کد خبر: 50406

«فرهیختگان» از بحران آمریکا گزارش می‌دهد

تسخیر؛ از وال استریت تا کنگره

هجوم طرفداران تهییج‌شده ترامپ به کنگره برای اخلال در روند تایید نهایی نتایج انتخابات، مساله‌ای نبود که بتوان به‌راحتی از کنار آن عبور کرد. این رخداد آنقدر برای دموکراسی آمریکایی تحقیرآمیز بود که مایک پنس، معاون تقریبا ساکت دونالد ترامپ هم لب به انتقاد گشود و حتی سخن از احتمال رجوع به متمم25 قانون اساسی آمریکا برای برکناری ترامپ به میان آمد.

  به گزارش «فرهیختگان»، حمله روز چهارشنبه هواداران دونالد ترامپ به نماد دموکراسی آمریکا، یعنی کنگره این کشور، شکاف‌های حزب جمهوری‌خواه را عیان‌تر کرده و احتمال دارد در آینده‌ای نه‌چندان دور، این حزب را دوپاره کند. در یک هفته گذشته جمهوری‌خواهان در مواجهه با نمایش ترامپ و هوادارانش دو سوی یک میدان و در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند. این رویارویی به اندازه‌ای جدی است که جمهوری‌خواه شناخته شده‌ای همچون کالین پاول، وزیر امور خارجه دولت جورج بوش پسر در واکنش به جمهوری‌خواهانی که از محکوم کردن حمله به کنگره آمریکا خودداری کرده‌اند گفته دیگر خود را عضو جمهوری‌خواه نمی‌داند. او در گفت‌و‌گو با فرید زکریا، مجری شبکه «سی‌اِن‌اِن» گفته که «نمی‌دانم ترامپ چطور این افراد را جذب می‌کند. خودشان بهتر می‌دانند. اما آنها نمی‌ایستند که حقیقت را بگویند یا او و دیگران را مورد انتقاد قرار دهند.» فاصله گرفتن از حزب جمهوری‌خواه مساله‌ تازه‌ای نیست. در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری2020، بیش از ۳۴۷ جمهوری‌خواه برجسته راه خود را از جمهوری‌خواهان جدا کردند و به جو بایدن، رقیب دموکرات دونالد ترامپ رای دادند. هدف آنها از این اقدام، جدا کردن خودشان از رفتارهای دونالد ترامپ و مخالفت با سکوت رهبری حزب جمهوری‌خواه بود. در دموکراسی‌های نوپا، احزاب پس از شکست یا تجربه‌ای تلخ، دچار انشقاق، اضمحلال و فروپاشی می‌شوند اما در آمریکا نه دموکراسی‌شان نوپاست و نه حزب جمهوری‌خواه در موضع ضعف و شکست قرار داشت که چنین مخالفتی بتواند در درون حزب شکل بگیرد. پس چرا نزدیک به 400 جمهوری‌خواه آن هم در حساس‌ترین برهه زمانی، در برابر حزب و کاندیدایش ایستادگی کردند؟ آیا این یک رفتار شخصی بود یا ماحصل شکاف در حال تعمیق در درون حزب جمهوری‌خواه؟

برای پاسخ به این سوال باید کمی به عقب بازگشت تا بتوان ریشه‌های این رخداد را در بیش از یک دهه قبل جست‌وجو کرد. در کشورهایی مثل آمریکا که حتی در رای‌ دادن نیز مردم به منافع اقتصادی شخصی‌شان توجه می‌کنند، بحران‌های اقتصادی می‌تواند گرایشات و تعلقات حزبی را کنار بزند و نقش ویژه و تعیین‌کننده‌ای در زمین سیاست بازی کند. در سال 1932 بحران اقتصادی باعث شد تا جمهوری‌خواهان، برخلاف تعلق حزبی به کاندیدای حزب دموکرات فرانکلین روزولت رای بدهند و برای دهه‌های متوالی در حزب دموکرات باقی بمانند. به عبارت ساده‌تر بحران‌های اقتصادی در آمریکا توانسته منجر به شکل‌گیری ائتلاف‌های جدید سیاسی و به‌تبع آن الگوهای جدید انتخاباتی و جهت‌‌دهی رای شده است.

با پایان دولت جورج بوش، باراک اوباما درگیر پیامدهای منفی اقتصادی شد که نزول سطح رفاه را در جامعه به دنبال داشت. با وجود آنکه در آن زمان دموکرات‌ها علاوه‌بر قوه مجریه، سنا و مجلس نمایندگان را نیز در اختیار داشتند اما این درگیری سایه خود را بر کاخ سفید انداخته بود. با این حال اما در صحنه میدانی اوضاع این‌چنین یکدست نبود. خیلی زود دو جنبش خارج از دو حزب در فضای سیاسی آمریکا قد علم کردند؛ یکی جنبش تی‌پارتی[حزب چای] و دیگری جنبش اشغال وال‌استریت. فوکویاما در کتاب هویت در این باره می‌نویسد: «انتظار می‌رفت پوپولیسم چپ(برابری اقتصادی، باز توزیع ثروت از اغنیا به فقرا و... ) در کشورهایی که بیشترین میزان نابرابری را تجربه کرده بودند در سطح وسیعی احیا شود اما بعد از بحران مالی 2008، نیروهای پوپولیسم و ناسیونالیسم راست‌گرا ظهور کردند. در آمریکا و بریتانیا این وضعیت شدیدتر بود. در آمریکا بعد از بحران مالی جنبش چپ اشغال وال استریت و راست تی‌پارتی شکل گرفت.» تی‌پارتی‌ها که اساس و ماهیت اقتصادی داشتند قد علم کردند. تی‌پارتی‌ها در شعارهای خود به‌شدت با اقشار صاحب قدرت مخالف به نظر می‌رسیدند، اما در واقعیت جهت‌گیری سیاسی آن‌طور که فرانسیس فوکویاما می‌گوید «دقیقا در راستای منافع‌‌ همان سرمایه‌داران بزرگ است.» تی‌پارتی اگر چه گرایشات محافظه‌کاری داشت اما حزب سیاسی به معنای حزب جمهوری‌خواه یا دموکرات نبود و در عوض یک جنبش آزاد فعالان مردمی بود که قصدشان تغییر در حزب جمهوری‌خواه بود. چراکه ایده‌های آنان از نظر فنی با هیچ یک از حزب‌های سیاسی بزرگ همخوانی نداشت. در سوی دیگر نیز از درون حزب دموکرات جنبش تسخیر وال‌استریت جان گرفت. این جنبش چالش اصلی خود را متوجه سیستم سرمایه‌داری آمریکا کرد و شعارهای خود را مبتنی‌بر اصلاح وضع سیستم سرمایه‌داری و گستره دولت فدرال در ساماندهی فعالیت‌های مالی، بانکی و اقتصادی کرد.

هر دو جنبش با توجه به بحران اقتصادی توان قدرت گرفتن را داشتند اما مسیر متفاوتی را برای این کار در پیش گرفتند. جنبش اشغال وال‌استریت تظاهرات کرد ولی درنهایت شکست خورد اما تی‌پارتی با هوشیاری عمل کرد و وارد حزب جمهوری‌خواه شد. در آن زمان که آمریکا درگیر بیکاری بود، شعارهای افراط‌گرایانه این جنبش علیه مالیات و ورود مهاجران با استقبال بی‌نظیری مواجه شد اما با این حال آنها خیلی جدی گرفته نمی‌شدند تا اینکه در میانه سال 2014، اریک کانتور، نماینده ویرجینیا در مجلس نمایندگان در یک انتخابات درون‌حزبی از نماینده جنبش تی‌پارتی شکست خورد. کانتور ۹ سال نماینده ویرجینیا در کنگره بود و احتمال می‌رفت جانشین جان بوئنر، رهبر اکثریت در کنگره شود اما تی‌پارتی همه چیز را به‌هم ریخت. برای جمهوری‌خواهانی همچون کانتور که مخالف ضدیت با مهاجران بود، قدرت گرفتن این جنبش در قلب جمهوری‌خواهان، خطری برای هویت این حزب بود. بر همین اساس نیز او در گفت‌و‌گو با شبکه سی‌ان‌ان گفت که باید جمهوری‌خواهان برای این مساله راه‌حلی پیدا کنند. او همچنین گفت که جمهوری‌خواهان باید روی هدف خود تمرکز کنند اما مشخص نیست با این شرایط و قدرت گرفتن تی‌پارتی در حزب جمهوری‌خواه می‌خواهند در آینده چه موضعی را اتخاذ کنند.

 ترامپ و تی‌پارتی

جنبش تی‌پارتی توانست در شرایطی که رای‌دهندگان از وضع موجود بسیار خشمگین و ناراضی بودند در دست‌کم ۷حوزه انتخاباتی سنا بر نامزد‌های سنتی حزب جمهوری‌خواه پیروز و به قدرت نزدیک شود. با ورود تی‌پارتی به قدرت، آنها تمام تلاش خود را برای رادیکالیزه‌کردن حزب جمهوری‌خواه به‌کار گرفتند. در آن زمان تصور می‌شد این بهترین خبر برای باراک اوباما و حزب دموکرات است چراکه رادیکالیزه‌شدن حزب جمهوری‌خواه آرای رای‌دهندگان میانه‌رو و مستقل را به‌سوی سبد دموکرات‌ها سرازیر می‌کند. مجموعه این علل سبب شده‌ بیل کلینتون، رئیس‌جمهوری اسبق ایالات‌متحده در سخنانی در مینسوتا تاکید کند که حزب جمهوری‌خواه درحال به انزوا کشاندن صدا‌های پراگماتیک در این حزب است و قدرت را دراختیار کسانی قرار می‌دهد که جورج بوش، رئیس‌جمهوری پیشین را لیبرال توصیف می‌کردند.

تی‌پارتی‌ها خیلی سریع جای خود را باز کردند و شمشیرشان علیه حزب جمهوری‌خواه را کشیدند. آنها معتقد بودند حزب جمهوری‌خواه تشکیلات سست اراده‌ای است که (از نظر آنان) تنها منافع صنفی خود را دنبال می‌کند. در این راستا چهره‌هایی چون گلن بک و راش لیمبو (به‌عنوان اعضای برجسته تی‌پارتی) تئوری‌های توهم توطئه و پارانویایی چون «عدم اعتماد به نهادها ازجمله احزاب سیاسی و رسانه‌ها و نفرت غیرمنطقی حزب جمهوری‌خواه از هر چیزی که به‌نوعی با باراک اوباما در ارتباط بود» را تقویت کردند. بر همین اساس نیز از درون این فضا کاندیدایی ظهور کرد که خشم و سروصدای بیشتری داشت و هنجارهای سیاسی را نادیده می‌گرفت؛ آشکارا از ایده‌های تندروانه (تبعیض) نژادی‌اش می‌گفت و هیچ حد و مرزی را به رسمیت نمی‌شناخت. در انتخابات2016 هیچ عنصری به‌اندازه تی‌پارتی در رشد دونالد ترامپ برای پیروزی در انتخابات درون‌حزبی موثر نبود. در میانه رقابت‌های درون‌حزبی، سارا پیلین، رهبر معنوی تی‌پارتی‌ به کمپین تبلیغاتی دونالد ترامپ پیوست تا شوک بزرگی به سایر نامزدهای جمهوری‌خواه وارد شود. با پیروزی ترامپ در انتخابات2016، تی‌پارتی‌ها قدرت عمل را دراختیار گرفتند و حزب را به‌صورت کامل دراختیار دونالد ترامپ قرار دادند. در 4سال گذشته با وجود مخالفت‌ها با برخی اقدامات ترامپ، جمهوری‌خواهان که انتخابی جز شکست یا تحمل وضع موجود را نداشتند، ترجیح دادند گزینه دوم را انتخاب کنند و در برابر اقدامات خلاف قانون ترامپ، سخنی نگویند. آنها حتی حاضر شدند در اقدامی خلاف امنیت ملی، از خطای بزرگ ترامپ در دخالت دادن اوکراین در انتخابات ریاست‌جمهوری2020 چشم‌پوشی کنند و جلوی استیضاح ترامپ را در سنا بگیرند. به هر روی جمهوری‌خواهان واقعی در برابر جنبش تی‌پارتی تبدیل به اقلیت نجیبی شده بودند که به‌جز تماشا، کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. آنها پیروزی در انتخابات2020 را مهم‌تر از دامن زدن به اختلافات داخلی می‌دانستند ولی برخلاف انتظار پس از شکست در انتخابات نیز حرکت معناداری را صورت ندادند و همراه با ادعاهای ترامپ مبنی‌بر تقلب در انتخابات، به سلامت انتخابات شبهه وارد می‌کردند.

 آزمون روز چهارشنبه

اما همه‌چیز از چهارشنبه هفته گذشته به شکل دیگری رقم خورد. هجوم طرفداران تهییج‌شده ترامپ به کنگره برای اخلال در روند تایید نهایی نتایج انتخابات، مساله‌ای نبود که بتوان به‌راحتی از کنار آن عبور کرد. این رخداد آنقدر برای دموکراسی آمریکایی تحقیرآمیز بود که مایک پنس، معاون تقریبا ساکت دونالد ترامپ هم لب به انتقاد گشود و حتی سخن از احتمال رجوع به متمم25 قانون اساسی آمریکا برای برکناری ترامپ به میان آمد. با این حال اما بازهم در حزب جمهوری‌خواه ترامپ هواداران پروپاقرصی دارد؛ هوادارانی که با وجود حمله به کنگره، از تشکیک در نتایج آرا دست برنداشتند. برای برخی جمهوری‌خواهان تحمل این شرایط آسان نبود و آنها نیز همچون تی‌پارتی‌ها دست به شمشیر بردند و یک جنگ تمام‌عیار درون‌حزبی را آغاز کردند. حالا شاید زمانی باشد که ناظران مدت‌ها قبل درباره دونالد ترامپ پیش‌بینی کرده بودند؛ او مشغول دوپاره کردن حزب جمهوری‌خواه است. اکنون بخش‌های مهمی از حزب با رئیس‌جمهوری که تاکنون وفاداری تقریبا بی‌وقفه‌ای به او داشتند، درگیر شدند. دراین‌باره راس‌دوتات می‌نویسد: «بازی آخر خشونت‌آمیز ترامپ شکاف جدیدی را در ائتلاف محافظه‌کار آشکار می‌کند که نه یک تقسیم ایدئولوژیک عادی یا یک استدلال درمورد استراتژی یا تاکتیک‌هاست، بلکه شکافی بین واقعیت و خیال است.

در هر صورت، در چنین شرایطی که ترامپ ایجادکرده و با توجه به اینکه او تلاش می‌کند هواداران خودش را از حزب جمهوری‌خواه منفک کند، به‌نظر می‌رسد شرایط برای ایجاد یک انشعاب در درون حزب جمهوری‌خواه فراهم است. اما مساله می‌تواند از این هم خطرناک‌تر باشد و منجر به سقوط حزب شود؛ این سقوط درصورتی اتفاق می‌افتد که ترامپیست‌ها شروع به پیروزی در انتخابات سنا و فرمانداری‌ها در ایالت‌هایی شوند که هم‌اکنون فقط به جمهوری‌خواهان متمایل هستند. یک حزب ساخته‌شده توسط دیوانه‌ای به‌نام ترامپ با زمینه تئوری‌های توطئه می‌تواند به پیروزی در مناطق قرمز تند نیز ادامه دهد. به هر شکل همراهی راس حزب جمهوری‌خواه با دونالد ترامپ باعث اعتراضاتی در این حزب شده است و همین مساله درکنار رفتارهای ترامپ می‌تواند حزب را به‌سمت دوپاره شدن هدایت کند. مهم‌تر از حزب جمهوری‌خواه و سرنوشت آن، مواجهه با تبعات فضای به‌شدت دوقطبی شده در آمریکاست. شکاف گسترده در جامعه آمریکا که در نتایج انتخابات خود را بروز داد می‌تواند سایه خود را بر عرصه سیاسی آمریکا باقی بگذارد. بخش عظیمی از کسانی که به ترامپ رای دادند، حاضر به تمکین از هیچ فردی به‌جز ترامپ نیستند. باید دید رئیس‌جمهور آمریکا با این لشکر واقعی خود چه برنامه‌ای برای حزب و آمریکا خواهد داشت. این بحران در حزب دموکرات نیز وجود دارد و از سال‌ها قبل دموکرات‌ها این مساله را پذیرفته‌اند که ترکیبی ناهمگون را درون خود جای دادند اما درحال حاضر مخالفت با ترامپ به‌قدری شدید است که علاوه‌بر دموکرات‌ها، حتی بوش نیز به دموکرات‌ها نزدیک شده است. احتمال این وجود دارد که در 4سال آینده گرایش‌های چپ در حزب دموکرات جدی‌تر وارد عرصه شوند و از شکاف‌های جدید در درون حزب رونمایی کنند.»

 * نویسنده: مجتبی خراسانی، روزنامه‌نگار

 

 
 

مرتبط ها