امیراسماعیل آذر، پژوهشگر و مدرس ادبیات فارسی: نسل جدید از ما میپرسند چرا باید متون کلاسیک را بخوانند؟ اصلا چه نیازی است خیام بخوانند و سراغ آن بروند؟ میشود از آنها پرسید چرا نباید خیام بخوانیم؟ وقتی در فرهنگ ما آثار ادبیای وجود دارد که میتواند به وجود ما آرامش دهد و ذهنمان را از مطامع دنیایی تخلیه کند تا به یک جریان روحی آرام و مداوم در درونمان دست پیدا کنیم، چرا باید از آنها فاصله بگیریم؟ پرسیدن درباره لزوم خواندن این آثار مثل این است که بگوییم چرا باید نفس کشید؟ آیا کسی چنین سوالی را مطرح میکند؟ مسلما نه... اما درباره مطالعه متون کلاسیک و برخی مقولههای فرهنگی دیگر این سوالات همیشه مطرح میشود، البته من به نسل جوان حق میدهم، آنها در فضای جامعهای بهشدت سیاستزده زندگی میکنند، جامعهای که در آن شعر و فرهنگ چندان دغدغه رسانهها نیست.
از همین «فرهیختگان» که به یک ارگان علمی متصل است تا سایر روزنامهها همه جایی برای شعر ندارند، در صفحه اول آنها هیچ حرفی از ادبیات کهن ایرانی دیده نمیشود. اما بارها و بارها دیدهایم که نام خوانندههای پاپ و شعرهایی که میخوانند در رسانهها جایگاه خوبی دارد. «دیگه دوستم نداری» و «آدمفروش» و «میمیرم و زنده میشم»، در رسانههای ما جا دارند اما بهسختی میشود شعری از سعدی و حافظ دید. اصلا همین رفتار رسانههاست که مردم و نسل جوان را از ادبیات غنی ایرانی دور و با ادبیات جدیمان بیگانه کرده است.
وقتی در جامعهای حرفهای بیربط و بیهوده متداول شود، سلیقه حاکم هم بدل میشود به همان ماجرایی که مولوی روایت کرده است، مردی که وارد بازار عطرفروشان شد و غش کرد، حالش خوب نمیشد تا اینکه برادرش آشغال بدبوی دباغی آورد و جلوی بینیاش گرفت... این همان بلایی است که بر سر سلیقه فرهنگی جامعه ما هم آمده و ما را به این اوضاع کشانده است. رباعیات خیام که نسبت به بسیاری از دیگر آثار ما هنوز رابطهاش با جامعه قطع نشده، در ایران چندان خوانده نمیشود اما در روسیه از خانهها تا مغازهها و میخانهها این کتاب حضور پررنگی دارد و مردم آن را میخوانند. یک جستوجوی ساده اینترنتی هم نشان میدهد جهان غرب از بدو آشنایی با خیام چه نگاهی به او داشته و هنوز هم دوستش دارد. اما ما هنوز برخوردی که شایسته او باشد، نداریم و آگاهیمان نسبت به این گنجینه بزرگ که در جهان غرب او را مروارید دریای شرق لقب دادهاند، بسیار کم است.
ما به مقوله فرهنگ نگاه درستی نداریم، خیام آثار علمی شاخصی هم دارد اما کمتر مورد شناخت قرار گرفتهاند و به آنها پرداخته شده، این عجیب نیست، همانطور که شکسپیر از ادیسون معروفتر است، 60 رباعی خیام هم او را به شخصیتی بدل کرده که در جهان موردتوجه است؛ چرا؟ چون خیامها و شکسپیرها چراغ دل مردم را روشن میکنند و ادیسونها چراغ خانههایشان را... اما حیف که در دنیای امروز که انسان از خود دور شده، حرص مصرفگرایی روحش را فلج کرده و رسانهها به سیاستزدگی بیشتر دامن میزنند، او از اصل وجودش دور شده است...