کد خبر: 52127

گزارش میدانی خبرنگار «فرهیختگان» از التهاب هفته گذشته در مرز ایران و پاکستان

داستان سراوان

این بار نه‌تنها در تهران که حتی در شهر سراوان هم بسیاری نمی‌دانند واقعا در نقطه صفر مرزی در «شمسر» چه اتفاقی افتاده است؟ حالا آنچه بیش از همه چیز در شهر رونق پیدا کرده، «بازار شایعات» است. شایعه هم حول و حوش جان‌باختگان حادثه روز دوشنبه می‌چرخد.

صادق امامی، روزنامه نگار: چهارشنبه که از تهران به زاهدان و از آنجا با تاکسی به خاش و درنهایت سراوان می‌رسم، اینترنت به‌جز در شهر سراوان، در سایر نقاط استان در دسترس است. شهر آرام است و ردی از فضای امنیتی در آن دیده نمی‌شود؛ اینترنت قطع و گاهی با اختلال همراه است و این وضعیت شبکه‌های اجتماعی را خلع سلاح کرده اما ماهواره‌ها و شبکه‌های فارسی زبان به‌شدت فعالند و فضا را در دست گرفته‌اند. خبری از رسانه‌های رسمی نیست. صداوسیما با برخی افراد محلی تماس می‌گیرد و می‌خواهد تا یک ویدئوی سلفی از خودشان بگیرند و بگویند که «شهر آرام است و زندگی جریان دارد.» 30:‌20 همین ویدئو را به پخش چهارشنبه شبش می‌رساند اما خبرنگارش -یکی از همان همیشگی‌ها- از تهران برای ایران و به‌ویژه مردم سراوان «هشتگ‌ها و روایت‌ها» را اجرا می‌کند. احتمالا در تهران و در ساختمان جام جم، بعد از این گزارش مارش پیروزی را نواخته‌اند اما در سراوان، نه. همه منتظرند تا یک روایت رسمی، درست و دقیق از ماجرا را از قاب تلویزیون ببینند اما ماجرا خلاصه می‌شود به اینکه رسانه‌های فارسی‌زبان غربی و شبکه‌های اجتماعی آنچه گفته‌اند و نشان داده‌اند، دروغ است. حتی آنچه معاون سیاسی و امنیتی استانداری درباره رخدادهای روز دوشنبه گفت، آنقدر ناقص بود که باعث اقناع مردم نشد.

  بازار داغ شایعات

این بار نه‌تنها در تهران که حتی در شهر سراوان هم بسیاری نمی‌دانند واقعا در نقطه صفر مرزی در «شمسر» چه اتفاقی افتاده است؟ حالا آنچه بیش از همه چیز در شهر رونق پیدا کرده، «بازار شایعات» است. شایعه هم حول و حوش جان‌باختگان حادثه روز دوشنبه می‌چرخد. بیش از اینکه بگویند چه اتفاقی افتاده، همه آمار می‌گویند اما اینکه منابع‌شان کجاست؛ خدا می‌داند. یکی می‌گوید 4 نفر کشته و 5 نفر زخمی شدند؛ یکی می‌گوید 6 کشته و چند نفر زخمی؛ دیگری می‌گوید 13 کشته و یکی هم می‌گوید کجای کارید که فقط از فلان روستا 13 نفر کشته شدند.

همین آمارها و اطلاعات متناقض مرا به سراوان می‌کشاند. من نمی‌دانستم صبح دوشنبه 4 اسفند 99 چه اتفاقی در شرقی‌ترین نقطه ایران در نقطه صفر مرزی سراوان رخ داده که ساعاتی بعد، خبرش را نه از صفحات اینستاگرامی مردم سیستان‌وبلوچستان که از یک صفحه اینستاگرامی کولبری در غربی‌ترین نقطه ایران می‌بینم. چهارشنبه ظهر در میدان «شهدای وحدت» سراوان از تاکسی پیاده می‌شوم تا به سمت جایی که نمی‌دانم کجاست بروم. به ذهنم می‌رسد که سال‌ها قبل در شورای عالی استان‌ها فردی به نام «حافظ‌محمدامین دهواری» را می‌شناختم که عضو شورای شهر سراوان بود. به او زنگ می‌زنم تا کمکم کند. از بدشانسی من، او در کنارک یعنی جنوبی‌ترین نقطه استان است. با این حال او شماره تلفن یکی از دوستانش را می‌دهد و هماهنگ می‌کند تا برای تهیه گزارش کمکم کند.

 سکوت مسئولین و هزینه سازی برای نظام

در سراوان با لباس‌های متفاوتم از لباس‌های بلوچی؛ کوله روی دوشم و ساکی که در دست دارم، به چشم همه می‌آیم که یک غریبه وارد شهر شده است. من اما بی‌تفاوت به این تفاوت، یک‌به‌یک مغازه‌ها را رد می‌کنم و به راهم ادامه می‌دهم. اداره ثبت احوال، انجمن خوش‌نویسان و اورژانس را که رد می‌کنم، به ساختمان دانشگاه آزاد اسلامی سراوان می‌رسم. با خودم می‌‌‌‌گویم، سنگ مفت و گنجشک هم مفت. وارد دانشگاه می شوم تا با مدیر روابط عمومی صحبت کنم و اطلاعاتی از اتفاقات روز دوشنبه به دست آورم. او را می‌بینم اما می‌گوید بومی نیست و مرا حواله می‌دهد به آقای عودی یکی از اساتید دانشگاه که در جلسه با ریاست دانشگاه است. به اتاق رئیس دانشگاه می‌روم و دقایقی منتظر می‌مانم. دقایقی بعد صدایم می‌کنند تا وارد اتاق شوم. فکر می‌کنم از تهران زنگ زده‌اند و گفته‌اند که خبرنگار روزنامه برای گزارش به سراوان آمده است. وارد اتاق می‌شوم. پس از احوالپرسی، کلا دستور کار جلسه برای کمک به من جهت تهیه گزارش تغییر می‌کند. دکتر پارسانیا، دکتر دهواری و حاج‌آقای عودی و دیگرانی که در اتاق هستند بعد از شنیدن اینکه چه کار قرار است بکنم، می‌پرسند که مصاحبه با فرماندار به دردت می‌خورد؟ همیشه در روایت‌هایی که در وقایع اینچنینی داشتم، تلاش کرده‌ام تا از روایت کلیشه‌ای فاصله بگیرم و معتقدم فرماندار یا هر کسی دیگر گمان می‌کنند اطلاعاتی که دارند، بخشی از هویت‌شان است و به همین دلیل و بنابر ملاحظاتی -که تنها در ذهن آنها ملاحظات به حساب می‌آید- از گفتن واقعیات طفره می‌روند و یک روایت خشک و پر ابهام ارائه می‌دهند. این بار اما خلاف رویه سابق عمل کرده و قبول می‌کنم با فرماندار صحبت کنم. با یکی از مسئولان فرمانداری صحبت می‌کنم و او می‌گوید به دفتر فرماندار اطلاع می‌دهم برای مصاحبه. با توجه به خبرسازی‌ها انتظار این بود که استقبال ویژه‌ای بکنند اما مثل همه مواقع و تقریبا همه مسئولان بی‌توجه به منافع ملی، سعی می‌کنند سخنی نگویند تا موقعیت خودشان را به خطر نیندازند، در فرمانداری سراوان هم کسی حاضر به سخن نیست تا به‌جای آنها، سیستم و نظام دست در جیبش کند و هزینه این رخداد را پرداخت کند. حتی برای گفت‌وگو با معاون امنیتی سابق فرماندار هم که اخیرا تغییر کرده، به شرط محفوظ ماندن نامش، اعلام آمادگی می‌کنم اما نمی‌دانم دوستان موفق به تماس با او شدند یا اینکه او نیز حاضر به گفت‌وگو نشد؟

 ظرفیت‌هایی بالقوه اما  فراموش شده

مهم‌ترین مساله برای من رفتن به مرز یا همان گذرگاه مرزی است. مطمئنم به مرز که برسم آنقدر آدم پیدا می‌شود تا توضیح بدهد صبح روز دوشنبه چه اتفاقی افتاده است؟ مرز مسدود شده است و هیچ امکانی برای رسیدن به آنجا وجود ندارد. می‌خواهم که با خود سپاه به مرز بروم اما آن‌هم نشدنی است و از درگیری اجرایی پرسنل و همچنین خطرات احتمالی می‌گویند. متوجه نمی‌شوم منظورشان از درگیری اجرایی چیست.

مرز بسته است اما راه‌های دیگری برای اطلاع از رخدادها وجود دارد. با یک واسطه به یکی از معتمدین محلی وصل می‌شوم. عصر روز چهارشنبه او به محل اسکان من می‌آید و حدود یک‌ساعت‌ونیم صحبت می‌کنیم. در همان ابتدا می‌گوید که «دو حالت را باید برایت توضیح بدهم؛ اگر می‌خواهی به نام صحبت کنم، باید مسائل دیگری را بگویم که مشکل پیش نیاد اما اگر می‌خواهی اخبار بگیری، اون مساله جدایی است. همه این مسائل باید رعایت شود.» قول می‌دهم همه این مسائل را رعایت کنم تا متوجه شوم چه اتفاقی افتاده است. به‌جای روایت دوشنبه، اول از جغرافیا و قابلیت‌های استان سیستان‌وبلوچستان می‌گوید. «سیستان‌و‌بلوچستان استان پهناوری است. استان جمعیت آنچنانی‌ای ندارد ولی دارای معادن و ذخایر فراوانی است. ظرفیت‌هایش هم از زمین گرفته تا معدن و دریا و مرز بی‌بدیل هستند ولی چون روی این ظرفیت‌ها کار نشده، مردم همین‌طوری رها هستند. از طرف دیگر یک عده‌ای تحصیل کردند برای اینکه یک جایی کار کنند اما جذبی وجود ندارد. مشکلات اینجا تلنبار شده است. یعنی بی‌سواد و باسواد، بیکار و از خود بیزار شده‌اند.» می‌گوید: «این وضعیت باعث شده تا همه به طرف سوخت‌کشی روی بیاورند. یعنی سوخت‌کشی کارشان شده است.» در گذشته بسیاری از مردم به‌دلیل اینکه دولت سوخت را با یارانه عرضه می‌کرد حاضر به سوخت‌بری یا سوخت‌کشی نمی‌شدند و آن را حرام می‌دانستند اما بیکاری و نبود کار و کارخانه، همه‌چیز را تغییر داد. مردم «خودشان هم سوخت‌کشی می‌کنند و افراد دیگر را هم دعوت می‌کنند که بیایید اینجا اوضاع خوب است.» می‌پرسم:
-افراد دیگر یعنی از کجا؟
-یعنی از کرمان، کردستان، آذربایجان‌غربی و هر جایی که بیکاری هست.
مطمئنم درست می‌گوید. بهمن سال گذشته که برای روایت کولبری، یک هفته به مرز رفتم، در سردشت یکی برایم تعریف می‌کرد که وقتی مرز بسته شد، به دلیل اینکه کاروکاسبی در شهر نبود و کارخانه و کارگاهی هم وجود نداشت، برخی از کولبران برای سوخت‌کشی به سیستان‌وبلوچستان رفتند. او اشاره‌ای به شهر سراوان نکرد ولی حالا معلوم شد بخشی از آنها در سراوان مشغول کارند. آنها از گوشه‌گوشه ایران سوخت را به شیوه‌هایی دست‌به‌دست می‌کنند و به این نقطه می‌رسانند.

 چه سوختی به پاکستان می رود؟

گازوئیل اصلی‌ترین سوختی است که سوخت‌برها به پاکستان می‌برند. بنزین هم به پاکستان می‌رود اما به شکل دیگری. ماشین‌هایی که گازوئیل می‌برند، تویوتاهای 2000، جیپ آهو و نیسان‌های آبی رنگ یا به قول محلی‌ها «زامیاد» هستند. پشت هر یک از این ماشین‌ها، یک پلاستیک بزرگ چند لایه قرار دارد که محلی‌ها به آن «مشک» می‌گویند. سوخت در داخل این مشک ریخته می‌شود؛ چادر برزنتی روی آن می‌کشند و با طناب کامل مشک را مهار می‌کنند. بنزین اما داستان متفاوتی دارد. عمدتا بنزین توسط خودروهای شخصی یا موتور به مرز منتقل می‌شود. سوخت‌برها صندلی عقب خودرو را برمی دارند و به جای آن یک مشک می‌خوابانند که حدود 800 لیتر بنزین در آن جا می‌گیرد. به همین دلیل تقریبا در سراوان تمام خودروها، کمک فنرها را باز کرده‌اند تا ماشین در بالاترین حالت ممکن از سطح زمین قرار بگیرد تا پس از سوخت‌گیری، کف ماشین در جاده‌های خاکی به زمین گیر نکند.

جدا از تویوتاها، نیسان‌ها و خودروهایی مثل پژو و پراید، در این مسیر، کسانی هستند که با موتور 2 گالن سوخت به مرز می‌برند و می‌فروشند. اما این‌طور نیست که همیشه این سوخت در نقطه صفر مرزی یا ابتدای مرز پاکستان تحویل مشتری‌اش داده شود. مرد معتمد می‌گوید: «سوخت تا خود پاکستان هم می‌رود؛ یعنی تا شهرهای داخلی هم می‌روند.» می پرسم حکومت پاکستان ممانعت نمی‌کند؟
-نه. چرا مخالفت کنند؟ به نفع‌شان است.
می‌گوید: «آنقدر به نفع‌شان است که آن طرف مرز بارانداز زده‌اند و تانکر آورده‌اند. سوخت‌برها سوخت‌شان را مستقیم در تانکر خالی می‌کنند و پولش را می‌گیرند. آنجا تجهیزات کامل است و لیتراژ دارند تا بدانند هر ماشین چقدر سوخت تحویل می‌دهد. برخی اما سوخت را به داخل پاکستان می‌برند و پول بیشتری هم می‌گیرند.»

ادامه می‌دهد که این وضعیت «یک نگرانی‌هایی را برای دولت و نظام ایجاد کرد. از طرفی مردم نیاز به نان دارند. اگر نان نداشته باشند مشکلات و مصیبت‌ها همچنان ادامه‌دار خواهد بود. روی این اصل سپاه آمده در جاهایی که نوار مرزی در اختیارش است، راهی برای سوخت‌برها ایجاد کرد تا علاوه‌بر اینکه به این وضعیت نظم ببخشد، کسی بی‌حساب و کتاب و بدون کنترل از مرز خارج نشود.» وقتی که یک هموطن بلوچ در سراوان به راحتی بتواند از مرز عبور کند و به راحتی نیز به کشور بازگردد، هیچ تضمینی وجود ندارد که گروهک‌های تروریستی که اقدامات‌شان خانواده همین مردم را نیز تحت‌تاثیر قرار می‌دهد، نتوانند از مرز عبور کنند. استقرار سپاه پاسداران و مرزبانی در مرزها، با هدف حفاظت از مرزها برای جلوگیری از تردد غیرقانونی و ممانعت از ورود عناصر تروریستی است. در منطقه سراوان با بیش از 300 کیلومتر مرز مشترک با پاکستان، چگونه می‌توان یک سوخت‌بر ایرانی را از یک پاکستانی یا یک تروریست تشخیص داد؟ «سپاه می‌گوید این بی‌بندوباری در مرز باید سامان پیدا کند تا بتوان ورود و خروج را کنترل کرد. به همین دلیل سپاه این معابر را باز کرده تا ماشین‌های سوخت پس از بازرسی از آن عبور کنند و به پاکستان بروند. در بازگشت هم بعد از بازرسی، خودروها از همین معبر اجازه ورود پیدا می‌کنند.» می‌گوید: «الان کنترل است و عناصر نفوذی و گروهک‌ها نمی‌توانند به راحتی مواد منفجره داخل کشور بیاورند. ممکن است از هزار و یک مورد بخواهد مواد بیاورد اما معلوم نیست آیا موفق می‌شود یا خیر؟»

با این طرح کسانی که خودرو داشتند، می‌توانستند از معابر رسمی برای تردد استفاده کنند اما یک اشکال بزرگ این بود که مردم در روستاهای نوار مرزی، درآمد چندانی نداشتند تا بتوانند ماشینی بخرند و با آن سوخت‌کشی کنند. آنها چه باید می‌کردند؟ مرد معتمد می‌گوید: «این طرح ادامه داشت تا اینکه سپاه طرحی ریخت تا کسانی که در مناطق مرزی تا شعاع 20 کیلومتری هستند فقط از مرز گردوخاک نخورند و خطر نبینند. گفتند یک درآمدی برای این مردم باید تدارک ببینیم. بعد از این بود که به مردم کارت رزاق داده شد.»

 طرح رزاق چیست؟

کارت یا طرح رزاق یک طرح معیشتی و امنیتی است که از چند ماه پیش یعنی مهرماه سال جاری برای ساماندهی سوخت‌بران مرزنشین در سیستان‌وبلوچستان اجرایی شده است. گویا ایده این طرح را ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز سیستان‌وبلوچستان داده ولی برای اجرا نیاز به همکاری سپاه پاسداران، استانداری سیستان‌وبلوچستان و شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی کشور بوده است. برپایه این طرح به هر 5 خانوار بومی یک کارت تردد تعلق می‌گیرد تا با استفاده از آن، یک نفر به نمایندگی از دیگران، به صورت قانونی اقدام به خرید 3 هزار لیتر سوخت گازوئیل بکند. البته خانوارها مجاز به کرایه دادن کارت‌شان نیز هستند. صاحبان کارت می‌توانند هفته‌ای یک‌بار از گذرگاه‌های مرزی، سوخت به پاکستان منتقل کنند و در ازای آن پول بگیرند.

در حال حاضر که هنوز مرز فاقد ساماندهی صحیحی است، افرادی که فاقد کارت هستند و در شعاع 20 کیلومتری مرز نیز زندگی نمی‌کنند، سوخت بارگیری می‌کنند و از کافه بلوچی و شهرستان سرباز به پاکستان می‌برند. «اینها عمدتا از شهرهای دیگر استان و گاهی هم بلوچ‌های پاکستان هستند. اینها نزدیک به 10 تا 20 هزار ماشین می‌شوند.»

ماجرای صبح روز دوشنبه

به اتفاق صبح دوشنبه نزدیک می‌شویم. می‌گوید که از ماه‌ها قبل پاکستان پس از اینکه ایران، انسداد مرزها را آغاز کرد، در مرز خودش سیم‌خاردار و فنس کشید. «به دلیل اینکه فوج‌های [نیروی زمینی] پاکستان با تندی با کسانی که اقدام به رفع انسداد مرز بکنند، برخورد می‌کند، هیچ کسی جرات نمی‌کند به سیم‌خاردار پاکستان دست بزند چون رحم نمی‌کند و پنجه‌اش [دستش] را قطع می‌کند. این باعث شده که آنجا کاری به کار پاکستان نداشته باشند.» مرز که مسدود می‌شود، سایر افرادی که سوخت‌کشی می‌کنند مجبور می‌شوند از معبر سپاه عبور کنند. سپاه که شلوغی را می‌بیند، می‌گوید شما باید از قسمت پایین دست می‌رفتید که نرفتید. حالا که اینجا آمدید صبر کنید تا یواش‌یواش بتوانید رد شوید.

با همکاری سوخت‌کش‌ها و سپاه، روز یکشنبه چند هزار خودرو که پیش از این از مرزهای غیررسمی و جاده‌های خاکی به پاکستان می‌رفتند، از مرز خارج شدند. روز دوشنبه تمام سوخت‌کش‌هایی که تا روز یکشنبه سوخت برده بودند، قصد بازگشت به کشور را داشتند و از این طرف هم چند هزار ماشین پر از سوخت، پشت مرز منتظر عبور از مرز بودند. در این وضعیت همواره اولویت با خودروهایی است که بار گازوئیل دارند. به عبارت ساده‌تر در ازای هر چند ماشین که وارد کشور می‌شود، چند برابر خودروی حامل سوخت از کشور خارج می‌شود. «روز دوشنبه چند هزار خودرو منتظر ورود به کشور و چند هزار هم منتظر خروج از کشور بودند. سپاه می‌خواهد ماشین‌ها صف بکشند و آهسته‌آهسته وارد کشور شوند.» این معتمد محلی از «افراد سودجو و مغرض» می‌گوید که به دنبال سوءاستفاده از این وضعیت بودند «اینها سوخت‌کش‌ها را وسوسه کردند که سپاه می‌خواهد کلا مرز را ببندد و نگذارد ما نان بخوریم. بنابراین طرح‌ریزی می‌کنند تا یک گیت را بشکنند و از آن عبور کنند. گروه‌گروه جمع می‌شوند. اگر نزدیک به 4 هزار ماشین، هر کدام 2 نفر سرنشین داشته باشد، جمعا 8 هزار نفر می‌شوند. از این طرف مرز 7 یا 8 تا ماشین پیشمرگ می‌شوند. چندین نفر هم که آن طرف بودند و به دنبال بازگشایی مرز بودند. همه با هم با سروصدا و شعار هجوم می‌برند به گیتی که درحال حاضر بیشتر مخصوص رفت‌وآمد مردم است.»

گیت شکسته می‌شود تا ماشین‌ها عبور کنند. مرد معتمد تعریف می‌کند که «در همین حین افرادی به پاسگاه طرف ایرانی حمله می‌کنند. عوامل اصلی این حمله زیاد نبودند اما عده‌ای هم پشت سر آنها به سمت پاسگاه حمله می‌کنند که درگیری شکل می‌گیرد و نیروهای مرصاد برای جلوگیری از تسلط بر پایگاه تیراندازی می‌کنند. بعد از تیراندازی سوخت‌برها متفرق می‌شوند.»

درباره این درگیری روایت‌های مختلفی مطرح است، اما هیچ روایت جامع و رسمی‌ای تاکنون منتشر نشده تا بتوان صحت ادعاهای مطرح‌شده را تائید یا تکذیب کرد. روایت‌های رسمی ابتدایی نیز با اما و گمان مطرح شده و جامعیت لازم را ندارد و همین باعث شده تا مردم ناخواسته گرفتار اخبار رسانه‌های فارسی‌زبان غربی و شایعات فضای مجازی شوند. ترکیب واقعیت و شایعات باعث می‌شود تا چندساعت بعد حوالی ساعت 15 عده‌ای مقابل قرارگاه سجاد سپاه پاسداران در سراوان تجمع کنند. فرمانده قرارگاه با سران طوائف تماس می‌گیرد تا با مردم گفت‌وگو کنند. سردار بارانی درازهی به میان مردم می‌آید و با آنها صحبت می‌کند و مردم را آرام می‌کند. در سراوان به سرطائفه که با استفاده از نیروهای بومی به سپاه در تامین امنیت پایدار کمک می‌کنند، «سردار» می‌گویند.

 توسعه شایعه در فقدان آمار رسمی

ساعاتی بعد اما در شبکه‌های مجازی شهرستان یک فراخوان برای تجمع مقابل استانداری دست‌به‌دست می‌شود. صبح سه‌شنبه تجمع مقابل فرمانداری شکل می‌گیرد، اما شنیده‌های من از برخی افراد محلی حکایت از آن دارد که فرماندار و برخی از معاونانش در فرمانداری حضور نداشتند تا با مردم صحبت و آنها را آرام کنند. شاید اگر مقامات فرمانداری با مردم طرف صحبت می‌شدند، مساله به‌سادگی ختم به‌خیر می‌شد. مردم وارد فرمانداری می‌شوند و در سالن اجتماعات با کارمندان صحبت می‌کنند. این صحبت به تنش کشیده می‌شود و معترضان چند شیشه را می‌شکنند و خسارات جزئی به تجهیزات سالن کنفرانس فرمانداری وارد می‌کنند. در بیرون اما وضع کمی به‌هم ریخته‌تر می‌شود و یکی از ماشین‌های نیروی انتظامی در پشت فرمانداری چپ و به آتش کشیده می‌شود. ماشین دومی هم به آتش کشیده می‌شود. نیروی انتظامی با درایت و هوشیاری تلاش می‌کند وارد درگیری با معترضانی که حتی خودروی این نیرو را نیز به آتش کشیدند، نشود تا خونی در این تجمع ریخته نشود.

اگرچه نمی‌توان حمله به خودروی نظامی و آسیب رساندن به تجهیزات فرمانداری را توجیه و از آن حمایت کرد، اما می‌توان گفت بخشی از این اعتراض واکنش افرادی بود که عمدتا ازطریق شایعات مجازی عصبی شده بودند. اگر بین این افراد، عناصر گروهک‌ها حضور داشتند، به‌طور حتم درگیری شکل یک جنگ چریکی را در اطراف فرمانداری به خود می‌گرفت. این وضعیت نشان می‌دهد مردم بلوچ، درک درستی از امنیت دارند، والا برای یک نوجوان یا جوان که درگیر احساسات است، حداقل در سراوان سلاح دست گرفتن کار چندان سختی نیست. این یعنی مردم فهم درستی از امنیت دارند و حاضر به معامله آن با هیچ‌چیز نیستند. اما در روایت ماجرا اینکه در طرف ایرانی توان تبیین درست وقایع رخ داده، وجود ندارد و رسانه‌های غربی از همین رخداد به‌عنوان «تسخیر فرمانداری» می‌گویند و می‌نویسند، اتفاقی که رخ نداده بود، مساله‌ای دیگر است.

درباره آمار جانباختگان و زخمی‌های روز دوشنبه هنوز هیچ اطلاعاتی منتشر نشده است، اما ساعت‌به‌ساعت در بازار شایعات افراد کشته می‌شوند و تصاویرشان هم ضمیمه در شبکه‌های اجتماعی. یکی از اساتید دانشگاه به شرط حفظ نامش می‌گوید: «روز چهارشنبه می‌خواستم به زاهدان بروم. جلوی دانشگاه یکی از دانشجویانم با ماشینش سوارم کرد. می‌گفت 13 نفر از یک روستا در سوران کشته شدند. گفتم تا چند ساعت قبل می‌گفتند 13 نفر از شهرستان «سیب و سوران» کشته شدند حالا تو می‌گویی 13 نفر از یک روستا در سوران کشته شدند؟» البته شایعه تنها محدود به تعداد نیست و برخی برای دمیدن در آتش، حتی تصویرسازی هم کرده‌اند. «پریروز (دوشنبه) یک جوانی به مرگ طبیعی فوت کرد. پنج دقیقه بعد دیدم عکس این را هم زدند به‌عنوان جانباختگان مرز. کسانی هستند که از این وضعیت سوءاستفاده می‌کنند. مثلا سه‌شنبه کلیپ حمله چندسال پیش به دو برجک را گذاشته بودند. آمده بودند اول و آخرش را زده بودند و وسطش را گذاشته بودند. روی کلیپ نوشته بودند پاسگاه فلانی ختم شد. ختم شد یعنی آن را گرفتیم.»

 گفت‌وگو با خانواده یکی از زخمی‌ها

مسدودی مرز را می‌توان از جاده‌های خلوت و آرام داخل شهر فهمید. پنجشنبه صبح رد چندانی از نیسان‌های آبی با چادرهای برزنتی نیست. پیاده در شهر راه می‌افتم تا هم چرخی در شهر زده باشم و هم اینکه به بیمارستان رازی که می‌گویند یک زخمی در آنجا بستری است، سر بزنم. آدرس بیمارستان را از یک مرد میوه‌فروش می‌گیرم. اولین چهارراه را رد می‌کنم؛ دومی را هم رد می‌کنم، قبل از اینکه به سومی برسم و به‌سمت راست بپیچم، یک ماشین سر راهم می‌پیچد. خدا خدا می‌کنم خطری نباشد. بدون اینکه به راننده نگاه کنم، کمی عقب می‌روم و از سمت دیگر ماشین به‌سمتش می‌روم. سلام که می‌کند می‌شناسمش. دیروز در یک جمعی از دغدغه‌مندان سراوانی دیده بودمش. می‌پرسد:
- مرز رفتی؟
- نه میگن بسته است.

- صبر کن شاید خودم بتونم تا جایی ببرمت. می‌گوید: «برای مرز باید به بخش سیرکان بروی؛ اتفاقا من هم در سیرکان کاری دارم و تا آنجا می‌برمت.» احساس می‌کنم کاری در سیرکان ندارد و فقط می‌خواهد به من کمک کرده باشد. میهمان‌نوازی بخش جداناپذیری از هویت یک بلوچ است. این را حتی در خانه‌هایشان می‌توان دید. در کمتر خانه‌ای است که یک اتاق مجزا برای میهمان نداشته باشند؛ اتاقی که همیشه تمیز و مرتب است و جز میهمان کسی حق استفاده از آن را ندارد. به بخش سیرکان می‌رویم. سیرکان بیش از اینکه یک بخش از یک شهرستان باشد، شهربازی نیسان‌های آبی‌رنگ و انواع تویوتاهای سوخت‌کش است. در چند دقیقه تردد در این بخش، بیش از 200 نیسان آبی یا تویوتا 2000 می‌بینم که یا درحال بازگشت از مرز هستند یا اینکه در تعمیرگاه مشغول تعمیر. با پرس‌وجو، می‌شنویم که دو نفر در روستای بلبل در مرز کشته شده‌اند. برای گفت‌وگو با خانواده‌های کشته‌شدگان، به روستایی که حدود 10 کیلومتری با بخش سیرکان فاصله دارد، می‌رویم. در یکی‌دو خانه روستا، دو کامیون می‌بینیم که در پارکینگ آنقدر مانده‌اند که خاک سرورویشان را گرفته. از همراهم می‌پرسم این کامیون‌ها برای اداره راهسازی هستند؟ می‌گوید «نه! این کامیون‌ها را به‌خاطر کارت سوختش می‌خرند.» پرسان‌پرسان به خانه یکی از آسیب‌دیدگان حادثه مرز می‌رسیم. از دو کشته خبری نیست، اما یک‌نفرشان در مرز از ناحیه دست تیر خورده است. به خانه‌شان که می‌رسیم، خانمی برای خوشامد به جلوی در می‌آید و ما را به اتاق میهمان هدایت می‌کند. حین صحبت به بلوچی با همراهم می‌گوید بچه‌ام برای «چنده‌نانی» که برای ما بیاورد، به مرز رفت. «چنده‌نان» به زبان ما می‌شود «یک‌خرده‌ نان». دقایقی بعد مردی که مثل اکثر مردان، لباس بلوچی سفیدرنگ به تن دارد، وارد اتاق می‌شود. «عبدالکریم بلوچ‌زهی» عضو شورای روستا است و گویا فارسی را راحت‌تر از بقیه صحبت می‌کند. می‌گوید من عموی ادریس بلوچ‌زهی هستم که تیر خورده. می‌پرسم داستان این سوخت‌بر چیست؟ می‌گوید: «ما خودمان کشاورزیم. شما می‌بینید که زمینی نداریم و آبی هم نداریم؛ نخل‌های قدیمی ما از بی‌آبی دارند تلف می‌شوند. این شرایط باعث شده تا این مرز باز شود و مجوز بدهند تا هفته‌ای یک‌بار به مرز برویم.»

عبدالکریم تعریف می‌کند که برادرزاده‌اش کارت رزاق داشت. تصویر کارتش را هم روی موبایل نشانم می‌دهد؛ «ادریس روز یکشنبه از اینجا حرکت کرد. طبق روال سابق، ‌رفت و دزدکی [قاچاقی] نمی‌رفت. اگر دزدکی بود سپاه در ایست گذر [ایست بازرسی] «گروانی» جلویش را می‌گرفت. ما دزدکی نرفتیم و نمی‌خواهیم دزدکی کار کنیم. ادریس با این کارت رفته، ولی روز دوشنبه موقع برگشت، عده‌ای آن‌سوی مرز آشوب می‌کنند و گیت را می‌شکنند. ادریس عقب‌عقب بوده، ولی تیراندازی که می‌شود، یک تیر به دستش می‌خورد.» آن‌طور که معاون امنیتی استاندار و منابع محلی می‌گویند، تیراندازی بعد از اینکه عده‌ای تلاش می‌کنند وارد پاسگاه شوند اتفاق می‌افتد، اما ادریس که در آن‌سوی مرز و با فاصله نسبتا زیادی به محل درگیری بوده، چگونه هدف قرار گرفته است؟ برخی می‌گویند به‌دلیل بالاگرفتن سروصداها، فوجی پاکستان هم اقدام به تیراندازی به‌سمت سوخت‌برها کرده است. اگر این ماجرا واقعیت داشته باشد، به‌طور حتم باید وزارت امور خارجه و نهادهای مربوطه در این زمینه پیگیری‌های لازم را به‌عمل بیاورند. پس از اینکه ادریس زخمی‌ می‌شود، امکان ورود به کشور را پیدا نمی‌کند. او به خانه زنگ می‌زند و می‌گوید تیر خورده است و بعد از کمی معطلی در مرز، به کمک فوجی‌ها به نزدیک‌ترین مرکز مداوای بیماران می‌رود و آنجا می‌ماند تا آزمایش بدهد.

از عبدالکریم می‌پرسم چه شد که درگیری رخ داد؟ می‌گوید: «اولین‌باری بود که این اتفاق افتاد. گویا عده‌ای آمدند آشوب کردند. اینها یک‌هفته پیش از مرز به پاکستان رفته بودند و آن‌سوی مرز معطل مانده بودند.» می‌پرسم بعضی‌ها کارت‌شان را اجاره می‌دهند. درآمد این کارت‌ها چقدر است و آنهایی که کرایه می‌دهند چقدر گیرشان می‌آید؟ می‌گوید: «بیشتر زنان بیوه و پیرزن‌ها که خودشان ماشین ندارند، مجبور می‌شوند کارت‌شان را بفروشند. رقم اجاره کارت هم از 2میلیون تومان تا 5یا گاهی 6میلیون هم متغیر است.» کسانی که مجوز انتقال سوخت را ندارند، از کارت دیگران برای سوخت‌بری استفاده می‌کنند. تفاوت قیمت در اجاره کارت به‌دلیل تفاوت قیمت در فروش سوخت است. اگر ارزش پول ملی سقوط کند و روپیه بالا برود، سود فروش ریالی سوخت هم بیشتر می‌شود و درنتیجه رقم اجاره کارت رزاق تا 8میلیون تومان هم بالا می‌رود. می‌پرسم من شنیده‌ام این کارت تا 15میلیون تومان هم اجاره داده می‌شود و یک‌نفر با یک کارت چندین ماشین را از مرز عبور می‌دهد. عبدالکریم این را نادرست می‌داند و می‌گوید: «این‌طور نیست. فرمانده گذر چک می‌کند و رسید می‌دهد که تو با این کارت رفتی و با این باید برگردی. من خودم ندیدم اما شنیدم سمت کوهک به‌دلیل اینکه مسیرش صاف است و ماشین می‌تواند صبح برود و ظهر برگردد، کارت را برای یک‌بار تردد تا 15میلیون تومان هم اجاره می‌کنند.»

عبدالکریم و خانواده‌اش قبلا هم در مرز به‌صورت گذری کار می‌کردند اما الان یک نیسان خریده‌اند و در مرز کار می‌کنند و غیر از سهمیه خودشان، احتمالا برای دیگران هم سوخت می‌برند و کرایه می‌گیرند تا بتوانند قسط نیسان را هم بدهند. به‌دلیل اینکه در مرز هیچ جایگاه سوختی نیست، آنها مثل بقیه باید بشکه‌های گازوئیل را به قیمتی چندین‌برابر نرخ مصوب خریداری کنند. «ما بشکه 210لیتری را 900هزار تومان می‌خریم» یعنی هر لیتر گازوئیل که 300تومان در جایگاه قیمت دارد را بیش از 4200تومان خریداری می‌کنند. بخشی از این گرانی به‌دلیل مسافت طی شده است. شبکه مافیای قاچاق سوخت را از شهرستان‌ها و استان‌های دیگر به مرزهای شرقی می‌رسانند. مردم سوخت را به‌صورت بشکه‌ای می‌خرند و در مشک می‌ریزند و به مرز می‌روند چون در مرز بررسی بشکه‌ها کمی سخت است و بازرسی آن تقریبا ناممکن.

سال گذشته مجید محبی، دبیر کمیسیون برنامه‌ریزی، هماهنگی و نظارت بر مبارزه با قاچاق کالا و ارز سیستان‌وبلوچستان با اشاره به افزایش حجم ورودی سوخت قاچاق به سیستان‌وبلوچستان به نسبت قبل، درباره چگونگی ورود این حجم سوخت قاچاق به این استان گفته بود: «۸۵درصد سوختی که از مرزهای سیستان‌وبلوچستان قاچاق می‌شود از دیگر استان‌های کشور مانند اصفهان و تهران و با استفاده از بارنامه جعلی به این استان وارد می‌شوند.» گازوئیل تا به مردم در مناطق مرز سراوان برسد، چند دست می‌چرخد به همین دلیل سود نهایی مرزنشینان که مجوز انتقال سوخت دارند نیز کمتر می‌شود. «این‌بار آخر ما 3میلیون و 200هزار تومان سود داشته که پول راننده را باید از این کم کنیم. هفته‌ای مثلا 500 و خرده‌ای هزار تومان برای هر خانوار دارد. ما البته تا 5میلیون و 8میلیون تومان هم سود گرفتیم. هر چه روپیه بالا برود، سود بیشتری گیر ما می‌آید.» برخی سوخت‌برها پول سوخت را نقدی به روپیه می‌گیرند و برخی هم اگر طرف‌شان قابل اعتماد باشد، حواله هم قبول می‌کنند. در داخل هم برخی حاضرند با گرفتن روپیه، سوخت به صاحبان کارت بفروشند. در سراوان روپیه درکنار ریال، وجه رایج به حساب می‌آید.تقریبا تمام نقاط مرزی به‌ویژه روستاهای مرزی جزء مناطق کمتربرخوردار به‌شمار می‌روند. در روستای بلبل، زمین کشاورزی هکتاری یافت نمی‌شود و هر خانواده زمین‌های چندده مترمربعی دارند که این زمین‌ها کفاف زندگی‌شان را نمی‌دهد. دامداری هم به‌دلیل سلسله خشکسالی‌ها رونق چندانی ندارد. عبدالکریم می‌گوید: «یک‌سال است اینجا باران نیامده. ما نه کارخانه‌ای داریم و نه کاری.» حضور مردم در این مناطق مرزی، امنیت داخل کشور را تقویت می‌کند. برای این مردم شاید راحت‌ترین کار مهاجرت از روستا به شهر یا حاشیه شهر باشد اما در این مناطق مانده‌اند و مرز را خالی از سکنه نکرده‌اند. در تاریخ کم نبوده رشادت‌های قوم بلوچ در حفظ کیان ایران. به‌دلیل اهمیت حضور در مرزها و شرایط سخت زندگی در آنجا، دولت‌ها موظفند تسهیلاتی دراختیار مردم مناطق مرزی بگذارند.

 به کام باندهای قاچاق

تسهیلات سوخت باید برای مردم در نوار مرزی باشد اما در سال‌های گذشته این‌طور نبوده و این وضعیت منجر به شکل‌گیری باندها و مافیاهای سوختی شده است؛ باندهایی که قاچاقی در سطح میلیون‌لیتر انجام می‌دهند. آمار قاچاق سوخت در مرزهای استان سیستان‌وبلوچستان در سال98 و قبل از آبان‌ماه که سوخت با افزایش قیمت مواجه شد، روزانه بین 5 تا 7میلیون لیتر بوده است. در آن زمان میزان سوخت تحویلی روزانه به استان 5/2میلیون لیتر بوده است. با محاسبه سرانگشتی می‌توان فهمید حتی اگر تمام این میزان نیز قاچاق شود باز بین 5/2 تا 5/4میلیون لیتر سوخت باید به این سهمیه افزوده شود تا به‌اندازه حجم قاچاق شود. انتقال سوخت که به‌سادگی باشد، هرکس تلاش خواهد کرد از این سفره، لقمه نانی برای خودش بردارد. در همین سراوان هستند کسانی که توانسته‌اند با پول سوخت‌کشی، در کیش تهران، مشهد، اصفهان و شیراز و... املاک با ارزش بخرند. متاسفانه حتی این افراد که از مرز و سوخت‌کشی چنین درآمدهایی دارند حاضر نمی‌شوند در سراوان کارخانه و کارگاهی ایجاد کنند و این سرمایه را به عرصه تولید بکشانند تا ضمن توسعه شهر، خودشان هم از این وضعیت سود ببرند. با یک حساب ساده می‌توان فهمید فردی که یک دستگاه نیسان دارد و هر روز کارت رزاق را به قیمت متوسط 5میلیون تومان اجاره می‌کند، روزانه چند میلیون درآمد دارد. گازوئیل برای کسانی که در مرز هستند لیتری 4200تومان آب می‌خورد ولی هستند بسیاری که از روش‌های دیگر سوخت را ارزان‌تر به دست می‌آورند. یکی از این روش‌ها، شکار مینی‌بوس‌های فرسوده و استفاده از کارت سوخت آنها یا استفاده از سهمیه سوخت روزانه تراکتورها، کمباین‌ها و دروگرهاست. انتقال سوخت آنقدر ارزش دارد که یک کشاورز به‌جای شخم زدن زمینش، بی‌خیال کشاورزی شود و فقط از فروش سهمیه‌اش چند برابر زحمت کشیدن در زمین کشاورزی کسب سود کند. برخی که زیرک‌تر هستند، سال‌های قبل که ماشین‌های سنگین ارزان‌تر بودند، یکی‌دو دستگاه کامیون خریده‌اند و از سهمیه سوخت آنها استفاده می‌کنند. اگر به‌طور متوسط قیمت خرید سوخت را 3هزار تومان در نظر بگیریم و قیمت فروش آن را دست‌کم 6هزار تومان -البته در مرز به قیمت‌های بالاتر هم گازوئیل فروخته می‌شود- یک فرد که فاقد کارت رزاق است با انتقال 3هزار لیتر گازوئیل به مرز، 18میلیون تومان پول می‌گیرد. از این مبلغ 5میلیون به صاحبان کارت داده می‌شود و 9میلیون هم هزینه سوخت می‌شود. اگر یک‌میلیون را هم به‌پای هزینه ایاب‌وذهاب و استهلاک و تعمیر ماشین بگذاریم، در یک شبانه‌روز یک سوخت‌بر 3میلیون تومان سود خالص دارد. اگر در یک‌ماه او 15بار به مرز برود، 45میلیون تومان سود کسب می‌کند. برخی افراد در سراوان هستند که چند دستگاه یا چندده دستگاه نیسان آبی دارند. اگر یک فرد 10دستگاه نیسان آبی داشته باشد و به هر راننده برای این مسیر 500هزار تومان هم پرداخت کند، سود خالصش در یک‌روز 2.5 میلیون تومان و در ماه -با احتساب 15بار تردد در مرز- به‌ازای هر خودرو 37.5 میلیون تومان و برای 10نیسان 375میلیون تومان می‌شود. حال اگر همین محاسبات را برای فردی بکنیم که کامیون و سهمیه ماهانه 3هزار لیتر گازوئیل 300تومانی دارد، این سود خالص به بیش از 11میلیون تومان می‌رسد.

اگر این افراد کارت رزاق را به قیمت پایین‌تر خریداری کنند که سود حاصله بسیار بیشتر از این می‌شود. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که صدها دستگاه خودروی نیسانی که هرروزه به پاکستان می‌روند اساسا هیچ کارتی خریداری نمی‌کنند و از مسیرهای غیرمجاز عبور می‌کنند تا همان 5میلیون را هم به صاحبان کارت ندهند و برای یک‌بار تردد 8میلیون تومان سود می‌کنند.

 آسیب توسعه سوخت ‌بری

اما جدا از هزینه‌های سنگینی که این روش بر اقتصاد کشور تحمیل می‌کند، مردم سراوان با مشکلات بزرگ‌تری به‌دلیل همین سوخت‌بری و سوخت‌کشی مواجه هستند. درمحمد بهرامی یکی از فعالان مدنی سراوان می‌گوید: «سود حاصل از این روش باعث می‌شود بسیاری از خانواده‌ها به هر شکلی شده یک نیسان برای پسر 12ساله‌شان بخرند و او را راهی جاده کنند تا سوخت‌بر شود. با این کار یک نفر و یک سرمایه که می‌توانست ادامه تحصیل بدهد و دکتر یا مهندس شود، کم می‌شود. ادامه این روش باعث خواهد شد تا 10سال دیگر جمعیت باسواد شهرستان سراوان که در تاریخ خود بزرگانی را تقدیم ایران کردند، به‌شدت کاهش پیدا کند و با بحران مواجه شویم. این جدا از این است که شاید این فرد اصلا چند سال بیشتر عمر نکند چراکه مجبور است برای رساندن سوخت، با سرعت بسیار بالا رانندگی کند و این شکل رانندگی در جاده‌های کم‌عرض، احتمال تصادف را بالا می برد.» او با حسرت می‌گوید: «می‌دانید چند خانواده بودند که نتوانستند، فرزندشان را در آغوش بگیرند؟ دست گل‌هایشان با همین ماشین‌ها که با 3هزار لیتر سوخت شبیه بمب متحرک است، سوختند و هیچی ازشان باقی نماند.» این حرف تنها درمحمد بهرامی نیست، تقریبا تمام فعالان و نخبگان سراوان از وضعیت فعلی گلایه دارند. سود سوخت‌بری به‌اندازه‌ای است که خیلی از نوجوانان باهوش سراوانی وسوسه شوند به‌جای درس خواندن و مدرک گرفتن و پس از آن به‌دنبال استخدام با حقوق 3میلیون رفتن، سوخت‌بری را انتخاب کنند و زودتر موفق شوند. به یکی از اساتید دانشگاه آزاد سراوان می‌گویم با این اوضاع هرکسی وسوسه می‌شود که درس و علم و حتی شغل دولتی را رها کند و پشت نیسان بنشیند. او می‌گوید: «بارها بوده که دانشجویانی داشتم که خرده گرفتند یا دوستانم دانش‌آموزانی داشتند که خرده گرفتند. گفتند شما دل‌تان خوش است. عین کلام آنهاست. می‌گویند شما دل‌تان خوش است که باقیات الصالحات دارید! شما الان بگید چه دارید؟ مثلا من خانه ندارم. ماشین هم با قسط گرفتم و هنوز دارم قسط می‌دهم. می‌گوید این چه زندگی‌ای است که داری؟ من که دانش‌آموزت هستم بماند که خانه‌ای در سراوان دارم و خانه‌ای در روستای لب مرز هم دارم خانه‌ای در مشهد و شیراز و فلان‌جا دارم و حساب بانکی پروپیمان و یک تویوتای شاسی‌بلند 2000 هم زیر پایم است. شما از این زندگی چی دارید؟» ادامه می‌دهد: «من مورد شنیدم که بچه 12ساله با داشتن 4تا الاغ، یک حساب بانکی صدوخرده‌ای میلیونی دارد با 2خانه در سراوان. شما نگاه کنید وقتی بقیه جوانان می‌بینند هم‌سن‌وسال خودش با ماشین خشک [صفر] کنارش ترمز می‌زند به فکر فرو می‌رود و می‌گوید قرار است من چه‌کاره شوم؟ طبیعی است که درس را کنار می‌گذارد و در مسیر دیگری می‌رود. باور کنید کاری که پول می‌کند، غول نمی‌کند.»

 سوخت‌بری و نابودی اشتغال

اما فقط دانش‌آموزان نیستند که از این طریق کسب سود می‌کنند. کارمندان دولت هم به شکلی در این پروسه فعالند. آنهایی که توان خاصی ندارند، با ماشین به پمپ‌بنزین می‌روند و جدا از سهمیه 60لیتری خودشان، سهمیه آزادشان را هم می‌زنند و آن را با لیتری 500یا هزار تومان بالاتر به سوخت‌برها می‌فروشند. شاید بتوان گفت شغل دوم کارمندان ادارات دولتی، سوخت‌فروشی است.

اما این وضعیت یک مشکل دیگر نیز برای سراوان ایجاد کرده. چگونه می‌توان انتظار داشت وقتی سود یک شب سوخت‌بری ده‌ها برابر مزد یک کارگر است، جوانان شغل‌های خود را رها نکنند. هنوز هستند کسانی که در سراوان حاضر به سوخت‌بری نشده‌اند و در نانوایی و شغل‌های دیگر مشغولند اما پرس‌وجوهای من نشان داده که یکی از مشکلات سراوان کمبود کارگر است. سراوان ده‌ها گچ‌کار حرفه‌ای دارد اما یا حاضر به‌کار نمی‌شوند یا قیمت‌های بسیار بالا می‌دهند. یکی از مردم بومی می‌گوید: «اگر گچ‌کاری در یک شهر مثلا متری 10 تا 15هزار تومان باشد، اینجا متری 80هزار تومان است. بنابراین مردم گچ‌کار از شهر دیگر می‌آورند و بهشان خانه و جا و غذا و حقوق می‌دهند تا خانه‌هایشان را بسازند. چرا؟ چون کسی که گچ‌کار بوده، می‌گوید برای من نمی‌صرفد. چرا خودم را اذیت کنم. الان در سراوان که چندین نوع خرما داریم چرا نخل‌ها دارد از بین می‌رود. بر اثر بی‌آبی است؟ خیر. بر اثر نامرغوبی زمین است؟ خیر. به‌خاطر این مرز است. جوان می‌گوید چرا یک‌سالم را پای این نخل بذارم که 100میلیون بگیرم. می‌روم مرز و در یک شبانه‌روز 10میلیون درآمد کسب می کنم. باور کنید بعضی‌ها هستند که در یک شب 100 یا 200میلیون سود می‌کنند.»

چرا زندگی در سراوان گران شد؟

پول در آوردن که آسان شود، هزینه‌های زندگی هم بالا می‌رود. سراوان یکی از گران‌ترین شهرها در استان سیستان‌وبلوچستان است. یکی از کارمندان اداره دولتی می‌گوید: «اینجا زندگی برای کارمندان به‌شدت سخت و گران است. من برای خرید دوچرخه اسباب‌بازی برای فرزندم، بارها بین قیمت 200 تا 250هزار تومان با خودم کلنجار رفتم که می‌توانم تا آخر برج برسم یا نه. یهو دیدم یک جوان با تیپ امروزی وارد شد با 4 تا بچه کوچک. هرکدام‌شان بدون اینکه قیمت بپرسند دوچرخه‌ای را که دوست داشتند برداشتند. آن جوان همان‌جا نقدا 5میلیون به صاحب مغازه داد. حالا من کارمند برای 200تومان باید بالا و پایین کنم.»

شاید مجموعه این مسائل باعث‌شده طرح ساماندهی مرز در قالب طرح رزاق عملیاتی شود. هرچند شنیده‌هایم می‌گوید هنوز اختلافات جزئی بر سر چگونگی اجرای این طرح وجود دارد ولی با این حال می‌توان قاطعانه گفت که این طرح حداقل روی کاغذ دست باندهای قاچاق سوخت را حداقل از سراوان دور می‌کند. آنچه در این طرح بسیار قابل‌تامل است، حذف واسطه‌هایی است که به‌صورت غیرقانونی اقدام به خرید سوخت از استان‌ها و شهرهای دیگر می‌کنند. قرار است سوخت این طرح از استان بندرعباس تامین ‌شود و از طریق سه جایگاه سوخت گلشن (جالق)، سیرکان و اسفندک دراختیار سوخت‌‌بران مرزنشین قرار بگیرد. به‌عبارت ساده‌تر با اجرای این طرح، سوخت به شکل متعارف به جایگاه‌های مخصوص در نزدیکی مرز می‌رسد و سوخت‌برها بدون خطر اقدام به انتقال سوخت می‌کنند. هرچند جایگاه‌های تعیین‌شده هنوز ایجاد نشده‌اند اما با ساخت این جایگاه‌ها، بخشی از مشکلات بزرگ مردم منطقه حل می‌شود. یکی از بزرگ‌ترین نگرانی کسانی که در جاده‌های بین‌شهری سراوان تردد دارند، خودروهای سوخت‌بری است که با سرعت سرسام‌آور و بدون توجه به وضعیت جاده اقدام به انتقال سوخت می‌کنند. بخش قابل‌توجهی از این سوخت‌برها نوجوانان فاقد گواهینامه‌ای هستند که روی ماشین افراد دیگر کار می‌کنند. آنها در تصادفاتی که منجر به مرگ کسی می‌شود، به‌هیچ‌عنوان در صحنه نمی‌مانند و به‌دلیل نداشتن گواهینامه فرار می‌کنند. تقریبا امکان ندارد به‌عنوان میهمان با یک سراوانی در این جاده‌ها تردد کنید و نگوید که چند نفر از خانواده‌اش را در همین جاده و تنها به‌دلیل سرعت بی‌رویه سوخت‌برها ازدست داده است.

 مخالفت باندهای قاچاق با طرح رزاق

یکی از مسائلی که در طرح رزاق مورد توجه قرار گرفته، جلوگیری از خروج غیرقانونی سرمایه کشور است  و فروش سوخت در نقاط مرزی قانونمند خواهد شد تا ضمن ساماندهی مرز، اشتغال پایدار برای مرزنشینان ایجاد شود.این طرح البته مخالفان جدی‌ای هم دارد. بر پایه این طرح، باید تمامی مسیرهای غیرقانونی انتقال سوخت به پاکستان مسدود شود و تنها کسانی که در مناطق مرزی تا شعاع 20کیلومتر زندگی می‌کنند و جغرافیای منطقه امکان کار دیگری را برایشان فراهم نمی‌کند، از این حق برخوردار باشند. مسدود کردن مرز، اوضاع را برای کسانی که بین محلی‌ها به آنها صاحبان «کاروان» می‌گویند، خراب می‌کند. خودروهای سوخت‌کش یا به‌صورت انفرادی یا جمعی حرکت می‌کنند. معمولا خودروهایی که جمعی حرکت می‌کنند، متعلق به یک نفر هستند و به آن کاروان می‌گویند. در شب نخستین خودروی کاروان، چراغ‌هایش را روشن می‌کند و با سرعت بعضا بالای 120کیلومتر در جاده دوطرفه حرکت می‌کند اما سایر خودروها برای اینکه خیلی جلب توجه نکنند پشت‌سر این خوردو با چراغ‌خاموش حرکت می‌کنند. علاوه‌بر برخی محلی‌هایی که از این طریق نان چربی به دست آورده‌اند و به‌جای رفع نیاز از مرز، خودرو کنار خودرو اضافه کرده‌اند، کسانی که در سایر استان‌ها در این روند نقش دارند نیز شغل خود را از دست می‌دهند. این دو گروه به‌همراه کسانی که شاید زندگی خیلی خوبی نداشته باشند و در فاصله بسیار دورتر از 20کیلومتری مرز زندگی می‌کنند، از کارت رزاق گله‌مندند و طبیعی است که از فرصت اتفاق روز دوشنبه نهایت بهره‌برداری برای پایان دادن به سازماندهی مرز را برده‌اند. از زمانی که این طرح در سیستان‌وبلوچستان اجرا شد، عده‌ای از قاچاقچیان شبکه‌ای سوخت منافع خودشان را در خطر دیده‌اند و از اجرای آن ناراضی هستند.

 به یاد سردار شوشتری

یکی از نمازهای یومیه را در مسجدی می‌خوانم که سال‌ها قبل رهبر معظم انقلاب در آنجا سخنرانی داشتند. مسجد هنوز هویت معماری خودش را حفظ کرده است. سقفش به جای تیرآهن هنوز چوبی است. کرونا در کشور جولان می‌دهد اما اینجا در سیستان و بلوچستان رد چندانی از آن نیست و صف‌های نماز جماعت بدون فاصله چندانی دایر است. توسط یکی از دوستان به سردار بارانی‌درازهی که فرمانده قرارگاه طوائف است، آشنا می‌شوم. به همراه او به مسجد می‌رویم تا با یکی از فعالان محلی گفت‌وگو کنیم. قرار می‌شود شب در خانه آقای درازهی گفت‌و‌گو کنیم. ما به منزل می‌رویم و تا او بیاید، آقای درازهی از خاطراتش با سردار شهید نورعلی شوشتری می‌گوید. می‌گوید آقای درازهی یکی از دوستان نزدیک سردار بوده است. تعریف می‌کند که «در گذشته خیلی آدم‌ها بودند که 2 گالن گازوئیل داشتند و به‌خاطر فرار از دست مامورها، کشته شدند. سردار که به سیستان و بلوچستان آمد به ماموران گفت که مردم را اذیت نکنید. بگذارید کار کنند.» می‌گوید این حرف او خیلی به ما کمک کرد «متاسفانه ایشان عمر چندانی اینجا نبود. 7 یا 8 ماه بود ولی کار چندین سال را انجام داد. کجای مملکت آدم بی‌سواد را استخدام می‌کنند یا حتی باسواد را به‌راحتی استخدام می‌کنند؟ او این کار را کرد تا طرح امنیت پایدار را در منطقه با کمک نیروهای بومی ایجاد کند.»

در دوره‌ای که سردار شهید شوشتری به سیستان و بلوچستان رفت، وضعیت امنیت در این منطقه بسیار شکننده شده بود. گروهک تروریستی جندالشیطان گاه و بی‌گاه دست به اقدامات انتحاری می‌زد. در یک فقره در همین ایام، در یک پاسگاه 16 نفر را گروگان گرفتند و بردند؛ 14 نفر را یکجا کشتند و انفجارهایی نیز داخل استان انجام می‌دادند. ماموریت سردار این بود که استان را با تدبیر خودش کنترل کند. آقای درازهی می‌گوید: «ایشان آمد و وقتی با مردم روبه‌رو شد دید این امنیت را می‌تواند با مردم برقرار کند. نوار مرز را دید و به ما دستور داد در مرحله اول برای 10 پایگاه آدم جذب کنیم و بعد این را توسعه داد. الان ما 300 کیلومتر مرز مشترک داریم. همین بچه‌های بسیجی بومی نشسته‌اند و نگهبانی می‌دهند و باعث شدند تحرکات گروهک‌ها کم شود.»

درباره سردار شوشتری و ابعاد اقدامات او در سیستان‌ و بلوچستان کمتر گفته و نوشته شده است. شاید هیچ‌کس به اندازه مردم بومی که امروز از شر گروهک‌ها تا حدودی خلاص شده‌اند، نتواند بهتر از دیگران شوشتری و خدماتش را درک کند. «اعتماد کردن به مردم در زمان او شکل گرفت. تا قبل از او ما نیروی کادر در سپاه نداشتیم. ولی بعد از ورود ایشان در سراوان حدود 200 نفر افسر و درجه‌دار و کادر در داخل سپاه داریم. این به‌خاطر اعتماد است. نزدیک به 20 هزار نفر از زمان سردار شوشتری تا الان جذب سپاه شده‌اند. این 20 هزار نفر خودش نان‌آور چند هزار نفر می‌شوند؟ در بحث بهداشتی و عمران و آبادانی کارهای فراوانی کرد. ما در صفر مرزی بیش از 600 بیل مکانیکی و لودر داریم که دارند جاده‌سازی می‌کنند تا دسترسی مردم به مرز و نیروها افزایش پیدا کند.»پس از شهادت سردار شوشتری به همراه سران چند طائفه، نیروی زمینی سپاه حدود 10 بیمارستان صحرایی در این منطقه دایر کرد. آقای درازهی می‌گوید: «این بیمارستان‌ها افرادی را که نیاز به مراکز مجهزتری داشتند، با هزینه بیمارستان به شهرهای بزرگ‌تر منتقل می‌کردند و حتی جا و مکان‌شان را هم تامین می‌کردند.» یکی دیگر از طرح‌های سردار، تسهیلات معافیت برای فرزند افراد بومی نظامی بود. «سردار، لباس مخصوص نظامی برایشان درست کرد. لباس بلوچی نظامی. براساس طرح ایشان، کسی که 10 سال در مرز خدمت کند، می‌تواند یک فرزندش را معاف کند. اینها توجهاتی است که به مردم منطقه شده است.»

شاید امروز بسیاری در سراوان به‌دنبال سوخت و سوخت‌بری باشند اما این شهرستان علاوه‌بر نیروی کار جوان، ظرفیت‌های بی‌نظیری همچون معادن باارزش دارد. اگر قرار بود با توسعه سوخت‌بری و سوخت‌کشی سراوان تبدیل به قطب اقتصادی شود، در چندین سال گذشته این اتفاق می‌افتاد اما حالا می‌توان با قاطعیت گفت که باید بساط این طرح حداقل برای افرادی که در شعاع دورتری از مرز هستند و همچنین سایر افراد در سایر استان‌ها برچیده شود. باید با ایجاد کارگاه‌های زودبازده و استفاده از کسانی که توانایی ایجاد اشتغال دارند، این شهر مرزی را به‌جای منطقه‌ای برای انتقال سوخت، به بازار صادراتی به پاکستان تبدیل کرد. این کار شاید آسان نباشد اما به‌سختی مبارزه با باندهای قاچاقی نیست که این روزها در تلاشند تا از حادثه روز دوشنبه برای کسب سود بیشتر برای خودشان، نهایت بهره‌برداری را بکنند. آنها در تلاشند تا به بهانه جانباختگان این حادثه، سودهای چند ده میلیونی خود را برای مدتی بیشتر تضمین کنند. درست مانند شبکه قاچاقی که در مرزهای غربی سعی می‌کند حتی از گرفتار شدن کولبران در زیر بهمن، طعمه‌ای برای چند روز واردات بدون دردسر کالاهایش استفاده بکند. مرزها نعمت هستند، باید قدر آنها را دانست.

 

مرتبط ها