کد خبر: 56249

به‌مناسبت سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

شریعتی، حکمرانی اسلامی و نظریه امّت-امامت

منبع و مرجع اصلی بررسی رویکرد شریعتی به امر حکمرانی و حکومت اسلامی، نوشتار «امت و امامت» اوست. شریعتی از رهگذر این گفتار که به بررسی جامعه شناختی اصل امامت شیعی می‌پردازد، نظام سیاسی و حکومتی ایده‌آل خود و نوع تعامل جامعه‌ اسلامی (امت) را با حاکم اسلامی (امام) بررسی می‌کند.

علی قجری، دانشجوی دکتری علوم اجتماعی اسلامی: نظریه امت و امامت دکتر علی شریعتی، یکی از چالش‌برانگیزترین نظرات ایشان است؛ چراکه از یک‌سو به نقد رویه‌های جاری در نظام‌های سیاسی معاصر و مستقر می‌پردازد و از طرفی به‌نوعی روزآمدی نظریه حکومت اسلامی را دنبال می‌کند. آنچه اهمیت این اثر و مباحث دکتر شریعتی در آن را تصریح می‌کند، تلاش برای ارائه الگوی درون‌زایی و اسلامی با تفسیر درون‌متنی اما روشمند و مبتنی‌بر ادبیات روز برای نسل جدید است. رویکردی که سبب شده مطالب ایشان تا امروز تازگی و ثمربخشی خود را حفظ کنند. منبع و مرجع اصلی بررسی رویکرد شریعتی به امر حکمرانی و حکومت اسلامی، نوشتار «امت و امامت» اوست. شریعتی از رهگذر این گفتار که به بررسی جامعه شناختی اصل امامت شیعی می‌پردازد، نظام سیاسی و حکومتی ایده‌آل خود و نوع تعامل جامعه‌ اسلامی (امت) را با حاکم اسلامی (امام) بررسی می‌کند. در این گفتار که هنوز پس از دهه‌ها همچنان تازه و امروزی است، به نقد و تخطئه‌ دموکراسی غربی پرداخته می‌شود و این نظام سیاسی حاصل سودجویی‌های تجار اروپایی و استعمارگران معرفی می‌شود. محوریت بحث شریعتی در این اثر، نظام سیاسی اسلام و ولایت‌فقیه در صورت‌بندی «رابطه امام و امّت» است. لذا همین امر بود که سبب توجه خیل وسیعی از جوانان مسلمان و علاقه‌مندان به حکومت اسلامی به صحبت‌های ایشان شد. در این نوشتار به سه بخش مهم از این اثر که معرّف دیدگاه شریعتی در زمینه حکمرانی اسلامی است، پرداخته می‌شود.

1 الگوی انسان‌شناسی و امامت

نوشتار امت و امامت به‌عنوان یکی از آثار مهم شریعتی، اصولا دربردارنده انسان‌شناسی او است. شریعتی مدلی را ارائه می‌دهد و با الهام از شخصیت امام علی(ع) یک «انسان کامل» را معرفی می‌کند. از نگاه دکتر شریعتی همه جنبش‌های اجتماعی باید به تحقق عرفان، برابری و آزادی بینجامد و این آخرین مانیفست شریعتی است. از آنجا که موضوع همه ادیان امر قدسی است و دین‌شناسان بزرگی مانند الیاده تاکید کرده‌اند که جوهر همه ادیان امر قدسی است، این خودش نگاهی معنوی به عالم آدم است و معنا داشتن عالم در نزد همه ادیان و عرفان‌هاست، اما عرفان شریعتی به نقد عرفان‌های گذشته می‌پردازد و آنها را از خود بیگانه معرفی می‌کند و می‌گوید در جامعه‌ای که استبدادی و فقرزده است، معنویت وجود ندارد. او تاکید دارد که در جامعه امروز نوع بشر که درگیر زندگی ماشینی است و ماشین در روح و شخصیتش حلول کرده است، بیش از همیشه ادوار تاریخ نیازمند و در جست‌وجوی انسان کامل است و حقیقت اسلام حاوی این مضمون است: «جامعه‌شناسی و به‌خصوص روان‌شناسی امروز به‌شدت در جست‌وجوی انسان کامل است. مخصوصا که جامعه فرد را چنان تکامل می‌دهد که روزبه‌روز از آن انسان کامل دورش می‌کند. عرفان ما این انسان را انسان کامل می‌نامد. و برای اولین‌بار شاید فارابی است که این اصطلاح را به‌کار می‌گیرد. اما این مفهومی است که در همه فرهنگ‌ها و مذاهب وجود دارد و انسان همیشه به‌دنبال انسان کاملش می‌گشته، که انسان کامل یک نیاز دائمی غریزی فطری همه افراد انسانی در طول تاریخ است... بنابراین انسان در حساس‌ترین و عمیق‌ترین تلاش‌های روانی، تلاش برای کسب کردن یا ساختن انسان مطلق یا متعالی یعنی انسان کامل بوده است.»1

دکتر شریعتی نیاز به انسان کامل را حاوی سه دلیل عمده می‌داند: «اول بیزاری همیشگی از انسان ناقص، و از نقص خویش،‌ دیگر نیاز فطری‌اش به اینکه همواره دوست دارد معنویات و فضایل و تعالی‌ها و تقدس‌ها را به‌صورت عینی و محقق در زندگی‌اش حس کند و بشناسد. و سومین دلیل که بیشتر به بحث رهبری مربوط می‌شود، پاسخ‌یابی برای پرسش‌هایی از این نوع است: چگونه باشم؟ چگونه بیندیشم؟ چگونه نجات یابم؟ و... . سیمای انسان کامل –انسانی که او بدان عشق می‌ورزد- پاسخگوی این همه است.»2 این رویکرد مبنای نگاه انسان‌شناسی شریعتی در بحث امامت، ولایت و رهبری امت در جامعه اسلامی است. به‌عبارتی، در رابطه کلان امامت و امت، فرد فرد امت کششی فطری به امام دارد و برای کامل شدن راهی جز اتصال به دریای وجودی امام و رهبر ندارد.

2 نفی و ایجاب در حیطه نظام سیاسی

 دکتر شریعتی در این نظریه نیم‌نگاهی به نظام‌های لیبرال‌دموکراسی دارد و تلاش می‌کند آن‌ را نقد کند. در این زمینه باید متوجه بود که اگر با نگاه فکری با لیبرالیسم مواجه شویم و از حب و بغض‌ها فاصله بگیریم، درمی‌یابیم که لیبرالیسم از سویی دستاوردهای بزرگی برای بشر داشته و از سوی دیگر آسیب‌هایی را هم به‌همراه داشته و دارد. وی از «آزادی فردی»، «تجربه‌گرایی به جای نغزگرایی»، «تاکید بر عقل به جای خرافه»، «اگزیستانسیالیسم اخلاقی»، «برابری همگان در برابر قانون»، «اصل قوای سه‌گانه»، «حفظ حریم شخصی» و... به‌عنوان دستاوردهای لیبرالیسم یاد کرد و «تضعیف امر اخلاقی»، «دوری آدمیان از یکدیگر»، «اقتصادمحوری»، «تبدیل انسان به گرگ انسان!»، «کالایی شدن زندگی»، «مصرف‌گرایی» و... را هم برخی از آفت‌ها و پیامدهای قابل نقد و رد لیبرالیسم خواند. دکتر شریعتی یک تعبیر تئولوژیک و الهیاتی از امت و امامت دارد اما تلاش داشته تا این بحثی که از قرن دوم و سوم قمری در جامعه اسلامی جریان داشته، تبدیل به یک مبحث اجتماعی شود تا امکان اندیشیدن و نقد و بررسی آن وجود داشته باشد. یعنی در این اثر او با تعبیر تئولوژیک مواجهیم؛ اما روح آن در راستای تخریب و واسازی تئولوژی و نظام‌های متصلب دینی حرکت می‌کند.

«امت» برای شریعتی یک جامعه اعتقادی و ایدئولوژیک است که باید ببینیم در دوران تاریخی ما چه مناسباتی را باید برای آن درنظر بگیریم. از این نظر ایدئولوژی در اینجا برای شریعتی به معنای اندیشه و فکر است، نه به معنایی که به‌طور متعارف از آن یاد می‌شود. «امامت» هم برای او یعنی یک رهبری فکری نه صرفا رهبری ایدئولوژیک. چنین رهبری به‌دنبال حق و حقیقت است، و نه صرفا خواست رضایت مردم تحت حکومت‌اش. در همین زمینه بحث‌هایی مربوط به تقابل حق و مصلحت، هدایت و سیاست، خدمت و اصلاح در جامعه و... مطرح می‌شود. او تصریح می‌کند: «برخی روشنفکران کلاسیک که هنوز قرن نوزدهمی فکر می‌کنند و هوای لیبرالیسم و دموکراسی غربی در دماغ دارند، ‌بر من خرده گرفته‌اند که محکومیت شدید دموکراسی و دفاع از رهبری متعهد ایدئولوژیک –که سال‌هاست از آن دم می‌زنم و علی‌رغم روح حاکم بر روشنفکران و آزادی‌خواهان، رسما عنوان کرده‌ام- تضعیف جبهه‌ای است که شعارش آزادی آرا و انتخابات آزاد است و توجیه نظام‌های غیردموکراتیک و استبدادهای فردی... آنچه واقعیت دارد، صورت ظاهر نیست، حقیقت باطن است، برای محکومیت دیکتاتوری، ساده‌لوحانه است اگر به شعار دموکراسی امید بندند، فقط به این دلیل که دموکراسی و دیکتاتوری با هم شباهتی در ظاهر ندارند، و از «رهبری ایدئولوژیک» دم نزنیم، ‌فقط به علت اینکه دیکتاتوری می‌تواند خود را در صورت رهبری نمایان سازد... . آنچه رهبری را از دیکتاتوری جدا می‌کند، فرم نیست، ‌محتواست. واقعیت محسوس و آشکار اجتماعی است.»3 در همه این مفاهیم به‌نوعی می‌توان از آنها تفسیری ایدئولوژیک ارائه داد که زمینه نوعی از استبداد را فراهم می‌کند و بزرگ‌ترین گام‌ها را به‌سوی توتالیتاریسم برمی‌دارد ولی از سویی هم می‌توان تفسیری خلاف این را پذیرفت و به کنه اندیشه شریعتی مبنی‌بر «دموکراسی متعهد» که در این اثر مطرح شده، پی برد.

3 رابطه امامت و امّت

شریعتی کوشیده در این اثر ویژگی‌های رهبر در جامعه دینی و مردمی مطلوبش را ذکر کند. از نظر او اولا رهبر باید ارزش‌مدار و اخلاق‌محور باشد که نه با جنگ و کودتا و نه حتی با انتخاب مردم تعیین نمی‌شود، بلکه به‌طور طبیعی فرمان جامعه را به دست می‌گیرد، چون همه می‌فهمند که او شایسته رهبری بر جامعه است. او امامت را «دموکراسی متعهد» می‌داند که مردم و رهبر در چارچوب مناسبات مکتب با هم مواجه می‌شوند، نه اختیارات دل‌خواهانه. شریعتی یک اجتماع‌گراست و فردگرایی شدید لیبرالیسم را به نقد می‌کشد. او همچنین ابتنای دموکراسی لیبرال بر رای مردم را نقد می‌کند و می‌گوید رهبر برای اینکه بر حکومت باشد باید تابع رای مردم باشد و لذا نمی‌تواند ایدئولوژی یا فکر مبتنی‌بر حق را پیش ببرد.

آنچه تفسیر صحیح امامت در نظرگاه شریعتی را به‌درستی نشان می‌دهد، از تجزیه تحلیلی او نسبت به «امّت» نشأت می‌گیرد. او ویژگی‌های امت را چنین برمی‌شمارد: «... امت جامعه‌ای است که در هیچ سرزمینی ساکن نیست. امت جامعه‌ای است که براساس هیچ پیوند خونی و خاکی استوار نیست. امت جامعه‌ای است که برمبنای هیچ تشابهی در کار و شکل زندگی و درآمد شکل نیافته است. امت عبارت است از جامعه‌ای که افرادش، تحت یک «رهبری» بزرگ و متعالی، مسئولیت پیشرفت و کمال فرد و جامعه را با خون و اعتقاد و حیات خود حس می‌کنند و متعهدند که زندگی را نه «بودن» به شکل راحت، بلکه «رفتن» به‌سوی بی‌نهایت و به‌سوی کمال مطلق، دانایی مطلق، ‌خودآگاهی مطلق، کشف و خلق مداوم ارزش‌های متعالی، نماندن در هیچ منزلی و شکلی و قالبی و شدن و همیشه شدن تکاملی انسانی و هجرت نهفته در عمق فطرت آدمی و شکوفایی در همه ابعاد گوناگون بشری تلقی کنند و بالاخره در جهت کمال‌های مطلق شدن و به‌سوی ارزش‌های متعالی رفتن.»4

همین امر مبنایی می‌شود تا در رابطه امامت و امت، شریعتی «امام‌شناسی» را ضروری‌ترین و فوری‌ترین مساله‌ای بداند که برای انسان مسلمان در جامعه اسلامی یعنی «امت» مطرح است. (استناد شریعتی به روایتی از امام صادق(ع) درباره گوسفندی که شبان خود را گم کرده است، به‌خوبی گویای این رابطه و نسبت است.5 شریعتی در تعریف امام در این رابطه می‌گوید: «چنان‌که از خود معنی این کلمه برمی‌آید و چنان‌که از شیوه زندگی امامان ما برمی‌آید و چنان‌که از اطلاق اصطلاح امام حتی به پیغمبران و به پیغمبر ما نیز برمی‌آید، امام اعم از رهبر سیاسی است، امام اعم از نگهبان و سرپرست جامعه است، اعم از قهرمان یا پیشوای ابرمردی است که جامعه خودش را در زمان خودش به طرفی می‌راند، امارت، ‌سرپرستی روح و اخلاقش، شیوه زندگی‌اش، به انسان‌ها نشان می‌دهد که چگونه باید بود و چگونه باید زیست... اما یک مافوق انسان نیست، او یک انسان مافوق است.»6

1-شریعتی، علی (1388)، مجموعه آثار 26، تهران: نشر آزمون، 5-364.
2-همان، 365.
3-همان، 8-347.
4-همان، ‌349.
5-همان، ‌366.
6-همان، 379.

مرتبط ها