میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: علیاکبر ثقفی، متولد ۱۳۳۵ در تهران و فارغالتحصیل رشته ادبیات، از کسانی بهحساب میآید که به نسل فیلمسازان انقلاب شهرت پیدا کردند؛ یکی از آنها که با پیروزی انقلاب اسلامی زمینه فعالیت هنری و حرفهای برایشان فراهم شد و یک دوره درخشان را ساختند و در ادامه، سرنوشتهای متفاوتی پیدا کردند. این نسل در درون خودش به چند گروه و دسته تقسیم میشد که ثقفی جزء یکی از بهترینهایش بود؛ گروهی که حاتمیکیا و تبریزی و درویش و مجیدی هم در آن حضور داشتند. او که فعالیتش را در ابتدای دهه ۶۰ با ساخت مستندهای تلویزیونی درباره جنگ شروع کرده بود، حالا یکی از تهیهکنندگان شناختهشده سینمای ایران است و بعد از پسرش امیرحسین که یک فیلمساز هنری و اجتماعی است، اولین فیلم بلند داستانیاش را هم کارگردانی کرد. ثقفی از روزهای اول سینمای پس از انقلاب در آن حضور داشت. منشی صحنه اولین فیلم حاتمیکیا بود و تعدادی از اولین فیلمهای درویش را او تهیه کرد.
گفتوگو با علیاکبر ثقفی درباره تاریخچه سینمای پس از انقلاب از منظر مدیریت دولتی، درحقیقت گفتوگو با یکی از شاهدان عینی تمام این چهار دهه است که نسبت به بخشی از چالشبرانگیزترین موارد، موضع خاص خودش را دارد و بیطرف نیست. اینکه آیا حذف ستارههای سینمای قبل از انقلاب اشتباه بوده یا نه؟ اینکه آیا لااقل بعد از دهه شصت نمیشد این ممنوعیت را متوقف کرد؟ اینکه فاصله گرفتن سینمای ایران از بخش دولتی چه تاثیری بر آن داشته و صحبت از اینکه عملکرد مدیران سینمایی مختلف، چه کیفیتی داشت و چه نقدهایی به هرکدام وارد است، بخشهای اصلی این گفتوگو را تشکیل دادهاند که در ادامه میخوانید. ثقفی در دورهای وارد کار حرفهای شد که سینمای ایران میخواست پوستاندازی کند و به نیروهای جدید نیاز داشت. روی همین حساب، او و باقی همنسلانش توانستند وارد فضای کار شوند و بعضی از آنها درخششهای قابلتوجهی داشتند. یکی از بحثهایی که با علیاکبر ثقفی کردهایم درباره همین است که آیا بهواقع امروز هم بستر ورود به فعالیتهای حرفهای هنری، همانقدر فراهم است که برای امثال او بود یا نه و اگر نیست، چه چیزهایی مانع آن شدهاند.
پس از آنکه انقلاب شد، مدیران فرهنگی وقت، اکران فیلمهای خارجی را در ایران محدود یا تقریبا ممنوع کردند و بعد به یکسری هنرپیشههای قبل از انقلاب هم اجازه فعالیت ندادند و پلن جدیدی برای سینما مدنظر داشتند. به نظر میآید نتیجه آن رفتارها در خروجی سینمای دهه شصت بد نبود و سینمایی که قبلا ورشکست شده بود، رونقی پیدا کرد؛ اما باید درباره ادامهاش بیشتر بحث کنیم. شما از آن نسلی بودید که وقتی فضا برای قبلیها محدود شد وارد کار شدند یا ورودتان ربطی به این مسائل نداشت؟
من آن زمان ۲۲ سالم بود و ما با شروع انقلاب وارد کار شدیم. خود من سال ۵۹ وارد این حوزه شدم. قبلا بارقههایی داشتیم. مثلا کانون پرورش فکری میرفتم و به سینما علاقه داشتم. آن زمان خودآموز سینما بودم. از طریق دیدن فیلم و حضور در کانون پرورش فکری و مشق کردن با فیلمهای هشتمیلیمتری علاقه به سینما را پی میگرفتم که با شروع انقلاب بستر آن مهیا شد.
برای ما که بعد از این قضایا به دنیا آمدیم، سخت است درک کنیم چطور میشود ستارههای یک سینما را کنار بگذارید ولی فروش سینما بالا برود. سینمایی که ستارههایش بروند و کارگردانمحور شود، چرا باید فروش بیشتری هم پیدا کند؟
آن سینما جریانی بود که درونش استحالهای شد. انقلاب یعنی یک دگرگونی. یعنی آنکه مدیر بود، این طرف میز آمد و آن که نبود آن طرف میز رفت. به هر حال سینما قائم به بازیگر نیست. کارگردانان خوب آن زمان هم عده معدودی بودند و الباقی چنگی به دل نمیزدند. غیر از آدمها، فضا هم عوض شد و این خیلی مهم بود. با شروع جنگ، غیر از فیلمسازانی که در حوزه دفاعمقدس بودند، کسانی مثل ساموئل خاچیکیان که برای نسل گذشته بودند را هم میبینیم که فیلمی ساخت به نام عقابها و یکی از پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران در تمام ادوارش شد. یا فیلمی به نام برزخیها را ایرج قادری ساخت که در عرض ۹ روز اکران، فروش خیلی زیادی داشت. در نیمههای ۶۰ سینما دگرگون شد، پوست عوض کرد و نسل جوانی به میدان آمد و بنیاد فارابی یکسری از کارگردانان و افراد جدید را که استعداد داشتند، کشف کرد. ما جزء آن نسل بهحساب میآییم و همزمان با ورودمان به کار حرفهای، در آزمون و خطا هم بودیم.
یعنی بر اثر شرایط جدید، به سینمای ایران، تعدادی کارگردان و عوامل خلاق تزریق شد و برای همین کارش گرفت؟
بله ما عدهای بودیم که با هم کار را شروع کردیم و با هم جلو رفتیم. گروهی بودیم که من و حاتمیکیا و کمال تبریزی و سعید حاجمیری و احمدرضا درویش و مجید مجیدی در آن بودند. سکوی پرتاب همه اینهایی که گفتم اکثرا فیلمهای جنگی بود. آقای مجیدی هم فیلم کوتاه ساخته بودند و آن زمان که در حوزه هنری بود، در فیلمهای جنگی بازی میکرد. من یک فیلمی تهیه کرده بودم و فیلمنامهاش برای خودم بود؛ به نام «تا مرز دیدار». نسل ما که نسل جوانی بود و وارد سینما شد، شامل خیلیها میشد. مثلا از آن طرف جمال شورجه، شمقدری و رحیمپور بودند. اینها هم آمدند و البته گروههای دیگر.
امروز از سختگیریهای دهه شصت میگویند که سانسور بوده و برخی را نمیگذاشتند کار کنند ولی فروش سینماها و کیفیت فیلمها نسبت به دوره خودش خیلی خوب بوده و ما هنوز به آن رکوردها نرسیدهایم. این وضعیت چطور به وجود آمد؟
البته سینما قائم به فروش نیست. فیلمهای تارکوفسکی یا آنجلوپولوس شاهکار هستند ولی ممکن است فروش نکنند. چه آن زمان چه الان. فروش فقط یکی از فاکتورهاست. مثلا قبل از انقلاب فیلمی میساختند به نام کجکلاهخان. فروش هم میکرد. ولی اینها فیلم نیست.
غیر از فروش بالا، فیلمهای دهه شصت از لحاظ هنری و محتوایی هم کارهای قابلاعتنایی بودند.
بله. جامعه خوراک فرهنگی میخواست و هزینهای باید میدادیم تا آن خوراک را تهیه کنیم. به هرحال صنعت فیلمسازی گران است. آن زمان دولت حمایت میکرد و اکثر فیلمهای جنگی آن موقع را سازمانهایی مانند حوزه هنری و بنیاد فارابی حمایت میکردند. حتی افرادی مانند امیر نادری و کیارستمی که اینها از کانون پرورش فکری آمدند هم حمایت شدند و بهطور کل در دهه شصت اکثر فیلمها از بنیاد فارابی یا حوزه هنری یا تلویزیون و جاهای مختلف حمایت میشدند. جدا از این، فیلمسازها در آن دوره انگیزه داشتند. همین خود من انرژی و علاقهای که داشتم و بسترش مهیا شد، با آرمانهایی که داشتیم پیوند خورد. ما آن روزها دنبال دغدغه مالی و اینها نبودیم.
یکی از بحثهای مهم سینمای ایران از دهه شصت تا بهحال، باز و بسته بودن فضاست. چند وقت پیش بهروز وثوقی در اینستاگرامش پستی گذاشت که میرحسین موسوی و تاجزاده و خاتمی باعث ممنوعیت کار من شدند. طبق صحبتی که با همکاران دیگرتان داشتیم که از قبل انقلاب کار میکردند، میگفتند اینها، یعنی مسئولان آن دوره آمدند و به بهانه اینکه عدهای چماقدار میخواهند سینما را بهطور کامل از بین ببرند، گفتند شما ساکت باشید و با این بهانه اجازه نمیدادند افرادی مثل وثوقی و فردین کار کنند.
انقلاب یعنی زیر و زبر. یک چیزی میگیریم و یک چیزی از دست میدهیم. اینها را اگر در مسائل سیاسی بخواهند بهرهبرداری کنند، ارزشش از بین میرود.
یعنی بازیگران بهرهبرداری کنند یا مسئولان؟
بازیگران. ما الان امثال بهروز وثوقی را دیگر نداریم؟
به هرحال اگر حذفش نمیکردند افسانه نمیشد.
بهروز وثوقی الان هم اگر بود، میآمد و بازی میکرد اما او هم بالاخره میرود. ما حالا باید ببینیم برای نسل آینده چه داریم و چه بازیگری تربیت کردهایم؟ ما الان پرستویی را داریم، قدرش را بدانیم. بهروز وثوقی یک استثناست که این را درباره بازیگری میگویم و مسائل سیاسی را بحث نمیکنم؛ یعنی از لحاظ توانایی یک بازیگر استثناست چون در انواع فیلمها هر نقشی را میدادند به بهترین نحو بازی میکرد. باید بهروز وثوقی به وجود میآوردیم. نیاوردیم و غبطه میخوریم.
برخی بازیگرانی که برگشتهاند مانند قادری...
بله اگر قادری بعد از انقلاب بازی نمیکرد، میگفتند اسطورهای را از بین بردند. ولی او هرچه هم دارد، خاطرات کارهای قبلیاش است...
یا سعید راد که دارد کار میکند. اگر نمیگذاشتند...
ولی بازی کرد. نمونه بارزش، تازهترین کارش یعنی همین سریال دل است. اگر نمیگذاشتند کار کند، میگفت میدانید چه کار میکردم؟
آیا روی همین حساب نمیشود گفت آن برخوردها اشتباه بوده؟
این تشخیص برای دورهای بود که چنین ایجاب میکرد. زمانی ما میخواستیم سینما را ترمیم کنیم و استحاله کنیم. جملهای حضرت امام داشت که میگفت ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم. پس از آن عدهای سر کار آمدند و خط کشی شروع شد. حضرت امام به کلیت سینما میگفت که هر کجای دنیا سینما باشد، با سینما مخالف نیستیم. در خارج از ایران هم ده فرمان ساخته شد یا محمد رسولالله(ص). اما آن که مسئول بود، اشتباه برداشت و فکر کرد بازیگران را باید ممنوع کند.
اینکه ادعا میکردند اگر میگذاشتیم اینها بیایند، تعدادی میآمدند و پردهها را آتش میزدند، آیا واقعا به شکلی بود که جلوی آن را نشود گرفت؟
بله زمانی ممکن بود فضا متشنج شود. باید نگاهها نسبت به سینما ترمیم میشد. فرض کنید در یک کوچه مریضی دارید که میگوید سر و صدا نکنید و فوتبال بازی نکنید. میگویند موقعی که خواب نیست بازی کنید. باید مدارا و مدیریت میشد. کلیت سینما برای ما مهم بود. الان هم همین است.
ولی فیلم برزخیها در ۹ روزی که اکران شد، مردم با آن مشکلی نداشتند.
مردم را ما جهت میدهیم. مثلا مردم صف میکشند برای ساندویچی که به درد نمیخورد و برای سلامتی خوب نیست. غذای فاسد نباید به مردم بدهید.
آن جهتگیریها و تشخیصها درست بود؟
آزمون و خطا داریم. البته بخشی از آن اتفاقات هم براساس هیجان بود. کسی که باید تصمیم میگرفت، کارشناس هم نبود. شاید کسی از لحاظ شرعی، چیزی را تشخیص میداد ولی وقتی او میگفت کلاه بیاورید، آنها که مسئولش بودند، سر میآوردند.
دهه هفتاد چطور؟ آیا زمان آن نرسیده بود که چنین برخوردهایی جبران شوند؟
در دهه هفتاد به مرور هیجانها فروکش کرد و استعدادیابی کردیم و سرمایهگذاری شد. سالهای دهه هفتاد، بخشی از دورهای است که از سالهای ۶۳ تا ۷۵ بنیاد فارابی زیرساختهای خوبی چید. کارگردانان جوان آن دوره از نسل ما که الان هنوز کارهایشان را میبینید، مثلا حاتمیکیا، با حمایت بنیاد فارابی آمدند. یا کمال تبریزی یا درویش، کیانوش عیاری و دوستان دیگر. اینها حمایت شدند. خیلی کارگردانها بودند. بالای ۱۰۰ کارگردان حمایت شدند. همین خانم بنیاعتماد آمد؛ ولی از آن طرف استعدادهایی هم از قبل بودند مانند کیمیایی و بهرام بیضایی و ناصر تقوایی و موج نوییها حتی فرمانآرا از نسل قبل. اینطور نبود که بسته باشد. ولی درمورد بازیگرها، آن زمان هنوز هیجان زیادی بود و فکر میکردند اگر بازیگرهای قبل انقلاب برگردند، باز هم ادامه همان حرکتهاست. بخشهایی از عملکردشان اشتباه بود.
این را قبول دارم که من در سال ۱۴۰۰ به قضیه نگاه میکنم و راحت میگویم فلانی در دهه شصت اشتباه کرده ولی او در آن موقعیت با آن تجربه و چشمانداز نمیتوانسته متوجه بعضی اشتباهات شود. اگر خودشان به آن زمان برگردند ممکن است جور دیگری کارها را انجام دهند. اما دهه هفتاد به چه صورت بود؟ آیا وقتش نرسیده بود که جبران کنند؟
دهه هفتاد فضا آرامتر شد. اعتمادبهنفس نیروهای جدید بالا رفت. کارهای با ارزشی کردند و سینمای ایران در مجامع بینالمللی مطرح شد. الان اگر ببینید یک فیلم ایرانی در اسکار یا کن دیده میشود، برای نسل جوانی که میخواهد فیلم بسازد، انگیزه است. وقتی تلویزیون ما کشتی المپیک را نشان میدهد و حسن یزدانی قهرمان میشود، یک بچه 10ساله که پای تلویزیون نشسته برایش پارادایم درست میشود. مثل حالا که اگر فرهادی اسکار میگیرد، بقیه پیش خودشان میگویند پس اینطور نیست که دستیافتنی نباشد.
ولی سایه اینکه بازیگران قبل انقلاب اگر میآمدند و جلویشان را نمیگرفتیم، چه کارها که نمیکردند، همیشه روی سر هر استعداد جدیدی که بیاید، خواهد ماند.
خدا ملکمطیعی را رحمت کند. ایشان هم بازیگر خوبی بود. الان اگر آن بازیگران بودند، اکثرشان ۹۰ ساله بودند. بالاخره یک روز باید اینها را کنار بگذارند. وقتی گذشته را ارزیابی میکنیم، دقت کنیم که ماجرا یک اصلاح، از نوع زیر و زبر شدن بود. حتی نویسندگان هم همینطور بودند. آن زمان خوانندههایی مثل فرهاد و فریدون فروغی داشتیم. ایرج که آن زمان در فیلمها بود، دیگر نمیتوانست بخواند. ما نوستالژی داریم اما شما خودتان در آرشیو بگردید و این فیلمها را نگاه کنید؛ برخی حتی قابلیت دیدن ندارند. آن زمان موج نویی داشتیم و برخی فیلم ساختند مانند کیمیایی و مهرجویی. فیلمی مانند کندو هنوز فیلم روز است. یا مسعود کیمیایی آن زمان گوزنها و قیصر را ساخت. فیلم خاک الان هم میتواند دیده شود. یا امیر نادری فیلم سازدهنی و تنگنا را ساخت که آن زمان فیلمهای خوبی بودند. اما الان جهان عوض شده است و نمیشود ممل آمریکایی ساخت.
دارند میسازند...
این میشود کپی کردن. آن طرف آب هم یکی دهها سال پیش دکتر ژیواگو ساخته، الان که عین همان فیلم را نمیسازند.
کمکم به دهه 70 که میرسیم، به نظر مقداری فضا از لحاظ اقتصادی باز میشود و همین توجیه حضور هنرپیشههای دوره قبل را مطرح میکند...
از دهه 70 بهبعد بخش خصوصی راه میافتد. آرمانها کم و رقابت در پول ایجاد میشود. تا دهه 60 کمتر دنبال پول بودند. آن زمان هنرپیشه درجه یک ما در اواسط دهه 60 تا 70 آقای هاشمپور بود. بعد فیلم عروس ساخته میشود که صرفا برای گیشه بود و ستارههای جدیدی را معرفی کرد.
در دهه 70 سینما از کارگردانمحوری درآمد و کمکم بهسمت ستارهها رفت اما تقریبا به دهه 80 و 90 که میرسیم، انگار یک رکود بزرگ را میبینیم.
سینما درحال نازل شدن است. حتی برخی سوژهها را خجالت میکشیم روی پرده ببینیم. من با خانوادهام نمیتوانم ببینم. ضربالمثلی درباره این نوع فیلمها مصطلح شده بود و میگفتند شانهتخممرغی. این دیگر اصلا سینما نیست.
قهر یکسری مخاطبان جدی سینما هم بهمرور زمان از همین طریق ایجاد شد؟
مخاطب را فیلمساز و تهیهکننده و مسئول فرهنگی تربیت میکنند. اگر در محلهای چهار ورزشگاه و دو زمین فوتبال بسازید، از آن محله ورزشکار بیرون میآید. اگر مراکزی باشد که اعتیاد ایجاد کند، از آنجا معتاد بیرون میآید.
به بخش خصوصی و دولتی اشاره کردید. الان خیلی سنگ بخش خصوصی را به سینه میزنند ولی سینمای ما هم بدترین وضعیت را به لحاظ تعداد مخاطبان دارد. یعنی مرتبا برخی میگویند بهطورکل دولت باید دست و پایش را از سینما بیرون بکشد؛ درحالیکه فیلمی مانند بازمانده، اگر بخواهد در بخش خصوصی تهیه شود، امکانش نیست. همانطور که اسپیلبرگ میگفت چون ساختن فهرست شیندلر در بخش خصوصی بهصرفه و امکانپذیر نبوده، منابعش را از جای دیگر تامین کرده است. یا فیلمهای آقای کیارستمی با حساب کردن روی گیشه نمیتوانند ساخته شوند و اصلا در بخش خصوصی نمیتوانیم کیارستمی داشته باشیم.
دولت باید سوبسیدهایی بدهد. مثلا اگر ورزشگاه میسازند، برای ساختنش مستقیما از مردم پولی نمیگیرند. دولت میسازد، بعدا مسابقات فوتبال میگذارند و پول بلیت میگیرند تا درآمدزایی شود. الان زیرساختهای ما ضعیف است. همین مسئولان سینما، یک عدهای هستند که سینما نمیدانند. یک مسئول سینمایی امروز، در آینده اگر از دولت برود، میشود رایزن فرهنگی در فلان کشور. وقتی هم انتقاد کنید که وضع امروز نتیجه کار شماست، میگوید به من مربوط نیست و من آن زمان بودم نه حالا. هزار ایراد از وضع سینما هم میگیرد و همین ایراداتی را که میگیریم، از ما بیشتر میگیرد. میگوید زیرساختها و بودجه نبود و حمایت نبود.
شما میفرمایید دولت زیرساختهایی را که هیچوقت بخش خصوصی سراغ ساختشان نمیرود، بسازد؟
بله، بخش خصوصی ۹۰درصد دنبال پول است. دنبال بیزنس است. هیچوقت برای کودکان کار فیلم نمیسازد که آموزشوپرورش و بهزیستی ببینند و خوشحال شوند که بخش خصوصی دردمند است. اکثر فیلمهایی را که راجعبه کودکان ساخته شده، یا کانون پرورش فکری ساخته یا بنیاد فارابی و...
با این چرخه معیوب اقتصادی که هر روز ایراداتش را بیشتر نشان میدهد، بیم این نمیرود که سینمای ایران رفتهرفته کلا محو یا نابود شود؟
بالاترین سرمایه، انسان است. سینما هم فقط لاکچری نیست. سینمای ارزان و لوباجت Low-Budget (فیلمهای هنری ارزان و مستقل و بدون ستاره) هم هست که هیچوقت نمیمیرد.
احتیاجی هم به اکران آقای سرتیپی ندارد.
همینهایی که برای سالنهایشان آمدند فیلم درست کنند، ضربه زدند. برای گیشه، محتوا را حذف کردند. حتما باید فلان هنرپیشه زن و مرد حضور داشته باشند تا فیلم ساخته شود یا جدیاش بگیرند. حالا هنرمند مردی که چهره ندارد ولی استعداد دارد، باید چه کار کند؟ آقای ناجی که در برلین جایزه گرفت، سرشار از استعداد بود ولی هنرمند گیشه نبود. بازیگرانی مانند اینها را باید اداره میکردیم.
با این تعبیری که بهکار بردید، از کمکاری دولتیها و پرکاری بخش خصوصی گلایه دارید و آن را مسبب وضع موجود میدانید؟
مشکلات امروز سینما معلول چند علت است. الان که بهطور اساسی حمایت مسئولان در این چهار سال خیلی کم شده است. دو سال آخر هم کرونا را بهانه کردند و هیچ کاری نکردند. چند جشنواره فیلم برگزار کردند که به درد نمیخورد. خروجی را ببینید که چه فیلمهایی ساختهاند.
یک مساله دیگری که در مرور سینمای ایران طی چهل و اندی سال گذشته مطرح میشود، برخورد ما با نمایش فیلمهای خارجی است. مطابق روندی که از اول انقلاب تا الان داشتهایم، آنقدر فیلم خارجی اکران نشد که به نظر میرسد حالا اگر اکران هم شود، مانند فیلم همه پولهای جهان که کسی حاضر نشد برایش بلیت بخرد، موفق نخواهد بود.
برای اینکه فیلم خارجی سانسورشده را فرد در خانهاش مجانی میبیند. سینمای شما آنقدر باید جذاب باشد که کل فضای اکران را در چنین شرایطی سیراب کند. به نظر من رسالتی که سینمای ما دارد، جدا از عاشق بودن کارگردان، متوجه خود تماشاگر است. تماشاگر هم باید به این درک برسد که فیلم خوب را پیدا کند. اسم برخی فیلمها یعنی چه؟ سازندهاش همکار من است و نمیتوانم اسمش را بگویم.
اصلا روی کلی از فیلمهای ما اسم شهرهای آمریکا را گذاشتهاند، درحالیکه میفرمایید دیگر نمیشود یا نباید ممل آمریکایی ساخت. حالا به نظر شما اگر سطح سلیقه مخاطب پایین آمده، مشکل از کجاست؟
این همه منتقد داشتهایم اما نتوانستهاند تماشاگر تربیت کنند. تماشاگر را کتاب و فیلم تربیت میکند. این را باید به وجود بیاورید و وضعیتی که دچارش هستیم، معلول خیلی از علتهاست. در کل اینجا بحث زیرساختهاست که مطرح میشود و مسئولان دولت باید به سینماگر و فیلمساز بگویند اگر فیلمی ساختید و ۴ میلیارد خرج کردید، دو میلیارد از هزینهاش را ما تضمین میدهیم. این فیلم را بساز و اکران کن. ولی تا اتفاقی میافتد، هیچکسی زیر بار نمیرود. تابهحال بهعنوان منتقد و خبرنگار شنیدهاید که کسی از مسئولان ما بگوید در فلان موضوع مقصر هستم؟ دیدهاید یک مسئول عذرخواهی کند که اشتباه آمدهام و جای من اینجا نبوده است؟ از طرف دیگر خود ما هم مسئول هستیم. راجعبه سینما، من ۴۰ سال است در این کار هستم. حتی خانوادهام هم فیلم میسازند. ما باید مانند دوی امدادی باشیم. ما بهعنوان نسلی که از اول انقلاب تابهحال بوده، باید کاری میکردیم که تجربهها را به نسل جدید انتقال میدادیم. ما آمدیم از یکسری استودیوها و تجهیزات و دوربینها استفاده کردیم و رفتیم.
برای جمعبندی صحبتمان، ما از آن سینما به این سینما رسیدیم. طبیعتا ممکن است نخواهیم به عین وضعیت دهه 60 برگردیم؛ هرچند برتریهایی نسبت به امروز در یکسری موارد داشت. از این چهار دهه چطور میتوان درس گرفت؟
باید چشماندازمان روبهجلو باشد. میگویید نموداری در دهه 60 تا 70 داشتیم و اوجی گرفتیم و در برخی موارد پایین آمدیم. سیاست و اقتصاد، در سینما دخیل است. آن زمان دوره جنگ هم بود. اندیشه خود هنرمند هم هست. الان میزان جرم و بزه اگر زیاد باشد، مقداری سانسور و ممیزی باعث میشود که سینما دستبهعصا راه برود و اینها را نشان ندهد. باید فیلمهایی بسازیم که مردم بگویند این زندگی ماست و چقدر خوب فیلمساز آن را دیده است.
خود شما در کدام دوره با مدیران سینمایی راحتتر کار کردید؟
من بیشتر به آینده امیدوارم. در همه دورهها کار کردهام. برخی مسئولان، سینما را دوست داشتهاند. قاعدهای نبوده که با کسی راحتتر باشم و قائم به کسی نبودهام. ولی دوره دهه 60 و 70 بهتر بوده و استعدادهایی که از آن دوره آمدهاند، در همه این سالها کار کردهاند. مسئولانی که در دهه 60 و 70 بودهاند، عاشقتر بودند و مشرف به سینما. عدم ثبات یک مدیر سینمایی و تغییر در مدیریت، باعث لطمه خوردن سینما میشود. نمونهاش مسئولی که تا دو سال مدیریتش پابرجا شده و پایههای تصمیمگیریاش سفت میشود، تعویضش میکنند. بعد نیروی جدید، عملکرد قبلی را رد میکند. مثلا در دوره آقای بهشتی که 10 سال مدیر بودند، آزمون و خطاهای خود را کردند. مقداری بهدلیل همین بیثباتی در مدیریتها بود که سلیقههای شخصی توانست سینما را در این تلاطم بیندازد.
با اینکه رئیس سازمان سینمایی خودش کارگردان سینما باشد، موافقید؟
اگر اهل کار باشد، بله. کارگردان هم باشد، بهتر است. به شرطی که فقط رفیقهای خودش را پوشش ندهد. جناحی نباید برخورد کند.
الان دو تجربه داشتهایم. یکی آقای سیفالله داد بودند و یکی آقای شمقدری.
اول باید برایش سینما مهم باشد بعد سیاست. ولی همیشه برعکس بوده است. سیاست را اولویت دادهاند تا سینما. جناح کسی عوض میشود و فرد دیگری سینما را از نوع خود میبیند. ولی زمان آقای داد خیلی شکوفایی شد.
رضایت داشتید؟
خیر! نسبی است. آنجا هم ضعف داشته است در دوره 7۰-6۰ هم ضعف داشته. همه را که نمیتوان راضی کرد. اگر استعدادهایی را که بارور شدهاند، مدنظر قرار دهید، میبینید آن دوره خوب است. نباید منشی برخورد کرد، باید ارزشی برخورد کرد. حکم کلی نمیشود داد. به نسبت میگویم. مدیرش مهم نیست. در زمان فیلم مادر، مدیر سینمایی چه کسی بود؟ کسی نمیداند. اما میگویند مادر را علی حاتمی ساخت.
آقای حاتمی هم در دوره یک مدیر دیگر ممکن است منزوی شود و نتواند کار کند. این تاثیر مدیریت فرهنگی است.
بله، این درست است و شاید بهترین جمعبندی باشد.