کد خبر: 50405

دوست نزدیک شهید فخری‌زاده از ابعاد مختلف شخصیت و فعالیت شهید روایت می‌کند

موفقیت شهید فخری‌زاده به‌دلیل نگاه عارفانه‌اش به زندگی و هستی بود

پیام اصلی فخری‌زاده برای جوانان این است که ارزشمند بودن مهم‌تر از موفق بودن است

رکنی‌زاده، معاون پژوهشی دانشگاه اصفهان گفت: ابر و باد و مه و خورشید و فلک جمع شدند تا چهره‌ای مثل شهید فخری‌زاده ساخته شود و آن به‌دلیل نگاه عارفانه‌اش به زندگی و هستی بود.

  به گزارش «فرهیختگان»، عصر نخستین جمعه آذرماه 99، رسانه‌ها از ترور یک شخصیت علمی دیگر در ایران خبر دادند. فردی که بیش از آنکه در داخل کشور از او نام و نشانی شنیده شده باشد، رسانه‌های خارجی از او صحبت کرده بودند. محسن فخری‌زاده‌مهابادی، دانشمند هسته‌ای کشور هدف ترور قرار گرفت و در پی عملیات تروریستی آبسرد به شهادت رسید. همزمان با ایام چهلمین روز شهادت این استاد فرزانه، اعضای جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان در گفت‌وگو با یکی از دوستان نزدیک این شهید، ابعاد مختلفی از شخصیت و فعالیت‌های او را مورد بررسی قرار دادند. رسول رکنی‌زاده، استاد فیزیک دانشگاه اصفهان و معاون پژوهشی این دانشگاه در این گفت‌وگو از ویژگی‌های مختلف این دانشمند هسته‌ای یاد کرده که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید.

کلیاتی از زندگی شهید فخری‌زاده بگویید. شما چگونه با ایشان آشنا شدید؟

با شهید فخری‌زاده در سپاه آشنا شدم. از سال 1365 هر دو عضو وزارت سپاه بودیم. البته حداقل شهید فخری‌زاده قبل از آن هم عضو سپاه بود. از سال 66-65 وارد سپاه شدم و با ایشان تقریبا در یک مجموعه کار می‌کردیم تا دورانی که از آن مجموعه بیرون آمدم و وارد بخش دیگری از وزارت دفاع شدم. در دانشگاه صنعتی مالک‌اشتر، حوزه معاونت آموزشی آنجا را داشتم، مدتی به خارج از کشور رفتم و بعد از آن هم به دانشگاه اصفهان آمدم. درطول این دوران ارتباط دوستانه ما حفظ بود و همدیگر را می‌دیدیم و علائق مشترک برای حوزه‌های علوم‌انسانی به‌خصوص فلسفه داشتیم.

تحصیلات دانشگاهی شهید فخری‌زاده چه بود؟

در مقطع لیسانس در دانشگاه شهیدبهشتی رشته فیزیک و فوق‌لیسانس در دانشگاه صنعتی اصفهان باز فیزیک خواند و بعد از فوق‌لیسانس که ما از هم جدا شدیم و به‌دنبال تحصیلم آمدم، ایشان در مدیریت بخش پژوهش‌های نوآوری دفاعی یا پژوهش‌های نوین‌دفاعی سازمان سپند ماندگار شد. این اواخر که تقریبا 6 یا هفت سال پیش است، تصمیم گرفت فرصت این را داشته باشد که به دانشگاه برگردد. وارد مقطع دکتری شد و دکتری فیزیک خواند که آن را نه‌فقط ازنظر اینکه نیاز داشت، بلکه ازنظر علمی بیشتر از خیلی از دکترها می‌دانست و کار حرفه‌ای بلد بود. بیشتر به‌خاطر اینکه برایش دکتری یک مجوز بود تا یک‌سری تجربیات را به دانشگاه‌ها انتقال دهد؛ درواقع یکی از ویژگی‌های مقطع دکتری این است که این فرصت را ایجاد می‌کند. این بود که برای این اواخر دوره دکتری را شروع کرد.

شهید چه مسئولیت‌هایی را تجربه کرد؟

عمده مسئولیت فخری‌زاده در این دوران، بنیانگذار سپند بود. در مرکز پژوهش‌ها و نوآوری دفاعی و پژوهش‌های نوین‌دفاعی، روی فناوری‌های نوینی که سیستم به آن نیاز داشت، کار می‌کرد. البته قبل از آن مدیریت گروه فیزیک در دانشگاه امام‌حسین(ع) را برعهده داشت و کار تدریس را در مقاطع مختلف انجام می‌داد. بعد از آنجا سازمان سپند را ایجاد کرد و در آنجا فرصت‌هایی ایجاد شد که یک‌سری متد جدید را از تحقیقات دفاعی شروع کند و مطالعات دفاعی و پروژه‌های دفاعی را پیش ببرد.

در زمینه علوم‌انسانی و فلسفه هم فعال بودند؟

بله، تقریبا از همان دوره دانشجویی که لیسانس بودیم، این مشخصه را داشت. البته کسانی هستند که درس آن را می‌خوانند. شهید فخری‌زاده خیلی عمیق به فیزیک نگاه می‌کرد؛ مثلا دنبال بنیادها و یادگیری عمیق بود، لذا از همان دوران ذوق و علاقه به ادبیات و فلسفه را داشت. ادبیات را بسیار عالی می‌دانست، به‌خصوص حافظ را بسیار بسیار عمیق می‌شناخت. برای فلسفه، فکری داشت که این فکر را بعدها در سازمان سپند هم به‌کار برد. حتی سازمان سپندی که برای مسائل تکنولوژی‌های دفاعی بود توانست این بخش را جابیندازد. مرکز اندیشه‌های علوم‌انسانی برای پیشبرد اهداف دفاعی بود که آن بخش حوزه دانش‌های بنیادین را تحت چنین عنوانی راه‌اندازی کرد. به‌طور کاملا مرتب و هفتگی جلساتی با حضور دانشگاهیان و اساتید دانشگاه برای سخنرانی در آن مجموعه‌ها برگزار می‌شد و هدف‌گیری اصلی همین فکر و اندیشه علمی مستقل بود که در آنجا نیاز به یک اندیشه فلسفی مستقل داشت، لذا به‌دنبال این بود که باتوجه به میراث فرهنگی، فلسفی، اسلامی و ایرانی بر پایه‌های آنها بتواند نگاه تازه‌ای را به حوزه‌های علوم و تکنولوژی داشته باشد. وجود آن ذوق ابتدایی، بعدها سازماندهی شد و در سازمان سپند ادامه پیدا کرد.

چطور شهید فخری‌زاده و جهان‌بینی ایشان را بشناسیم؟

شخصیت‌هایی مثل شهید فخری‌زاده آدم‌های کم‌نظیری هستند. مثل این است که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در این کشور جمع شدند تا آدم‌‌های شبیه به این تولید شوند. این‌طور نیست که برنامه‌ریزی کرد تا آدم‌هایی شبیه به اینها تولید کرد. این یک فرآیند است؛ فرآیندی که مجموعه‌اش این می‌شود. مثلا آدمی زمانی که جنگ است به جبهه می‌رود، زمانی که کشور نیاز به تقویت بنیه دفاعی دارد می‌آید می‌ایستد و در زمینه بنیه دفاعی کار می‌کند، زمانی که مدیریت علمی نیاز دارد مدیریت علمی می‌کند؛ اینکه یک آدمی همیشه احساس کند رسالت دارد. چیزی که به تعبیر مغرب‌زمینی‌ها با یک موشن فرق دارد، ماموریت نیست، رسالت است. به‌دنبال این رسالت می‌گردد و هروقت کاری به او ارجاع می‌شود، سعی می‌کند به بهترین نحو انجام دهد. یک رزمنده بسیجی می‌توانست در جبهه‌های جنگ به شهادت برسد و حذف شود و در یک مقطعی کنار برود، ولی زمانی که کارهای تحقیقاتی را شروع می‌کند، یکی از بی‌نظیرترین تکروپیست‌های هسته‌ای ایران می‌شود؛ یعنی به‌تعبیر استاد مشترک‌مان مرحوم دکتر کوهی در این زمینه نظیر ندارد و حالا خود این آدم هم شخصیت غول‌آسایی در این مسائل بود. مثل این آدم در کشور نداریم، چرا؟ چون کاری به آن سپردند و آزمایشگاهی را در اختیارش قرار دادند و این‌طور هم نبود که تمام اطلاعات کافی در این حوزه‌ها را داشته باشد. تمامی آن را با مطالعه و دیدن کاتالوگ‌ها انجام می‌داد، فضای آزمایشگاهش دو سه برابر این مکان و سرد بود. در کشور فضایی وجود دارد که هروقت کسی کاری انجام می‌دهد، نام او را در بوق و کرنا می‌کنند، اما افرادی که در حوزه‌های دفاعی کار می‌کنند معمولا اسم و رسم ندارند. شهید فخری‌زاده کار استرسکوپی سیستم‌های هسته‌ای را یاد گرفت و وقتی بسیار باقدرت می‌نشیند در پوزیشین، تا انتها می‌رود. در هر سازمانی که ایجاد شد مدیریت آن سازمان را قبول کرد. آن سازمان از هیچ شروع شد و به سطح بسیار بسیار پیشرفته از تکنولوژی دست پیدا کرد؛ یعنی به همه حوزه‌هایی که ممکن بود دچار مشکل بشویم، رسید. کشورهایی نظیر ایران که در تاریخ خود به‌طور دائمی درمعرض حمله دشمن بودند، باید ازنظر بنیه دفاعی قوی باشند، هیچ راهی هم نیست. اگر یک روز حمله نظامی هسته‌ای شود، باید بتوانیم چطور دفاع کنیم. بحث برسر این است که اگر حمله کردند، چطور از مردمان‌مان دفاع کنیم. مثلا چطور باید از حملات میکروبی دفاع کرد، چطور می‌توان درمقابل حملات شیمیایی، شیمیایی درست کنیم و به مردم بدهیم که این به مطالعات خیلی‌خیلی پیشرفته نیاز دارد. لذا شهید فخری‌زاده بخش پدافندهای پیشرفته در سازمان را دنبال می‌کرد تا بتواند از کشور و مردمی که درمعرض مواجهه با حملات بودند، مراقبت کند. خب اینها را چه کسی باید انجام می‌داد؟ آنجا بود که اینها شروع به‌کار کردند و عمیقا به این مسائل پرداختند و الان می‌بینید که کووید-19 می‌آید، بلافاصله اینها می‌توانند وارد شوند و توان آن را دارند که بتوانند برای تشخیص وارد بشوند، چرا؟ چون بیشتر مطالعات را انجام می‌دادند و این اتفاق که می‌افتد، بلافاصله می‌توانند روی واکسن و کیت تشخیص کار کنند. این مساله باید بتواند برای جوانان ما الگو شود. پیام اصلی که افرادی شبیه فخری‌زاده برای جوانان دارند این است که ارزشمند بودن مهم‌تر از موفق بودن است. موفق بودن یعنی اینکه بتوانیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم، ولی ارزشمند بودن این است که مردم از تو بهره ببرند. در زندگی اگر ارزشمند باشی، موفق هم هستی، اما اگر موفق باشی، ضرورتا ارزشمند نیستی.

این نگاه چگونه در شهید فخری‌زاده پدید آمد؟

این نگاه فراتر از نگاه‌های اجتماعی است که به آن داریم. در نگاه اجتماعی دائما به‌دنبال بیرون از خود برای درک رسالت‌هایمان هستیم. در نگاه‌هایی که می‌گویم، نگاه فراسویی مفاهیم معمول اجتماعی است. انسان این کار را از درون خود می‌فهمد که چه‌طور می‌شود فهمید و درک کرد؟ زمانی که شما باور کنیدخدای شما دیگری است. آنچه را که در تفکر شیعه است باطن‌گرایی و باطنی نگاه کردن یعنی صورت ظاهر را ندیدن است؛ آن‌وقت است که شما درمعرض آن کار پی‌درپی قرار می‌گیرید و فرصت‌هایی را پیدا می‌کنید که واقعا انسان‌های دیگر این فرصت‌ها را نداشتند، به همین خاطر می‌گویم ابر و باد و مه و خورشید و فلک جمع شدند تا چهره‌ای مثل شهید فخری‌زاده ساخته شود و آن به‌دلیل نگاه عارفانه‌اش به زندگی و هستی بود. شاید در کلیپ‌های پخش‌شده از ایشان زیاد دیده باشید. الان بعضی جملاتش را می‌گویند که چقدر منتظر شهادت بود. بعد از شهادت شهید قاسم سلیمانی، وقتی این شعر زیبای حافظ را که «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی، آن شب قدر که این تازه براتم دادند» را می‌خواند، می‌فهمیم که منتظر شب‌قدری تازه است که برایش به‌وجود بیاید. به‌طور طبیعی این نگاه سبب می‌شود که بتواند رسالتش را تشخیص دهد.

اشاره کردید که ایشان وارد حوزه ادبیات و فلسفه شدند، اما در فضای فعلی دانشگاه‌ها دانشجویان صرفا درس خود را می‌خوانند که متخصص بشوند و صرفا یک بعد را گرفته‌اند و جلو می‌روند.

این ضعف بزرگ نظام آکادمی در عصر حاضر است، حتی به‌اصطلاح می‌توان به آن نهادگرایی گفت. دانشگاه به نهادهای مستقل از هم انتقال می‌دهد؛ اما ریشه‌های علم این‌طور نبوده است. وقتی سابقه اندیشه را در حوزه اسلامی یا قبل‌تر در حوزه یونانی می‌خوانید، می‌بینید انسان‌های فرهیخته با همه‌چیز آشنا بودند؛ یعنی آثار ارسطو را می‌بینید که از فیزیک تا متافیزیک در آن هست. همه را با هم می‌خواندند و دانشجویانش هم این‌طور تربیت می‌شدند. نگاه افلاطون هم حکیمانه بوده است. در فرهنگ شرقی به شخصیتی مثل خواجه‌نصیر طوسی می‌رسیم که  اصلا این انسان شگفت‌انگیز است، در تعداد رصدخانه در ایران در حوزه فیزیک شگفت‌انگیز است. اگر بگوییم علم نجوم، فیزیک ایجاد می‌کند و در سیاست چقدر وی قدرتمند بوده و در فلسفه تجدیدالاعتقاد می‌نویسد و در علم کلام هم همین‌طور، تسلط به اینها در نهاد ساختن انسان و تربیت آدم‌ها است. زمانی که دانشگاه تهران را راه‌اندازی می‌کنیم و اصلا به اینکه ما سنت آموزشی هزارساله به‌نام حوزه‌های علمیه داریم نگاه نمی‌کنیم و نهادهایی که بدون توجه به اینکه ریشه‌های ما کجاست می‌سازیم، به‌دلیل اینکه ریشه‌هایشان را نمی‌شناسیم، ساختمان‌ها را با اسامی مختلف ازجمله ساختمان فیزیک و ساختمان پزشکی نامگذاری می‌کنیم. اگر نگاه کنید حتی در آن سال‌های اول هم پزشکان ما، حتی دانشکده پزشکی تاحدودی وابستگی‌اش به آن سنت‌های قدیمی بود؛ یعنی هم جامعیت داشت و هم از ادبیات یعنی از نوشتن، از قلم دست‌گرفتن و از نگاه‌های مدیریتی سر درمی‌آوردند. ولی بعدها که جلو آمدیم، این تخصص‌گرایی خیلی ما را از هم دور کرد. این معضل بزرگی بود که اتفاق افتاد. امروزه می‌توان به بچه‌ها این توصیه را کرد که اگر هستی کتابی باشد که ما هرکدام یک فصل بخوانیم، آن فرهیختگی نمی‌آورد، مگر اینکه به فصول دیگر هم نگاه کنیم. در سال‌های اخیر حتی دانشگاه‌های بزرگ دنیا هم این مسیر را می‌روند و دانشجو از بدو ورود با رشته‌های مختلف آشنا می‌شود. حتی مهندس باید مقدار زیادی از مباحث علوم را بخواند. بعد از انقلاب دروس معارف اسلامی وارد درس‌های دانشگاهی شد؛ یعنی واحدهای معارف و فارسی و دروس دیگر می‌خوانند. این خوب است، اما باید برایش برنامه‌های جدی‌تری گذاشت. چرا به رشته‌های دیگر توجه نداریم، درحالی‌که در برنامه‌های دیگر نسبتا اجبار وجود دارد؟ چرا آدم‌ها فرهیختگی پیدا نمی‌کنند؟ دلیلش این است که شما نمی‌خواهید در عرصه صنعت و تحول‌آوری پیشرو باشید. در جوامعی که می‌خواهند پیشرو باشند از این شاخه‌ها یعنی فلسفه، مدیریت، حقوق، جامعه‌شناسی و روانشناسی استفاده می‌کنند. چرا به اینها توجه نمی‌شود؟ چون اصلا تولیدکننده نیست. از یک سازمان دیگر به‌صورت تقلیدی به جامعه‌تان تزریق می‌کنید و دیگر به چیزی نیاز ندارید؛ اینکه وسیع‌تر از سطحی، مثلا سطح تکنولوژی و سطح صنعتی به آن نگاه کنید. تکنولوژی یک معنی عام دارد شامل سه بخش صنعتی علمی، سازمان مدیریتی و فرهنگ. این سه کنار هم می‌تواند تکنولوژی در عام و پیشقراول تکنولوژی را داشته باشد. اگر نه، با دیدگاه‌هایی که در دانشگاه‌های ایران وجود دارد عمدتا این است که همین مهندسی را بخوانید. اصلا بقیه دانشکده‌ها هم تعطیل شود، اهمیت ندارد، علوم پایه هم همین است. علوم‌انسانی مثل بقیه اصلا اهمیتی ندارد. مثلا در رشته‌های علوم‌انسانی هیچ‌وقت نشده دانشکده علوم‌انسانی بگوید بخش فیزیک را تقویت کنیم. ریاست دانشکده مهندسی تابه‌حال نیامده نامه بنویسد که برای تقویت آینده و شاخه‌هایی که به آن نیاز داریم باید این رشته‌ها در حوزه بایولوژی و شیمی ایجاد شود تا اینها کمک کنند یا در علوم‌انسانی بخشی از اندیشه‌های حقوقی حتی مدیریت اقتصادی ایجاد شود، چون نیاز به این مباحث داریم. هیچ‌وقت چنین حرفی نیست. نیازی ندارند. تا زمانی که این نگاه هست، شما به ایده دانشگاه به‌صورت یک بومی نرسیده‌اید. درحقیقت به یک نهاد عام نرسیده‌اید. برای تغییر این نگرش به یک چیزی فراتر از رشته‌ها و تخصص‌های خود نیاز دارید. نیاز است که شما تصمیم بگیرید درسطح جهان ارزش‌آفرین باشید نه به‌صورت پیوسته ارزشی در جهان. وقتی تصمیم می‌گیرید پیشقراول شوید به این چیزها نیاز دارید.

این اتفاق در فعالیت شهید فخری‌زاده چگونه نمود پیدا می‌کند؟

در بحث سیستمی که در شهید فخری‌زاده وجود دارد. این مساله مهم اتفاق می‌افتد و آنجایی که آدم می‌داند نمی‌تواند در سیستم دفاعی دنباله‌رو باشد ناچار است در یک جاهایی حتما پیشرو باشد. حتما باید دست بالا داشته باشد. نمی‌تواند دائما پشت آنها حرکت کند. آنجا که متوجه می‌شود نیاز به اندیشه فلسفه مستقل دارد مشخص می‌شود که نیاز دارد تا از این فکر فلسفی مستقل بتواند اندیشه مستقل و تکنولوژی مستقل ایجاد کند تا پیش برود. چون در نقطه‌ای ایستاده که می‌خواهد پیشرو باشد نمی‌خواهد پیوسته باشد. اگر سیستم دفاعی شما عقب‌تر از همه‌جا باشد، همیشه عقب‌تر می‌تواند در سیستم دفاعی برابری کند که به آن بازدارندگی می‌گویند. تا کسی کاری با شما نداشته باشد، امروز اگر در بعضی صنایع دفاعی قوی هستیم و کمتر به ما کار دارند، اگر ضعیف باشیم، قطعا اذیت بیشتر می‌کنند.

بین مشکلات مختلف داخلی و خارجی، افرادی مثل شهید فخری‌زاده با انرژی به مسیرشان ادامه می‌دهند و مایوس نمی‌شوند؛ چرا این‌گونه افراد با قدرت ادامه می‌دهند؟ دانشجو چگونه باید مسیرش را اینچنین ادامه دهد؟

به عنوان توصیه عرض می‌کنم انسان ناامید را مثل سم بدانید تا به شما می‌گویند این سم است. امروز فضای مجازی را به‌صورت دقیق و حرفه‌ای برای ناامیدکردن درست کردند. بخشی را آنها شروع کرده و آدم‌های داخلی همان سم‌ها را دریافت می‌کنند و انتقال می‌دهند. کارهای بزرگی که در کشور انجام شد تمام آنها توسط آدم‌های امیدوار بود. اگر می‌بینید گاهی وقت‌ها ضعف‌ها و نقاط ضعفی وجود دارد که این دلیل خودش همین مشکلی است که با این مساله داریم ما به بیرون از خودمان امید بستیم. امید به این می‌گویند که شما جهان را اخلاقی بدانید و بگویید که این کاری که امروز می‌کنم فردا ثمر می‌دهد در اندیشه دینی بین امید و آرزو تفکیک قائل می‌شوند. زمانی درک از امید پیدا می‌کنید که در اصل خدا را پیدا کنید. خدا حاکم بر جهان است. انسان‌هایی مثل شهید فخری‌زاده وقتی با آنها همنشین می‌شوید می‌بینی هر وقت می‌خواهی انسان ربانی را بفهمی همان‌طور که آنها را می‌دیدی یاد خدا می‌افتادی چرا؟ چون در تمام عرصه حیات توجه به این داشت که خدا بر جهان حاکم است نه آمریکا نه کشورهای دیگر نه حاکمیت نه سیاست و حکومت حاکمیت ندارند بلکه خدا حاکم بر جهان است و لذا اگر فعل درست انجام دهم حتما به ثمری می‌رسد. همین‌طور که الان در تاریخ این کار را کرده‌اند .

گفتید که سیستم دانشگاهی به‌سمت آموزش تک‌بعدی می‌رود؛ به‌نظر شما مهم‌ترین تفاوتی که بین دانشجویان دهه‌های ابتدایی انقلاب با زمان فعلی دارند، چیست؟

در گذشته شرایطی وجود داشت، آدم‌ها در آن دوران ناچار بودند در فضای کشور یاد بگیرند چطور مباحثه کنند چطور از عقایدشان دفاع کنند. در عصر جدید تمام این جریان همه به حکومت و دولت سپرده شد، مثلا روبه‌روز متاسفانه بیشتر هم شده و این خوب نیست و هرچه اتفاق در زندگی‌مان می‌افتد آنها کار خودشان را می‌کنند، ما کار خودمان را می‌کنیم. بعد از انقلاب از 40سال پیش بچه‌های دانشجوی مسلمان انقلابی و کسانی که خود را موظف به دسته‌ای از کارهایی می‌دانستند که منجر به تقویت عقایدشان، جامعه‌شان، علم در کشورشان می‌شود وظایفی برای خود احساس می‌کردند. در دوران حاضر تخصصی‌گرایی را بهانه کردیم. بهانه به اینکه از زیربار رسالت‌های اجتماعی بتواند شانه‌خالی کنیم.

پس شما امثال شهید فخری‌زاده را خروجی این سیستم دانشگاهی تنها نمی‌بینید؟

مجموعا اگر نبود سیستم دانشگاهی، قطعا چنین سطحی از تخصص پیدا نمی‌شد که بتواند چنین سطحی از مدیریت را داشته باشد. ببینید آن فقط از یکجا دانشگاه نمی‌بیند، دانشگاه را از جای دیگر می‌بیند وقتی می‌خواهد فلسفه بخواند به کتب فلسفی مراجعه می‌کند، وقتی می‌خواهد فیزیک بخواند به فیزیک دانشگاه نگاه می‌کند، دانشگاه به معنی عام یعنی (یونیورسیتی) به کل نگاه می‌کند نه یک رشته. ایشان محصول رشته فیزیک دانشگاه صنعتی اصفهان باشد، نه این‌طور نیست، محصول فیزیک دانشگاه صنعتی اصفهان، فلسفه دانشگاه ایران، محصول میراث فرهنگ ما در حوزه‌های علمیه هست چون با آنها خیلی هم ارتباط داشت، کار می‌کرد و یاد می‌گرفت بنابراین شهید فخری‌زاده به‌خاطر جامعیتش است. اصلا فقط محصول دانشگاه نیست این‌طور نبوده هم محصول دانشگاه و هم چیزهای دیگر که مهم‌ترین آن رسالت اجتماعی است که برای خودش احساس می‌کرد.

به‌نظر شما ترور این اشخاص از چیست؟

در دوران تاریخ همه کشورها کاملا یک جریان عمومی اصولی به‌خصوص نظام سلطه داشتند که آن‌هم حذف آدم‌های به‌دردبخور بود که در نوع خود ترور است. حداقل هم ترور شخصیتی که یک آدم را لجن‌مال کنند که با دست نیروهای داخلی اتفاق می‌افتد و راحت هم به او فحش می‌دهند چرا؟ تا این‌جوری لجن‌مال شود پیداست یک‌جایی موثر است که لجن‌مال می‌کنند. ولی متاسفانه این بخش را به نیروهای داخلی و تضادهای داخلی می‌سپارند و آدم‌ها به‌شدت کار می‌کنند. در دوران حاضر جدی است و در همه‌جای دنیا همین کار را می‌کنند و رسانه‌ها و همین فضای مجازی به‌صورت تخصصی این کار را می‌کنند. درمورد شهید فخری‌زاده این‌طور بود، بعضی وقت‌ها رسانه‌های معاند می‌بینند یک چهره قهرمان است، سعی می‌کنند یک چیزی برایش درست کنند و بگویند نه‌خیر این آدم خوبی نبوده است. کار، کار حرفه‌ای است. ولی ترورها که فیزیک است را انجام می‌دهند که این هم جزء برنامه‌های مسلم کشورهای نظام سلطه است. مثل آن چیزی که در آمریکا هست. نماینده‌های رسمی کل نظام غربی هم رژیم‌صهیونیستی است که جمله مشترک تمام اروپا و آمریکاست. در تلویزیون، بارها به‌صورت رسمی می‌گویند امنیت اسرائیل در دست ماست، ترامپ این را می‌گفت بایدن هم این را می‌گوید. صدراعظم آلمان هم همین را می‌گوید. از زمان‌های خیلی قدیم مثلا در ایران ساواک شاه وقتی می‌خواست نیروهای ضدخرابکاری تربیت کند به‌قول خودشان شکنجه‌گر تربیت کند برای آموزش به اسرائیل می‌فرستادند تا آموزش ببیند وقتی آماده و ساخته برای حذف و ترور مردم شد، گاهی بمباران این را عمل می‌کند و به این شکل هست و تخصصش همین کار است که آموزش می‌دهد و ترور می‌کند. این چیز قدیمی نیست و لذا رژیم‌صهیونیستی باید به عنوان بازوی نظام سلطه در وسط خاورمیانه غرب آسیا پذیرفته شود. منظورم این است که باید قبول کنیم نظام تروریستی هست. نمی‌شود اصلا با آن معامله‌ای کرد. اساسش این است که هرکسی با نظام سلطه در می‌افتد حذف فیزیکی‌اش کنند این کار را هم خیلی کرد. در گوشه و کنار اتفاق‌هایی می‌افتد که اصلا خبردار نمی‌شویم. بعضی‌ها را در روز روشن در بوق و کرنا می‌کند که اهداف سیاسی بزرگی پشت آن دارد.در کشورهای شبیه به ما که حکومت اسلامی است و هر انسانی که ارزشمند باشد و آنها احساس خطر کنند بدون رودربایستی ترورش می‌کنند. اول مسیرشان این است که او را بخرند. اگر دیدند این امکانش نیست و نشد یعنی اینقدر فرد هوشمند بوده یا جامعه اینقدر فرهیخته شده که نتوانند به آدم‌های خوب‌شان دست بزنند به‌راحتی حذف فیزیکی می‌کنند. اوایل انقلاب خیلی‌ها را به دست نیروهای داخلی و خارجی با طرح اینچنینی از میان برداشتند.

خاطره‌ای از شهید فخری‌زاده دارید؟

جنس خاطراتم با شهید فخری‌زاده بیشتر گفت‌وگوهای علمی بوده است. خاطره خاصی که باشد یادم نمی‌ماند شاید برای گفت‌وگوهای خیلی خاصی شوخی‌های زیادی می‌کردیم، خیلی حافظه خوبی ندارم و یادم نمی‌آید و اهل خاطره تعریف کردن نیستم ولی حقیقتا امکان نداشت وقتی کنارش می‌نشستی چهره‌اش عبوس باشد یا درمورد کسی با تنفر حرف بزند. فوق‌العاده عشق و مهربانی بسیار حجیمی داشت. هر مساله‌ای که به مشکل برمی‌خوردیم زنگ می‌زدند. هرکسی مشکل مالی و دانشی و موارد دیگر داشت به ایشان مراجعه می‌کرد. به‌دنبال این بود که پاسخ مثبت بدهد. مشخص بود که دنبال کار است. یک زمانی من می‌خواستم برای دانشگاه اصفهان کاری کنم به ایشان زنگ زدم گفتم می‌خواهم این کار را انجام دهم گفت باشه من پشت‌کار هستم و به‌دنبال این بود که موردی تهیه یا کاری کند. امکان نداشت کسی به او مراجعه کند به آن شخص نه بگوید. دنبال این بود که راه‌حل مساله‌ای که به آن مراجعه کرده را پیدا کند. به‌عنوان مدیر علمی این ویژگی و مشخصه فوق‌العاده‌ای که همیشه داشت، برخورد احترام‌آمیز با همه بود. در دوران او روسای‌جمهور مختلف و وزیران مختلفی با ایشان کار کردند یعنی ایشان بود و روسای‌جمهور، وزیران و مدیران تغییر می‌کردند و با همه آنها برخورد داشت. ثانیا ارتباطی که به‌راحتی با همه داشت اینکه تیر سیاسی نداشت نه! اینقدر نیروهایی که در صحنه کشور بودند را به‌اندازه کافی خدوم می‌دانست و برایش فرقی نمی‌کرد نه اینکه نسبت به اینها دید نداشت بلکه اینها برای خدمت آمدند و این بود که می‌خواست ببیند چطور می‌تواند کمک کند و به همین خاطر هر وزیری که می‌آمد از ایشان حفاظت می‌کرد آن‌هم به‌دلیل شایستگی‌های ذاتی که داشت و می‌دانستند که اهل برخورد سیاسی نیست. دوست داشت به مردم خدمت کند و همه ایران هم ایشان را دوست داشتند. یک بیتی از شعر حافظ روی دیوار اتاق فخری‌زاده بود چون با حافظ زندگی می‌کرد و تعلق خاص و ویژه‌ای نسبت به حافظ داشت: دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات. مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش. این زهد نفروختن یعنی زندگی عادی داشتن. لذا وقتی از این افراد حرف می‌زنیم اصلا این‌‌طور نیست تمام مسائل نمره‌اش 20است، می‌گوییم که آنچه به او رجوع شد در حد وسع و توانش اثرگذاری و تلاش می‌کرد. ولی ممکن بود مساله‌های بهتر از مساله‌های ایشان هم باشد. چیزی که این اشخاص را به‌صورت الگو درمی‌آورد جامعیتی بود که دارند.

نویسنده: خدیجه معینی، خبرنگار

 

مرتبط ها