کد خبر: 53568

سجاد بلوکات:

بزرگراه خودخواهی از تهران تا آبادان

ماجرای استفاده مدیران شهرداری‌های علی‌آبادکتول و آبادان از واکسن‌های کرونایی که برای پاکبانان اختصاص داده شده بود بار دیگر بحث اخلاق‌مداری در جامعه را برای همه عیان کرد. بار دیگر نشان داد کهن‌الگوهای قدیم چگونه در پشت انسان خودمحور یکی‌یکی ذبح می‌شوند.

سجاد بلوکات، روزنامه‌نگار: منطق ماندن ناخدا در کشتی از قدیم‌الایام این بود که تا لحظه غرق‌شدن کامل کشتی، آخرین فردی که در کشتی به‌جز ناخدا مانده هم بداند هنوز فردی هست که در این توفان سکان کشتی را در دست گرفته تا آخرین مسافر کشتی نجات پیدا کند. ناخدا در آن کشتی همه‌چیز هست جز خدا؛ پس اگر ناخدا اول از دیگران سوار کشتی نجات بشود دیگران چگونه روند تخلیه کشتی را رعایت کنند؟ چگونه اول به پیران و کودکان اجازه دهند و یکی‌یکی مسیر نجات را طی کنند؟ آیا این مسیر با قانون کنترل می‌شود یا با ایثار؟ سرریز از خودگذشتگی رأس کشتی این اطمینان و قدرت ایثار را به دیگران می‌دهد تا ماجرا ختم به خیر شود یا اینکه در ازدحام خودخواهی افراد برای نجات، منطق شخص به جامعه غلبه کند و آشوب جای نظم را بگیرد. ماجرای استفاده مدیران شهرداری‌های علی‌آبادکتول و آبادان از واکسن‌های کرونایی که برای پاکبانان اختصاص داده شده بود بار دیگر بحث اخلاق‌مداری در جامعه را برای همه عیان کرد. بار دیگر نشان داد کهن‌الگوهای قدیم چگونه در پشت انسان خودمحور یکی‌یکی ذبح می‌شوند.

ماجرا بیشتر از آنکه یک تخلف سنگین اداری باشد یا اقتصادی، یک چگالی بسیار بالایی از بی‌اخلاقی و خودخواهی را نمادسازی کرد. نجات بزدلانه از خطر کرونا با سهمیه افرادی که در پایین‌ترین جایگاه آن سازمان قرار دارند، یک سیلی محکم به جامعه ایرانی بود.

جامعه‌ای که در اوضاع سخت اقتصادی زنجیره تامین مایحتاج خود را با ایثار و همدلی تا به اینجای کار جلو برده حالا شاهد یک جنس از افرادی است که برای نجات خود از هیچ بی‌اخلاقی‌ای مضایقه نمی‌کنند.
این اتفاق یک نماد اثرگذار روی تعادل اجتماعی ایرانی است. یک اثر منفی روی تعادلی که به‌سختی ایجاده شده و شدیدا شکننده نیز است. تعادلی که تلاش می‌کند با خیر عمومی، عدالت و مساوات البته از نوع غیرحاکمیتی و مردم‌ساز و همچنین نظم‌پذیری دینی و اخلاقی خود را از توفان تهاجمات اقتصادی ناشی از ناکارآمدی مدیران و تحریم حفظ کند و یک سپر اجتماعی ایجاد کند اما با این ویژه‌خواری‌های جزئی ولی از لحاظ چگالی سنگین بخشی از نظام تعادلی خود را از دست می‌دهد.

چرا واکسن زدن این مدیران اتفاق مهمی است؟ چون در خلأ این اتفاق نیفتاد. نمی‌شود گفت حالا یک واکسنی زده شد و اگر نمی‌زدیم باید دور می‌انداختیم. این مساله نشان واقعی و عینی از افزایش سطح خودخواهی بخشی از ایرانی‌هایی است که ازقضا مسئولیت نیز دارند. در دوران تلاطم‌های اقتصادی و سیاسی نه‌تنها جایی در تحکیم سپر دفاعی اجتماعی علیه مشکلات ندارند بلکه در بالادست ماجرا یک مخل‌کننده این تاکتیک مهم کشور نیز هستند، شبیه ناخدایی که با اولین کشتی نجات با حاضران خداحافظی کند و برود.

اما جدا از این اثر اجتماعی؛ این رفتار بخشی از فرهنگ غلط باب‌شده بین ما را نیز تقویت می‌کند. کلاه خودتو بچسب که باد نبره تقریبا از دور دوم دولت آقای روحانی به یک اپیدمی بین بخشی از مردم ما تبدیل شد. از خرید دلار و سکه تا صف میلیونی پراید، یک ماراتنی از نجات فردی را در ایران رقم زد ولی چاره کجاست؟

مکانیسم مهار خودخواهی در ایران نه از دریچه فرهنگ و رسانه بلکه از دریچه واقعی سبک حکمرانی مسئولان قابل انجام است. آنجاکه زیست زندگی مسئولان از لحاظ جغرافیایی شبیه مردم باشد و نبود امکانات را واضح ببینند از تامین سبد غذایی تا ترافیک تا هر آنچه دیواری است میان مردم و مسئولان آنگاه مهار خودکامگی اتفاق می‌افتد. برخلاف نظر افرادی که معتقدند شبیه مردم زندگی‌کردن مسئولان تنها نزدیک‌شدن به الگوی سوسیالیستی جامعه‌محور و درنتیجه توزیع فقر است اما در نظام ایران یک راه‌حل درست از واقع‌نگری سیاسی و اقتصادی است تا از تصمیمات گلخانه‌ای اجتناب شود.

این اتفاق افتاد؟ خیر. الگوی کلاسیک هالیوودی «تصمیم درستی که در زمین گلف گرفته شود، بهتر از تصمیم غلطی است که میان توده مردم گرفته شود.» به بخشی از الگوی حکمرانی دولت و بخشی از مدیران ساختارهای حاکمیتی تبدیل شد.

موجه ساختن رانت‌ها و ویژه‌خواری به‌حدی زیاد شد که حتی در مقام مواجهه با مردم هم این مساله، حل‌شده در روح و روان مسئولان شد به‌حدی که در مناظرات مهم تلویزیونی هم عددهای چند صدمیلیونی درباره پوشاک قاچاق دختر یکی از وزرا توسط آقای جهانگیری معاون اول دولت، چیزی عادی و غیرخارق‌العاده تصور شد. حالا شاید راحت‌تر بشود فهمید اپیدمی خودخواهی آبادانی-علی‌آبادکتولی چطوری کیلومترها مسافرت کرد و از تهران به شهرهای کوچک رسید. از کل به جزء رسید.

یک زنجیره به‌هم متصل‌شده از الگو و الگوپذیر؛ مثل یک معلم در یک مدرسه. دومینوی ترجیح شخص به جامعه آنجایی شدت می‌یاید و ریسک آن کم می‌شود که فرد ثانی متوجه می‌شود شبیه این اتفاق در جایگاهی بزرگ‌تر اتفاق افتاد و زمین به آسمان دوخته نشد. وقتی اتفاق می‌افتد که سیستم زیرزمینی فساد و رانت از پوسته قانون‌مداری بیرون می‌آید و مردم با آن مواجه می‌شوند اما اتفاقی نمی‌افتد و همه‌چیز مثل یک روز نیمه‌بارانی می‌گذرد، درصورتی که عموم جامعه توقع توفان علیه این دیو هفت‌سر ویژه‌خواری را دارند.

استفاده از امتیاز ویژه فرزند رئیس‌جمهور بودن برای عضویت در هیات‌علمی، حقوق‌های نجومی، املاک نجومی، ابربدهکاران بانکی بدون ضامن، ماجرای سهمگین تصمیمات غلط مثل دلار ۴۲۰۰تومانی جهانگیری، متهمان اقتصادی دارای نسبت درجه اول با بالاترین مقامات اجرایی کشور، تابعیت دوم برای مدیران و قسم‌خوردن زیر پرچم کشورهای متخاصم علیه ایران، پناهندگی سفیران و عدم بازگشت عده‌ای از آنان پس از پایان ماموریت، استفاده از رانت دلار دولتی برای واردات موز و لوازم خانگی تحت ظاهر واردات دارو، ماجرای دروغ‌گویی و سیلی‌زدن نماینده مجلس به سرباز راهور و عدم برخورد با او و هزاران مثال ریزودرشت دیگر مصادق‌های روشنی هستند که می‌شوند یک بخشنامه نامرئی در هر سازمان و ساختار تا افراد در حد خودشان بتوانند در نجات شخصی‌شان سعی و تلاش کنند.

اهمیت ضریب برخورد با جرم‌هایی که در فرهنگ‌سازی کشور می‌توانند اثر منفی بگذارند اینجا بیشتر از پیش مشخص می‌شود. وقتی در قمار بین انجام جرم و برنده شدن یا افشا و دستگیر شدن، مجریان قانون یا مسئولان جایگاه‌ها با هزینه-فایده کردن به این نتیجه برسند که باخت هم خیلی تلخ نیست، باید منتظر ادامه منطق نجات شخصی از کل به جزء باشیم. این مسیری است که از تهران به آبادان رسید.
 

مرتبط ها