کد خبر: 51734

سریال «ملکه گدایان» سراغ کهن‌الگوی فقیر و غنی رفته اما در ارائه مصادیق ناموفق بوده است‌

فقرمانکنی

ملکه گدایان داستان تقابل فقیر و غنی است اما معلوم نیست چرا طبقات پایین خیلی آشنا نیستند و چرا صورت حرف‌هایشان کلیشه‌ای است و محتوایشان فلسفی و سنگین. چرا دیالوگ‌های طبقات مرفه و طبقات ضعیف تفاوتی با هم ندارند.

سیدمهدی موسوی‌تبار، روزنامه‌نگار: داستان‌هایی که محور آنها تقابل خیر و شر یا فقیر و غنی بوده همیشه یکی از جذاب‌ترین مدل‌های داستانی بوده و هنوز هم هست. این علاقه در هر زمان و مکانی و بسته به شرایط جغرافیایی و سیاسی آن کشور و مردم کم و زیاد شده است. در کشور ما و از اواسط دهه 80 و به‌طور ویژه دهه 90، این علاقه افزایش پیدا کرد. برتری فقیر بر غنی، نه به اندازه سینمای هند، اما برای مخاطبان اهمیت داشت. حتی مظلومیت فقیر هم نماد دیگری از پیروزی و برتری بود. در نمونه خاصی مانند فیلم «نیاز» داودنژاد، دو نوجوان فقیر، با شرایط ناعادلانه می‌جنگیدند و در نمونه سینمایی دیگر مثل «جدایی نادر از سیمین» قرار است از فقر یک‌طرف استفاده یا سوءاستفاده شود. در سینماهای مهمی مانند آمریکا، هند و کره‌جنوبی هم این تقابل بار دیگر طرفداران بیشتری یافته و نمونه آخر و مشهورش فیلم «انگل» است. جهان در شرایطی است که شکاف طبقاتی در کشورهای مختلف روزبه‌روز بیشتر می‌شود و سینما و تلویزیون سعی می‌کنند حداقل در نمایش آنها عقب نمانند. سینما و تلویزیون در این ماجرا یا صرفا راوی هستند یا پا را فراتر می‌گذارند و در جایگاه قاضی قرار می‌گیرند. هرچه باشند می‌دانند که مخاطبان ناتوان از برخورد با این شکاف عمیق طبقاتی، آنها را دوست دارند و دیده می‌شوند. این اقبال عمومی اما این معنی را نمی‌دهد که هرچه برایشان ساخته شوند را دوست دارند. این مخاطبان اغلب، فقر و تبعیض را بهتر از سازندگان می‌دانند و از شکل حرف‌زدن تا نوع پوشش طبقه ضعیف را می‌شناسند و حواس‌شان هست که افراط یا تفریطی در این خصوص نشود. همان اندازه که حواس‌شان به محتوای حرف‌هاست به فرمی که جلوی‌شان می‌گذارند هم توجه دارند.

یکی از سریال‌هایی که می‌خواهد آشکارا به این تقابل بپردازد و نمونه دیگری هم پس خواسته‌اش دارد، سریال «ملکه گدایان» ساخته حسین سهیلی‌زاده است. سهیلی‌زاده که پیش از این «مانکن» را برای شبکه نمایش خانگی ساخته بود، این‌بار سراغ موضوعی رفته که خودش قبلا در سال 92 آن را در قالب «آوای باران» برای شبکه سه ساخته بود. این‌بار اما کودکان کار دورچین داستانی‌اند که قرار است معمایی باشد و همزمان هم عاشقانه و گاهی هم پلیسی‌-‌جنایی.

قسمت اول «ملکه گدایان» یکی از بهترین افتتاحیه‌های سریال‌سازی چند سال اخیر است. آنهایی که قسمت اول را دیده بودند بی‌صبرانه منتظر قسمت‌های بعدی بودند و گره‌های بی‌شماری در ذهن‌شان وجود داشت که با تماشای قسمت‌های بعدی، فقط کاسه‌های آب سرد بود که روی سرشان ریخته می‌شد و گره‌ها بدون هیچ تلاشی باز می‌شدند. ملکه گدایان داستان تقابل فقیر و غنی است اما معلوم نیست چرا طبقات پایین خیلی آشنا نیستند و چرا صورت حرف‌هایشان کلیشه‌ای است و محتوایشان فلسفی و سنگین. چرا دیالوگ‌های طبقات مرفه و طبقات ضعیف تفاوتی با هم ندارند. تصویری که از طبقه ضعیف نشان داده می‌شود بیشتر شبیه به یک کاریکاتور است. حتی در سوراخ بودن جوراب «افرا» با بازی باران کوثری هم ناشیانه رفتار شده است و کارگردان محترم، خوشبختانه جوراب سوراخ از نزدیک ندیده است و جای قیچی روی انگشتان جوراب بریده‌شده را نادیده گرفته است.
 

مرتبط ها