مهدیه نامداری، پژوهشگر حوزه نوجوان: در هر سمینار و جشنواره و کارگاه و دورهمی فعالان عرصه فرهنگ که شرکت کنید، در همان بندهای آغازین سخنرانی، به گزاره «لزوم دقت و توجه به مسائل نوجوانان و جوانان» برمیخورید!
اینهمه سال است که تدقیق در این امر، از نکات آغازین دغدغهمندان این عرصه بوده و هست؛ اما آیا واقعا مسالهای، چنانکه باید حل شده است؟ حل مسائل فرهنگی و تربیتی، نه یک مقصد برای وصول، بلکه یک مسیر است؛ و هموار کردن این مسیر و برداشتن موانع آن، برعهده مسئولان تربیتی است.
اما سالهاست که زاویه نگاه به مسائل، به تجویز نکات تکراری تقلیل یافته و یا اینکه، اگر کسی نکتهای جدید را رصد کرده است، در همان مرحله توصیف باقی مانده، و تجویز و راهحلی برای رفع مساله، ارائه نداده است.
بیشک این بیت معروف مولانا را شنیدهاید که میگفت:
چونکه با کودک سر و کارم فتاد هم، زبان کودکی باید گشاد
و کاش، او امروز در میان ما بود، تا بیتی نظیر این را در رابطه با نوجوانان بسراید.
این شکاف میان تحلیلگران و نوجوانان سبب شده هر نکته و تجویزی که ارائه میشود، خالی از کارآمدی و توانایی برای ایجاد یک تغییر مثبت باشد. تا زمانیکه نوجوان را یک ابژه در خلأ درنظر بگیریم و محیط پیرامون، نسل، فضای متافیزیکی و ابزار و رسانههای او را در کنارش، مورد بررسی و تحلیل قرار ندهیم، وضعیت به همین منوال، خواهد ماند.
قرار نیست یک تیپ و الگو را بهعنوان نوجوان تحلیل کنیم، بلکه باید توجه کرد که هرنسلی، نوجوانهای خود را تربیت میکند و مانند نسخههای آپدیت گوشیهای همراه، با نسخه قبلی خود، تفاوتهای جدی و اساسی دارد.
برای مثال، تصاویری که در فیلمها و برنامههای تلویزیونی از نوجوان ارائه میشود، در غالب موارد، اغراق شده و به دور از واقعیتاند و فقط «ترینهای» نوجوانان، یعنی بدترینها و بهترینها را در برمیگیرند؛ یا نوجوانانی هستند، عاصی، بریده از خانواده و ضدقانون، و یا نوجوانانی بسیار در چارچوب و درسخوان و همیشه موفق! پس نوجوانان معمولی کجا هستند؟ این قهرمانها و ضدقهرمانهای رسانهای تا چه زمانی قرار است مبنای نمایش نوجوانی باشند؟!
هر تحلیل و حل مسالهای در قدمهای نخست خود، به یک توصیف جامع نیاز دارد؛ تا زمانیکه فقط اقلیتهای یک طیف، مبنای سیاستگذاری و تخصیص بودجه و صرف زمان باشند، جمعیت زیادی از افراد، که در این طیف جا نمیگیرند، قربانی زمانه و ناکارآمدی سیاستگذاریها میشوند.
مهمترین فضای خارج از خود، که نوجوان با آن بهعنوان اولین دیگریهای زندگیاش مواجه میشود، خانواده است. در این فضا، افرادی با هم زندگی و تعامل میکنند که قطعا، تفاوت نسلی دارند: والدین و فرزندان. اگر بهعنوان پیشفرضهای این تعامل، تفاوتهای نسلی و فکری یکدیگر را به رسمیت نشناسند، و در پی تغییر هم، به نفع خودشان باشند، رابطه میانشان همواره پر از چالش و جنجال خواهد بود. والدین باید بپذیرند که قرار نیست، فرزندانشان شبیه آنها دوره نوجوانی را طی کنند.
نوجوان امروز، به لطف فراگیری شبکههای مجازی، در تعاملیترین فضای ممکن زندگی میکند؛ خودش صاحب رسانه است و در قامت یک مصرفکننده محصولات رسانهای، کاملا فعال و کنشگر است؛ محصولات رسانهای را به سلیقه خود تغییر میدهد و موج مصرف را برای آن ایجاد میکند.
حالا و با وجود این تغییرات اساسی، آیا میتوان انتظار داشت که آموزش با ساختار سنتی و قدیمی خود، برای این نوجوان کارآمد باشد؟! باید به این نکته توجه کرد که اگر ساختارها، همراه با تغییرات محیط اجتماعی، بهروز نشوند، از طرف نسلهای جدید، درهمشکسته و کنار گذاشته میشوند. نوجوان امروز بهدنبال آموزش تعاملی است، باید هرچه بیشتر در فضا، فعال و کنشگر باشد تا به فعالیت ادامه دهد.
مهمترین نکتهای که این سالها در بحثهای تربیتی برای نوجوانان به آن توجه نشده، فاصله میان مدبران امور و نوجوانان است؛ فاصلهای که باید با روبهرویی این افراد با تصویر واقعی نوجوان امروزی جبران شود، باید تصویر مطلوب نوجوانی کنار گذاشته شده و تصویر موجود را جایگزین آن کنیم تا با توصیف دقیق، بتوانیم به تحلیل و بعد هم به راهحل درست دست یابیم.
در مسائلی که به انسانها مربوط میشود؛ برخلاف قوانین طبیعی، نباید بهدنبال راهحلهای یکسان و دائمی باشیم، بلکه باید این نکته را بپذیریم که انسان و محیط پیرامونی او، همواره درحال تغییر است و همین امر، سبب میشود که هیچ نسلی، به شیوه نسل پیشین خود زندگی نکند و جهانبینی و سبک زندگی منحصربهفرد خود را داشته باشد.