فریبا عنابستانی، شاعر و پژوهشگر ادبیات: میایستم، سکوت میکنم، چشمهایم را میبندم، به تو میاندیشم، روبهرویم پر میشود از درخت، درختانی انبوه که سر در شانههای هم سرسبز و محکم پنجه در خاک فرو برده و ایستادهاند. گوش میدهم، میشنوم، صدای آواز پرندگانی که لابهلای سبزی درختها پنهانند، چشمم نمیبیندشان، اما جانم چنان شیفته و تشنه آوازهایشان را در خود فرو میکشد که گویی تکهای بودند جداافتاده که اکنون به وصال رسیدهاند.
میخواستم از تو بگویم، از بیخبری و خوشباشیهایت، از دور فلک و عمر رفته و بهشت و... رباعیاتت. چه شد که رسیدم به درخت! به آواز پرندگان! آیا شباهتی است بین تو و درخت؟ بین رباعیات تو با آواز پرندگان؟ درخت برای من نمادی است از تفکر، تفکری ریشهدار، عمیق و جاودانه. چنانکه اندیشه تو، تفکر تو، و سخن تو درعین سادگی ریشه دارد، عمیق است و در جان و دل آدمی نفوذ میکند و همان جا، جاخوش میکند. آواز پرندگان ارتباط جان آدمی است با یگانه خالق هستی، با سرچشمه معرفت و آگاهی و شناخت و نور. و تو چه زیبا و دلنشین آواز سر میدهی و عمق جان آدمی را در مقابل چشمانش به تصویر میکشی و وجودش را سرشار میکنی از شناخت و دانایی:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
همین است که تو را جدا میکند از دیگر هممسلکانت، تو با آنها فرق داری، تافته جدابافتهای هستی که نه سرزنش میکنی، نه خشم میگیری. نه از کرده خویش پشیمان میشوی، نه پند و اندرز بیهوده میدهی و نه سخنی گزافه بر زبان میرانی. کوتاه میگویی و خلاصه، در قالبی که حوصله انسان امروز بیش از آن را برنمیتابد. تنها نهیب میزنی که دریاب:
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
میگویی خوش باش و میگذری، میگویی دریاب و میگذری، میگویی در گذر است و میگذری. نمیایستی به نصیحتهای دردسرآور، نمیایستی به قانع کردن و مطمئن شدن از تاثیر کلامت، یقین داری به اثربخشی سخنانت. همانگونه که شراب حتی اگر اندک باشد، مست میکند و ناهوشیار، کلام تو نیز گرچه کوتاه مست میکند اما هوشیار...
تو رندانه در همان کوتاهی کلام، کوتاهی خوشباشیهایمان را به رخ میکشی. دم، لحظه، آن، حال، وقت از نگاه تو غنیمتاند. نه سودای گذشته از دست رفته را در سر داری، نه چشم دوختهای به آیندهای نامعلوم. حال نقد است و جز آن نسیه و تو را نقد خوشتر است.
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است...