کد خبر: 55526

«آن‌ها» دیگر بزرگ شده‌اند

همان دهه هشتادی عجیب‌و‌غریب، سال پیش وارد دانشگاه شد و امسال طبق قانون می‌تواند در یک تصمیم جمعی بزرگ سیاسی شرکت کند. پذیرش اینکه عده کثیری در اثنای 16-15 سالگی بتوانند از طریق شبکه‌های اجتماعی باهم توافق کنند و در یک مکان جمع شوند. همان جماعت چندصدنفری که در خرداد سال 95 در پاساژ کوروش قرار برگزاری «میتینگ» گذاشتند!

سارا ابراهیمی‌پاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: هفتادی‌ها و شصتی‌ها دست‌شان را روی گلوی دهه هشتادی‌ها گذاشتند و تا جایی که دل‌شان خواست برچسب بر پیشانی‌شان زدند. آنقدر درباره برچسب‌ها حرف زدند و خندیدند و کوچک‌شان کردند که هنوز که هنوز است کلیشه «دهه هشتادی بودن» برایشان از بین نرفته است. غافل از اینکه همان دهه هشتادی عجیب‌و‌غریب، سال پیش وارد دانشگاه شد و امسال طبق قانون می‌تواند در یک تصمیم جمعی بزرگ سیاسی شرکت کند. البته فهم روندی که رخ داده خیلی هم پیچیده نیست، حجم اتفاقات نوآورانه در دهه 90 به اوج خود رسید و دهه هشتادی‌ها، فرزند زمانه‌ فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، به حدی خود را با اوضاع وفق داده بودند که پذیرشش برای نسل‌های قبل گران آمد. پذیرش اینکه عده کثیری در اثنای 16-15 سالگی بتوانند از طریق شبکه‌های اجتماعی باهم توافق کنند و در یک مکان جمع شوند. همان جماعت چندصدنفری که در خرداد سال 95 در پاساژ کوروش قرار برگزاری «میتینگ» گذاشتند! اما متولدان سال 81 امسال «رای اولی»اند و به این بهانه که انتخابات 1400 اولین فرصت رای دادن متولدان دهه هشتاد محسوب می‌شود، با چند نفر از «رای اولی‌ها» صحبت کردم؛ نوع مواجهه آنها با این اتفاق برخلاف تصور غالب، مواجهه‌ای به‌شدت هوشمندانه و فکرشده است. آنها خوب نگاه می‌کنند، کاوش می‌کنند و بعد تصمیم می‌گیرند.

آنها سعی می کنند به شکاف نسلی موجود جوابی آنارشیستی بدهند

سینا، متولد 81 که امسال واجد شرایط رای دادن است، می‌گفت: «تصور غالب این بوده که دهه هشتادی‌ها در ناز و نعمتی بزرگ شدند و تفکر این بوده که مسائل را نمی‌فهمند و دنیایشان در سطح مسائل تینیجری و مدل مو و مدل لباس و بازی و... است. ولی واقعا این‌طور نیست و اتفاقا به واسطه اقتضائات‌شان کنشگرتر هستند. یکی از ویژگی‌هایشان همین قدرت اتحاد است و ظرفیت بالقوه‌ حرکت جمعی در آنها خیلی پررنگ است.»
او واکنش دهه هشتادی‌ها به این‌جور برچسب‌ها را در دو گروه جای می‌دهد و می‌گوید: «عده‌ای به واسطه همین اتفاقات خود را به نسل قبل نزدیک کرده‌اند، چه در رفتار و سبک زندگی و علایق و چه در ظاهر و پوشش. من خودم را متعلق به گروه اول می‌دانم با اینکه بعضا رفتارهایم متناسب با سنم است، اما زمانی احساس می‌کنم حرفم در عرصه اجتماعی نمود پیدا می‌کند که برای دهه هفتادی‌ها قانع‌کننده باشد و به زبان آنها نزدیک باشد. اما گروه دومی هم است که سعی می‌کند متفاوت باشد و با همین متفاوت بودن، هویت جدیدی برای خودش خلق می‌کند. با اینکه در بحث انتخابات و رای دادن یا ندادن، یک آیتم موثر نیست ولی چون خودم یک آنارشی خاصی در رفتار این گروه می‌بینم، عمدتا خیلی اقبالی به رای‌دادن ندارند و این عدم‌اقبال همه‌اش به دلیل نارضایتی از وضع موجود نیست بلکه جوابی است به عدم پذیرفته‌شدن در اجتماع. بنابراین سعی می‌کنند به شکاف نسلی موجود جوابی آنارشیستی بدهند.»
سینا درمورد رای دادن برای خودش هویتی مستقل و تعریفی درنظر گرفته است و می‌گوید: «رای دادن را حق طبیعی تعیین سرنوشت انسان‌ها می‌دانم و حقی است که برای خودم و مردم قائلم. من در این تعریف سعی می‌کنم خودم را از چند گروه جدا کنم. اولا عده‌ای فکر می‌کنند رای دادن وظیفه و اجباری است، ولی وقتی کلمه «حق» را به‌کار می‌بری، جزء حقوقی است که اجباری در آن نیست. ضمنا با هرگونه زیرمیز زدن هم مخالف هستم چون به‌نظرم انفعالی است. رای دادن خودش یک کنش محسوب می‌شود و حالت ایجابی دارد. رای دادن ذیل حق قانونی تعیین سرنوشت تعریف می‌شود که باید دست مردم باشد.»

سیاه لشکر نشدن

لزوم وجود سواد و عقلانیت سیاسی در تصمیم‌گیری‌های انتخاباتی چیزی بود که یاسمن به آن اشاره کرد. البته پیش از این او از تجربه‌ برخوردش با نسل‌های قبل خود گفت که حضورش در عرصه‌های مختلف پژوهشی و اجتماعی هنوز برای افراد زیادی مایه‌ تعجب است و غیرقابل‌باور! «رای اولی بودن من با انتخابات 1400 مصادف شده است که فارغ از اینکه چه کسی رئیس‌جمهور می‌شود، نوع مواجهه‌ مردم با این انتخابات خیلی می‌تواند تکلیف‌شان را با مواضع سیاسی و اجتماعی‌شان روشن کند. حقیقتا احساس می‌کنم مشارکت در سرنوشت سیاسی لزوما به این معنا نیست که رای بدهی و همین که من تصمیم می‌گیرم رای ندهم به‌نوعی در سرنوشت سیاسی‌ام مشارکت داشته‌ام. باور غلطی است که مشارکت را این‌طور معنا می‌کنند که حتما به شخص خاصی رای بدهی. اگر این رای ندادن را نوعی از ارتباط در نظر بگیریم که دلایلی دارد، من درحال مشارکت هستم.  جدای از اتفاقاتی که درحال رخ دادن است؛ من براساس ارتباط با آدم‌هایی که سواد سیاسی داشتند، چیزهایی را متوجه شدم و تصمیم گرفتم رای ندهم. ولی اگر من این ارتباطات را نداشتم، سواد سیاسی‌ای ندارم که با یک انتخاب و مشارکت، برای دیگران هم تعیین‌تکلیف کنم. اگر یک‌سری چیزها را نمی‌دانستم به خودم به‌عنوان یک دهه هشتادی اجازه رای دادن نمی‌دادم. این برای رای اولی‌ها و دهه هشتادی‌ها مهم است که جدای از اینکه یک موضع سیاسی، اجتماعی و فکری دارند که باعث می‌شود رای ندهند، خودشان را واکاوی و مرور کنند و ببینند واقعا به‌صرف اینکه 18ساله شدند و توانایی شرکت در انتخابات را به لحاظ قانونی دارند، آیا از نظر دانشی که باید داشته باشند، صلاحیت رای دادن دارند یا نه؟ چون الان هم وضعیت همین است، یک عده فقط برحسب وعده‌ها و حرف‌ها و شعارها رای می‌دهند! کاش با هر اعتقادات مذهبی و باور سیاسی خاص، اگر فردی احساس می‌کند که در این دوره از زندگی‌اش صلاحیت شرکت در انتخابات را ندارد، جوگیر نشود و فکر نکند چون به سن قانونی رسیده، حتما باید رای بدهد! این اتفاق بهتری است تا اینکه تبدیل به سیاه‌لشکر شویم.»

نشانی از دغدغه نوجوان نیست

«رای اولی بودن برای من حس شگفت‌انگیزی دارد، چون اولا انتخابات ریاست‌جمهوری یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات در هر کشوری است. من به‌عنوان یک شهروند و نوجوان ایرانی که به سن رای و انتخاب رسیده‌ام، می‌توانم مسئولی را انتخاب کنم که چهارسال آینده بر سر کار بودنش برای من سرنوشت‌ساز است و تا 22سالگی من طول می‌کشد. پس باید کسی را انتخاب کنم که با تمام فکرها و دغدغه‌های من همسو باشد و آنها را بشناسد؛ نسل نوجوان را بشناسد. در مصاحبه‌ها بیشتر حرف از جوان و بزرگسال می‌آید و زیاد حرفی از نوجوان نشنیده‌ایم. اما همین جوانی که دنبال کار است، زمانی نوجوان بوده و قطعا این قشر هم دغدغه‌هایی دارند. در آمارها دیدم که یک‌میلیون و خرده‌ای رای اولی داریم. این تعداد واقعا زیاد است و این نشان از سرنوشت‌ساز بودن رای دهه هشتادی‌ها دارد که برای اولین‌بار می‌توانند این تجربه را به دست بیاورند و کم‌کم وارد کارهای کشور و تصمیمات مهم می‌شوند. تا اینجای کار هم بیشتر گوش می‌دهم و سعی می‌کنم تحلیل کنم تا اینکه حرف بزنم.» امیرحسین درباره دهه هشتاد و اتفاقاتی که برای این نسل افتاده هم گفت: «دهه 80 بیشتر از دهه‌های قبل شکاف نسلی را تجربه کرد و این درحالی است که چند سالی است علامت‌هایش درحال رخ دادن است.»

نسلی که متعصب نیست

«ما نسل عجیبی هستیم. نقطه‌قوت‌مان این است که ما همدیگر را خیلی خوب می‌فهمیم و از هم حمایت می‌کنیم. حتی تفاوت‌های ظاهری و عقیدتی خیلی برایمان مهم نیست. نسل‌های قبل‌تر از ما سخت‌تر باهم کنار می‌آمدند. ولی ما از سمت آدم‌های دیگر به‌شدت سخت فهمیده شدیم و می‌شویم. بلد نیستند باید چگونه با ما رفتار کنند. یک‌سری الگوهای تربیتی وجود داشته و برمبنای آن توقعاتی از ما دارند که برای نسل گذشته جوابگو بوده است ولی نه درمورد ما! ما آدم‌های بدی نبودیم ولی الگوهای تربیتی باید عوض می‌شد. حتی ما نسلی هستیم که اگر بخواهیم کاری انجام دهیم؛ بلدیم که کار گروهی کنیم، باهم حرف بزنیم و همدیگر را قانع کنیم. ولی اگر دلیل کاری را نفهمیم، اگر ما را هزاربار هل بدهند، آن کار را انجام نمی‌دهیم.»  «تصمیم‌گیری برمبنای جوگیری» و «عدم‌دانستن تاریخ و تجربه‌های تاریخی» دو مولفه‌ای بود که فاطمه‌ 18ساله به آنها اشاره کرد و آن را علت برخوردهای از بالا به پایین اطرافیان نسبت به رای اولی‌بودن آنها دانست: «ما اولین نسلی بودیم که از ابتدا زیست مجازی داشتیم. دیگران فکر می‌کنند بعضا حرف‌های آدم‌ها به سرعت بر ما اثر می‌گذارد یا حتی اینکه ما خیلی از قسمت‌های تاریخ معاصر را نمی‌دانیم و این هم باعث می‌شود آدم‌ها روی این نقطه دست بگذارند و ما را در موضع ضعف قرار دهند. اما نوع برخورد دیگری هم وجود دارد. ما آدم‌هایی هستیم که نسبت به دهه قبلی کمتر متعصبیم، کمتر روی اصولگرا یا اصلاح‌طلب بودن یا رای دادن و ندادن متعصب هستیم. سوال‌های عمیق و چالشی داریم و به‌خوبی می‌دانیم چطور حرف‌های مخالف را بشنویم و بعد تصمیم بگیریم. قشری از بزرگ‌ترهای اطراف ما هم وقتی این روحیه را در ما می‌بینند، همراهی می‌کنند و تا جایی که به دنبال قانع‌کردن و پاسخگویی هستند، با ما صحبت می‌کنند.» او حق رای‌اش را به دومینویی تشبیه کرد که می‌تواند اثری عظیم خلق کند؛ «من رای دادن را مهره دومینویی می‌بینم که می‌تواند در ساختاری قرار بگیرد، مهره‌های دومینو بقیه را بیندازد و اثری داشته باشد. ولی اگر مهره‌ام را بردارم، انگار شانسم را برای حداقل اثرگذاری از خودم گرفتم و این برای من مقوله‌‌ ارزشمندی است.» روایت دهه هشتادی‌ها از رای اولی بودن‌شان نشان می‌دهد آنان برخلاف تصورات موجود – از عدم‌درک زندگی و پیچیدگی‌هایش تا سطحی‌بودن به‌واسطه رشد در اتمسفر شبکه‌های اجتماعی- نظراتی کاملا عمیق و متفاوت دارند، از خاستگاه‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مختلفی آمده‌اند و به قضایا نگاهی غیرساده‌انگارانه دارند. این نسل دیر فهمیده و جدی گرفته شدند. همان زمان که به سخره گرفتن این نسل و «گودزیلا» نامیدن‌شان لقلقه‌ زبان‌ها شده بود، داشتند قد می‌کشیدند، جهان را برای خودشان تعریف می‌کردند و برای حضورشان در اجتماع برنامه‌ریزی می‌کردند. اما همه این اتفاقات در خاموشی رخ می‌داد. آنها در خفقان پرورش یافتند و کلونی‌شان را شکل دادند. همین باعث شد جامعه –حتی پدر و مادرهایشان- در سطحی حداقلی از فهم آنان قرار گیرند.  «رای اولی‌بودن»، هر چهار سال تکرار می‌شود و چهار سال آینده متولدان اواسط دهه هشتاد قادر خواهند بود پای صندوق‌های رای بروند. آدم‌هایی که از لحظه چشم بازکردن اینترنت و گوشی‌های هوشمند و دنیای مجازی را در اطراف‌شان دیده‌اند، هرکدام‌شان هویتی مستقل دارند، انتخاب‌گر هستند و حتی در سال‌های بعد قرار است بدنه‌ اصلی فعالیت‌های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی را شکل دهند. این نسل باید جدی گرفته شوند، باید باور کنیم هستند؛ هرچند متفاوت و غیرمتعارف! چشم بستن روی آنها، تنها به این خاطر که با ما متفاوتند، چشم بستن روی واقعیت مسلم آینده است.

درهمین رابطه مطالب زیر را بخوانید:

شاید که آینده از آن آن‌ها (لینک)

سلبریتی‌‌هایی برای ۳ هفته (لینک)

 

 

مرتبط ها