کد خبر: 55622

چرا جمهوریت همواره در جهان مظلوم واقع می‌شود؟

جمهوریت مظلوم

مردم در سیاست‌های جمهوریت‌خواهان به‌قدرت رسیده همواره در حاشیه قرار داشته‌اند. همواره پرداختن به خواسته‌ها و مطالبات مردمی در انتهای لیست مطالبه‌گری جای گرفته است. آنقدری که توجه دولت‌های جمهوریت‌خواه معطوف به تامین خواسته‌های طبقه اشراف و مرفهان بی‌درد و روشنفکران مردم‌گریز و جناح سیاسی خاص خودشان بوده، معطوف به خواسته‌ها و نیازهای مردم نبوده است.

داود مهدوی‌زادگان، دانشیار و عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات‌فرهنگی: با بالاگرفتن فعالیت انتخابات ریاست‌جمهوری یا مجلس شورای اسلامی، بحث جمهوریت هم داغ می‌شود و افراد و گروه‌های سیاسی خاصی عَلم جمهوریت را بالا می‌برند و زیر آن سینه چاک کرده و خود را از مدافعان سرسخت آن معرفی می‌کنند؛ چراکه جمهوری، شکلی از مردم‌سالاری است. چنانکه اهل‌نظر در تعریف آن چنین گفته است: «جمهوری نوعی حکومت است که در آن جانشینی «رئیس کشور» ارثی نیست و مدت «ریاست‌جمهوری» در آن محدود است و انتخاب رئیس کشور، که «رئیس‌جمهور» نامیده می‌شود‌، با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم انجام می‌شود.» (ر.ک: دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، ص۱۱۱) پس جمهوریت و جمهوری‌خواهی، امری ستودنی است و باید آن را بزرگ داشت. ولی چرا جمهوریت همواره در جهان مظلوم واقع می‌شود. خیلی از نظام‌های سیاسی، جمهوری است، ولی دیکتاتورها حکومت می‌کنند. صدام و مبارک و آتاتورک رئیس‌جمهور‌های مادام‌العمری بودند. رضاخان دیکتاتور هم قصد جمهوریت را داشت. علاوه‌بر این، تجربه دوسه دهه اخیر جمهوری‌خواهی در نظام اسلامی حکایت از مظلوم بودن جمهوریت دارد.

پس از جنگ تحمیلی در چند دوره انتخابات ریاست‌جمهوری، شاهد به‌قدرت رسیدن کسانی بودیم که با شعار جمهوری‌خواهی و صیانت از جمهوریت به قدرت رسیدند، ولی کام مردم از مردم‌سالاری شیرین نشده است. مردم در سیاست‌های جمهوریت‌خواهان به‌قدرت رسیده همواره در حاشیه قرار داشته‌اند. همواره پرداختن به خواسته‌ها و مطالبات مردمی در انتهای لیست مطالبه‌گری جای گرفته است. آنقدری که توجه دولت‌های جمهوریت‌خواه معطوف به تامین خواسته‌های طبقه اشراف و مرفهان بی‌درد و روشنفکران مردم‌گریز و جناح سیاسی خاص خودشان بوده، معطوف به خواسته‌ها و نیازهای مردم نبوده است. سیاست آنها در حل مسائل و مشکلات مردم کاملا روزمره بوده است؛ درحالی‌که نسبت‌به طبقه و جناح و قشر خاص، به‌طور ویژه عمل کرده‌اند، برخوردشان با مصائب و بلایای طبیعی مردم کاملا عادی و نامهربانانه بوده است. اگر سیل و زلزله‌ای پیش می‌آید حتی برای تظاهر هم که شده به‌سختی حاضر می‌شوند در صحنه حادثه حضور پیدا کنند. اگر هم حاضر شوند با کفش وارد چادر زلزله‌زده‌ها می‌شوند. برای دیدار کارگران زحمتکش با اتومبیل‌های گرانقیمت وارد سوله‌های کارگری می‌شوند. جوانان برای گرفتن وام ناچیز ازدواج، باید دو سه ضامن جور کنند، ولی ابربدهکاران به‌راحتی وام‌های چندصد میلیاردی دریافت می‌کنند. از اینکه مردم سرمایه‌هایشان را در بورس یک‌شبه از دست می‌دهند یا ارزش پول ملی پایین بیاید و قیمت‌های زمین و مسکن به شکل سرسام‌آوری بالا برود، به‌طوری‌که جوانان از قصد ازدواج منصرف شوند؛ هیچ احساس نگرانی و غصه به خود راه نمی‌دهند، ولی برای گرفتن حقوق‌های نجومی و حق اوقات فراغت فرزندان‌شان ده‌ها دلیل می‌آورند که حق آنها بیش از این مقدار است. جمهوریت‌خواهان به‌قدرت‌رسیده به‌شدت سرکوب‌گرانه رفتار می‌کنند. مخالفان و منتقدان را از قدرت دور می‌کنند یا ساکت می‌کنند. هر بخشی از قدرت را که به تصرف خود درآورند، ملک شخصی خود تلقی می‌کنند و هرگونه انتقادی را به‌مثابه دخالت در حریم خصوصی می‌دانند و دهان منتقدان را می‌بندند. اما هر جایی را که به تصرف خود درنیاوردند، به‌عنوان حوزه عمومی می‌دانند که باید آنها نیز در آن سهمی داشته باشند. گسل‌های قومی و مذهبی را به قصد تثبیت قدرت خود دامن می‌زنند. آنها از اصل انگلیسی «تفرقه بینداز و حکومت کن» خیلی خوب استفاده می‌برند. متفرعنانه از اینکه آنها با عنوان «جناب» خطاب نشوند، ابراز نارضایتی می‌کنند و در عین حال از جمهوریت سخن می‌گویند.

باطن دروغین جمهوریت‌خواهان را در زمان انتخابات به‌خوبی می‌توان فهمید. در شرایطی‌که مردم برای عبور از مشکلات اقتصادی و ناملایمت‌های اجتماعی موجود به اراده‌ای برای تغییرات گسترده وضعیت موجود نیاز دارند تا نسیمی تازه و مهربانانه از جانب دولت بوزد، شاهدیم که همان جمهوریت‌خواهان برابر اراده تغییر می‌ایستند و از حفظ وضع موجود دفاع می‌کنند. وضعیت نابسامان موجود را کاملا موفق و مشعشع جلوه می‌دهند و از مردم می‌خواهند برای ادامه این وضعیت از آنان حمایت کنند. آنان افرادی را به‌عنوان کاندیدا معرفی می‌کنند که ادامه‌دهنده راه تبعیض‌آمیز و غیرمردمی موجود باشند و اگر نامزدهایشان تایید صلاحیت نشوند، با سپر جمهوریت وارد میدان می‌شوند که حق انتخاب از مردم گرفته شده است و به‌وسیله غول رسانه‌ای‌شان مردم را مدافع خود تفسیر می‌کنند. در این میان، جریان‌های روشنفکری که ‌بایستی درکنار مردم مظلوم باشند، با همان قدرت‌مداران حاکم همراهی می‌کنند. اینان به‌جای آنکه صدای مردم درد و رنج‌کشیده باشند، صدای قدرتمندان خاموش و روشن می‌شوند. دموکراسی و انتخاب آزاد را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنند که همچنان جمهوریت‌خواهان قدرت‌پرست بر قدرت بمانند. این است که می‌گوییم در شرایط امروز، جمهوریت توسط مدافعان سینه‌چاک آن، مظلوم واقع شده است. سینه جمهوریت از مدافعان دروغین، چاک‌چاک شده و دیگر رمقی برای آن باقی نمانده است. امروز، روح جمهوریت به‌خاطر نگاه‌های نامحرم هواداران ساختگی ترسان شده است و سعی در پنهان کردن خود دارد، زیرا می‌بیند که چگونه قدرت‌پرستان چشم طمع به او دارند و چگونه پس از رسیدن به مقصود، با او نامهربانانه و غیرانسانی رفتار می‌کنند. امروز اگر جمهوریت مظلوم زبانی می‌داشت، فریاد تظلم‌خواهی برمی‌آورد و به پیشگاه عدل الهی شکایت می‌برد و از مردم می‌خواست که او را از چنگال دیکتاتورهای نقابدار نجات دهد. امروز، جمهوریت به ضمانت نیاز دارد.

این یک اصل مسلم و اساسی است که جمهوریت بدون ضمانت ناممکن است. جمهوریت به صیانت نیاز دارد، ولی آن چیزی که می‌تواند جمهوریت را از گزند قدرت‌پرستان مصون بدارد و نگذارد ظلمی بر آن وارد شود، چیست. ضمانت صیانت از جمهوریت به چه چیزی است. فیلسوفان سیاسی اروپایی در دوران جدید که طرفدار نظام‌های جمهوری شده‌اند، درباره ضمانت جمهوریت به‌طور گسترده اندیشه‌ورزی کرده‌اند و همچنان این مهم، از مسائل اساسی فلسفه سیاسی است. لکن در میان مدعیان جمهوری‌خواهی ایرانی چنین پرسشی جدی گرفته نشده و طرح مساله فقط در حد همان استفاده ابزاری باقی مانده است. در دفاعیات‌شان ایده و راهکار روشنی برای مساله صیانت از جمهوریت دیده نمی‌شود. نزدیک‌ترین پاسخ آنان کنشگری مدنی در دفاع از جمهوریت است که آن‌هم در سال 88 محک خورد و معلوم شد خودشان هیچ التزامی به جمهوریت ندارند؛ چراکه در آن سال، صیانت جمهوریت را وقعی ننهادند و حق نامشروع و ثابت‌نشده خود را بر حفظ جمهوریت ترجیح دادند و زیر قواعد بازی جمهوری زدند.

بنابراین، مساله اصلی، التزام خود جمهوریت‌خواهان است. چگونه می‌توان همه افراد و گروه‌های سیاسی، به‌ویژه جمهوری‌خواهان را به صیانت از جمهوریت ملتزم کرد. جالب اینجا است که گروه‌هایی که ازسوی جمهوریت‌خواهان به ضدیت با جمهوری متهم می‌شوند، در التزام به جمهوریت وفادارتر عمل می‌کنند. چنان‌که آنان در سال 88  با جان و دل برای صیانت از جمهوریت قیام کردند و روز تاریخی نهم دی‌ماه را آفریدند و در سال‌های 92 و 96 کریمانه از پایمال شدن حق خود به‌خاطر پاسداشت از جمهوریت گذشتند و برابر قانون تمکین کردند، و همین امر، ذهن را به فکر وامی‌دارد که چه‌چیزی در این دسته از انقلابیون مذهبی است که آنان را نظرا و عملا به صیانت از جمهوریت وامی‌دارد.

آیت‌الله شهید سیدحسن مدرس از مخالفان سرسخت جمهوری‌خواهی رضاخان بود. اما آیا مخالفت شهید مدرس به‌خاطر ضدیت با جمهوریت بود یا به‌خاطر روحیه دیکتاتوری رضاخان؟ مرحوم مدرس صریحا اعلام می‌دارد که دلیل مخالفتش، جمهوریت نیست، بلکه جمهوری همان چیزی است که در صدر اسلام برپا شده بود. او این جمهوری‌خواهی رضاخان را انگلیسی می‌داند. جمهوری است که سلطه انگلیس بر ایران را به ارمغان می‌آورد و نه حاکمیت مردم ایران: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا بلکه تحقیقا حکومت جمهوری بوده است، ولی این جمهوری که می‌خواهند به ما تحمیل کنند، بنابر اراده ملت ایران نیست، بلکه انگلیسی‌ها می‌خواهند به ملت ایران تحمیل کنند... .» به‌عقیده مدرس، جمهوریت به آن شکلی که رضاخان مدافع آن است، قادر به مهار خوی استبدادی رضاخان نیست. او جمهوریت را به ابزاری برای به‌قدرت رسیدن خود تبدیل خواهد کرد و اختناقی بدتر از استبداد قاجاری بر مردم حاکم می‌کند، زیرا رضاخان می‌تواند به نام جمهوریت، هرگونه فریاد اعتراضی علیه خود را سرکوب کند. مدرس جمهوریت را فاقد ضمانت می‌دانست. هیچ نیرویی برای صیانت از جمهوریت وجود ندارد. نیروی علمای دین در آن زمان به‌دلیل خصومت‌ورزی مشروطه‌خواهان به‌شدت تضعیف شده بود و رمقی برای آنان نمانده بود تا بتوانند ضامن جمهوریت باشند. تنها امیدی که می‌توان بدان داشت، مجلس مشروطه‌خواه بود. ولی این مجلس به‌رغم آگاهی از خوی دیکتاتوری رضاخان، صیانت از جمهوریت را تضمین نمی‌کرد، چون اساسا اکثریت مجلس خواستار روی کار آمدن رضاخان بودند و شهیدمدرس و مصدق و ملک‌الشعرای بهار و تنی چند از نمایندگان مجلس در اقلیت بودند. بنابراین چون مرحوم مدرس جمهوریت را فاقد ضمانت می‌دید، با آن مخالف بود. اگر جمهوریت در آن زمان تضمین‌شده بود، قطعا شهیدمدرس مدافع آن می‌شد، زیرا او می‌توانست به این طریق، رضاخان را مهار کند.

امام‌خمینی(ره) از تاریخ سیاسی معاصر ایران آگاه بود. سنت و نهضت سیاسی علمای نجف و قم و تهران را می‌شناخت و از دلایل شکست مشروطه آگاه بود و از نزدیک با اندیشه و سیره سیاسی شهیدمدرس و نیز استاد عرفان‌شان مرحوم آیت‌الله شیخ محمدعلی شاه‌آبادی آشنایی داشت. امام راحل بر حقانیت جمهوریت مردم‌سالارانه همچون شهیدمدرس واقف بود و خواهان برپایی آن بود. ایشان به مساله‌ای که شهیدمدرس را به مخالفت با جمهوری‌خواهی رضاخان واداشته بود، توجه داشت. او می‌دانست که برای صیانت از جمهوریت به ضمانت قوی نیاز است تا هیچ کارگزار دیکتاتورمنشی نتواند آن را به نفع خود تصرف کند. برای صیانت از جمهوریت به ریسمان محکمی نیاز است که نگذارد پیوندهای مردمی نظام جمهوری از هم گسیخته شود. در نظر امام‌خمینی(ره) آن ریسمان محکم همان عروه‌الوثقای قرآن و اسلام است. باید جمهوریت با اسلامیت پیوند بخورد تا از طمع‌ورزی طاغوتیان و قدرت‌پرستان در امان باشد. او این معنا از ضمانت جمهوریت را از محتوای قرآن کریم برگرفته است: «لَا إِکْرَاهَ فِی‌الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ‌الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ‌الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (البقرة: 256). بر همین اساس بود که امام‌خمینی(ره) نظام جمهوری اسلامی را پیشنهاد کردند و بر این نکته تاکید که نباید چیزی از این عبارت کم یا زیاد شود: «جمهوری اسلامی- این‌هم با همین کلمه: نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر» (صحیفه امام، ج6، صص: 328-324 ).

جدایی جمهوریت و اسلامیت از یکدیگر موجب به‌محاق رفتن و مهجوریت هر دو خواهد شد. اسلامیت بدون جمهوریت، پیامد سیاست‌زدایی از اسلام را به‌دنبال دارد و دوباره اسلام عزیز مهجور خواهد شد. چنانکه با جدایی جمهوریت از اسلام، ضامن صیانت مردم‌سالاری از دست خواهد رفت و جمهوریت بی‌پشتیبان و ضامن خواهد شد. جمهوریت با محتوای احکام اسلام محفوظ می‌ماند و در غیر این‌صورت در امان نخواهد بود: «اما جمهوری، به همان معنایی است که همه‌جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی‌ای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی می‌گوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می‌شود اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه‌جا هست.»(صحیفه امام؛ ج4، ص479 ).

مردم‌سالاری دینی درطول چهل‌واندی سال از پیروزی انقلاب اسلامی با صورت جمهوری اسلامی پیش رفته و تاکنون جمهوریت به‌دلیل پیوندهای وثیقش با اسلامیت، در امان مانده است. امام‌خمینی(ره) و جانشین برحق ایشان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره مراقب جدایی این‌دو از هم بودند و هرجا اراده‌ای برای تفکیک جمهوریت و اسلامیت شکل گرفته باشد، وارد میدان شده با آن مقابله کرده‌اند. ولی‌فقیه، آیت‌الله خامنه‌ای دیدگاه امام‌خمینی(ره) را این‌گونه توضیح داده است: «امام این دو کلمه جمهوری و اسلامی را گره‌گشای مشکلات کشور می‌دانست. گره‌گشای همه مشکلات کشور را همین می‌دانست که ما اسلام را رعایت کنیم و مردم در صحنه حضور داشته باشند؛ نظر امام این بود. اینکه ایشان فرمود «نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد»، یک کلمه کم یعنی جمهوری بدون اسلامی یا اسلامی بدون جمهوری؛ این معنا ندارد. امام [فرمود] جمهوری اسلامی. یعنی حاکمیت اسلام و حاکمیت مردم که اینها با همدیگر درهمند و باهم هیچ‌گونه منافاتی ندارند. حاکمیت اسلام یعنی محتواها و ارزش‌ها و جهت‌گیری‌ها را اسلام معین می‌کند، حاکمیت مردم یعنی شکل اداره حکومت را مردم تشکیل می‌دهند. حاکمیت اسلام، حاکمیت مردم؛ اراده مردم، موثر، احکام اسلام هم دارای تاثیر؛ این را امام مشکل‌گشا [می‌دانست]؛ واقع قضیه هم همین است که گره‌گشای همه‌ کارهای کشور همین است.» (بیانات: 14/3/1400 ).

امروز اقتدارگرایان کاملا متوجه این معنا شده‌اند که راه تصرف جمهوریت و برپایی دیکتاتوری مدرن در همین جدایی است. از این‌رو، از سال‌ها پیش که عمدتا به سال‌های بعد از انتخابات دوم خرداد 76 بازمی‌گردد، بحث دوگانگی حاکمیت و انسداد سیاسی را مطرح کردند. اصلاح‌طلبان اقتدارگرا به‌دنبال تغییر گفتمان سیاسی از نظریه ولایت فقیه به گفتمان مشروطه‌خواهی، ایده «حاکمیت دوگانه» را تا به امروز پیش گرفته‌اند. آنان با القای این مساله که جمهوری اسلامی، نظام یکپارچه‌ای نیست و از دوگانگی گفتمانی رنج می‌برد، سعی دارند پیوندهای جمهوریت و اسلامیت نظام را سست کنند. سعید حجاریان از نظریه‌پردازان اصلی این ایده است و همواره کوشیده با طرح استراتژی‌های مختلف، راه تحقق حاکمیت دوگانه را هموار سازد. چنانکه در یکی از نوشته‌هایش هفت استراتژی را بازخوانی کرده و در مقدمه بحث چنین گفته است: «به گمان من در وضعیت فعلى ایران مناسب‏ترین معیار براى طبقه‏بندى استراتژى‏هاى سیاسى، نوع برخورد آنها با پدیده «حاکمیت دوگانه» است. البته بحث من این نیست که جریان‏هاى سیاسى در ایدئولوژى و فلسفه سیاسى خود، حاکمیت دوگانه را چگونه ارزیابى مى‏کنند، بلکه بحث من حول این محور دور مى‏زند که جریان‏هاى سیاسى، با «حاکمیت دوگانه» به‌مثابه یک واقعیت، چگونه برخورد کرده و اقدامات سیاسى خود را در رابطه با آن چگونه تنظیم مى‏کنند». (سعید حجاریان، استراتژی‌های سیاسی در ایران امروز، 1380، نشریه آفتاب، ش 12).

اکنون که در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 قرار گرفته‌ایم، بار دیگر اقتدارگرایان مجالی برای دنبال کردن حاکمیت دوگانه و طرح جدایی جمهوریت و اسلامیت را پیدا کرده‌اند. اینان طمع‌ورزانه جمهوریت را نشانه گرفته‌اند و با تحلیل‌های وارونه برای مظلومیت جمهوریت، اشک تمساح ریخته، خود را مدافعان آن معرفی می‌کنند، درحالی‌که جریان سیاسی استحاله‌شده اصلاحات، همواره جمهوریت را به نردبانی برای تصاحب و حفظ قدرت تبدیل کرده‌اند. در سال‌های متمادی که این جریان بر قدرت بوده است، به‌گونه‌ای سرکوبگرانه و خشونت‌بار با مخالفان و منتقدان خود رفتار کرده‌اند. هیچ‌گاه مسائل اساسی مردم را جدی نگرفتند، بلکه چنین وانمود می‌کنند که خواسته‌های سیاسی آنان  خواست مردم است، لذا جمهوریت در شرایط کنونی بیشترین ظلم را از ناحیه اینان متحمل شده است. از این‌رو، مشارکت گسترده مردم در انتخابات 1400 تلاشی مجاهدانه برای نجات جمهوریت از دستان ناپاک جریانی است که قریب به 40سال به‌نام مردم، قدرت را تصاحب کرده‌اند و هرگز دغدغه زیست و خدمت مردمی را نداشته‌اند. به امید روزی که جمهوریت مظلوم برای همیشه در پناه اسلامیت مردم‌سالاری دینی آرام و قرار گیرد.

مرتبط ها