سیدمحمد آردم، دانشجوی کارشناسیارشد مطالعات اروپای دانشگاه علامهطباطبایی: پس از جنگ جهانی دوم درگیری و تنشهای نظامی از تمام نقاط اروپا رخت بربست به جز شبهجزیرهای مشهور در جنوب این قاره که بالکان نامیده میشود. باید در نظر داشت در همین منطقه بود که نطفه شکلگیری جنگ جهانی اول منعقد شد؛ زمانیکه جداییطلبان صرب در منطقه بوسنیوهرزگوین فرانتس فردیناند ولیعهد اتریش - مجارستان را در سال 1914 به همراه همسرش ترور کردند.
شبهجزیره بالکان بهخاطر موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی که دارد، همواره در طول تاریخ موردتوجه قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای قرار میگرفته و همیشه این قدرتها درصدد نفوذ به این منطقه بودند تا برای خود جای پایی در این منطقه پیدا کنند و منافع خود را در این منطقه تعریف کنند. این منطقه سالها محل درگیری ترکها، مجارها، اتریشیها، روسها و صربها بوده است و امپراتوریهای مهمی همانند عثمانی، اتریش - مجارستان و روسیه تزاری در آن بهصورت مستقیم بهمدت چند قرن با یکدیگر به درگیری پرداختهاند.
پدیده مشهور دهههای اخیر منطقه بالکان، جنگهایی است که پس از فروپاشی یوگوسلاوی در دهه 1990 میلادی بین اقوام مختلف آن درگرفت که یکی از مقاطع مهم آن جنگ بوسنی است. در این جنگ که از سال 1992 تا 1995 جریان داشت، از دومیلیون جمعیت مسلمان بوسنی 220هزار نفر به شهادت رسیدند. این درحالی است که ایران در جریان جنگ خود با رژیم بعث عراق در سالهای 1988-1980 با 50 میلیون جمعیت همین میزان شهید داشت؛ مسالهای که نشان میدهد آمار شهدا در جنگ بوسنی 25 برابر شهدای ایران در طول جنگ با رژیم صدام بوده است.
باید در نظر داشت در این جنگ به جز مسلمانان بالکان که به بوشنیاک معروف هستند، کرواتها و صربها نیز با یکدیگر درگیر بودند، بهگونهای که کرواتها در مقاطعی از جنگ علیه مسلمانان وارد عمل شده و در برخی مواقع نیز به همکاری با مسلمانان میپرداختند. در طول همین جنگ بود که نیروهای ایرانی با دستور رهبر انقلاب برای حمایت از مسلمانان بوسنی بهصورت مستشاری وارد این منطقه شده و کار را به جایی رساندند که مسلمانان موفق شدند ضمن رهایی از محاصره دست به پیشروی در بالکان بزنند.
حضور مستشاری و نظامی ایران در بوسنی باعث ترس غرب و آمریکا شد و درنهایت ناتو را به دخالت در قضایای بالکان کشاند. غرب پس از چند سال سکوت در قبال نسلکشی مسلمانان در بوسنی هنگامی که حس کرد احتمال دارد آنها با حمایت ایرانی به قدرتی در قلب اروپا تبدیل شوند به ناگهان با تغییر موضع خود را حامی مسلمانان بوسنی نشان داده و به بمباران مواضع صربها و کشور صربستان و شهر بلگراد پایتخت این کشور پرداخت. درگیریهای بوسنی در آخر با امضای پیمان صلح دیتون به پایان رسید.
بحران بالکان پس از توقف جنگ وحشتناک بوسنی و نسلکشی مسلمانان تا حدی آرام گرفت ولی پس از آن نیز جدایی مناطقی مانند مونتهنگرو و کوزوو از صربستان همچنان آتش تنش را در این منطقه برافروخته نگاه داشت. موضوعی که نشان میدهد بالکان همچنان آبستن حوادث مهمی است که قدرتهای بزرگ میتوانند در آینده از طریق آن وارد رقابتهای این منطقه شوند.
منطقه بالکان به دلیل مجاورتش با اروپای مرکزی، شرق اروپا، ترکیه، دریای مدیترانه، شمال آفریقا و غرب آسیا کماکان مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار دارد. قدرتهای مهمی که درحال حاضر درصدد نفوذ به منطقه بالکان هستند شامل آمریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه که هریک با توجه به منافع خود درصدد نفوذ به این منطقه و تلاش برای دستیابی به اهداف خود هستند که در زیر به آنها میپردازیم.
آمریکا
ایالاتمتحده آمریکا پس از دوران جنگ سرد بهتدریج دامنه اهداف، منافع، نفوذ و حضور خود را در اروپای غربی به شرق این قاره نیز تسری داد. منطقه بالکان بهعنوان یکی از مناطقی که در صحنه تقسیم منافع قدرتهای بزرگ جهانی بلاتکلیف بود، بهسرعت حضور پررنگ و معنادار آمریکا را تجربه کرد و کشورهای این منطقه نیز درگیر مناسبات قدرتهای جهانی شدند. هرچند در ابتدای دهه ۹۰ گفته میشد آمریکا منافع حیاتی قابلتوجهی در منطقه بالکان ندارد ولی آمریکا در طول چند سال و در قالب دخالت در بحرانهایی همانند بحران بوسنی و کوزوو حضور فیزیکی و نظامی گستردهای در منطقه پیدا کرد و این منطقه از لحاظ سیاسی و اقتصادی نیز موردتوجه خاصی قرار گرفت، این امر بیانگر این واقعیت است که منطقه بالکان به دلایل مختلف به منطقهای حساس برای آمریکا تبدیل شده است. میتوان گفت تلاش آمریکا برای حضور در اروپای شرقی و منطقه بالکان پایه نظم نوین جهانی است.
درحالیکه کشورهای پیشرفته و قدرتمند اروپای غربی، خود را در حوزههای قدرت شریک دانسته و خواهان سهم خود هستند، در اینجا دولتهای شرقی رهاشده از کمونیسم (کشورهای منطقه بالکان) هنوز جایگاه خود را پیدا نکردهاند و وزن و ظرفیت اثرگذاری کمتری بر معادلات منطقهای دارند. به همین خاطر ایالاتمتحده با دخالت در این منطقه در تلاش است با جذب این کشورها به ناتو آنها را زیر پرچم خود بیاورد و همچنین با دادن وامهای کلان به این کشورها از لحاظ اقتصادی آنها را به خود وابسته کند و مانع از حرکت این کشورها به سمت روسیه شود.
در حالت کلی میتوان اهداف استراتژی ایالاتمتحده آمریکا در بالکان را به شرح زیر بیان کرد.
1_ همراهسازی کشورهای منطقه بالکان در سیاستهای جهانی موردنظر خود
2_ اتخاذ رویکرد ایالاتمتحده آمریکا برای جذب کشورهای بالکان به پیمان ناتو در قالب (طرح مشارکت برای صلح)
3_ حمایت از الحاق کشورهای منطقه بالکان به اتحادیه اروپا (با هدف کمکردن انسجام در اتحادیه)
4_ گسترش مناسبات اقتصادی خود با منطقه بالکان و ایجاد زیرساختهای وابسته به خود
5_ کنترل روسیه در منطقه اروپای شرقی؛ «بازی با توپ در زمین حریف»
6_ توسعه دموکراسی آمریکایی و ارزشهای لیبرالیسم غربی که مانع شکلگیری ارزشهای غیردموکراتیک در منطقه بالکان میشود.
این سیاست اگرچه در دوران روسایجمهوری آمریکا با قوت و در مقطعی با کندی دنبال میشد، ولی آنچه در همه این سالها هویدا بود، اهمیت و نقش منطقه بالکان در نظم نوین جهانی آمریکا و تأثیری که این منطقه در سالهای آینده بر تحولات بینالمللی میگذارد، موضوعی است که تصمیمگیرندگان سیاست خارجی ایالاتمتحده بهخوبی از آن آگاه هستند.
اتحادیه اروپا
اهمیت منطقه بالکان برای اتحادیه اروپا بیش از سایر قدرتهای دیگر است. واژهای که برای بالکان به کار برده میشود (انبار باروت اروپا) است؛ چراکه این منطقه بهخاطر دارا بودن نژادها و مذاهب مختلف همیشه از داشتن شکافهای قومی و مذهبی رنج میبرد. این شکاف در طول تاریخ منجر به جنگهای شدید و نسلکشی در این منطقه شده است. بالکان دارای قومیتهایی صرب، کروات، آلبانی و مقدونی است که دارای دینهایی مانند اسلام، مسیحیت کاتولیک و مسیحیت ارتدوکس هستند. به دلیل این اختلافات و درگیریها، بالکان بارها ماهیت اتحادیه اروپا (دموکراسی، صلح، ثبات و امنیت) را به چالش کشیده است. ایجاد بیثباتی و جنگ در بالکان میتواند باعث ایجاد امواج مهاجرتی به نواحی دیگر اروپا شود که از این طریق افراطگرایان تولیدشده بر اثر شکافهای موجود در بالکان نیز وارد دیگر مناطق اروپا شده و مابقی کشورهای اروپایی را نیز به چالش خواهند کشید. این منطقه همچنین یکی از اصلیترین محلهای عبور پناهجویان از آسیا به اروپاست و کشورهای این منطقه از یونان گرفته تا مقدونیه، بوسنی و صربستان با پدیده کمپهای مهاجران و مشکلاتشان روبهرو هستند. ضعف دولتها در بالکان همچنین این منطقه را به بهشت قاچاقچیان مواد مخدر و اسلحه تبدیل کرده است. به همین خاطر این اتحادیه تلاش میکند با استفاده از سیاست الحاق کشورهای بالکان به اتحادیه اروپا، آنها را زیر پرچم خود بیاورد و با اعمال قوانین خود بر آنها شکافهای موجود در این منطقه را کمرنگ کند. درکنار تلاشهای اتحادیه اروپا برای الحاق کشورهای بالکان به خود باید منافع اتحادیه را نیز در نظر بگیریم که در ادامه آنها را بیان میکنیم.
۱ـ گسترش حوزه نفوذ خود در این منطقه و مناطق حاشیه آن و همچنین کاهش نفوذ روسیه بهعنوان قدرت و بازیگر سنتی منطقه
۲ـ ایجاد حاشیه محور امنیتی برای اتحادیه اروپا، با برقراری صلح و ثبات در این منطقه با توجه به همجواری این کشورها با اروپای غربی و قدیم
۳ـ برقراری صلح و ثبات و امنیت در منطقه بهعنوان خانواده اروپایی و ترویج دموکراسی و ارزشهای اروپایی بهعنوان یکی از اهداف و سیاستهای معنوی اروپاییان در این منطقه
۴ـ پیدا کردن بازارهای جدید برای کشورهای عضو با همکاریهای اقتصادی و بازرگانی
۵ـ مطرح کردن اتحادیه اروپا بهعنوان بازیگر و قدرت فعال در سطح منطقهای و جهانی
۶ـ افزایش اهمیت موقعیت جغرافیایی خود با الحاق این منطقه بهعنوان نقطه اتصال میان غرب و شرق با وجود دریای آدریاتیک و سیاه
۷ـ تنوعسازی بیشتر در مسیرهای انتقال انرژی با توجه به موقعیت و ظرفیتهای منطقه بالکان با هدف تامین انرژی خود و ایجاد پیوند بیشتر با کشورهای منطقه
روسیه
با وجود اینکه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی، بهتدریج از حوزههای نفوذ و حضور روسیه در منطقه بالکان کاسته شده و مسکو از قلمروی اروپای شرقی (دوره جنگ سرد) به منطقه خارج نزدیک (جمهوریهای جداشده از شوروی) در دهه ۱۹۹۰ بسنده کرده و سرانجام طی سالهای اخیر بیشتر توجه آن به درون فدراسیون روسیه جلب شده است، اما هنوز هم از سوی جریانات مختلف در این کشور، مناطقی چون خاورمیانه و بالکان در شمار مناطق مهم برای منافع ملی آنها قلمداد میشوند؛ چراکه از موقعیت ژئوپلیتیکی مهمی برخوردار هستند. روسها از اقوام اسلاو هستند و اسلاوها در مناطقی چون اوکراین، لهستان، صربستان و بلغارستان پراکندهاند. از اینرو، یکی از دلایل اهمیت بالکان برای مسکو که هنوز هم میان ملیگرایان، مذهبیها، کمونیستها و افکار عمومی روسیه طرفدارانی دارد، شباهت نژادی و مذهبی میان بخش عمدهای از مردم بالکان با روسیه است. هدف دیگر روسیه برای حضور در منطقه بالکان حمایت از شریک سنتی خود یعنی صربستان در قبال موضوع کوزوو و تقویت جایگاه بینالمللی خود با استفاده از اهرم کوزوو است، تا جاییکه امروز خود را مدعیتر از صربستان میداند. برای مسکو موضوع کوزوو همچنان بهعنوان یک حق چانهزنی بهمنظور اعمال جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی خود در خارج نزدیک مطرح میشود و همواره از آن استفاده میکند. علاوه بر موارد فوق موضوع انرژی از دیگر راهبردهایی است که روسیه در منطقه بالکان دنبال میکند. درواقع وابستگی کشورهای بالکان و بهطورکلی اروپا به گاز روسیه باعث شده این کشور نفوذ بسیاری در منطقه کند و از این اهرم برای فشار بر کشورهای منطقه بالکان، برای کاهش رابطه با اتحادیه اروپا و آمریکا استفاده کند. نفوذ روسیه در بالکان همچنین به این کشور این امکان را میدهد که ضمن حضور در منطقهای نزدیک به مرکز قاره سبز مانع تمرکز غرب بر اوکراین و یا بلاروس شود. درمجموع اهداف سیاست خارجی روسیه در منطقه بالکان شامل موارد زیر است.
1_ استفاده از پیشینه تاریخی، شباهت نژادی و مذهبی خود با کشورهای بالکان درجهت سوق دادن آنها به سمت خود.
2_ جلوگیری از رفتن این کشورها به سمت اتحادیه اروپا و آمریکا در قالب عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا.
3_ استفاده از اهرم انرژی برای وادار کردن کشورهای این منطقه به قبول سیاستهای خود.
4_ تـشکیل ائتلافهای سیاسی با افراد و گروههای سیاسی در این منطقه که به لحاظ ایـدئولوژیک بـه روسـیه نزدیـک هــستند.
5_ ایجــاد سازمانهای حــامی روســیه در جامعــه مــدنی کــه میتوانند در مشروعیتسازی و ترویج دیدگاههای روسـیه کمـک کننـد.
6_ حمایت از متحد سنتی خود یعنی صربستان درقبال موضوع کوزوو و جلوگیری از رفتن این کشور به سمت اتحادیه اروپا و آمریکا.
چین
منطقه بالکان از چند جهت برای چین حائزاهمیت است ازجمله؛ موقعیت راهبردی که این منطقه دارد و بهعنوان دروازه ورود به بازار اتحادیه اروپا قلمداد میشود، همچنین در این منطقه وجود کشورهایی که تازه به استقلال رسیدهاند و از رشد اقتصادی بیبهره بودهاند، برای چین جذابیت خاصی را به وجود آورده تا با حضور در این منطقه قدرت اقتصادی خود را بیشتر گسترش بدهد و کشورهای منطقه بالکان را بهعنوان پلی برای رسیدن به آرزوی خود یعنی تبدیلشدن به قدرت برتر اقتصادی در آینده تبدیل کند.
از نگاه چین قاره اروپا یک مرکز بزرگ مالی، فناوری و جمعیتی است و به همین دلیل نیز پکن میکوشد با طرح «یک کمربند یک جاده» خود را از انواع مسیرهای زمینی به اروپا برساند. طرحهای چین برای رسیدن به اروپا از مناطقی مانند روسیه، آسیای میانه و غرب آسیا گذر میکنند و برای ورود به مرکز و غرب اروپا نیز ناگزیر از عبور از منطقه بالکان خواهند بود.
چینیها در حوزه رسانهای نیز به تصویرسازی مثبت از طرح یک کمربند یک جاده در بالکان پرداختهاند، بهگونهای که تنها در کشور آلبانی تعداد مطالب منتشرشده مرتبط با این طرح بین سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹، از ۴۲ به ۱۹۴ افزایش یافته است. در این روایتهای رسانهای که به اشکال مختلف تهیه شدهاند چین یک کشور قدرتمند اقتصادی معرفی میشود که خواهان همکاری با دیگر کشورها برای رشد مشترک است. یکی از ابزارهای چین برای نفوذ در بالکان سازوکار 17+1 است که شامل کشورهای شبهجزیره بالکان و اروپای شرقی به اضافه چین است. پکن از طریق این سازوکار حمایت سیاسی کشورهای عضو را برای سرمایهگذاری و حضور بلندمدت به دست میآورد؛ کشورهای اروپایی عضو این سازوکار نیز در ازای حمایت از راهبردهای تجاری چین از مزایای اقتصادی این کشور استفاده میکنند.
چین برای نفوذ در منطقه بالکان از ابزار متفاوتی استفاده میکند ازجمله؛ دادن وامهای کلان کوتاهمدت و میانمدت به کشورهای این منطقه که غرق در بدهی هستند و اقتصاد بسیار ضعیفی دارند و همچنین تلاش برای نفوذ به طرحهای زیربنایی و زیرساختی اقتصادی که از اهمیت بالایی برخوردار هستند.
درمجموع اهداف چین در منطقه بالکان شامل موارد زیر است:
1_ استفاده از موقعیت راهبردی منطقه بالکان برای دنبال کردن سیاست یک کمربند_ یکراه(BRI).
2_ استفاده از منطقه بالکان بهعنوان دروازه ورود به اتحادیه اروپا و دستیابی به بازار 440 میلیون نفری آن.
3_ دادن وامهای سنگین به کشورهای منطقه بالکان برای وابسته کردن این کشورها به خود.
4_ تلاش برای نفوذ در زیرساختهای اقتصادی کشورهای تازهتاسیس بالکان.
جمعبندی
درمجموع منطقه بالکان بهخاطر برخورداری از موقعیت راهبردی که دارد همواره مورد طمع قدرتهای بزرگ بوده و این کشورها سعی دارند با استفاده از تمامی ابزارهایی که دارند برای خود جای پایی در این منطقه درست کنند برای مثال اتحادیه اروپا با استفاده از ابزار الحاق کشورهای این منطقه به خود، ایالاتمتحده آمریکا با استفاده از عضویت این کشورها در ناتو، روسیه با استفاده از ابزار اشتراکات قومی و نژادی که با این منطقه دارد و چین نیز با استفاده از قدرت اقتصادی و دادن وام سعی در نفوذ به این منطقه را دارند که درمجموع تمامی این اقدامات نشان از اهمیت و جایگاه بالایی است که منطقه بالکان در نظام بینالملل دارد.
بالکان احتمال دارد با فروکش درگیری قدرتهای بزرگ در غرب آسیا و شمال آفریقا بار دیگر به عرصه رویارویی آنها تبدیل شود. چه اینکه برخی از این قدرتها از انگیزه لازم برای دخالت در بالکان برخوردارند. این مساله بهویژه درباره روسیه صادق است زیرا مسکو در مرزهای غربی خود با دخالت کشورهای بزرگ اروپایی در قضایای اوکراین و بلاروس روبهروست و اینگونه میاندیشد که ایجاد التهاب در بالکان میتواند پاسخ مناسبی به اتحادیه اروپا در برابر دخالتهایش در مناطق مرزی روسیه باشد.