به گزارش «فرهیختگان»،علیرضا جباریدارستانی، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: مساله و نقصان اساسی فیلمهای سینمایی ایرانی که تقابل دو دیدگاه «انقلابی» و «محافظهکارانه» را دستمایه روایت خود میکنند و در سالهای اخیر هم تعدادشان رو به افزایش گذاشته، این است که ناتوان از طرح این تقابل در بطن یک ساختار کلان هستند. طرح این تقابل با این نقصان، یعنی پروبلماتیزه کردن آن بهعنوان امر جزئی، و این به معنای غفلت از نسبت گفتمانی طرفین این تقابل در درون یک کلیت است. چنین روایتهایی نهایتا باعث بروز نوعی پرداخت تقلیلگرایانه به موضوعی بسیار مهم در وضعیت اقتصادی- سیاسی کنونی جامعه ایران میشود.
به بیانی انضمامیتر، فیلمی که قرار است از نوعی موضع انقلابی دفاع کند، چرا اساسا باید مساله تشخیص مصلحت یا پیگیری حقیقت را معطوف به تنی چند از «افراد» (سوژهها) در درون یک ساختار کند و نکوشد به لحاظ ساختاری (گفتمانی) هرگونه مصلحتگرایی را در پای امر کلی یعنی حقیقت و حقیقتگرایی نفی کند؟ چرا به نظر میرسد این فیلمها ضرورت مصلحتگرایی را فرض گرفتهاند و مساله را اینگونه طرح میکنند: ببینید «کسی یا کسانی» مصلحت را بد معنا کردهاند و همینها بوده و هستند که مسئول ناراستیها و ناجوریهای وضعیت کنونیاند؟ چرا این فیلمها بهجای چنین طرح مسالهای، از این پرسش اساسیتر غافلند که مصلحتگرایی و مصلحتاندیشی به امری ساختاری، گفتمانی و هژمونیک بدل شده و این درحالی است که رویکرد انقلابی بدون هیچ برو برگردی با نفی مصلحتگرایی و تاکید مطلق بر حقیقت (نه بهعنوان سویه یا بدیلی برای مصلحت، بلکه بهعنوان امر مطلق) گره خورده است. این فیلمها نمیتوانند–تاکنون که نتوانستهاند- از یک منظر گفتمانی، کلیت ساختار مصلحتگرا و از این نظر محافظهکار موجود در جامعه ایرانی را به نقد و چالش بکشند و خود این ساختار و گفتمان کلان را بهعنوان مسئول اصلی همه ناراستیها و ناجوریهای دوران پساانقلابی جامعه ایران معرفی کنند. شاید ممیزیها نمیگذارد! ولی به نظر میرسد اگر فیلمی برای اتخاذ یک موضع انقلابی اصیل و همهجانبه با موانع بیرونی مواجه است، بهتر است عامدانه ساخته نشود، بهجای اینکه بهنحوی محافظهکارانه از انقلابی بودن دفاع کند یا به شیوهای مصلحتاندیشانه از حقیقتگرایی دفاع کند!
بدینترتیب، عمده آثار انقلابی این روزهای سینمای ایران که عمدتا هم توسط نهادهای انقلابی حمایت میشوند، خود در دامی میافتند که تلاش دارند آن را برچینند! بهعبارت دیگر خودشان دچار وضعیت تناقضباری میشوند که به نیت برملا کردن آن ساخته شدهاند. الحق که وضعیت دیالکتیکی گروتسکوار جالبی است!
فیلم «مصلحت» که دیگر همه میدانند نام قبلیاش «مصلحت نظام» بوده است، مانند نمونههای قبلی اینگونه فیلمها از این منظر دچار نقصان بوده و در یک تحلیل نهایی ناتوان از عمقبخشی و پروبلماتیزه کردن مسالهای ساختاری/گفتمانی با عنوان مصلحتگرایی در درون نظامهای سیاسی پس از وقوع انقلاب اسلامی است. خود فیلم تلاش میکند به مخاطب یادآور شود «تلاش برای استقرار حقیقت، بهترین نوع مصلحتگرایی است» ولی ناتوان از نفی گفتمان مصلحتگرایی است و آن را ضروری تلقی میکند. در این وضعیت است که آن تقلیلگرایی که بالاتر به آن اشاره شد، رخ مینماید: بحث اصلی و سراسری فیلم این است که چه اشخاصی با چه رویکردها، باورها و اخلاقیاتی مصلحت را تشخیص دهند. درواقع ما در این فیلمها با تقلیل ساختار/ گفتمان به افراد/سوژهها طرفیم و از آنجا که اموری مانند مصلحت، همواره مصلحتِ افراد، گروهها، جناحها و... است، (درست برخلاف حقیقت که مال هیچ فرد، گروه و جناحی نیست و کلی بودنش هم از همینجا ناشی میشود) جدالهای منفعتطلبانه بر سر رویکردها و مصادیق تشخیص مصالح و کجرویهایی که در پی میآورند، تمامی ندارد. بله، اگر به رویکرد پستمدرن و فراساختارگرایی معتقد باشیم، در این زمینه تفاوت چندانی میان تشخیص مصلحت و تشخیص حقیقت-که تقریبا چیزی نزدیک به یک «معنا»ست، نه امری کلی، واقعی و حتی عینی–نمیتوان نهاد؛ اما نویسنده این سطور فعلا نسبتی با این رویکرد ندارد.
آنچه فیلم مصلحت را-درعین اتخاذ سوژهای انقلابی-فیلمی محافظهکارانه میکند، همین موضوع است که کل بساط مصلحتاندیشی را جمع نمیکند و صرفا به معنا و مصادیق مصلحتسنجیها نقدهایی دارد. این فیلم یک گفتمان و کلانروایت محافظهکارانه را به چالش نمیکشد، تنها سعی دارد به چند سوژه و فرد محافظهکار نقدی وارد کند و بهشکلی محافظهکارانه از گفتن همهچیز درباره محافظهکاری هژمونیک در وضعیت امروز که ذیل مفهوم برساختهشده «مصلحتاندیشی» تئوریزه میشود، بگریزد. مسالهای که این فیلم برای یک ذهنیت انقلابی ناگشوده باقی میگذارد، این است که چه فرقی دارد چه کسانی با چه معیارهایی مصلحت را تشخیص بدهند که ما راه را از چاه گم نکنیم، درحالیکه میشود گفتمان حقیقتگرایی را به شیوهای ساختاری حاکم کرد؛ همان شیوهای که امروز گفتمان مصلحتگرایی از طریق آن حاکم شده است! چرا کلیت گفتمان مصلحتگرایی–فارغ از رویکردها و اخلاقیات تشخیص مصلحت- در وضعیت کنونی جامعه پساانقلابی ایران نفی نمیشود تا حقیقت به نحو ساختاری مساوی با مصلحت انگاشته شود، نه اینکه کسانی مثل آیتالله مشکاتیان بخواهند حقیقت مساوی با مصلحت باشند و درعینحال فلان حجتالاسلام زیردست آیتالله بتواند چنین چیزی نخواهد!؟
مگر واضح نیست که در وضعیت ساختاری حقیقتگرایانه، امکان بروز هرگونه مصلحتگرایی که خواه ناخواه نسبی و از این نظر منفعتطلبانه میشود، بهمراتب محدود و محدودتر خواهد شد و دیگر کسی نگران این نخواهد بود که آیتالله مشکاتیان آن را تشخیص میدهد یا حجتالاسلام لشگری؟ کسی مانند جلالی در دادگستری تشخیصش میدهد یا مسعود؟ رئیس فلانقوه و نهاد تشخیصش میدهد یا بهمان نهاد؟ و... .