به گزارش «فرهیختگان»، احمد مختاری، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: یکی از منتقدان سینما چندروز پیش درباره تازهترین فیلم محمدحسین مهدویان، شیشلیک، اشارهای کرده بود به اینکه شیشلیک محصول حملات چپ و راست سینما به اوست و همینطور بدترین فیلم محمدحسین مهدویان. این گزاره آنقدر اهمیت دارد که تاثیرش در سکانس به سکانس فیلم مشهود است. چرا اجرای مهدویان تا این اندازه ضعیف است؟! آیا برای فاصلهگذاری در محتوا، لازم بوده مهدویان تا این حد سینما را فراموش کند. پلانهای بیهویت، بیسروته، کات خوردنهایی که سینمایی نیست. ممکن است بگویی چه اهمیتی دارد؟ فحشش را داده است و بیانیهاش را خوانده! حالا چهار جا هم خط فرضی را شکسته باشد و نمای روی شانه را به نمای بیرون پنجره کات زده باشد، چه فرقی میکند؟!
ولی فرق میکند! وقتی کارگردانی سال قبل، سیمرغ بهترین کارگردانی را گرفته و حالا به این فاجعه در دکوپاژ رسیده باشد، فرق میکند. این فیلم را کارگردانهای دسته هشتم سینمای فیلمفارسی هم میتوانستند بسازند، البته آنها شاید بهتر میساختند، چراکه از دل همان سینما برآمده بودند و قواعدش را میدانستند. نه مثل مهدویان که از فضای مستند راهی سینما شده و احتمالا هنوز از تاثیر «داستان» و فرقش با عینک «مستند» آگاه نیست. فکر میکنم مهدویان خودش هم دقیقا نمیداند چه فیلمی ساخته است! کاری به این دعواهای حیدری/نعمتی همیشگی و بیرون از فضای فیلم هم که نداشته باشیم، آبها که از آسیاب بیفتد و خودش یکبار روی پرده فیلم را ببیند، متوجه اشکالات متعدد فیلم خواهد شد. نمیدانم در آن لحظه با دوستان و همتیمیهایش به اینکه این اثر فاجعه را تحویل مخاطب دادهاند، خواهد خندید یا اینکه خواهد گفت عجب مزخرفی ساختم!
فیلمنامهای پر از باگ، بدون بحران منطقی، با موتیفهایی چندشآور که اساسا فارغ از سیر قصهاند و شبیه کلیپهای اینستاگرامی اینفلوئنسرها شدهاند. این جشنواره و آن جشنواره برای تاریخ سینمایی یک کارگردان یا یک کشور، شوخی است. خیلیها روی این سنها آمده، رفتهاند. فیلمهایی که بیش از قدوقوارهشان سروصدا داشتهاند، جوری زمین خوردهاند که کسی اسمشان را هم بهخاطر نمیآورد. بهخاطر همینهاست که برای مهدویان متاسفیم! حیف بود برای فاصلهگذاری از این یا خوشامد آن، به این فرم و الگوی اشتباه در روایت برسد و نشان دهد بعد از سیمرغ ضعیفتر هم شده است. حیف بود که بهخاطر فرار از برچسبها از ایران هم فاصلهگذاری و عملا مرزبندی کند.
اگر صاحب کارخانه پشم که یک شیشلیکخور حرفهای است، با دروغ و دونگ، کارگران را استثمار کرده و از آنها بهرهکشی میکند، به کارگردانی که کارگران را تحمیقشده، تحقیرشده و ابله به تصویر میکشد تا با دستمایه قرار دادن این تحقیر و تحمیق و چهار شوخی جنسی، کمدی بفروش بسازد، چه عنوانی میشود داد؟ این کاسبی با کارگران و فقر و مشکلات معیشتی نیست؟ گرفتن ژست اپوزیسیون با سوءاستفادهای مشمئزکننده از فقر و بدبختی مردم، اتهامزنیهای متعدد، تعمیمهای ناروا و تحقیر مردم!
خود این ماجرا هم البته پدیده عجیبی است. در روزهای گذشته دو فیلم دیدیم با تهیهکنندگی دو سرمایهدار کلان که «مردم» را هدف قرار داده بودند. مردم را میزدند و قصهشان را بر تحقیر مردم و اجتماع سوار کرده بودند. «بیهمهچیز» و «شیشلیک». هرچقدر اولی علیرغم اجرایی ظریفتر و دقیقتر از مهدویان، حرف در لفافه زده بود، اما مهدویان با اجرایی ضعیفتر، سعی کرده بود فحش بدهد، شوخی جنسی کند، جمشید هاشمپور را احتمالا عامدانه به دل قصه بیاورد تا از قهرمان سینمای دهه 60، بازمانده دوران گرسنگی بسازد، وحید رهبانی را که با گاندو شناخته شده است، نماینده سیستم معرفی کند و کارهای دیگری که برخی ممکن است آن را برآمده از هوش مهدویان بدانند. اما حیف این هوش که در مذمت ایران برآمده؛ حیف.