کد خبر: 56870

محمد آقائی:

حکمرانی سیاسی مطلوب: پراگماتیک یا مِتِکتیک؟

ازمنظر پراگماتیسم حقیقت آن چیزی است که از نگاه انسان خوب باشد. انسان معیار همه‌چیز است و حقیقت از این قاعده مستثنا نیست. انسان معیار حقیقت است. تنها معیار برای پذیرش آنکه چیزی حقیقی و صحیح یا خطا و ناصواب است این موضوع است که حقیقت چیزی است که درعمل به درد انسان بخورد.

محمد آقائی، پژوهشگر دانشگاه عالی دفاع ملی: یکی از کتاب‌های بسیار مهم در جامعه‌شناسی معرفت کتاب ورنر اشتارک است که در اواخر دهه50 قرن بیستم میلادی تحت همین عنوان منتشر شد. هرچند از تاریخ انتشار آن حدود هفت‌دهه می‌گذرد، اما هنوز هم ورود به این حوزه بدون تامل در این اثر ابتر جلوه می‌کند. در فضای معرفتی ایران اما نوپایی این حوزه و عدم ترجمه متن کامل این اثر و آثار مشابه آن بر نزاری و رنجوری این حوزه بی‌تاثیر نبوده است.

بحث مهمی که در بخش دوم اثر اشتارک درباره آن سخن به‌میان آمده، مبحث تعیّن اجتماعی و مسائل اساسی مربوط به آن است که ذیل چهارگانه‌ای اثرگذار عرضه شده است. صرف‌نظر از محتوای این چهارگانه –که اساسا در این وجیزه نمی‌گنجد- مبحث چهارم آن به موضوعی بسیار چالش‌برانگیز اشاره دارد؛ آیا ساحتی برتر از تعین اجتماعی وجود دارد؟ منظور این است که آیا تعین اجتماعی ریشه‌ای جز همین «عین» قابل‌مشاهده دارد یا خیر؟ به‌عبارت دیگر آیا حکمرانی سیاسی در جوامع انسانی شکل می‌گیرد و روی زمین ساخته و پرداخته می‌شود یا آنکه در یک عرصه متعالی و به دور از القائات نفسانی انسان تعین می‌یابد؟ درطول تاریخ فلسفه دو گرایش عمده درمقابل یکدیگر قد برافراشته‌اند: فلسفه پراگماتیک و فلسفه متکتیک.

ازمنظر پراگماتیسم حقیقت آن چیزی است که از نگاه انسان خوب باشد. انسان معیار همه‌چیز است و حقیقت از این قاعده مستثنا نیست. انسان معیار حقیقت است. تنها معیار برای پذیرش آنکه چیزی حقیقی و صحیح یا خطا و ناصواب است این موضوع است که حقیقت چیزی است که درعمل به درد انسان بخورد و مشکلی از مشکلات روزمره‌اش را حل‌وفصل کند و خطا و ناصواب آن است که چنین نباشد. درواقع معنی صدق در پراگماتیسم دچار تغییر شد: صدق یک قضیه به نتایج عملی آن در زندگی انسان وابسته شد نه مطابقت آن با واقعیت خارجی.

به‌عبارت دیگر یک قضیه تا زمانی که از حوزه نظر خارج نشده باشد، قابل‌صدق/کذب نیست، بلکه هنگامی که به عرصه عمل وارد می‌شود و سودمندی یا عدم سودمندی آن برای زندگی انسان عینیت می‌یابد، مشخص می‌شود که صادق و موجه است یا کاذب و غیرموجه. درمقابل چنین نگاهی فلسفه متکتیک قرار دارد. از نگاه این فلسفه حقیقت در جایی خارج از جوامع انسانی ساخته و پرداخته شده و این‌جهانی نیست. حقایق به‌صورت لایتغیر در یک افق متعالی و مافوق طبیعی وجود دارند.

واقعیت‌های عینی برای صادق و موجه بودن نیاز به انطباق با این صورت‌های لایتغیر ماورایی دارند. به میزانی که واقعیت‌های عینی اجتماعی مطابقت و بهره‌مندی بیشتری از آن صورت‌ها داشته باشند، صادق‌تر خواهند بود. متکتیک برچسبی برای سنت افلاطونی است. کنش سیاسی مطلوب به کدام نگاه نزدیک‌تر است؟ به‌نظر می‌رسد هیچ‌یک از این دو نگاه نمی‌تواند معیاری جزمی برای مطلوب بودن کنش‌های سیاسی باشد. هرکدام از این دو نگاه واجد ویژگی‌های معقولی است که نباید به‌راحتی آن را به کناری نهاد. کارآمدی معیاری اثرگذار است که باید آن را از پراگماتیسم اخذ کرد. بدون کارآمدی امکان اخذ بازخورد اجتماعی سیاستگذاری‌های حکمرانی وجود ندارد و اثرگذاری اجتماعی تصمیم‌ها مشخص نخواهد شد.

به‌نظر می‌رسد نگاه متعالی فلسفه متکتیک و لزوم توجه به منابع غیرانسانی در تعینات اجتماعی و حکمرانی سیاسی مساله‌ای مهم باشد که اتفاقا با فرهنگ سیاسی اسلامی ایرانی نیز قرابت دارد. یکی از آبشخورهای اساسی فرهنگ سیاسی اسلامی ایرانی التفات به عقل منفصل وحیانی است. این موضوع در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و همچنین در اصل دوم آن تصریح شده است. واضح‌ترین حسن این موضوع آن است که یاری جستن از وحی و سنت وحیانی، عقل را در رسیدن به آرای صائب کمک می‌کند. به‌نظر می‌رسد اکنون که در طلیعه گام دوم انقلاب و در آستانه فصلی دیگر از خدمت توسط دولت مردمی هستیم، لازم باشد تصمیم‌گیری‌های سیاسی را در عرصه‌ای صورت دهیم که گرفتار هیچ‌یک از این دو مدل نشویم. کنش سیاسی تراز جمهوری اسلامی کنشی است عقل‌مدار و عاقبت‌اندیش و نتیجه‌خواه که مستظهر به پشتوانه کتاب و سنت باشد. نبود هرکدام از این ویژگی‌ها عرصه حکمرانی را با چالش‌هایی عمیق مواجه خواهد کرد.

مرتبط ها