فرهیختگان: حزب کارگزاران سازندگی کمتر از یک هفته فرصت دارد تا جریان اصلاحات را به جمعبندی برای حمایت یا عدم حمایت از عبدالناصر همتی در انتخابات ریاستجمهوری برساند. آنها دو فرصت مناظره را از دست دادند و نتوانستند با آموزش کنایههای سیاسی و حتی متنهای ازپیش نوشتهشده برای همتی، سبد رای او را دچار تغییر محسوسی بکنند. شنبه آخرین فرصت این حزب سیاسی برای کسب اجماع بر سر کاندیدایش است. به همین دلیل هم کارگزاران تلاش میکند از تمام ظرفیت خود، برای تقویت جایگاه همتی استفاده کند. تیتر روز گذشته روزنامه سازندگی با عنوان «دوقطبی رئیسی- همتی» و اشاره به اینکه «نظرسنجیها نشانگر افزایش لاکپشتی مشارکت مردم در انتخابات است و همتی و رئیسی بیش از دیگران با استقبال روبهرو شدهاند.» در همین چارچوب قابلارزیابی است. کارگزاران درحالی از چنین تیتری برای حمایت از همتی استفاده کرده که نظرسنجیها میزان آرای رئیسی را بیش از 50 درصد و میزان آرای همتی را کمتر از 5 درصد پیشبینی کردهاند. باوجود این سطح از اختلاف و شانس پایین همتی برای پیروزی، حزب کارگزاران با این نگاه عاقلانه که هرگونه تغییر از صندوق رای میگذرد، درپی پیروزی کاندیدای حزب خود است. باوجود این، آنها دو روز دیگر فرصت دارند تا انتخابات سال 1392 را بازآفرینی کنند، اما جدا از فقدان هاشمیرفسنجانی بهعنوان موثرترین عنصر در تغییر وضعیت انتخابات سال 92، کارگزاران با مشکلات اساسی دیگری نیز مواجه است.
اولین مشکل، شخص عبدالناصر همتی است. او با مجموعهای از محدودیتهای فردی و سیاسی مواجه است. در بخش محدودیتهای فردی، او هیچ شباهتی به حسن روحانی ندارد. در انتخابات سال92، روحانی برای بسیاری از تودهها، چهره ناشناختهای بود و همین به او کمک کرد تا با ادبیات متفاوت و فاصله گرفتن از سیستم، اقبال عمومی را به خود جلب کند. اما همتی حداقل بهواسطه حضورش در این دولت، چهره ناشناختهای برای مردم نیست. جدای از این همتی گرچه تلاش میکند از ادبیاتی شبیه به روحانی استفاده کند، اما واقعیت این است که او فاقد تمام ویژگیهایی است که روحانی با کمک آنها توانست در سال 92 موردتوجه قرار گیرد. او قدرت بیان و شیوه سیاستورزی روحانی را ندارد تا با آن، ورق مناظره را برگرداند. در حوزه محدودیتهای سیاسی، روحانی از ابتدای انقلاب در قدرت حضور داشته، ولی همتی تنها سرگرم بیمه و بانک بوده و کسی آنچنان نقشی در قدرت برای او درنظر نمیگرفته است. محدودیت دوم که از همه مهمتر است، حضور او در دولت روحانی بوده است. بدون کمک و همراهی همتی دولت نمیتوانست با حقه مردم را به بورس بکشاند و جیب آنها را خالی کند؛ نمیتوانست قیمت دلار را بالا ببرد و نمیتوانست نقدینگی بیسابقهای را بر کشور تحمیل و مردم را روزبهروز فقیرتر از دیروزشان کند. برای افکار عمومی پذیرفته نیست فردی که سه دهه اخیر در بالاترین سطح حوزه بیمه و بانک بوده و در دولت روحانی ریاست بانک مرکزی را برعهده داشته، در وضع امروز مقصر نباشد. شاید مهرعلیزاده نه، ولی همتی نماینده و نماد وضع موجود است و بهسادگی نمیتواند خود را از دولت روحانی و عملکردش جدا کند.
هنوز مشخص نیست آیا همتی با این محدودیتها میتواند موفق شود و حمایت اصلاحطلبان را به دست بیاورد یا خیر، اما بههرحال کارگزاران با حضورش در انتخابات، صداقت خود را در پایبندی به دموکراسی نشان داده است. تکنوکراتهای کارگزارانی به این سطح از بلوغ سیاسی رسیدهاند که نتیجه انتخابات گاهی منجر به پیروزی یک جریان و گاهی شکست آن میشود و بر همین اساس نیز چه در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در اسفند 98 و چه انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم، فعالانه وارد رقابت شدهاند. اما جریان اصلاحطلب که کارگزاران امید به حمایت آنها دارند، چه خواهند کرد؟
فرمان اصلاحات در دست چپهای افراطی
اصلاحطلبان که با نهاد اجماعساز وارد پروسه انتخابات شدند، پس از عدم احراز صلاحیت کاندیداهایشان توسط شورای نگهبان بلافاصله اعلام کردند بهدلیل اینکه در انتخابات کاندیدایی ندارند، از هیچ فردی حمایت نخواهند کرد. البته نباید این نکته را نیز ازنظر دور داشت که قرارگرفتن مصطفی تاجزاده که در جریان اصلاحات به یکی از تندترین چهرههای سیاسی مشهور است در جایگاه سوم پس از محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری، میتوانست بیانگر برنامه اصلاحطلبان برای انتخابات 1400 باشد. در انتخابات سال 92، کارگزاران سازندگی حامی روحانی بود، اما پس از بهمیدان آمدن هاشمیرفسنجانی و حمایت او از روحانی بود که سیدمحمد خاتمی و جریان اصلاحات با بررسی شرایط، از او حمایت کردند و نتیجه انتخابات به شکل دیگری رقم خورد، اما اکنون نه هاشمیای در میان است و نه بهنظر شرایط همچون سال 92 است. جریان اصلاحات در شرایط فعلی بر سر این دوراهی مستاصل مانده است که آیا ورودش به انتخابات، منجربه تکرار سال 92 خواهد شد یا اینکه شکست انتخابات مجلس سال 98 بازآفرینی میشود؟ محدودیتهای فردی و سیاسی همتی و شرایط موجود نشان میدهد که بعید است شرایط مشابه سال 92 باشد و همتی بتواند با چند کنایه و ترساندن مردم از دیگری، شرایط را تغییر دهد. علاوهبر این، نباید وضعیت پایگاه اجتماعی را نیز در محاسبات نادیده گرفت. در سال 92، بدنه اصلاحطلب پس از شکست سنگین در ریاستجمهوری 88 و ناکامی در مجلس 90، در تکاپو برای مشارکت در انتخابات بود، اکنون اما مشکل این است که آن بدنه بهدلیل همین رایی که داده است، سرخورده شده و حاضر به آمدن پایکار نیست. با پذیرش این وضعیت، اما آیا چاره اصلاحطلبان عدم مشارکت در انتخابات است؟ برای پاسخ به این سوال شاید بهترین راه مقایسه رفتار انتخاباتی اصلاحطلبان در سالهای 92 و 98 باشد.
چپهای تندرو در رأس کارند
در سال 92 پیروزی حسن روحانی، کمک قابلتوجهی به اصلاحطلبان برای بازتولید خود پس از انتحار سال 88 کرد. آنها سال 94 مجلس و سال 96 شورا و ریاستجمهوری را قبضه کردند و از مزایای قدرت نیز بهره بردند. بازگشت تحریمهای آمریکا و آسودهخیالی دولت و اصلاحطلبان کار دست آنها داد و درنهایت با تصمیم فاجعهبار بنزینی دولت، همهچیز تغییر کرد. در انتخابات سال 98 مجلس که در دوم اسفندماه برگزار شد، اصلاحطلبان به بهانه ردصلاحیت برخی از نمایندگان لیست امید تهران، حاضر به حضور رسمی در انتخابات نشدند. این اتفاق افتاده بود، اما دلیل اصلی اصلاحطلبان برای عدم شرکت در انتخابات، به موضوع مهمتری مربوط بود که بعدها غلامحسین کرباسچی آن را افشا کرد. او در مناظره با مصطفی تاجزاده که در سالنامه روزنامه سازندگی منتشر شد گفت که در جلسات اصلاحطلبان بعضی از افراد جناح چپ مدعی بودند که در انتخابات نیرو نداریم اما «وقتی موضوع مقداری احصا شد و فضای بازتری بهوجود آمد» آنها اقرار کردند که «اصل مساله اینکه مردم رای نمیدهند و شرکت فعال ندارند بهعلت عملکرد ضعیف اصلاحطلبان است. طرفداران ما کسانی هستند که نارضایتی در سطح آنها زیاد است.براساس نظرسنجیها میزان مشارکت پایین خواهد بود، بنابراین حرفی که میگفتند بهدلیل ردصلاحیتها ما کسی را نداریم، تبدیل شد به اینکه چون مردم به ما رای نمیدهند، یعنی درواقع کسانی که شرکت میکنند رای نمیدهند.»
به هر دلیلی بود جناح تندرو اصلاحطلب توانست سایرین را به این نتیجه برساند که در انتخابات بهصورت رسمی شرکت نکند. آیا این تصمیم درست بود؟ آنها در انتخابات شرکت نکردند و بدنه اجتماعی خود را پای صندوق رای نیاوردند تا در تهران لیست 30 نفره بدون هیچ چالشی رای بیاورد و در سایر نقاط کشور نیز جناح مخالف اصلاحطلب پیروز شود. هرچند برخی از اصلاحطلبان ازجمله کارگزاران سازندگی و چند حزب دیگر لیستی 30 نفره برای مجلس تدوین کردند، اما بهدلیل همراهی جریان اصلاحطلب با کسانی که بهدنبال تحریم انتخابات بودند، بدنه اجتماعی آنها پای صندوق رای نیامد. اکنون اما همان جریانی که سال 98 در تهران رقابت برای 30 کرسی را از دست داد و حاضر نشد در انتخابات شرکت کند، بر سر یک کرسی نمایندگی تهران که بهدلیل فوت مرحومه فاطمه رهبر خالی شده است، در تکاپو هستند تا هرطور شده، یک اصلاحطلب را از تهران وارد مجلس شورای اسلامی کنند. اگر اصلاحطلبان این تکاپو را در انتخابات سال 98 کرده بودند، شاید یکسوم نمایندگان تهران متعلق به این جناح سیاسی میشد.
تجربه تلخ افراط
این شیوه کنش سیاسی میتواند درس خوبی برای سران اصلاحات باشد. آنها رقابت بر سر تصاحب نزدیک به 300 کرسی را رها کردند و اکنون با فانوس در پی کسب یک کرسی در مجلس یازدهم افتادهاند. این وضع بهخوبی میتواند بیانگر این باشد که آیا مشارکت در انتخابات تصمیم درستی است یا عدممشارکت در انتخابات به بهانه ترس از شکست؟ رفتار اصلاحطلبان در انتخاباتها نشان داده که آنها عمدتا به انتخابات نگاهی منفعتگرا دارند و اگر بدانند پیروز رقابت نمیشوند، بهانه عدمشرکت در انتخابات را پیدا میکنند و اگر هم شرکت کردند و پیروز نشدند، یا ادعای تقلب در انتخابات میکنند و یا از بهانههای دیگر همچون رای پوپولیستی و... میگویند. در اسفند 98 آنها به میدان نیامدند و بدنه اجتماعی خود را نیز از مشارکت بازداشتند، زیرا احتمال میدادند مردم به آنها روی خوش نشان نمیدهند و شکست میخورند. حالا آنها فهمیدهاند که چه اشتباه بزرگی کردهاند، اما آیا جریانی که اصلاحطلبان را به این سمت هدایت کرده، اجازه خواهد داد در 1400، اصلاحطلبان ولو با احتمال شکست، وارد فرآیند انتخابات شوند؟ تا روز چهارشنبه که همتی هنوز نتوانسته اقبال قابل توجهی را به خود جلب کند، این موضوع منتفی است و بر همین مبنا نیز نهاد اجماعساز با حضور دو کاندیدای اصلاحطلب برای ارائه برنامههایشان موافقت نکرده است. این خبر را حسن رسولی، عضو نهاد اجماعساز اصلاحطلبان، به برنا داده و گفته «من و بهزاد نبوی معتقد بودیم که این دو کاندیدا میتوانند برای اعلام برنامه به نهاد اجماعساز بیایند و برنامه آنها بررسی شود، اما مجمع عمومی نهاد اجماعساز با رویکرد ما مخالف بود و درنتیجه اجازه حضور به مهرعلیزاده و همتی داده نشد.» درحالی این نهاد اجازه ارائه برنامه را به این دو اصلاحطلب نداده است که حتی متنهای از پیش نوشته شده دو کاندیدا نیز توسط اصلاحطلبان نوشته شده است. در ستاد همتی اگرچه مدیریت در دست کارگزارانیها و احزاب همسو است، اما در ستاد مهرعلیزاده، حزب افراطی اتحاد ملت و شخصیتهایی همچون مصطفی تاجزاده زمام امور را برعهده دارند. شاید همین شیوه عملکرد نیز باعثشده تا محمد قوچانی، سردبیر روزنامه سازندگی در آسیبشناسی اصلاحطلبان بنویسد «متاسفانه اصلاحطلبان نهتنها همراه پایگاه اجتماعی خود حرکت نکردهاند، بلکه بهدنبالهروی اجتماعی به شیوهای فرصتطلبانه روی آوردهاند» و از ضرورت بازسازی جبهه اصلاحات در دست «چهار منظر طبقاتی، گفتمانی، تشکیلاتی و انتخاباتی» سخن بگوید. اشاره قوچانی به درگیری دیرینهای است که بین طیف راست و چپ افراطی اصلاحطلب در گذشته وجود داشته و در برههای کاهش یافته و اکنون نیز دوباره درحال گسترش است.
کارگزارانیها معتقدند حزب اتحاد ملت که نزدیکترین ارتباط را با خاتمی دارد و خاتمی نیز تحت تاثیر نظرات و افکار این حزب است، نقش پدرسالارانه را در جریان اصلاحات ایفا میکند. فائزه هاشمی در این باره گفته: «مواردی بوده که کارگزاران با خاتمی در موضوعی بحث کردهاند، پیشنهاد دیگری دادهاند، اما ایشان بدون منطق آن را قبول نکرده یا منطق ضعیفی داشته که قابل قبول نبوده است.» این مساله اما مسبوق به سابقه است، بهطوریکه غلامحسین کرباسچی با ذکر خاطرهای از دیدار با خاتمی در سال ۸۷ گفته است: «ما در آن روز معتقد بودیم بسیاری از دوستان معروف به طیف چپ که در کنار خاتمی هستند، تجربه و بینش لازم را برای اداره صحیح کشور ندارند و نوع نگاههای صرفا سیاسی آنها میتواند کشور را بهسوی بنبستهای جدی سوق دهد.» حالا این طیف که در انتخابات 98، شکستی سنگین را بر جبهه اصلاحات تحمیل کرده و اکنون اصلاحطلبان آرزوی کسب یک کرسی تهران را دارند، قصد دارد انتخابات ریاستجمهوری 1400 را نیز بر پایه محاسبات منفعتگرایانه ذهنی خودش پیش ببرد و اصلاحطلبان را بهسمتی ببرد که از اصل انتخابات و پس از آن از اصل نظام نیز عبور کنند.
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید: