کد خبر: 53315

سیدمهدی طالبی:

نقشه تهران برای «تل‌آویو»

تحولات ایجادشده در حول مساله رژیم صهیونیستی مانند موشک‌باران‌های گسترده عربستان‌سعودی توسط یمن و تشدید تنش‌های لفظی از سوی یمنی‌ها علیه رژیم صهیونیستی و نصب پاتریوت در جنوب این رژیم برای مقابله با حملات موشکی یمن درکنار هدف‌گیری کشتی‌های تجاری صهیونیست‌ها پس از 2 سال صبر درمقابل تنش‌افزایی‌های صهیونیست‌ها حاکی از تحولی جدی در رابطه با برخورد محور مقاومت با صهیونیست‌هاست.

سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار: رژیم صهیونیستی به‌عنوان یکی از پایه‌های اصلی نفوذ غرب در منطقه به‌خاطر شرایط جدید منطقه‌ای بیشتر از گذشته در معرض اقدامات نجات‌بخش غرب قرار گرفته است. گرچه تضعیف کشورهای غرب آسیا طرح معمول آمریکایی‌ها در منطقه است اما تحولات مرتبط با رژیم صهیونیستی نقش بزرگی در تسریع و تشدید این اقدامات داشته است.
در سال 2018 عملیات ویژه نفوذ یک تیم از ارتش رژیم صهیونیستی به داخل غزه شکست خورد و یک تن از اعضای این تیم کشته شد. در سایه ناتوانی تل‌آویو از پاسخ نظامی به این شکست، دولت ائتلافی وقت فروپاشید که تبعات آن در سال 2021 با وجود برگزاری 4 انتخابات زودهنگام پی‌درپی همچنان دامنگیر صهیونیست‌هاست. بی‌ثباتی سیاسی رخ داده در رژیم صهیونیستی مساله ساده‌ای نیست و این موضوع خود را در بحرانی چندساله نشان داده است. عوامل مختلفی همچون قدرت نظامی محور مقاومت و محاصره رژیم صهیونیستی در جبهه بیرونی و داخلی، جامعه چندپاره در داخل این رژیم، کاهش اعتماد به مسئولان دولتی و... در بی‌ثباتی موجود نقش دارند.
همین ریشه‌های عمیق بحران در رژیم صهیونیستی بود که با رخ نمایی‌اش باعث شد آمریکایی‌ها برای جلوگیری از برهم خوردن توازن قوا، اقدام به تشدید مخاصمات و تحریم‌ها در منطقه کنند. فقط چندماه بعد از ورود رژیم صهیونیستی به بی‌ثباتی سیاسی از اکتبر 2019 (مهر 1397) لبنان و عراق شاهد اعتراضات مردمی، متزلزل شدن نهادهای حکومتی و سقوط دولت شدند. گرچه این تحولات دلایل دیگری نیز داشتند اما  با توجه به برخی شواهد می‌توان یکی از دلایل اصلی را مشخص شدن بی‌ثباتی مزمن سیاسی در رژیم صهیونیستی و لزوم تنظیم مجدد توازن قوا در منطقه از سوی آمریکا دانست. برخی می‌گویند دلیل اصلی تحولات عراق توافق این کشور با چین بوده است اما تحولات هم‌زمانی که لبنان و حتی سوریه را به‌شکل تقریبا مشابه هدف قرار داد، دلیل‌شان چه بود؟
هم‌زمان با آغاز اعتراضات در عراق و لبنان، سوریه هم دچار فشارهای سنگین اقتصادی شد تا مانند عراق و لبنان شاهد اعتراضات شود. در این دوره براساس خبرهای منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی حتی دربرخی مناطق سوریه مثل درعا و برخی نقاط دمشق نسبت به اوضاع سخت معیشتی اعتراضاتی صورت گرفت که هدف از آن تشدید تنش‌های موجود در این کشور بود.
 اقدامات هماهنگ، مشابه و تقریبا یکسان در کشورهای عضو محور مقاومت قطعا از دلیلی یگانه متاثر بودند. آمریکا نمی‌توانست هنگامی که جبهه داخلی صهیونیست‌ها آشفته است، جبهه داخلی کشوری مانند لبنان را باثبات به‌حال خود رها کند. این مساله می‌توانست موقعیت نیروهای مقاومت لبنان را دربرابر رژیم صهیونیستی تقویت کند. به همین دلیل اعتراضات لبنان آغاز شد و برخلاف واقعیت‌های میدانی تلاش شد این‌گونه وانمود شود که معترضان علیه مقاومت لبنان قیام کرده‌اند. در سطح رسانه‌ای نیز تلاش‌های بسیاری برای تخریب وجهه گروه‌های مقاومت ملی و اسلامی در لبنان و عراق صورت گرفت. آتش پرحجم رسانه‌ای درکنار اردوکشی‌های خیابانی به‌زعم واشنگتن می‌توانست مانع از برهم خوردن توازن قوا در منطقه علیه رژیم صهیونیستی شود.
در مساله ایران با وجود نقشه بلندمدت برای تضعیف تهران و حتی خروج آمریکا از برجام، واشنگتن اقداماتی را برای تضعیف ایران آغاز کرد که تا حد زیادی ارتباطات تهران با محور مقاومت را هدف قرار می‌داد و اوج آن در ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس نمایان شد.
حضور آمریکا در منطقه غرب آسیا گرچه بدون بهره‌گیری از توانایی‌های رژیم صهیونیستی بوده است و آمریکا مستقل از صهیونیست‌ها نیز درحال‌حاضر توانایی حضور در منطقه را دارد، اما هیچ‌حضوری مانند در دست داشتن یک کشور یا موجودیتی شبیه به آن نمی‌تواند اثرگذار باشد. به‌عنوان مثال آمریکا به‌عنوان کشور قدرتمندی که در آمریکای شمالی واقع شده، اگر در غرب آسیا شکست بخورد مجبور است آن را ترک کند، اما اگر 2 کشور در این منطقه با یکدیگر درگیر شوند، حتی درصورت شکست یکی از طرف‌ها، همچنان موجودیت کشور شکست‌خورده دستخوش تغییر نخواهد شد. به‌عنوان نمونه عراق در جنگ با ایران، جنگ اول و دوم خلیج فارس، اشغال و ناآرامی‌ها دچار صدمات گسترده‌ای شده و از جدایی‌طلبی برخی کردها و اهل تسنن در قالب القاعده و داعش رنج برده است، اما همچنان با ظرفیت‌هایی فراوان در منطقه حاضر است. آمریکا اما برخلاف این کشور به‌عنوان قدرتی پیروز در جنگ عراق در وضعیتی آسیب‌پذیر در این کشور و به‌طورکلی منطقه حضور دارد و یکبار در سال 2011 از عراق اخراج شده و در پیامدهای ترور جاده فرودگاه بغداد نیز مجبور شده با ترک حداقل 9 پایگاه خود در این کشور حضورش را محدود به 2 پایگاه بزرگ عین‌الاسد و الهریر کند. مقایسه عراق درگیر بحران و شکست‌خورده و آمریکای ابرقدرت و پیروز از جهت حضور در منطقه می‌تواند روشنگر بخشی از مساله باشد. به همین علت است که نمی‌توان گفت اگر آمریکایی‌ها بدون کمک رژیم صهیونیستی موفق به اشغال افغانستان و عراق شده‌اند پس نیازی به صهیونیست‌ها ندارند و نابودی رژیم صهیونیستی هم برای آنها آنقدرها مهم نیست، زیرا هیچ حضور نظامی‌ای به‌اندازه حضور در قالبی شبیه به یک کشور موثر نیست.
اساس بعضی اقدامات کلان نظامی آمریکا در منطقه مانند اشغال عراق در برخی شاخه‌های کلان خود در راستای تقویت رژیم صهیونیستی بوده‌ است. آمریکا به همین دلیل بلافاصله پس از اشغال عراق با وجود نیاز به نیروی نظامی بومی، ارتش این کشور را منحل کرد. پس از آن هم مانع از تشکیل نیروی نظامی موثر در عراق شد تا جایی که لشکرهای ایجادشده در ارتش عراق توسط آمریکایی‌ها آنقدر از استانداردهای نظامی دور بودند که 80 تا 90 هزار نیروی نظامی عراق مستقر در استان نینوا در مدت کوتاهی پس از هجوم داعش در سال 2014 دچار فروپاشی ناگهانی شدند.
آمریکا می‌داند برای حضور بلندمدت در منطقه نیازمند سرپلی مطمئن در آن است؛ سرپلی که مانند یک کشور در منطقه مستقر شده و دارای جمعیت، دولت، ارتش و زیرساخت‌های اقتصادی باشد. موجودیتی که از نگاه آمریکایی‌ها حتی درصورت شکست واشنگتن یا عقب‌نشینی این کشور از غرب آسیا باید همچنان در این منطقه حضور داشته باشد. با وجود این دیدگاه اما رژیم صهیونیستی به‌دلیل تناقضات درونی و مواجهه با بحران فعلا باری بر دوش آمریکا شده است و کاخ سفید می‌کوشد با دست زدن به اقدامات متهورانه‌ای که می‌تواند هزینه‌های زیادی برای آمریکا داشته باشد همچنان حیات این رژیم را حفظ کند.

در سایه بحران‌های فعلی و در حال تشدید رژیم صهیونیستی، سیاست‌های آمریکا درقبال هرگونه پرونده مرتبط با منطقه متاثر از وضعیت بغرنج تل‌آویو است. به‌عنوان مثال در شرایطی که صهیونیست‌ها دچار بی‌ثباتی و مشکل هستند واشنگتن نمی‌تواند به‌راحتی دست به برداشتن تحریم‌های ایران بزند، زیرا این اقدام خود تشدید‌کننده تغییر در موازنه قوای منطقه‌ای علیه رژیم صهیونیستی است، حتی اگر ایران به‌زعم کشورهای اروپایی به ساخت سلاح هسته‌ای نزدیک‌تر شده باشد و این مساله برخلاف منافع آمریکا باشد. اما مساله عالی‌تر برای واشنگتن تلاش برای عدم تغییر شدید توازن علیه رژیم صهیونیستی خواهد بود و به‌سختی بتوان کاخ سفید را به برداشتن تحریم‌های ایران راضی کرد. درحوزه لبنان، آمریکایی‌ها ابتدا با اعتراضات سال 2019 و سپس با انفجار بندر بیروت در سال 2020 دولت این کشور را ساقط کردند و در این مدت اجازه تشکیل مجدد آن را ندادند. می‌توان پیش‌بینی کرد درصورت ادامه بی‌ثباتی سیاسی در رژیم صهیونیستی واشنگتن همچنان به تلاش‌هایش برای ادامه بی‌دولتی در لبنان ادامه خواهد داد.  فشارهای محور مقاومت به آمریکا در منطقه مانند ساقط کردن پهپاد آمریکایی توسط ایران یا موشک‌باران پایگاه‌های آمریکایی در عراق و حملات پهپادی یمن به عربستان‌سعودی گرچه آمریکا و متحدانش را تحت فشار شدید قرار داده و آن را تا حدی به تغییر محاسبات وادار کرده است اما برآیندها نشان می‌دهد آمریکا از اساس حضورش در غرب عراق را برای حفاظت از رژیم صهیونیستی با وجود حملات موشکی و فشارهای سیاسی همچنان حفظ کرده و موضوع اصلی رژیم صهیونیستی است. محور مقاومت باید با درک این مساله بداند برای اثرگذاری بیشتر فشارهایش در جنگ نامتقارن برای فشار به آمریکا جهت لغو تحریم و فشار اقتصادی به ایران، سوریه و لبنان باید فشارها به رژیم صهیونیستی را مستقیما افزایش دهد. فشارهای منحصر به آمریکا برای مجبور کردن واشنگتن به تغییر محاسبات کافی نیستند، زیرا کاخ سفید با آگاهی حدودی از تبعات اقداماتش برای مواجهه با محور مقاومت وارد تنش‌ها شده تا فشار را از رژیم صهیونیستی کم کند. راه مناسب نشانه گرفتن طرح‌های جنگ نامتقارن محور مقاومت مستقیما به‌سمت رژیم صهیونیستی است. ایران به هر میزان بر تولیدات مواد هسته‌ای خود بیفزاید، هر مقدار اروپایی‌ها به همین دلیل فشار به آمریکا را افزایش دهند و به هر میزان محور مقاومت فشارهای نظامی‌اش علیه نظامیان آمریکایی را بیشتر کند، اولویت اصلی برای واشنگتن جلوگیری از برهم خوردن توازن قوا علیه رژیم صهیونیستی است. ایران و اعضای محور مقاومت اگر به‌دنبال برگه امتیاز موثری هستند باید ضمن ادامه دادن سیاست‌های هسته‌ای خود و تشدید فشار نظامی نامتقارن علیه آمریکا سراغ راه‌های موثر برای فشار علیه رژیم صهیونیستی بروند. در آن صورت است که آمریکا ناگزیر از امتیازدهی به محور مقاومت خواهد شد تا این محور فشارهایش را از رژیم صهیونیستی بردارد و حیات تل‌آویو به‌زعم واشنگتن ادامه یابد. به قولی «سر مار» در تنش‌های فعلی ایران و آمریکا، رژیم صهیونیستی است و باید مستقیم به سمت آن رفت.

 شواهدی از تصمیم برای برخورد با صهیونیست‌ها

تحولات ایجادشده در حول مساله رژیم صهیونیستی مانند موشک‌باران‌های گسترده عربستان‌سعودی توسط یمن و تشدید تنش‌های لفظی از سوی یمنی‌ها علیه رژیم صهیونیستی و نصب پاتریوت در جنوب این رژیم برای مقابله با حملات موشکی یمن درکنار هدف‌گیری کشتی‌های تجاری صهیونیست‌ها پس از 2 سال صبر درمقابل تنش‌افزایی‌های صهیونیست‌ها حاکی از تحولی جدی در رابطه با برخورد محور مقاومت با صهیونیست‌هاست.
برخی شاید بگویند اقدام متقابل ایران علیه صهیونیست‌ها به‌خاطر رفتن ترامپ است، اما باید توجه کرد محور مقاومت در زمان ترامپ در زمینه برخورد با نفتکش‌ها در الفجیره، توقیف نفتکش بریتانیایی، حمله به آرامکو، حملات علیه مواضع آمریکا در عراق و هدف قرار دادن پهپاد آمریکایی به اقدامات متقابل دست زده بود اما در این میان به‌جز یک مورد حمله به جولان پاسخی به تجاوز صهیونیست‌ها نداده بود. تصمیم‌گیران ایرانی با وجود مقابله با آمریکا و بریتانیا وارد درگیری مستقیم با صهیونیست‌ها نشده بودند، اما الان محاسبات تغییر کرده است.
یمنی‌ها فشارها علیه عربستان را به بالاترین حد رسانده‌اند. این فشارها همچنان‌که به بالاترین حد خود نزدیک می‌شوند، نوعی سرریزی را در اذهان تداعی می‌کنند. هنگامی که حملات علیه عربستان‌سعودی به بالاترین شدت و حجم ممکن می‌رسد، احتمال دارد در ادامه سرریز حملات بخش‌های دیگری از متحدان آمریکا را نیز در بر بگیرد. 2 کاندیدا در این میان وجود دارند؛ نخست امارات که به‌دلیل حضور در جنگ علیه یمن بهانه حمله به آن همیشه وجود داشته، اما پس از سال ۲۰۱۸ مورد حمله قرار نگرفته است و دوم، رژیم‌صهیونیستی.  یمن با وجود تحت محاصره بودن و جنگ علیه‌اش نمی‌تواند به‌دلیل فضاسازی روانی غرب دست به تهاجمات علیه اهداف متعددی بزند، زیرا حملات متعدد علیه سعودی‌ها نیز با فضاسازی‌های رسانه‌ای مواجه می‌شود. به همین دلیل یمن می‌داند نهایتا می‌تواند یک هدف دیگر را درکنار عربستان‌سعودی مورد حمله قرار دهد که البته احتمالا این حملات به شکل غیررسمی صورت خواهند گرفت، ولی یمنی‌ها تلویحا به نقش خود در این حملات اذعان خواهند کرد، زیرا فضای فعلی هنوز ظرفیت اعلام حمله رسمی یمن به رژیم صهیونیستی را ندارد، از سوی دیگر صهیونیست‌ها رسما یمن را هدف قرار نداده‌اند.
حملات موشکی و پهپادی یمن علیه صهیونیست‌ها در چارچوب اقدام جنگی مانند حملات به عربستان نخواهند بود، بلکه در چارچوب تشدید تنش‌ها انجام خواهند شد. درست مانند حملات راکتی گروه‌های مقاومت علیه آمریکایی‌ها در عراق که به‌شکل حمله جنگی نیستند، بلکه اقداماتی در راستای تنش‌زدایی و افزایش فشار بر واشنگتن هستند.  حملات پرحجم علیه عربستان درکنار عدم‌ حمله به امارات به‌عنوان کاندیدای برجسته حملات بعدی یمنی‌ها برای صهیونیست‌ها خطرناک است. در برخی هفته‌ها هر شب 4 گوشه سعودی مورد حملات موشکی پهپادی بوده‌اند که توامان اهداف نظامی مانند فرودگاه‌ها، اهداف اقتصادی مانند تاسیسات نفتی و اهداف سیاسی مانند کاخ پادشاهی و ساختمان‌های دولتی را در ریاض هدف قرار داده‌اند. اشباع حملات به سعودی‌ها هشداری به صهیونیست‌ها بوده و قطعا به‌عنوان یک مقدمه در راستای زیر آتش گرفتن رژیم صهیونیستی صورت گرفته است.

 

مرتبط ها