سیامک خاجی، روزنامهنگار: فوتبال در هفته گذشته روزهای عجیب و پرحادثهای را سپری کرد و طرح پرحاشیه سوپرلیگ که میتوانست این ورزش را برای همیشه دستخوش تغییرات بزرگی کند نهایتا با عقبنشینی بسیاری از باشگاههای حاضر در آن برای مدتی به بایگانی سپرده شد. توطئه، کودتا، شورش یا هر نامی که رسانهها و هواداران به این حرکت باشگاههای بزرگ داده بودند فعلا با شکست مواجه شده است اما بعید است طراحان آن بهراحتی از خیر چنین طرحی بگذرند. چنین اتفاق بزرگی لزوم برخی تغییرات در دنیای فوتبال را گوشزد میکند. اتفاقاتی که باید خیلی زود بهعنوان طرحهای تازه در فوتبال اجرایی شود تا در آینده شاهد چنین حرکات و ایدههایی از سوی غولهای اروپایی نباشیم.
این روزها موضوع اصلاحات در فوتبال بهگونهای که سهم هواداران در آن به خوبی دیده شود به اصلیترین خواسته تبدیل شده است. 6 تیم بزرگ فوتبال انگلیس در بدترین زمان ممکن به این طرح پیوستند و از سوی دیگر صبر دولت درباره پولهای هنگفتی که به جیب آنها بهخصوص در شرایط نامساعد کنونی که دنیا با بحران کرونا روبهرو است، کمتر شده بود. حزب محافظهکار انگلیس در کنگره سال 2019 خود وعده داده بود که بیشتر از هواداران حمایت خواهد کرد و در این راه لوایحی را نیز آماده کرده بود اما پس از انتخابات این وعدهها به تاخیر افتاد. باشگاهها نیز با انگیزه افزایش درآمد به این پروژه شکستخورده پیوستند و بیم آن میرفت که نابرابری شدید مالی که در بین باشگاهها وجود دارد از این نیز بیشتر شود و به این ترتیب باشگاههای بزرگ باز هم اختلاف خود با تیمهای ضعیفتر را بیشتر کنند. در لیگ برتر و پس از انتشار خبر جدایی این 6 تیم، 14 تیم باقیمانده در جلسهای بهشدت با این اتفاق مخالفت کردند و به شکل علنی اختلاف خود با این تیمهای متمول را نمایان کردند.
بحران بعد از کرونا
در سال گذشته تلاش زیادی برای بهتر شدن اوضاع و کم کردن فاصله انجام شده اما پاندمی کرونا لطمه زیادی به فوتبال زد و اختلافات بین باشگاهها را بیش از پیش کرد. مشکلات مالی که دو تیم بری و ویگان گرفتار آن شدند و به ورشکستگی آنها منجر شد بار دیگر نیاز به تقسیم مناسب درآمدها بین باشگاهها را نمایان کرد. باشگاههای ثروتمند و حتی لیگ برتری به لطف دریافت حق پخش بالا و درآمدهای جانبی خود از این مسابقات تا حدی توانستند بحران مالی خود را مدیریت کنند اما در لیگ چمپیونشیپ اوضاع اصلا خوب پیش نمیرود و اگر چه تلاش زیادی شد تا تیمهای لیگ برتری با تشکیل یک صندوق حمایت مالی، آنها را زیر چتر حمایت خود قرار دهند اما عملا این اتفاق چندان موفق نبوده است.
این باشگاهها به جای کمک به بهتر شدن اوضاع دیگر تیمها به سراغ ایده سوپرلیگ اروپا رفتند و شاید اگر مخالفت تیمهای آلمانی و تهدیدات بوریس جانسون نبود به این زودی شاهد توقف این پروژه نبودیم. در این سالها فرصتهای زیادی برای ایجاد تغییرات در فوتبال و افزایش نقش هواداران بهعنوان یکی از اصلیترین پایههای بقای فوتبال فراهم بوده اما به ندرت گامی موثر در این مسیر برداشته شده است. درچنین شرایطی که خطر سوپرلیگ نشان داد که ممکن است در آینده فوتبال با چالشی بزرگ مواجه شود، نیاز به این تغییر و اصلاحات به خوبی احساس میشود و اگر هرچه زودتر تصمیمگیران در فوتبال به سراغ این تغییرات نروند ممکن است بار دیگر با بحرانهایی جدید روبهرو شویم و احتمالا در آن زمان دیگر زمان کافی برای پیاده کردن این ایدهها وجود ندارد.
توزیع عادلانه ثروت
حالا زمان آن فرا رسیده تا هواداران و طرفداران تیمها نقشی مهمتر در تصمیمگیریها ایفا کنند و پس از سالها توجه به نقش مسائل مالی در این ورزش باید به جنبههای دیگری نیز پرداخته شود و مسلما تنها با کمک پول نمیتوان فوتبال را به روزهای خوبش برگرداند.
یکی از این تغییرات باید توزیع عادلانه پول و درآمد بین باشگاهها باشد تا همه در شرایطی برابر به رقابت با هم بپردازند. یکی از مهمترین عواملی که باعث شد تا ایده سوپرلیگ شکل بگیرد این بود که باشگاههایی مانند رئال مادرید، لیورپول و چلسی تصور میکردند آنطور که باید از این درآمدها بهره نمیبرند و سیستم کنونی نیازهای آنها را برآورده نمیکند. به عقیده این باشگاهها، با توجه به حجم بالای هوادارانشان، آنها باید سهم بیشتری از پولهایی که در فوتبال حاصل میشود را تصاحب کنند. کووید-19 ضرر زیادی به آنها وارد کرد و باعث شد تا ولخرجیهای آنها کاهش یابد به همین دلیل مدیران این تیمها برای راضی نگه داشتن طرفداران خود و ادامه خریدهای پرسروصدا نیاز به منابع مالی تازه داشتند. بانک جیپی مورگان آمریکا بخش عمدهای از بودجه سوپرلیگ را تامین میکرد و وقتی باشگاهها فهمیدند که این بانک قرار است چه مبلغی به حسابشان واریز کند برای حضور در این لیگ بهشدت وسوسه شدند.
در چنین شرایطی وقتی یک ورزش در شرایطی نابرابر رشد میکند و میلیاردرها به تدریج بر آن مسلط شده و اختیار اوضاع را به دست میگیرند اختلاف طبقاتی شدیدی ایجاد میشود که درنهایت تنها به سود تیمهای بزرگ است و ضعیفترها زیربار فشارهای اقتصادی له میشوند. علت اصلی اعتراض هواداران به سوپرلیگ نیز همین موضوع بود و به خوبی میدانستند که سرانجام این ایده جز نابودی فوتبال چیز دیگری نیست. توزیع عادلانه پول یکی از اصلیترین مولفهها در ورزش رقابتی است. جالب اینکه در ورزشهایی که در ایالات متحده رایج است و مالکان باشگاههایی چون آرسنال، لیورپول و منچستریونایتد نیز به آنجا تعلق دارند این تقسیم درآمد به خوبی رعایت میشود تا اطمینان حاصل شود که رقابت عادلانه است و باشگاهها براساس توانایی و برنامهریزی بهتر میتوانند به کسب موفقیتهای بزرگتر امیدوار باشند، نه داشتن پول بیشتر.
در سال 1992 و با تاسیس لیگ برتر جزیره، یکی از مشکلاتی که ایجاد شد همین تقسیم ناعادلانه پول بود و باعث شد تا ثروت در باشگاههای بزرگ متمرکز شود. تقسیم درآمدهای حاصل از حق پخش به رتبه تیمها در جدول بستگی دارد و به این ترتیب تیمهای بزرگ و مدعی همیشه سهم بسیار بیشتری از آن را تصاحب میکنند که باعث میشود تا این فاصله طبقاتی هر فصل عمیقتر شود و به سختی میتوان امید داشت که روزی یکی از تیمهای خارج از 6 قدرت برتر لیگ بتواند کاری که لسترسیتی در سال 2015 را انجام داد و قهرمان مسابقات شد را تکرار کند.
واگذاری بخشی از سهام به هواداران
ایده سهام طلایی پیش از این در فوتبال آلمان اجرا شده و تیمهای انگلیسی و حتی سایر کشورها میتوانند از این طرح برای بهتر شدن اوضاع و افزایش نقش هواداران در تصمیمگیریهای مهم باشگاه استفاده کنند. در چنین مدلی کنترل باشگاه درمواقع حساس در دست اکثریت انجمنهای هواداری باشگاه است و حتی در باشگاههای ثروتمندی چون بایرن مونیخ و دورتموند این طرح به خوبی اجرایی شده است. قانون «1+50 درصد» باعث میشود اگر چه هواداران بخش اصلی سهام را در اختیار ندارند اما همان یک درصد باعث میشود تا در تصمیمات کلیدی رای آنها اهمیت زیادی داشته باشد و بتوانند نظر خود را بالاتر از مالکان باشگاه اعمال کنند. در چنین شرایطی آنها نمیتوانند به راحتی پروژهایی چون سوپرلیگ را اجرایی کرده و برای این کار به موافقت هواداران خود نیاز خواهند داشت.
در انگلیس اما در سالهای اخیر افزایش ارزش سهام باشگاهها سبب شد تا مالکان برای فروش آن به تاجران و سرمایهگذاران خارجی وسوسه شوند و چندین باشگاه به افرادی از روسیه، آمریکا، امارات و تایلند فروخته شدند. نتیجه این واگذاریهای بدون قانون اتفاقاتی است که در سالهای اخیر رخ داده و این مقررات زدایی اثرات سویی را در فوتبال این کشور به جای گذاشته است. معمولا هواداران باشگاهها توانایی خرید بخش عمدهای از سهام تیم مورد علاقه خود را ندارند و به همین دلیل ایده «سهام طلایی» مطرح شد تا در آن یک انجمن هواداری با قوانین و مقررات مشخص تشکیل شده و در کنار آن بخشی از سهام به آنها واگذار شود که بتوانند در بزنگاهها به داد تیم خود رسیده و مجبور نشوند برای رسیدن به حق خود و مخالفت با تصمیمات باشگاه هر روز تجمعات اعتراضی برگزار کنند. این سهام به آنها قدرت میدهد تا هرگونه تغییر اساسی و بنیادین در باشگاه تنها با موافقت این انجمن اجرایی شود و آنها هم با توجه به تعصبی که به باشگاه خود دارند تلاش میکنند تا بهترین و مفیدترین تصمیم را برای باشگاه بگیرند.
حضور نماینده هواداران در هیاتمدیره
هجوم تجار و سرمایهداران به فوتبال تنها با هدف کسب درآمد و پرکردن بیشتر جیبهایشان اتفاق افتاد و به ندرت این افراد به دلیل علاقه به باشگاه یا حتی خود فوتبال به سراغ سرمایهگذاری در این ورزش رفتهاند. در چنین شرایطی مسلما تنها پیشرفت اقتصادی میتواند هدف نهایی این افراد باشد و در چنین اوضاعی بعید است منافع ورزشی را به منافع مالی ترجیح بدهند. به همین دلیل حضور افراد مختلف با اهداف گوناگون در هیاتمدیره باشگاهها میتواند یکی از راهحلهای مناسب برای مطرح شدن ایدهها و نظرات مختلف در جلسات و نهایتا تصمیمگیریها باشد. این روش به تازگی توسط جولین نایت، رئیس محافظهکار کمیته فرهنگ، رسانه و ورزش پارلمان بریتانیا مطرح شده است. او و همکارانش مدتها درباره تاریخ 125 ساله فوتبال باشگاهی در این کشور و معضلاتی که باعث بروز مشکلات در فوتبال شده تحقیق کردند و درنهایت به این نتیجه رسیدند که حضور نماینده هواداران در هیاتمدیره باشگاهها میتواند ایدهای عملی و کارآمد برای رفع برخی موانع و مشکلات باشد.
باشگاهها باید به خوبی متوجه شده باشند که طرفدارانشان نقشی مهم در موفقیتها و پیشرفت تیم دارند. بهخصوص در جریان پروژه سوپرلیگ که بسیاری از این هواداران در فضای مجازی و حتی مقابل استادیومها مخالفت خود را با این پروژه به صورت علنی نشان دادند و شاید اگر پیش از این چنین روشی در مدیریت باشگاهها اعمال شده بود و قانونی در این زمینه به تصویب رسیده بود پیش از اجرایی شدن طرح سوپرلیگ در همان جلسات مدیران باشگاه مشخص میشد که مخالفتهای زیادی در این زمینه وجود دارد.
برای اجرای این ایده احتمالا برپایی یک انتخابات دموکراتیک میتواند راهحل خوبی باشد و البته به احتمال زیاد باشگاهها برای اجرای آن مقاومت خواهند کرد اما اگر به صورت قانون مورد تصویب قرار بگیرد نمیتوان از اجرای آن سر باز زد.
بررسی سوابق مدیران
پیش از این بارها درباره سپردن سکان هدایت باشگاهها به افراد صالح و بدون سوءسابقه صحبت شده است و در لیگ انگلیس نیز چندینبار این موضوع مورد بحث و بررسی قرار گرفت تا اینکه نهایتا در سال2004 قانونی در این زمینه تصویب شد. باشگاهها نیز ملزم شدند با تبعیت از این قانون آن را اجرایی کنند. در این قانون افرادی که دارای سابقه ورشکستگی یا محکومیت قضایی هستند نمیتوانند مالکیت یا ریاست باشگاهها را برعهده بگیرند و حتی عضویت آنها در هیاترئیسه باشگاهها نیز با محدودیتهایی روبهرو است. در شرایط کنونی بهنظر میرسد این قانون نیاز به بازبینی و تغییراتی دارد تا با گستردهتر شدن این دایره، از ورود افراد مشکلدار به فوتبال جلوگیری شود.
مسلما مالکان پیش از خرید سهامها تعهدنامههای زیادی را امضا میکنند تا کلیه قوانین و مقررات را بهدقت اجرا کنند، با این حال اتفاق اخیر و تلاش برای تشکیل سوپرلیگ و مسابقاتی جدا از تورنمنتهای رایج در فوتبال جهان باعث شد نیاز برای تغییر قوانین و اجرای محرومیتهای جدید برای مدیرانی که باشگاههای خود را با چنین بحرانی روبهرو و البته لیگهای داخلی را نیز با مشکلاتی مواجه میکنند، در نظر گرفته شود تا در آینده آنها بهسراغ چنین پروژههای پرهزینه و دردسرسازی نروند.
دیگر ایدهای که میتواند در این شرایط به فوتبال کمک کند تاسیس یک نهاد تصمیمگیری مستقل است تا در بسیاری از موارد بتواند بدون جانبداری از یک سمت ماجرا، تصمیمات بیطرفانهای اتخاذ کند. مسلما اتحادیه فوتبال و مدیران لیگها هم بیش از همه به فکر سود و مصالح خود هستند و در چنین اوضاعی شاید باشگاهها از اینکه نمیتوانند بهخوبی از منافع خود دفاع کرده و هواداران خود را راضی نگه دارند، ناراحت و ناراضی باشند. اجرای این ایده میتواند تا حد زیادی کمک کند نقش اتحایه فوتبال بهعنوان نهاد اصلی تصمیمگیرنده در فوتبال کمترشده و باشگاهها هم کمتر به تصمیمات آنها معترض باشند.
این نهاد مستقل میتواند هم به تقسیم مساوی ثروت و پول در لیگ کمک کند و هم در مواردی همچون قوانین مربوط به مقابله با نژادپرستی و سایر موضوعات اینچنینی تصمیمات بیطرفانهای را بگیرند. حتی علاوهبر این، آنها نهتنها در مواجهه باشگاهها با مدیران لیگ بیطرف هستند بلکه برای هواداران نیز میتوانند مثمرثمر باشند و با کمکردن قیمت بلیتها و همچنین پخش زنده تلویزیونی منافع این بخش از فوتبال را نیز تامین کنند. شاید یک دولت محافظهکار در این زمینه کمتر تمایلی به اجرای ایدهای اینچنینی داشته باشد. با این حال برخی افراد نزدیک به این حزب بهدنبال تغییرات گسترده در فوتبال این کشور هستند و بعید نیست در آیندهای نزدیک شاهد تصویب قوانین و مقررات جدید برای تغییر چهره فوتبال در این کشور و بهترشدن شرایط برای تمامی عوامل درگیر در این ورزش باشیم. فوتبال بخشی از میراث ملی این کشور است و مسلما تنها به ثروتمندان و طبقه مرفه جامعه تعلق ندارد که قوانین تنها برای تامین منافع آنها نوشته شود.