کد خبر: 49562

تاریخ علم در اسلام و ایران به روایت دکتر علی‌اکبر ولایتی (مروری بر گذشته بخش ۴)

ستیز بنی‌امیه با علم و عالمان

بنابر اسناد متقن تاریخی، بنی‌امیه هیچ‌گاه و هرگز با اقوام تازه‌مسلمان، ارتباط مناسبی برقرار نکردند و اغلب، آنان را زیردست خود محسوب می‌کردند و بیشتر در پی بهره‌کشی از ایشان بودند تا آموختن علوم و فنون به آنها.

 به گزارش «فرهیختگان»، روزنامه «فرهیختگان»، پیش از این در ستونی تحت عنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز می‌پرداخت. بن‌مایه این رشته‌مقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علی‌اکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده و سپس، بنا به درخواست‌های متعدد اساتید، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیق‌تر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه، تنظیم کرده بودند. روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به درخواست‌های مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته به‌جهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید، نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته که در همین ستون منتشر خواهد شد.

پس از ظهور دین مبین اسلام، در موج اول فتوحات اسلامی یعنی در سال‌های 20-11ق، مردم سوریه، مصر و بخشی از امپراتوری ساسانی به دین مبین اسلام مشرف شدند که این خود ظرفیت عظیمی در اختیار دولت اسلامی جهت ارتقای سطح علمی ممالک اسلامی از طریق بهره‌مندی از مواریث علمی این سرزمین‌ها قرار می‌داد. اما در سال 41ق، معاویه با فریبکاری و تزویر، به قدرت رسید و از این پس، بنی‌امیه قدرت را در بخش بزرگ و پراهمیتی از جهان اسلام به پایتختی دمشق در دست گرفتند و تا سال 132ق، 14 امیر از ایشان حکومت کردند.

بنی‌امیه در سراسر دوران حکومت‌شان، علاقه‌ای به استفاده از مواریث علمی ملل غیرعرب نشان نمی‌دادند و اغلب با علم و عالمان در کشمکش و ستیز بودند. دلایل این شیوه فکری و علمی حکومت‌داری عبارت بود از اینکه:

1. به استناد و گواهی تواریخ معتبر، امویان، با وجود تسلط بر سرزمین‌های گسترده‌، همچنان روحیه جاهلیت پیش از اسلام را حفظ کرده بودند.

2. همچنین بنابر اسناد متقن تاریخی، بنی‌امیه هیچ‌گاه و هرگز با اقوام تازه‌مسلمان، ارتباط مناسبی برقرار نکردند و اغلب، آنان را زیردست خود محسوب می‌کردند و بیشتر در پی بهره‌کشی از ایشان بودند تا آموختن علوم و فنون به آنها. جعل سازمان‌یافته احادیث در شرافت مردمان شام بر دیگر اقوام نمونه‌ای از این تمایل استکباری و خودبرتر بینانه بنی‌امیه بود. تشویق به جعل و تحریف احادیث و روایات به‌منظور ارتقای منزلت شام تا آنجا که در سایه این احادیث، در نظر عوام بی‌خبر، مقام شام از مکه و مدینه هم فراتر رفت. نمونه‌هایی از این احادیث جعلی از این قرارند: «نُه دهم از خیر و برکت در شام قرار داده شده و تنها یک جزء دیگر در نقاط دیگر زمین تقسیم شده است»؛ «اهالی شام شمشیرهای خداوند هستند که به وسیله آنان از هرکس که بخواهد انتقام می‌گیرد»؛ «خانه کعبه هر روز صبحگاهان برای بیت‌المقدس سجده می‌کند»؛ «بر شما باد شام که آن به‌عنوان بهترین زمین خدا انتخاب شده است»؛ «شام گروهی از برگزیدگان خدا را در بر دارد، هرکس از آن خارج شود، به علت خشم خداست و اگر وارد گردد، به خاطر خداست.»

3. امویان به علت غرور قومی، چندان از تجربه دیگر ملل استفاده نمی‌کردند. عمر‌‌‌‌‌‌‌ بن‌عبدالعزیز(حکومت: 101-99ق)، هشتمین خلیفه اموی - که در دوران امامت حضرت امام محمد باقر(ع) که وجود مبارکش منبع فیاض دانش و معرفت بود- می‌زیست، در انتشار ترجمه‌ای از کنّاش اَهرون چنان تردید داشت که 40 روز آن را بر سجاده‌اش نهاد و دعا کرد. عاقبت، ماسرجویه این کتاب را برای عمر بن‌عبدالعزیز به عربی ترجمه کرد.

به این ترتیب، پس از افتادن خلافت به چنگال خلفای غاصب و جبار اموی، دستگاه خلافت بیش از آنکه اسلامی باشد، عربی شد، آن‌هم نه عربیِ اسلامی، بلکه صورتی از امارت که بیشتر شبیه دوران عرب جاهلی بود. محصولات چنین درباری تقریبا جز شعر، آن هم در منتهای تعصب جاهلی و مدح دستگاه خلافت اموی و هجو دشمنان آن، چیزی نبود. چنین محصولاتی فارغ از حجم بیشتر آن، با تولیدات بادیه‌نشینان دوران جاهلی تفاوت چندانی نداشت. گویی گروهی از عرب بادیه با همان عادات و اخلاق و روحیه جاهلی پیش از اسلام به سرزمین شام آمده و در آنجا سکنی گزیده باشند. فرهنگ و علوم در دستگاه خلافت اموی خلاصه شده بود در صرف، نحو، قصص ایام، خطابه. در حوزه فقه و حدیث هم هرآنچه امویان کردند با جعل و تحریف احادیث نبوی توأم بود و از این جهت، به مطالب بازمانده از فقها و محدثین وابسته به دستگاه اموی، امروزه با تردید فراوان نگریسته می‌شود.

مرتبط ها