی فرهنگ در حوزه‌های مختلف ایجاد شود، جلوگیری می‌کند و از سوءتفاهمات جلوگیری می‌کند. این تجربه را در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران حداقل در 5 سالی که مسئولیت کلان این حوزه را برعهده داشتم به خوبی تجربه کردم. وقتی از دوستان کمک می‌گرفتیم خودشان با میل و رضایت کمک می‌کردند. طبیعتا درجاهایی کمبود بود و آن کمبودها را خودشان لمس می‌کردند و متوجه می‌شدند و تلاش می‌کردند کمبودها را برطرف کنند. به عبارت دیگر کمک کار دولت بودند. دولت هم وظیفه حمایت، هدایت و نظارت را باید بپردازد اما کار را باید به اهالی حوزه‌های مختلف بسپارد و از آنها کمک بگیرد. اگر این اتفاق بیفتد قطعا نتایج خوبی خواهیم دید و این ناامیدی که بیان کردید در این صورت قطعا از بین خواهد رفت.

به نظر شما اصلی‌ترین و مهم‌ترین کاری که دولت آینده برای حوزه فرهنگ باید انجام دهد چه کاری است؟

اصلی‌ترین کار به آن معنا سخت است که بخواهم بگویم؛ اما در سال‌های گذشته مهم‌ترین نقصی که من در حوزه فرهنگ دیدم، ناهماهنگی بین حوزه‌های مختلف بوده است. این ناهماهنگی خیلی مواقع لطمه زده است. بخش‌های مختلف دست‌اندرکار فرهنگ باید در فعالیت‌ها هماهنگ باشند. نکته دیگر اینکه گاهی از این غفلت می‌کنیم که فرهنگ در همه شئون زندگی ما رسوخ پیدا می‌کند حتی در شئون اقتصادی و سیاسی! بی‌توجهی به این نکته باعث می‌شود که فکر کنیم اگر بخواهیم اقتصاد را اصلاح کنیم فقط به مسائل مالی بپردازیم قضیه اصلاح می‌شود، درحالی که این‌طور نیست. اگر در جامعه‌ای مشکلی ایجاد شود یا مثلا کالایی کم شود، وقتی فرهنگ آن جامعه به شکل مناسب تربیت شده باشد، آن کمبود خیلی کمتر به نظر می‌رسد و جلوه می‌کند. یکی از موضوعات اصلی این است که دست‌اندرکاران حوزه‌های مختلف کشور باید متوجه امر فرهنگ باشند و بدانند که اگر می‌خواهند فعالیت‌هایشان موفقیت‌آمیز باشد، نیاز به یک پیوست فرهنگی برای هر فعالیتی دارند.

مرتبط ها