به گزارش «فرهیختگان»، امیر ابیلی، منتقد طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: همین اول مطلب این را بگویم که بهشدت نگرانم خود مهدویان و دیگر عوامل فیلم «شیشلیک» هر انتقاد تندی به فیلمشان را مساوی با مخالفت ایدئولوژیک با محتوای فیلم نشان دهند و بخواهند به محصول تصویریشان اعتباری کاذب دهند. اما همین ابتدا باید گفت مشکل اصلی «شیشلیک» اتفاقا «ساختار» و «فرم» است و صرفا پرداخت محتوایی به اثر، دادن اعتبار بیدلیل به آن است. گرچه جهان محتوایی فیلم نیز نشاندهنده جهانبینی مولف خود است و باید دیده شود.
مساله این است که مهدویان، سازنده فیلم درجه یک «ماجرای نیمروز»، که آغازگر سرفصل جدیدی در پرداخت به تاریخ انقلاب در سینمای ایران شد، حالا محصولش با سطح کیفی تولیدات منوچهر هادی و مسعود دهنمکی و آرش معیریان و... تفاوت خاصی ندارد. فیلمی زرد و مبتذل که میخواهد با پوسته ایدئولوژیک برای خودش اعتباری بخرد، اما موفق نمیشود. توجه کنید کارگردان «ماجرای نیمروز» حالا به جایی رسیده است که مهمترین شوخی فیلمش معاشقه دو مرد با هم است. به گلدرشتترین حالت ممکن و حتی بدون هیچ ظرافتی در اجرا با چهار، پنج بار تکرار در فیلم. یا تصور کنید که فیلمساز سابقا مهم، با صوت وایرالشده «خانم جلسهای» شوخی میکند، نه یکبار، بلکه چندین بار. خب این یعنی فیلمش را در حد ویدئوهای کوتاه سلبریتیهای اینستاگرامی میداند. مهدویان متاسفانه نمیداند نه بازسازی خانم جلسهای میتواند شوخی اصلی یک فیلم باشد، نه جامعه ایرانی آنقدر عقبمانده است که حالا با چنین چیز تاریخ مصرف گذشتهای بخندد.
این دو مورد را مثال زدم تا نشانهای بدهم از جهان مبتذل و سخیف فیلم، از سطح کیفی نازل ساخت و متن و خب مگر از امیرمهدی ژوله، آیتمنویس مهران مدیری، که تابهحال هیچ فیلمنامه واقعی و استانداردی نداشته است، جز تکرار مکررات تاریخ مصرف گذشته شبکههای اجتماعی توقع دیگری هست؟
مساله اصلی اما اینها نیستند. شوخیهای جنسی چیز تازهای در سینمای ایران نیست و حالا مهدویان هم به صف آنها اضافه شده. موضوع جدیتر اما تصویری است که مهدویان از مردم ارائه میدهد. ظاهرا ادعای مهدویان نقد سیستم است؛ نقد حاکمیت، نقد پروپاگاندا، دروغ و ریا. اما اولا نقدی در جریان نیست و بیشتر توهینهای گلدرشت است و مهمتر اینکه سمت این توهینها بهجای حاکمیت به سمت مردم است.
در «شیشلیک» مردم مشتی گوسفند هستند. عدهای بیشعور که با دمدستیترین شکل ممکن قابلمدیریتند. گوششان به فرمان حاکمیت است و مثل حیوان زندگی میکنند. بیگاری میکشند بدون توقع دستمزد. غذا نمیخورند و به آن افتخار میکنند و حتی آمدن نام شیشلیک تهاجم به اعتقاداتشان به حساب میآید.
فیلمِ محمدحسین مهدویان قطعا از منفیترین تصاویری است که سینمای ایران از مردم نشان داده. دقت کنید در فیلم حتی یک انسان/کاراکتر دوستداشتنی و همدلیبرانگیز وجود ندارد. متاسفانه فرم بهراحتی درونیات سازنده را لو میدهد و نمیگذارد او پشت چند شعار سیاسی پنهان شود. دقت کنید تصویر فیلمساز از «مادر» چیست؛ یک هیولا که ذرهای عطوفت و مهربانی ندارد. حتی برای یک لحظه دلش برای دخترش نمیسوزد. حتی یک پلان از محبت مادر به فرزند در فیلم وجود ندارد. او حتی عامل بدبختی برادرش هم هست. موجودی منفور که طبعا کسی نمیتواند دوستش داشته باشد.
همچنین به سکانس رستوران دقت کنیم. پدر که حالا دختر را بعد از هزار مصیبت برای شیشلیک خوردن آورده، با فریادهایش بچه را تحقیر و حالا که او به آرزویش رسیده همان را هم زهرمارش میکند. فیلمساز نمیفهمد که ما در این سکانس به جای اینکه دلمان برای پدر بسوزد، از او بدمان میآید. این تصویر فیلمساز از مادر-پدر است. مادر فیلم اساسا زنی رنجکشیده نیست. او احمقی خشن و بیمحبت است. پدر نیز بیش از آنکه کارگری مستضعف و دوستداشتنی باشند یک بیشعور است. فرم فیلم به خوبی نشان میدهد دغدغه مهدویان برای ساخت چنین فیلم صریح و گلدرشتی در نفی و تمسخر سیستم، وضعیت «مردم» نیست. او اساسا دلسوزی نسبت به فقرا ندارد. هیچ پلانی از فیلم حس دوستداشتن و دلسوزی و شفقت نسبت به فقرا را به مخاطب نمیدهد. مهدویان میخواهد طعنههایش را نثار حاکمیت کند و در این راه قرار است از نداری و فقر مردم هم کاسبی خود را بکند. یک شوآف سطح پایین با مشکلات اقتصادی. درحالی که نگرانی از وضع مردم باید از جهان فیلم دریافت شود. ما باید نگران وضع کاراکترها شویم. باید آنها را دوست داشته باشیم.
طبعا با پول اولمارکت هم نمیشود برای نداری مردم مرثیه خواند. ستارهمربعها و بختآزماییها در تلویزیون با اولمارکت و دورهمی آغاز شدند. حالا مهدویان میخواهد با پول چنین بنگاهی برای گرسنگی مردم فیلم بسازد. در فیلم سکانسی هست که رضا عطاران زندگی واقعیاش را تعریف میکند و میهمانان سرمایهدار یک باغ به خیال اینکه شوخی و استندآپ است به آن میخندند. حالا تصور کنید مهدویان پول فیلمش را از همان سرمایهداران خندان گرفته است تا درباره آن شومن فقیر فیلم ترحمبرانگیز بسازد. فحش بیپولی شومن را هم به حاکمیت میدهد و نه آن سرمایهدارها. مساله آیا شیشلیک نداشتن مردم است یا شیشلیک خوردن خودمان به اسم مردم؟ هرچه هست سازنده فیلم تبلیغاتی روحانی طبعا باید مردم را همینطوری ببیند که حالا به جای نقد خود، نقد حاکمیت کند.