عاطفه جعفری، روزنامهنگار: صفحه امروز درمورد زندگی و روش مطالعاتــــــی یــــک پژوهشگـــر تاریخی است. نویسنده و پژوهشگــری که اگرچه در زمان ما زیست میکند اما برای در اکنون ماندن آرام و قرار ندارد. او سوار بر تاریخ به دل سالها و روزهای دیرین میزند و روایتهایی گمشده در تاریکخانههای قرن را جلوی چشمان مخاطبانش میگذارد. شاید هم بگویید اینکه کار اکثر پژوهشگران تاریخی است اما چه میشود که هدایتالله بهبودی از دیگران متمایز میشود؟ او در روایتگری وقایع کجا میایستد و از کدام زاویهای به ساکنان سرزمین دیروز نگاه میکند؟ پرونده امروز برای کسی است که سالهاست قلمش را زمین نگذاشته است.
خبرنگاری که به نویسندگی رسید
در تبریز بهدنیا آمد و در سال ۱۳۴۳ همراه با خانواده به تهران سفر کرد. در سال ۱۳۷۱ در مقطع کارشناسی، از دانشگاه تهران و رشته تاریخ فارغالتحصیل شد. البته پیش از آن با شروع جنگ ایران و عراق، بهعنوان خبرنگار به جبههها رفته بود. او سال 62 در روزنامه تهرانتایمز مشغول به کار شد و پس از 3سال در سال ۱۳۶۵ به دفتر روزنامه جمهوری اسلامی رفت و فعالیتش را در مقام مسئول صفحه «جبهه و جنگ» ادامه داد. بهبودی سال ۱۳۶۷ بههمراه مرتضی سرهنگی راهی حوزه هنری شد و دفتر «ادبیات و هنر مقاومت» را تاسیس کرد. او برای دورهای نیز در سمت سردبیری سرویس فرهنگی روزنامه ایران فعالیت داشت. بهبودی بعد از پنجسال از دفتر «ادبیات و هنر مقاومت» خداحافظی و دفتر «ادبیات انقلاب اسلامی» را در سال ۱۳۷۲ در حوزه هنری تاسیس کرد. همچنین او در زمان حضورش در موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی جهت ثبت روزشمار تاریخ معاصر ایران اقدام کرد. جلد نخست این روزشمار را حسن فراهانی تدوین کرد، اما جلدهای دوم و سوم زیرنظر و اشراف او منتشر شد. از نظر هدایتالله بهبودی، انقلاب اسلامی نقطه آغاز نهضت خاطرهگویی و خاطرهنویسی است، چون اکثر مردم بهنحو خاصی خودشان در وقوع انقلاب مشارکت داشتند. گویی میکروفون را جلوی هرکدام از آنها بگیری حرفی و سخنی نو برای گفتن از انقلاب دارند و حوادثی دیده بودند که کمنظیر بوده است.
چرا تاریخنگاری برای بهبودی مهم است؟
بعد از حضور درعرصه تاریخ انقلاب، نامی را برایش انتخاب کردند که مرتبط با کارش بود؛ تاریخنگار انقلاب اسلامی. بهبودی در اهمیت و ضرورت تاریخنگاری گفته است: «من فکر میکنم هر دوره و هر نسلی از ضرورت تاریخنگاری خارج نیست و همین نگاه و بینش است که آنها را وادار به تاریخپژوهی یا تاریخنگاری میکند، منتها یکی به صورت ساده و دیگری در زمینههای علمی.»
بهبودی تاریخنگاری انقلاب را مختص سه دوره مهم میداند و در این باره گفته است: «تاریخنگاری انقلاب اسلامی به سهدوره تقسیم میشود؛ دوره اول که تقریبا پس از پیروزی انقلاب شروع میشود مربوط به دهه 60 شمسی است که ما با وفور منابع ترجمهشده و آثاری از سفرا و روزنامهنگاران مواجه هستیم. روزنامهنگاران نمایندگان جراید خودشان بودند و طبیعی است که از ناظران وقایع آن دوره تاریخی باشند. آنان نخستین آثار مرتبط با انقلاب را پدید آوردند و پس از ترجمه در ایران مورد توجه قرار گرفتند. درواقع ما مصرفکننده منابع دیگران درمورد انقلاب بودیم. البته از آثاری که درون کشور نوشتهشده هم بیبهره نبودیم، منتها تعدادشان اندک است. برای نمونه در عرصه تاریخ شفاهی ناگفتههای حاج مهدی عراقی یک استثناست. جلد اول کتاب سیدحمید روحانی هم یک استثناست و تاریخنگاریهای محلی که درمورد اصفهان و برخی شهرهای دیگر شد، کم هستند. بعد از این دوره ما وارد دهه 70 میشویم که زمان سخت جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشتیم و حواسها نسبتا جمع این مساله مهم شد که برای حادثه بزرگی مثل انقلاب در داخل کشور چرا اقدامی صورت نگرفته است. در این دوره ما با قالبی بهنام تاریخ شفاهی روبهرو هستیم که بهشکلی فراگیر خاطراتی از شاهدان و کسانی که در دوره مبارزه انقلاب حاضر بودند، جمعآوری و چاپ شد. این قالب دستیاب و زودرس ما را به یک تعادل در تولید منابع ترجمه شده در دهه 60 و تولید منابع داخلی در دهه 70 رساند. از اواخر دهه 70 ما با گشایش بایگانیهای اسنادی در داخل کشور روبهرو شدیم. بهطور مشخص سازمانهای اسنادی با سازوکارهایی که درون خودشان تعریف کردند، منابع را مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار پژوهشگران قرار دادند. برای نمونه ارائه اسناد توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، وزارت امور خارجه، اسناد ریاستجمهوری انجام شد و درکنار اینها مجلس شورای اسلامی و برخی نهادهای دیگر مثل موسسه تاریخ معاصر ایران یا سازمان اسناد ملی، برگ تازهای از تاریخنگاری در کشور ما را رقم زدند. وقتی به اوایل دهه 80 رسیدیم، کفه ترازو از جهت تولید منابع داخلی سنگینتر از منابع ترجمهای شد. حالا میتوانیم دوره چهارمی به اینها اضافه کنیم؛ اینکه رفتهرفته وارد عرصه تاریخنگاری و تاریخپژوهی شویم و افقهایی از این جهت قابلمشاهده است.»
ویژگی پژوهش بهبودی از نگاه کارشناس
نکته مهم در کارهای بهبودی، مدل و توجه او به مسائل و مستند بودن آنهاست. علی عزیزی، استاد دانشگاه و تاریخپژوه درمورد کتابهای بهبودی، گفته است: «سبک کاری او خاص است و من بهعنوان کسی که کتابهای تاریخی را دنبال میکنم، نوع کاری او را فقط متفاوت دیدهام. او سعی میکند در کتابهایش مستند صحبت کند، مثلا درمورد کتاب «روزشمار تاریخ معاصر ایران»، اسناد جالبی در جلدهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. برای جلد سوم فکر میکنم، اسناد موجود در کاخ مرمر شامل مکاتبات اداری، بخشنامهها، مراسلات افراد عادی و رجال کشوری و لشکری دوران وزارت جنگ و شخص رضاخان تدوین و تنظیم شده است. علاوهبر «اسناد کاخ مرمر»، برای حفظ قالب تقویمنگاری کتاب و اینکه مخاطب نمایی منسجم از فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن دوره داشته باشد، منابع دست اول ازجمله روزنامههای آن دوره، کتابهایی که منابع اصلی آن دوره تاریخی به شمار میروند و نیز اسناد بایگانی ملی انگلیس مورد استفاده قرار گرفته است.»
عزیزی با اشاره به آثار دیگر بهبودی افزوده است: «به کتابهای دیگر بهبودی هم دقت کنید متوجه میشوید که او سعی کرده مستند و دقیق به شبهات پاسخ دهد، مثلا در کتاب «الفلامخمینی» او با استناد به منابع قوی، زندگی امام خمینی را روایت کرده از خانواده و تحصیل تا بقیه موارد را در این کتاب جای داده است.»
ابراهیم اکبریدیزگاه، رماننویس و پژوهشگر درباره این کتاب گفته است: «وقتی این کتاب را گرفتم و 100صفحه آن را گرمگرم خواندم، احساس کردم که یک اتفاقی رخ داده است و تاریخ بهسمت ادبیات میرود و ادبیات بهسمت تاریخ میآید و در یک نقطهای بههم میرسند... این تلاش واقعا قابل ستایش است.»
البته علی عزیزی با تایید این نظر دیزگاه معتقد است که این اتفاق درمورد کتابهای دیگر بهبودی هم افتاده و در این باره گفته است: «ویژگی دیگر کتابهای بهبودی در نثر و روایت آن نهفته است. نثری که او برای آثارش انتخاب میکند، منحصربهفرد است، نوع ادبیات ایشان جوری است که مخاطب احساس نمیکند که یک کتاب مستند را میخواند، فکر میکنید با یک نثر ادبی مواجه هستید. همین مساله درکنار شناخت قوی ایشان از مقطع تاریخی که درحال نوشتن است باعث میشود با یک متن خیلی قوی مواجه باشیم. یک ایرادی که در کتابهای با این سبک دیده میشود این است که مخاطب منابع کار را نمیداند، برای همین اعتماد نمیکند. اما در کارهای ایشان میبینیم که هرسندی که استفاده شده، منبع آن هم آمده و صرف بودن این منابع بسیار کمککننده است.»
مرتضی سرهنگی و رفاقتی چندینساله
مرتضی سرهنگی، روزنامهنگار و پژوهشگر ادبیات پایداری است. رفاقت او و هدایتالله بهبودی هم برای امروز و دیروز نیست. این را در صحبتهایی که مرتضی سرهنگی برای بزرگداشت بهبودی بیان کرد هم میتوان دید و خالی از لطف نیست بخشی از صحبتهایش را مرور کنیم که این رفاقت چندساله، چگونه شکل گرفت.
سرهنگی درباره چگونگی آشناییشان میگوید: «در سرویس فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی بودیم، این سرویس فرهنگی یک صفحه هم برای جبهه و جنگ درمیآورد، خاطرات، عکسها و مطالب بود، یک مدتی من این صفحه را میدیدم که یادداشتهای خیلی قشنگی در آن نوشته میشود بعد یک روز از سعید علامیان پرسیدم: این یادداشتها را چه کسی مینویسد؟ گفتند آقای بهبودی، این اولین آشنایی من با آقای بهبودی بود. آنجا بود که دیگر من آمدم در صفحه جبهه و جنگ و به این بچهها کمک میکردم، بعد دیگر رفتهرفته احساس کردم خیلی به ادبیات آقای بهبودی علاقه و احتیاج دارم که این ادبیات را بدانم و ماندیم کنار ایشان و تقریبا مثل یک گلولهبرفی که آرامآرام روی برف قل میخورد، رفیق شدیم تا الان. اولش بهخاطر نوشتههایش بود و بعد شد اخلاق و مرام ایشان. من فکر میکنم خدا من را خیلی دوست داشت که آقای بهبودی را سر راه زندگی من قرار داد، من خیلی از ایشان یاد گرفتم.»
سرهنگی درباره روزهایی که در روزنامه با هم کار میکردند، میگوید: «در آن روزها ما به یک وظیفه روزنامهنگاری خبری فکر میکردیم، درواقع از نظر ما جنگ دو دستور زبان دارد؛ یک دستور زبان عصر جنگ که یک دستور زبان تبلیغی است و درست هم هست، یک دستور زبان حماسی شورانگیز تهییجکننده است و در همه کشورها هم وجود یک دستور زبان عصر بعد از جنگ که دستور زبان تعقلی است که فرق زیادی دارد تبلیغ و تعقل. ما در صفحه جبهه و جنگ ترکیب این دو را داشتیم. شما میتوانید ادبیات آقای بهبودی را ببینید که ترکیبی از این دو بود. جنگ خیلی حادثه بزرگی است یعنی میتواند یک کشور را تبدیل به چند کشور کند و سرنوشت ملتها در جنگ تغییر کند. ما آنقدر آن موقع به این داستانها عقلمان قد نمیداد. ولی خب ما درباره دستور زبان تبلیغی و تعقلی صحبت کردیم که آقای بهبودی ترکیب این دو را در زمان جنگ داشت؛ یعنی هم حماسی و هم شورانگیز بود. ضمن اینکه عقل و تعقل هم بود در کار، اینها را آقای بهبودی در صفحه جبهه و جنگ پیاده میکرد با کمک آقای سعید علامیان و دوستانی که آنجا بودند و این ادامه پیدا کرد. من گزارشنویسی را از آقای بهبودی یاد گرفتم. آنقدر نگاهش به اطرافش، به طبیعت قشنگ بود که شاید به نظر من بهترین گزارشهای جنگی را آقای بهبودی نوشت. خب من هم کنار دستش بودم، مینشستیم مینوشتیم، بعدها آنقدر این نوشتههای ما به هم نزدیک شد که یک وقتی آقای بهبودی چهار، پنج خط مینوشت و میگفت: «من کار دارم، دارم میرم مرتضی تو این را تمامش کن.» بعد من مینشستم تمامش میکردم، این را هیچکس متوجه نمیشد که نویسنده عوض شده و اینها دو نفرند.»
تشکیل دفتر ادبیات و هنر مقاومت
سرهنگی درباره ایده تشکیل دفتر ادبیات و هنر مقاومت که با همکاری بهبودی تشکیل شد، میگوید: «سال ۶۵ بود به نظرم که طرحی را با بهبودی آماده کردیم تا سازمانی باشد بتواند ادبیات دفاع مقدس را جمع کند، چون ارتباط داشتیم با بچهها؛ هم خودمان میرفتیم و هم بچهها میآمدند. رفتیم خانه آقای بهبودی شب نشستیم یک طرحی نوشتیم به نام دفتر ادبیات و هنر مقاومت.» سرهنگی درباره ورود خودش و بهبودی به ادبیات جنگ میگوید: «حاصل آن گزارشهای ما شد دو کتاب «پابهپای باران» و «سفر به قلهها». همین دو تا شد که در هرکدام چند گزارش بود، «مدال مرخصی» هم بود کار یک عراقی سرباز که این سرباز به نظر من نابغه بود، ادبیات عجیبی داشت درست نگاهش شبیه به نگاه ما بود. جنگ تمام شده بود اما کار ما تازه شروع شده بود. تنها کسی که این وسط میدانست چه اتفاقی افتاده و این کتابها چیست فقط خود شخص حضرتآقا بودند. سال ۷۰ آقای زند تلفن کرد به من گفت فلانی آب و آتشدستت هست، بگذار بیا اتاق من کارت دارم، رفتم دیدم یک فکس دارد که ظاهرا از دفتر آقا آمده بود بیستوچهار،پنج تا کتاب ما را اسم نوشته بودند و از نویسندهها دعوت کرده بودند. آنجا ایشان فرمودند این جنگ یک گنج است. از ۷۰ تا الان کسی دیگر این حرف را نزده است. یعنی مسئولان، چه فرهنگی چه سیاسی این حرف را نزده و هیچکس نفهمید این یعنی چه؟ ایشان فرمودند که به قول ما خراسانیها این ادبیات جَستی زده. جَست یعنی جوانه، این را شما نباید رها کنید. یادم میآید سال ۷۰ من به آقای زند گفتم ما یک کتاب خوبی منتشر کردیم، شما آدرس ۱۰۰ نفر از مسئولان را به ما بدهید. الان باید توجه مسئولان را به این داستان جلب کنیم. ایشان آدرس دادند و ما پاکت نوشتیم و چسب زدیم و اینها را فرستادیم. از این صد کتاب که رفت برای مسئولان فقط دو تا برای ما اعلاموصول آمد، یکی دفتر شهید صیادشیرازی بود یکی هم دفتر مرحوم آقای مهدویکنی، این دو به ما گفتند کتاب به دست ما رسید. یعنی ۹۸ درصد مسئولان ما اصلا نگاه نکردند. اصلا برایشان موضوعیت نداشت و ما چقدر خوشحال شدیم. خیلی خوشحال شدیم چون فهمیدیم باید خودمان بلند شویم و نمیتوانیم امیدی به کسی داشته باشیم.»
یک معلم تمامعیار
مرتضی سرهنگی درباره شخصیت دوست چندین و چندسالهاش میگوید: «آدم وقتی بزرگ میشود باید بیشتر و بهتر بتواند برای مملکتش کار کند. آقای بهبودی میل به یاد دادن دارد و این را من باید بفهمم و اگر بفهمم خیلی باید با آقای بهبودی کار کنم. این میل به یاد دادن در همهکس نیست. کسی که روحیه معلمی دارد و دوست دارد به عدهای آن چیزهایی که بلد است انتقال دهد و به آنها یاد دهد عمر نامحدودی خواهد داشت و عمرش به این ۶۰-۷۰ سالی که هستیم، محدود نمیشود. چون آنچه را که یاد داده است شاگردانش ادامه خواهند داد. آقای بهبودی یک چنین روحیهای دارد. ایشان خستگی ندارد. من خیلی احساس خوشبختی میکنم و خدا من را خیلی دوست دارد که کسی را مثل آقای بهبودی سر راه زندگی من قرار میدهد و شاید کسی نداند اگر آقای بهبودی نبود، دفتر ادبیات مقاومت وجود نداشت، اگر آقای بهبودی نبود دفتر ادبیات انقلاب اسلامی وجود نداشت و این را من از درون میگویم که «کمان»ی وجود نداشت.
یکتنه کار چند نفر را انجام میداد. چون ما اصلا پول نداشتیم بخواهیم به کسی حقوق بدهیم که آنجا بنشیند. این را به نقل از آقای بهبودی عرض میکنم و درواقع نگاه به کار را میخواهم بگویم. یکبار آقای بهبودی گفت مرتضی من نمیدانم داریم چهکار میکنیم. اما میدانم این کار که میکنیم امام راضی از این کار است. امام راضی باشد امام زمان هم راضی است و این فرمولی است برای اینکه ما بتوانیم کار کنیم. برای استراحت و خوابیدن وقت هست ولی برای کارکردن در این مملکت دیگر تمام ۲۴ ساعت هم کم است.»
نظر رهبری درباره کتابی که بهبودی درباره ایشان نوشتند
رهبر معظم انقلاب که همهمان میدانیم چقدر به کتاب علاقه دارند، در دیداری که دستاندرکاران دفاتر ادبیات مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری با ایشان در سال 92 داشتند، درباره هدایتالله بهبودی چنین میگویند: «اگر بنده شاعر بودم، یقینا در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطرهسازان و خاطرهانگیزان قصیده میساختم؛ حقیقتا جا دارد؛ چون کارِ بسیار بزرگ و بااهمیتی است... اخیرا از آقای بهبودی و آقای سرهنگی مصاحبهای میخواندم که واقعا هم همینطور است. این آقایان معتقدند که قضایای دوره دفاع مقدس را بایستی مستند کرد، تبیین کرد، مستدل کرد تا براساس اینها آثار هنری بهوجود بیاید که کاملا درست است. اعتقاد من این است که ما هرچه برای دوره دفاع مقدس سرمایهگذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفاده خوب و درخوری نشده. البته کتابهای خوبی نوشته شده، لیکن این رشته باید استمرار پیدا کند.» یا در دیداری مشابه در سال 97 درباره کتاب شرح اسم که بهبودی نوشته است، میگویند: «آنچه آن خاطرات و مواد خام را جذاب و خواندنی و کتاب میکند، تلاش نویسنده است. من وقتی کتابی را که آقای بهبودی زحمت کشیده و درباره حقیر نوشته بود خواندم، متوجه شدم خودم حتی با کمک اطرافیان هیچوقت نمیتوانستم چنین کاری را انجام دهم. من از کار هنرمندانه این نویسندگان لذت میبرم، ضمن اینکه خانمها هم زیاد شدهاند بین این نویسندگان. همینجا هم باید از آقای سرهنگی تشکر کنم که دفترشان نیروسازی هم داشته است.»
چرایی نوشتن از تاریخ انقلاب
هدایتالله بهبودی به گفته اطرافیانش بسیار روی این مساله که باید روایتها را از انقلاب گفت، تاکید دارد و دلیل آن را هم اینچنین عنوان میکند: «ما برای پیروزی انقلاب کمتر از ۵۰۰۰ کشته دادیم بعضیها این رقم را کمتر از اینها میدانند و به ۳۰۰۰ یا ۴۰۰۰ نفر تقلیل میدهند. اما برای نگهداشت انقلاب بیش از ۲۲۰۰۰۰ شهید دادهایم. ما درواقع برای نگهداشت انقلاب جنگیدیم. بهترین سرمایههای کشور که جان جوانهای ما بود را تقدیم انقلاب کردیم، برای اینکه انقلاب را نگه داریم و خوشبختانه اینچنین هم شد. ما برای اولینبار به یک موضوع خواستنی تاریخی که استقلال تمام بود، رسیده بودیم. قبل از پیروزی انقلاب ما هیچوقت مزه استقلال را در دوره قاجار و پهلوی نچشیدیم. انقلاب اسلامی مزه استقلال را به مردم ایران چشاند و مردم برای نگهداشت این استقلال حاضر شدند همه کاری انجام دهند.»
وقتی از او درمورد دوست داشتن تاریخ شفاهی و چرایی ورود به این مساله پرسیدند، بهترین تعبیر را برای زدن حرفش به کار برد و عنوان کرد: «رفتن به طرف خاطرات، آن هم در قاب تاریخ شفاهی، بیشباهت به استخراج از معدن نیست. شما وقتی یک رگهای را در داخل کوه تشخیص میدهید، به دل آن کوه میزنید و با ابزار و وسایل مختلف آن را استخراج میکنید. شما توقع ندارید که یک ماده خالص از این کوه استخراج کنید. بلکه مجموعهای از مواد استخراج میشود و این در یک جای دیگری به نام کارخانه فرآوری میشود و آن ماده اصلی را به شما میدهد. حالا چون شما نمیتوانید آن ماده اصلی را به دست بیاورید آیا نباید به دل معدن بزنید؟ حتما اشتباه است. حتما باید بزنید استخراج کنید و اینها را جمع و ذخیره بکنید قبل از اینکه از بین برود و بعد در مرحله دیگری این را خالص کنید. ما الان با انبوهی از گفتهها مواجهیم که در آن اغراق هست، بزرگگویی هست، کمگویی هست و همه معایبی که دوستان کارشناس مطرح میکنند وجود دارد. اما مگر میشود بدون اینها روایت اصلی تاریخ را به دست آورد؟ نه. مرحله بعد که بردن اینها به کارخانه و خالصسازی است. این کارخانه در حرفه مورخ است. مورخ با توان و قدرتی که در سندشناسی و راستیآزمایی دارد، مینشیند و آنچا را که به حقیقت نزدیک است، استخراج میکند.»