محمدهادی راجی، دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی: تحریم بهعنوان یک واژه آشنا در ادبیات ایرانیان جای گرفته است. بعد از انقلاب اسلامی انواع و اقسام مختلفی از تحریم توسط غرب علیه جمهوری اسلامی ایران و جامعه ایرانی اعمال شد. در این بین تعامل ایران با غرب در فرازونشیب تاریخی خود، فصول مختلفی را پشت سر گذاشته است. در همه این فصول با انواع تفاوتهایی که داشتند یک نقطه اشتراک وجود داشت و آن هم بیفایده بودن مذاکره بدون پشتوانه قدرت و مذاکره برای مذاکره بود! برجام را میتوان آخرین مدل تعاملی ایران با غرب دانست. بیشتر تحلیلهایی که از جریانهای مختلف چه مخالف و چه موافق سیاستهای دولت به چشم میخورد تحلیلهایی در رابطه با قوتها و ضعفهای برجام بهمثابه یک قرارداد است. اما در فراسوی این تحلیلها و متن برجام نکات مهمتری وجود دارد که در هیاهوهای سیاسی کمتر کسی به آن پرداخته است.
پررنگ کردن نقش تحریم در توسعه و پیشرفت کشور توسط دولت روحانی در حدود 8 سال دوران تصدی دولت تدبیر و امید باعث شده است تا جامعه به موضوع تحریم، شرطی شده و تحریم بهعنوان یک مانع مهم در حل مشکلات کشور در ذهنیت جامعه ایرانی، انگارهسازی شود. باید اعتراف کرد که دولت روحانی هر چند در خیلی از سنجههای اجتماعی، اقتصادی و بینالمللی موفق نبوده اما در این زمینه موفقیتآمیز عمل کرده و جامعه ایرانی تا حد زیادی به مساله تحریم حساسیت ادراکی پیدا کرده است.
اغلب گفتوگوهایی که در رابطه با تحریم و مذاکره صورت میگیرد در رقابتهای سیاسی جناحهای مختلف ظهور و بروز پیدا میکند و حوزه سیاست بهعنوان بستر طرح این دیالوگهای عمومی رخنمایی میکند. حتی متاسفانه گفتوگوهای تخصصی نیز کمتر به حوزه کارایی اقتصادی برجام کشیده میشود و همان سطوح سیاسی آن هم در سطح بحثهای عمدتا غیرکارشناسی جریان پیدا میکند. بستری که در صحنه پرصدای جریانهای مختلف به غفلت از منافع ملی در طولانیمدت منجر میشود. در این مسیر پرفرازونشیب و محل بروز کنشهای سیاسی و تبلیغاتی مختلف، اتفاقهای دیگری هم درحال وقوع است که اهمیتی به مراتب مهمتر از منازعات سیاسی و برد و باختهای انتخاباتی دارد و آن هم موضوع وابسته کردن سرنوشت یک ملت به موضوع غیرراهبردی مذاکره است. درواقع در دنیای شبکهای مدرن که نظام قدرت بهشدت پراکنده و چندوجهی شده است، هنوز در ذهن برخی از حامیان مذاکره برای مذاکره، دنیای بینالملل در چند کشور غربی(بخوانید آمریکا!) خلاصه میشود و مهمترین عنصر توانمندی برای کنشگری هوشمندانه در صحنه دیپلماسی را توانایی صحبت کردن به زبان انگلیسی میدانند!
تاثیرات اجتماعی که وابستهسازی بیش از حد سرنوشت یک کشور به تحریم و مذاکره دارد موضوع مهمی محسوب میشود که متاسفانه چندان مورد توجه گروههای مختلف سیاسی قرار نگرفته و پردازش آن برعهده افرادی است که با دانش جامعهشناسی تحریم، روابط بینالملل در عصر پیچیدگی، آیندهپژوهی و روانشناسی سیاسی آشنایی داشته باشند. موضوعی که بهعنوان یک کلان مساله ملی مختص به هیچ جناحی نیست و نباید با آن به صورت یک مسالهواره سیاسی برخورد کرد. برای بررسی جامعهشناختی این فرآیند به چند نکته اشاره میشود که بایسته است مورد پردازش بیشتری قرار بگیرد و غفلت از آنها خطرات زیانباری برای مردم و کشور خواهد داشت.
عامل درونی و مانع بیرونی
هرچند جامعه ایرانی در برخی از امور نهادی مثل دین، خانواده و... از انباشت تاریخی خوبی برخوردار است اما متاسفانه در صحنه کنش سیاسی و اجتماعی در بسیاری از ابعاد این انباشت وجود ندارد و با جامعهای کوتاهمدت مواجه هستیم که راهبردهای آن نیز از اتقان خاصی برخوردار نیست. این کوتاهمدت بودن مجال خوبی را برای برخی بازیگران سیاسی(از جناحهای مختلف فکری) فراهم آورده تا با نشاندن صنعت تبلیغ به جای خردورزی و اقدام واقعی به جذب آرای انتخاباتی و کسب کرسیهای قدرت نیل پیدا کنند و سرنوشت ملی یک کشور را درگیر بازیهای پوچ سیاسی کنند. نگاهی به سیر رفتارهای سیاسی در انتخاباتهای مختلف و کنش سیاسی برخی مسئولان به خوبی بیانگر این موضوع است. جامعه کوتاهمدت، معیارگریز و شوآفدوست میشود! در جامعه کوتاهمدت و در مناظرات انتخاباتی، نامزدی موفق میشود که پیش و بیش از آنکه به تبیین برنامههای خود بپردازد به انکار و سرکوب رقبایش مشغول باشد و اینگونه میشود که نخبگان آن جامعه که میلی به بازیهای نمایشی ندارند، گوشهگیر و حاشیهنشین میشوند.
نکته نخست در این زمینه آن است که تحریم، گذشته از آن که یک فرصت است یا یک تهدید و درنهایت چند درصد میتواند در مسیر یک کشور موثر باشد، عطف توجه به این موضوع است که تحریم در حداکثر اهمیت خود بهعنوان یک مانع بیرونی برای توسعه کشور قابل شناسایی و بررسی است. یعنی اگر مسئولان و مردم یک کشور درحال حرکت راهبردی برای رشد و توسعه کشور باشند ممکن است در ابعادی با مانعی به اسم تحریم مواجه شوند. یعنی درواقع تحریم حتی اگر به هیچوجهی قابل دور زدن نباشد(که هست!) بهعنوان یک مانع برای جامعهای محسوب میشود که درحال حرکت است! این در حالی است که بررسیهای جامعهشناختی و میدانی بیانگر وجود مشکلات و موانعی هستند که در داخل کشور مانع از حرکت میشود و طبیعی است وقتی عزمی برای حرکت نیست دیگر وجود یا فقدان مانع خارجی به اسم تحریم اهمیت ندارد که اگر عزم حرکت بود مشکل تحریم نیز به هر نحو قابل جبران و حداقل قابل التیام بود.
اهمیتی که نگاه بزرگان انقلاب در رابطه با درونیسازی قدرت دارد درواقع در این سیر منطقی قابل شناخت و تبیین است. وقتی عزم حرکت در داخل شروع شد و موانع ذهنی برداشته شد درواقع مقتضی موجود میشود و این مقتضی که در درون قدرت ملی نمودار میشود در برخورد با مانع بیرونی قطعا به راه چارهای خواهد رسید و موانع را مفقود خواهد کرد! اما چه باید گفت هنگامی که بدون داشتن عزم حرکت، صحبت از برداشتن مانع درجه چندم میشود! اگر مشکلات و موانع داخلی در ابعاد مختلف اصلاح نشود و عزمی برای پیشرفت نباشد، مذاکره نیز قطعا به نتیجه نخواهد رسید و حتی اگر به نتیجه هم برسد لزوما به سود مردم نخواهد بود.
میدان مسابقه اتومبیلرانی پر از سنگریزه را فرض کنید(صحنه بینالملل) که خودروهای مختلف (کشورها) درحال مسابقه و رقابت هستند. در این بین خودروی یکی از کشورها عیب پیدا کرده و روشن نمیشود اما خیلی از متولیان این خودرو، به جای وارسی دقیق خودرو و اصلاح واقعی مشکلات آن درحال مذاکره با عوامل صحنه و رقیبان خود(5+1) برای برداشتن سنگریزهها(تحریم) از سر راه خودرو و جارو کردن پیست هستند! رقبا هم دائما برای برداشتن سنگریزهها بخشی از قطعات خودروی مذکور را ثمن نقد مذاکره قرار میدهند و قول نسیه به تمیز کردن پیست را میفروشند، این فرآیند ادامه پیدا میکند و ادامه پیدا میکند و ادامه پیدا میکند! خودروی مسابقه هر روز درحال ضعیفتر شدن است، رقبای دیگر دارند به سرعت حرکت میکنند و به مقصد نزدیکتر میشوند. چه خواهد شد؟! حتی اگر تمام سنگریزههای مسیر هم برداشته شود دیگر خودروی سالمی برای حرکت وجود ندارد. این تمثیل بلایی است که غرب با ابزار(بخوانید اسلحه) مذاکره، علیه جمهوری اسلامی ایران درمیآورد.
کوتاهمدت بودن جامعه ایرانی و مواجهه سادهانگارانه با پیچیدگی جریان بینالملل و غفلت از الگوهای توسعه و پیشرفت خردورزانه باعث میشود که مذاکره حتی از یکی از ابزارهای مانعزدایی و پیشرفت هم، کم اهمیتتر شود و به شعاری تبدیل خواهد شد که هیچگاه همان سنگریزههای مسیر را نیز بر نخواهد داشت و اتفاقا ممکن است هر بار کشور نیز ضعیفتر شود چراکه راه چاره فقدان عزم برای حرکت و پیشرفت(یک مفهوم داخلی)، مرتبا با برداشتن مانع بیرونی گره میخورد و تقریبا هیچ! دستاورد مهمی برای کشور نخواهد داشت به جز چند موضوع همچون امتیاز بیشتر دادن، شرطی کردن یک ملت، دستاویز انتخاباتی قرار دادن آن برای جمعآوری رای! معطل کردن یک جامعه پراستعداد به انگشت اشاره چند دولت! اسم این فرآیند را چه میتوان گذاشت؟!
به نظر میآید در قدم اول و پیش از آنکه با دشمن مذاکره کنیم نیاز به یک گفتوگوی ملی داریم. باید خودمان با خودمان مذاکره کنیم و شروع کنیم به روشن کردن ماشین درونی کشور. اصلاح فرهنگ عمومی، دانشمحوری و دوری از رفتارهای کوتاهمدت سیاسی، نخبهگزینی و انسجام ملی و طراحی مولفههای انباشت و اصلاح جامعه کوتاهمدت بخشی از مسائلی است که در این گفتوگوی ملی میتوان به آن اندیشید. در پس طراحی این گفتوگو میتوان به تغییر هویتیابیهای حزبی در کشور بدون حزب و نیل به سوی واقعگرایی نوین امید داشت. تجربه نشان داده است اگر نامزد ریاستجمهوری فقط روی موضوع موانع خارجی ازجمله تحریم و فرآیند مذاکره بهعنوان راهبرد اساسی پیشرفت کشور تاکید کند وضعیت کشور و مردم را بد و بدتر خواهد کرد حتی اگر در پیادهرو دیوار نکشد، گشت ارشاد را تعطیل کند یا کنسرتها را به مقدار زیادی عریضتر کند.
جهان تحریم و اثرات تاریخی
در روانشناسی سیاسی نظریات مختلفی برای تبیین کنشهای ذهنی و عینی افراد طرح و بحث شده است. نظریاتی از قبیل شرطیسازی، همگرایی جمعی، شناخت ذهن و طرحوارههای ذهنی و... . تاکید بیش از حد بر مذاکره بهعنوان تنها راه پیشرفت کشور علاوهبر آنکه موضوعی نادرست و سادهانگارانه است باعث شرطیسازی هر چه بیشتر جامعه به موضوع تحریم و غفلت از گزینههای واقعی و مهم و اصولی پیشرفت میشود. این مهم باعث میشود طرحواره تحریم در ذهنیت اجتماع رسوخ تاریخی پیدا کند. درواقع منظور از طرحواره تحریم آن است که به علت تنبلی ملی و نگاه کوتاهمدت به عرصه بینالملل، سعی کنیم علت مسائل و مشکلات کشور را در سطحیترین و آسانترین وجه ممکن یا همان موضوع تحریم تعبیر و تفسیر کنیم، روندی که باعث انباشت مشکلات و بدتر شدن وضعیت و غفلت از ریشه واقعی مشکلات میشود. دنیای مدرن دنیای پیچیدگی است. این پیچیدگی در صحنه بینالملل بهشدت راه کنشگری بینالمللی را لایهای کرده است. در سیستمهای پیچیده تصمیمگیری به این موضوع پرداخته میشود که کشورها نیازمند سیستمی یادگیرنده هستند که با تکیه بر توان داخلی و درونسیستمی بتواند در برابر مشکلات بیرونی محیط بایستد و با متنوعسازی منابع خود و استفاده بهینه از هرکدام، نقش خود را به بهترین نحو بازی کند. نکته اساسی اینجاست که تا وقتی عزمی برای حرکت ملی ایجاد نشود، دشمن نیز مذاکره را بهعنوان ابزار شرطیسازی ما حفظ خواهد کرد و قرار نیست چیزی از پس این ابزار شرطیسازی به نفع ما بیرون بیاید!
زمان- زیست فناوری
جهان کنونی جهان فناوریهای پیشرفته است. در این مسیر؛ دانش بهمثابه مولد قدرت سیاسی و اقتصادی و عامل رفاه، رخنمایی میکند و بدیهی است که کشورهای مختلف، دانش خود را به آسانی در اختیار سایر کشورها قرار نخواهند داد زیرا که چرخه رقابت مبتنیبر مزیت انحصاری شکل گرفته است. بررسی تحریمهای جاری بین کشورها و شرکتهای مختلف به خوبی این موضوع را روایت میکند. جهان معاصر جهان دانش انحصاری است و شاید بهتر بگوییم جهان آینده جهان پیچیده تحریم است! در این جهان اگر منشأ قدرت و فناوری بومی نداشته باشی در بازار معامله فناوری و میز مذاکره سیاسی نیز جایی نخواهی داشت! اگر به لطف برخی دلسوزان و دانشمندان این مملکت، دانش هستهای در کشور رشد پیدا نمیکرد، کشورهای غربی حتی به پای میز مذاکره نیز نمیآمدند. باید سیستمهای ملی را برای نقش بازی کردن در این فرآیند پیچیده به صورت واقعی آماده کرد. موضوعی که درواقع بهبود شرایط زندگی مردم را هدف اصلی خود قرار داده است.
درواقع گفتمان اصلی مقاومت که عبارت است از «صبرهوشمندانه و کار جهادی در بازه زمانی فشارموقت دشمن برای رسیدن به رفع تهدید دائمی و کنشگری فعالانه» بهعنوان تنها راهبرد رسیدن به رفاه و قدرت در این جهان پیچیده قابل توجه است. راهبردهای دیگر گرچه در ظاهر جذاب به نظر میرسند اما دردی از ملت دوا نخواهند کرد. فناوری در این مسیر نهتنها بهعنوان منبع مهم قدرت سیاسی و اقتصادی کشور رخنمایی میکند بلکه میتواند از هویت فرهنگی ایرانی نیز پاسداری کند. مذاکره زمانی به کمک توسعه یک کشور میآید که مولفههای داخلی قدرت موردتوجه قرار گیرد و موانع داخلی آن برطرف شده و عزم ملی برای حرکت بهوجود بیاید. درغیر این صورت مذاکره میتواند به ابزاری برای شرطیسازی یک ملت، تثبیت تهدید و عقبراندن آن تبدیل شود. سوخت مذاکره در داخل تولید میشود و اگر فردی بدون توجه به تقویت ساختارهای داخلی و مزیتهای درونی صرفا از مذاکره صحبت کرد راه به جایی نخواهد برد و وضعیت را بدتر خواهد کرد. پرسش اساسی که در این میان مطرح است این است که ما بهعنوان مردم عادی چه کنیم؟ یکی از اقدامات اولیه و ابتدایی که میتوانیم انجام دهیم این است که بدون توجه به شعارها و سویههای سیاسی نامزدهای مختلف در صحنه انتخابات به تقبیح رفتار نامزدها در تخریب سایر نامزدها بپردازیم و اولویت اساسی خود را در طلب تبیین برنامههای هر نامزد به صورت ایجابی پیگیری کنیم. تجربه نشان داده است که برخی از نامزدها برای فرار از پاسخگویی نسبت به برنامههای خود برای حل واقعی و ریشهای مشکلات کشور به ارائه سخنان حاشیهای، جنجالی و سطحی میپردازند. ما مردم عادی باید بتوانیم این نوع از رفتارها را تشخیص و تقبیح کنیم.