در سپتامبر سال ۱۹۱۴ کتاب «خلاصه انجیل» لئو تولستوی را بهدست آورد و مکرر آن را مطالعه میکرد و در تمام دوران جنگ آن را همراه خود داشت. به همین سبب در میان سربازان به عنوان «انسانی با اناجیل» معروف بود. نزدیک به پایان جنگ جهانی اول هنگامی که ویتگنشتاین در اردوگاه اسرای جنگی در منته کاسینو به سر میبرد، با هم زندانی خود آثار «فئودور داستایوفسکی» را مطالعه میکرد. ویتگنشتاین حالت دینی عمیق داستایوفسکی را ستایش و تحسین میکرد. جیمز پاراک معتقد است که ویتگنشتاین در جنگ تغییر عقیده دینی داده بود و به همین جهت تمام ثروتی را که به او ارث رسیده بود، بخشید.(1999 Malcolm)
انگیزه او از بخشش دارایی خود پیچیده است. مالکم در کتابش «لودویگ ویتگنشتاین» میگوید: «ویتگنشتاین یک بار به من گفت که سبب بخشش دارایی او این بوده است که دوستان برای ثروتش دورش جمع نشوند. او معتقد است این نظر که ویتگنشتاین با انجیل مانوس بوده است باید درست باشد. زیرا ویتگنشتاین اناجیل را خوب میشناخت و به احتمال قوی در بخشش دارایی خود از این کلام مسیح متاثر بوده است. حقیقت را به شما میگویم برای ثروتمند، داخل شدن در ملکوت خدا دشوار خواهد بود، باز به شما میگویم گذشتن شتر از سوزن آسانتر است از داخل شدن مرد ثروتمند در ملکوت خدا (انجیل متی 4- ۱۹۲۳) و هر یک از شما اگر از همه چیز خود چشم نپوشد، نمیتواند پیرو من باشد.» (انجیل لوقا، ۱۴:۱۳ )
یادداشتهایی که از زمان جنگ از ویتگنشتاین باقی مانده نشاندهنده آن است که او اغلب استغاثه و نیایش میکرد، اما نه برای فرار از مرگ، بلکه برای اینکه بدون ترس و بیآنکه تعادل خود را از دست بدهد با مرگ مواجه شود. ویتگنشتاین پس از خاتمه جنگ قصد داشت کشیش شود، اما چهار سال مطالعه لازم کلامی برای احراز مقام کشیشی، او را از انتخاب این مقام بازداشت.
آموزگار به جای کشیش
ویتگنشتاین سرانجام تصمیم گرفت آموزگار شود. او به دوست خود پاراک گفته بود که بسیار تمایل داشتم کشیش شوم، اما اگر معلم باشم میتوانم انجیل را با بچهها بخوانم (1999 ،Malcolm). پل انگلمان در کتاب خاطرات خود درباره ویتگنشتاین این پرسش را مطرح میکند که آیا ویتگنشتاین دیندار بود؟ او در پاسخ به این پرسش میگوید: «مفهوم خدا به عنوان خالق و صانع کمتر توجه ویتگنشتاین را به خود جلب میکرد. اما مفهوم روز جزا مساله اساسی و مورد توجه او بود.» ملکم میگوید: «من سالها بعد وقتی ویتگنشتاین را شناختم همین احساس را نسبت به او داشتم. ویتگنشتاین به مفهوم روز جزا علاقه نشان میداد و پذیرش روز جزا برای او چندان مشکل نبود. در واقع او به روز جزا و جهان آخرت اعتقاد داشت و تاثیر این مفهوم در برخی نوشتههایش نمایان است. در سال ۱۹۴۹ ویتگنشتاین با دوست خود دروری گفتوگویی انجام داده است. در این گفتوگو دروری به نظریه «اریژن» اشاره میکند. اریژن معتقد بود که جهان آخرت بازگشت نهایی همه چیز خواهد بود؛ حتی شیطان و فرشتگان هبوط یافته به شکوه و عظمت نخستین خود باز خواهند شد. دروری پس از نقل این عقیده اریژن میافزاید که این مفهوم بیدرنگ به عنوان گفتاری بدعتآمیز محکوم شد. ویتگنشتاین در پاسخ دروری میگوید: «البته چنین اعتقادی در خصوص روز معاد مردود است؛ زیرا چنین عقیدهای هر چیزی را بی معنا میسازد. اگر اعمالی که امروز انجام میدهیم هیچ تفاوتی را در آخرت ایجاد نکند اهمیت زندگی منتفی خواهد بود.» دروری دوست ویتگنشتاین، از او درباره آشنایی او با دعاها و نیایشهای عبادی و مناسک کلیسا و نحوه تاثیرپذیری وی سوال میکند و او در پاسخ میگوید: «زمانی که در ایتالیا اسیر جنگی بودم ما را مجبور میکردند که در آیین عشاء ربانی روزهای یکشنبه شرکت کنیم. شرکتکنندگان در این مراسم چنان دعا و نیایش میکردند که گویی قرنها غرق در عبادت بودهاند و من از این اجبار بسیار خرسند بودم.»
احساس ایمنی
ویتگنشتاین تجربه دینی خود را به عنوان «تجربه و احساس ایمنی مطلق» یا «احساس مطلقا ایمن» توصیف میکند و آن را اینگونه توضیح میدهد که منظور من از احساس ایمنی مطلق آن حالت روحی و درونی است که در آن حالت انسان تمایل دارد بگوید من در امانم؛ هر چیزی که رخ دهد، هیچ چیزی نمیتواند به من آسیبی برساند. (CAHOONE 1999) به نظر ویتگنشتاین تجربهای که از طریق دین برای آدمی حاصل میشود بیانناپذیر است. این برداشت او از تجربه دینی با آنچه برخی عرفای بزرگ گفتهاند و نیز با تصور «اوتوه» از امر قدسی به عنوان ذاتی ورای ادراک آدمی موافق است. به اعتقاد او، درواقع امری بیانناپذیر وجود دارد که خود را نشان میدهد، این مسالهای اسرارآمیز است و علم کلام از پاسخ دادن به این مساله عاجز و ناتوان است. (مک کواری ، ۱۳۷۸، ۴۵۴)