به گزارش «فرهیختگان»، پس از یک ماه و نیم بیم و اضطراب درباره نتایج قطعی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، بامداد سهشنبه «الکترالکالج»ها یا همان «مجمع گزینندگان» با شرکت در جلسات ایالتیشان، براساس نتایج انتخابات سوم نوامبر، رای دادند و پیروزی جو بایدن را با 306 الکترال تایید کردند. قرار است رای این 538 نماینده ششم ژانویه ۲۰۲۱ در جلسهای در کنگره با حضور اعضای مجلس سنا و مجلس نمایندگان شمارش شود. اگرچه براساس روال انتخابات در آمریکا، رایگیری مجمع گزینندگان تشریفاتی است و سابقه نداشته که الکترالکالجها بتوانند با رایی مخالف رای ایالتشان، نتیجه انتخابات را تغییر دهند اما در انتخابات 2020 بهدلیل تلاش بیوقفه ترامپ برای زیرسوال بردن نتایج انتخابات و درخواست لغو نتایج آن با ادعای تقلب، رایگیری اعضای الکترالکالجها، موردتوجه قرار گرفته بود.
شامگاه دوشنبه به وقت محلی، یعنی ساعاتی پس از آنکه آرای الکترال ایالت به ایالت رسما جو بایدن را بهعنوان رئیسجمهور آتی آمریکا مشخص کرد، او در سخنرانی ۱۳ دقیقهای خود انتقاداتی به رفتار ترامپ مطرح کرد و گفت که نهادهای دموکراتیک کشورش مقابل تلاشهای ترامپ برای تغییر نتیجه این انتخابات ایستادند. تنها مرحله باقیمانده پس از شمارش آرا در کنگره، مراسم تحلیف است که ۲۰ ژانویه قرار است انجام شود.
از بامداد دیروز، عملا ترامپ به پایان خود رسید و دنیا خود را برای مواجهه با بایدن و دولتش آماده میکند. آمریکای بایدن قرار است در اروپا، آفریقا، آسیا و بهویژه غرب آن چه سیاستی را در دستورکار خود قرار دهد. در میان تمام مناطق با توجه به گستردگی حوادث و سطح تنشها، برای آمریکا غرب آسیا از اولویت بسیار بالاتری برخوردار است. اینکه قرار است بایدن با چه فرمانی در این منطقه عمل کند، خیلی پیچیده و یا نامعلوم نیست. او با انتصاب مردان سیاست خارجی خود (آنتونی بلینکن و جیک سالیوان) تقریبا نشان داد چه مسیری را در غرب آسیا پیش خواهد گرفت. پیش از این «فرهیختگان» در دو گزارش به بررسی تیم سیاست خارجی دولت بایدن و اتاق فکر پشتیبان آن پرداخته است. براساس این گزارشها، آنتونی بلینکن، مرد 58 سالهای که قرار است وزیر خارجه دولت بایدن باشد، همان مشاوری است که در سنای آمریکا، بایدن را به این نتیجه رساند که به تجاوز نظامی به عراق رای مثبت دهد. بلینکن بهشدت حامی مداخله آمریکا در سایر نقاط جهان حتی با استفاده از ابزار نظامی است. او در گفتوگویی که در ماه اکتبر با رویترز داشت، گفت که ایالاتمتحده آمریکا نباید نقش رهبری خود در جهان را واگذار کند و تاکید کرد گرچه بهنظر میرسد سخت و دشوار است اما جایگزینی آن از نظر بهخطر افتادن منافع و زندگی آمریکاییها بسیار بدتر است.
مهمتر از بلینکن، اتاق فکری است که وزیرخارجه آمریکا از آن تاثیرپذیری قابلتوجهی دارد. «فرهیختگان» 11 آذرماه در گزارش «اتاق فکر آشنای بایدن» به معرفی این اتاق فکر پرداخت و نوشت که خانواده «کاگان»ها که–به استثنای دوره ترامپ- در دو دهه گذشته از طراحان سیاست خارجی نومحافظهکار آمریکا بودند و بهشدت معتقد به حضور نظامی آمریکا در افغانستان، عراق و سوریه هستند، بر دولتهای آمریکا تسلط دارند. این خانواده (رابرت و فردریک) خود را «لیبرال مداخلهگر» میخوانند و معتقدند آمریکا بهعنوان رهبر جهان حتی با زور نظامی نیز باید منویات لیبرالدموکراسی را به جهان صادر کند. تحلیلهای فردریک کاگان باعث شد تا استراتژی دولت بوش در عراق برای خروج مدتدار نیروهایش تغییر کند و چند ده هزار سرباز به این کشور اعزام شوند. در افغانستان هم گفته میشود کاگانها در اعزام بیشتر نیرو به کابل موثر بودند. نسبت فکری آنتونی بلینکن، وزیرخارجه آمریکا با این خانواده را میتوان در مقالهای که او بههمراه رابرت کاگان (برادر بزرگتر فردریک) نوشت، یافت. این دو پس از نزدیک به دو دهه همچنان تجاوز نظامی به عراق را اقدامی درست دانستهاند و دلیل ناکامی آمریکا از این تجاوز را «استراتژی غلط» و «برنامهریزی ناکافی برای آینده» خواندهاند. وزیر امورخارجه دولت آینده آمریکا یکی از مهمترین بازیگران دولت در تهیه پیشنویس سیاست سوریه بوده است. او در همین مقاله مینویسد مشکلی که در سیاست ما در سوریه وجود داشت، این بود که ما نیروی بیشتری را بهکار نگرفتیم. بر همین اساس هم این دو در مقالهشان، بهشدت با عقبنشینی نیروهای آمریکایی از سوریه مخالف بودند.
شناخت پشتوانه فکری بلینکن و شخصیتی همچون جو بایدن بهخوبی نشان میدهد که در غرب آسیا، حضور واشنگتن پررنگتر خواهد شد اما بهطور حتم این حضور پررنگ بهمعنای آزادیهای بیقید و شرطی که ترامپ برای برخی کشورهای حاشیه جنوب خلیجفارس و یا ترکیه درنظر گرفته بود، نخواهد بود. در این گزارش به بررسی سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا و بهویژه تعامل این کشور با ترکیه، رژیم صهیونیستی، عربستان و امارات پرداخته شده است.
معضل متحدان «دیکتاتور» آمریکا در غرب آسیا
آمریکا با 4 معضل اساسی در غرب آسیا روبهرو است. این معضلها بهدلیل حضور 4 شخص و باند آنها در حکومتهای این منطقه به وجود آمدهاند. از نظر واشنگتن این 4 نفر برخلاف ادعا و سیاست غرب دست به ایجاد دیکتاتوری در دل دموکراسی زده و یا یک «دیکتاتوری اجماعی» را بهسمت «دیکتاتوری تکنفره» و خشونتآمیز پیش بردهاند.
ترکیه و رژیم صهیونیستی از نگاه غرب دموکراسی به حساب میآیند. باوجود این، اما دو نفر این دموکراسیها را به خطر انداختهاند. نخستین فرد در این میان رجب طیباردوغان است. فردی که تقریبا 20 سال است بر ترکیه حکومت میکند. اردوغان از سال 2003 تاکنون که آخرین روزهای آخر سال 2020 است، بهصورت مداوم بر ترکیه حکومت کرده است. حکومت 2 دههای اردوغان درحالیکه وی به فسادهای پیدرپی متهم است و دست به سرکوب مخالفان خود میزند، مسالهای نیست که به مذاق غرب خوش بیاید.
فرد دیگر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی است. او از سال 2009 تاکنون بدون وقفه قدرت را در این رژیم در دست داشته است. او طی 12 سال حکومتش بر رژیم صهیونیستی با اتهامات فساد روبهرو بوده و مخالفانش میگویند برای باقی ماندن در حکومت دست به زدوبندهای مختلفی زده است.
مشکل اردوغان و نتانیاهو از نگاه غرب تنها مدت زمان حکومتشان نیست. در اروپا نیز آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان از سال 2005 بر سر کار قرار داشته است. اما مساله اینجاست که مرکل به فساد متهم نیست و در ظاهر دست به سرکوب مخالفان نزده است. این مساله باعث شده مرکل با وجود مدت زمان طولانی حضورش در قدرت با اتهام دیکتاتوری روبهرو نشود. از سوی دیگر صدراعظم آلمان براساس نظام سیاسی این کشور اصل تفکیک قوا را رعایت کرده و از برداشتن گامهایی برای تضعیف قوای دیگر کشورش خودداری کرده است. این درحالی است که اردوغان بسیاری از قضات را به دلایل مختلف اخراج، محاکمه و یا زندانی کرده است. در سوی دیگر نیز نتانیاهو به استفاده از قدرت سیاسی خود مانع از بررسی کامل پروندهاش شده و اساسا تحلیلگران یکی از دلایل انگیزه بالای نتانیاهو برای تمدید نخستوزیریاش را همین مساله پروندههای فساد او میدانند، زیرا وی با 71 سال سن درصورت محاکمه خیلی چیزها را از دست خواهد داد و حتی احتمال دارد بقیه عمرش را در زندان و یا تحتکنترل شدید به پایان برساند. از این منظر اردوغان و نتانیاهو از سوی غرب متهم هستند که دو متحد برجسته جبهه غربی را که از دموکراسی بهره میبرند، بهسمت دیکتاتوری شخصی سوق دادهاند.
در سوی دیگر نیز محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی و محمد بنزاید، ولیعهد امارات قرار دارند. محمد بنسلمان گرچه در کشوری دیکتاتوری حکومت میکند اما خاندان آلسعود با وجود قدرت مطلق در ساختار حکومتی عربستان، در درون خود از مکانیسمهای اجماعی بهره میبردند. بنسلمان با نابود کردن این مکانیسم تمامی رقبای داخلی خود در خاندان آلسعود را با خشونت از جلوی راه خود برداشت و دیکتاتوری ذاتی در عربستان سعودی را عمیقتر کرد.
محمد بنزاید، ولیعهد امارات نیز در کشوری حکومت میکند که دارای نظامی دیکتاتوری است اما بهدلیل تشکیل شدن امارات از 7 امیرنشین دارای سیستمی اجماعی است. به این معنا که در روندی مشابه با عربستان سعودی، در امارات نیز نظرات شاهزادگان امیرنشینهای هفتگانه، نظامی اجماعی در این کشور ایجاد کرده بود. بنزاید با سرکوب دیگران و دخالت در امور داخلی امیرنشینها از تاثیر آنها به نفع خود کاست و او نیز همانند بنسلمان دیکتاتوری ذاتی کشورش را از عمق بیشتری برخوردار کرد.
دموکراتها براساس رویه دیرینه خود برای آنکه مانع از تضعیف متحدان آمریکایی و سقوط آنها شوند، تمایل دارند آنها را در برابر انقلابها و تغییرات عمیق واکسینه کنند. برخی فشارهای آنان به دیکتاتوریهای متحد غرب از همین مساله ناشی میشود. در سوی دیگر آنها بهطور ذاتی بهدلیل ریشههای چپگرایانه تا حدی به دموکراسی و قدرت نرم اهمیت بیشتری میدهند. بر این اساس حمایت علنی از دیکتاتوریهای افسارگسیختهای مانند عربستان سعودی میتواند برای قدرت نرم آمریکا دارای تبعاتی باشد.
اردوغان
ترکها پس از جنگجهانی اول با دست کشیدن از امپراتوری عثمانی و خلیفهگری بهصورت رسمی کشوری را برمبنای ملیگرایی به نام ترکیه تشکیل دادند. «امپراتوری» حاکی از وجود یک دولت است که بر چند قوم و ملت حکومت میکند. عثمانیها نیز بر ترکها، عربها و اهالی بالکان و ارمنیها حکومت میکردند و بر این اساس امپراتوری نامیده میشدند. «خلیفهگری» نیز حاکی از تمایلات مذهبی دولت عثمانی بود و این معنا را میداد که خلیفه عثمانی تنها رهبر مشروع تمام مسلمانان است و باید بر همه آنان حکومت کند. تشکیل ترکیه براساس دولت-ملت هر دو وجهه امپراتوری و دینی بودن حکومت را پاک کرد.
این مساله ضمن آنکه مولفههای قدرت عثمانیها را زدود و آن را محدود کرد، ترکیه را بهسمت غربیتر شدن سوق داد. آنها با استفاده از تجارب غرب سعی کردند با تفکیک قوا دموکراسی غیرمتمرکزتری را به وجود بیاورند. در دوران عثمانی نیز پارلمان و دیگر مظاهر دموکراسی وجود داشتند اما در سایه سیستم خلافت تحتتاثیر آن قرار داشتند.
ترکیه بهعنوان کشوری جدیدالتاسیس با معطوف کردن نگاه خود به غرب موفق شد بهعنوان متحد این جبهه وارد تعامل با آن شود و حتی به عضویت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) نیز دربیاید. وجود فساد عریان و کودتاهای متعدد نظامیان در ترکیه اما چهره دموکراسی این کشور را تخریب کرد. با ظهور حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان او تلاش کرد با نظامیان مقابله کرده و دموکراسی کشورش را بیشتر بهسمت خواستههای غرب پیش ببرد. قصد اردوغان پاکسازی نظام سیاسی ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا بود. گامهای اردوغان برای مهار نیروهای نظامی با استقبال اروپا نیز همراه شد اما از جایی به بعد حاکمان جدید ترکیه مسیرشان را عوض کردند.
اروپا فکر میکرد اردوغان با مهار و پاکسازی دستگاههای نظامی و امنیتی بهدنبال محدود کردن دخالتهای آنان در سیاست است اما ناگهان متوجه شدند او درحال وابسته کردن این دستگاهها به خود است. غرب از یک زمان به بعد متوجه شد افق دید اردوغان بلندتر از وابستهسازی دستگاههای نظامی به خود است و او میخواهد تمامی ارکان ترکیه را به خود وابسته کند. اخراج صدها هزار تن از معلمان، اساتید دانشگاه و قضات پس از کودتای نافرجام سال 2016 این مساله را بهخوبی برای غرب روشن ساخت.
اردوغان همچنین با توسعهطلبیهای خود که شامل اشغال بخشیهایی از شمال عراق، سوریه، حضور نظامی در لیبی و آذربایجان و نیز درگیری با یونان و فرانسه در شرق مدیترانه میشود، نشان داد سودای بازگرداندن مولفههای قدرت عثمانی را دارد. او با تلاش برای تسلط بر چند کشور نشان داد درحال احیای مولفه «امپراتوری» است. اردوغان همچنین با حمایت از اسلام سیاسی در قالب اخوانالمسلمین و القاعده برای همگان آشکار ساخت درحال احیای مولفه «خلیفهگری» و بعد دینی حکومت در ترکیه است.
تمام این اقدامات اردوغان درحالی انجام شد که او از سال 2003 به بعد بهطور تقریبا مطلقی بر ترکیه حکومت کرده است. درحالیکه وی و نزدیکانش به فساد متهم هستند. اردوغان صدها هزار نفر از مخالفانش را در داخل ترکیه بازداشت کرده و در کوههای جنوب شرق ترکیه، شمال عراق و شرق سوریه دست به کشتار کردها زده است. ترکیه که در چارچوب ناتو وظیفه حفاظت از مرزهای جنوب شرقی اروپا را برعهده داشته، حالا با روسیه دست دوستی داده و با خرید اس-400 و توسعه روابط با این کشور وزن غرب در نگاه ترکیه را کاهش داده است.
زنده شدن دو مولفه «امپراتوری» در قالب توسعهطلبی و «خلیفهگری» در قالب حمایت از جریانات اخوانی و القاعده مسالهای است که به مذاق غربیها خوش نیامده است. قدرتهای غربی و بهخصوص فرانسه با این قدرت هماکنون در مسائل شرق دریای مدیترانه درگیر هستند و در قضایای ارمنستان نیز مخالف دخالت آنکارا بودند. این تصمیم تقریبا همزمان اتحادیه اروپا و آمریکا برای تحریم ترکیه نشان از تصمیم جدی غرب برای مهار اردوغان دارد. تصمیم اتحادیه اروپا برای تحریم ترکیه بهدلیل توسعهطلبیهای آنکارا در شرق دریای مدیترانه است و آمریکا نیز بهدلیل خرید اس-400 ترکیه را مورد تحریم قرار داده است. جالب آنکه همزمان با این دو اقدام، جو بایدن، رئیسجمهور جدید آمریکا نیز اعلام کرده، اقدامات آمریکا در برابر ترکیه همانند ممنوعیت فروش جنگندههای نسل پنجم اف-35 و نیز تحریم صنایع نظامی ترکیه بههیچعنوان کافی و متناسب با اقدامات ترکیه نیستند. بایدن میگوید درصورت رسیدن به ریاستجمهوری برخورد شدیدتری با اردوغان خواهد کرد. رئیسجمهور آتی آمریکا میگوید اردوغان باید از صحنه سیاسی ترکیه اخراج شود اما نه بهوسیله کودتا بلکه از طریق صندوقهای رای. بایدن میگوید آماده حمایت از رقبای سیاسی اردوغان برای شکست دادن وی در انتخابات است. ترکیه با غرب دچار تعارض ساختاری شده است. ترکیه بهسمت قدرت خیز برداشته و میکوشد مستقلانهتر عمل کند پس لاجرم با غرب رودررو خواهد شد. اگر غرب با برخی توسعهطلبیهای ترکیه همراهی میکرد بهدلیل مصلحتسنجی بود و یا آنکه قدرت ترکیه را در راستای منافع خود تلقی میکرد اما زمان هرچه جلوتر میرود، تکلیف غرب با ترکیه اردوغانی نیز روشنتر میشود.
رژیم صهیونیستی
رژیم صهیونیستی با ایجاد اتحاد میان انجمنهای صهیونیستی سراسر جهان و اقدامات تشکیلاتی بهسمت تاسیس گام برداشت. یهودیان چپگرا که در کشورهای مختلف جهان عضو احزاب چپگرا بودند با استفاده از تجاربشان احزاب مخصوص به یهودیان را به وجود آوردند که دارای ساختارهای تکاملیافته تشکیلاتی بودند. صهیونیستهای جهان درست همانند احزاب چپ که با همکاری یکدیگر اتحادیه بینالمللی را به وجود آورده بودند، بهسمت اتحاد بینالمللی پیش رفتند. احزاب و گروههای صهیونیست با استفاده از همین تجربه دست به تشکیل اتحادیههای بینالملل احزاب و گروههای صهیونیست زدند که باعث تشکیل «کنگره جهانی صهیونیسم» شد. نخستین کنگره از این دست مربوط است به نشست سال 1897 صهیونیستها در بازل سوئیس به رهبری تئودور هرتزل. در این کنگره که هماکنون 5 سال یکبار در قدس تشکیل میشود، هر فرد یهودی بالای 18 سال که در یکی از سازمانهای صهیونیست عضو باشد، میتواند رای بدهد.
تجربه فعالیتهای حزبی یهودیان بهطور کلی باعث شد رژیم صهیونیستی نیز متاثر از تجارب و نیز ارتباطات بینالمللی احزاب صهیونیست بهشکلی از دموکراسی دست یابد. این دموکراسی اما با حضور بنیامین نتانیاهو در راس قدرت رژیم صهیونیستی با مشکلی بزرگ روبهرو شده است.
یکی از اصلیترین دلایل گرایش یهودیان به احزاب چپگرا این است که آنها ملیگرا نیستند، زیرا ملیگرایان با یهودیان مخالفت دارند. این مساله را میتوان در میان طرفداران دونالد ترامپ نیز دید. درحالیکه ترامپ مدعی است بیشترین همراهی را با صهیونیستها داشته اما نژادپرستان حامی او جدیترین خطر برای یهودیان آمریکا هستند. نتانیاهو همچنین سعی کرده است با توجه به ظهور راستهای افراطی اروپایی که ملیگرایان تندرو هستند، ارتباط برقرار کند و در این امر موفق بوده است. اما مشکل آنجاست که این ملیگرایان در داخل کشورهایشان ضدیهودی هستند.
در آمریکا بهعنوان بزرگترین متحد رژیم صهیونیستی در اکثر اوقات آرای عمومی دمکراتها بیشتر از جمهوریخواهان بوده است. اما نکته آنجاست که بیشتر یهودیان آمریکایی طرفدار چپگرایی بوده و بهطور معمول 70درصد آنها به دموکراتها و تنها 30 درصد دیگر به جمهوریخواهان رای میدهند. این مساله بهدلیل حملات نژادپرستان طرفدار ترامپ به یهودیان در انتخابات ریاستجمهوری اخیر آمریکا باعث شد آنها 77درصد به دموکراتها رای بدهند، نه 70درصد.
نتانیاهو با مشکلی ساختاری روبهرو است. او با پیوستن به جبهه راستگرایان و محافظهکاران بینالمللی باعث ایجاد مشکل برای بسیاری از یهودیان در جهان شده است. او در زمان حضور ترامپ نیز با فشار جریانات رقیب در میان صهیونیستها روبهرو بود و باید دید این فشارها در زمان بایدن تا چه میزان افزایش خواهد یافت.
غرب با نادیدهگرفتن جنایات رژیم صهیونیستی مدعی است این رژیم بهدلیل نوع دموکراسیاش نزدیکترین مجموعه به اروپا در غرب آسیاست. بااینحال نتانیاهو این پرستیژ رژیم صهیونیستی در نگاه غرب را تخریب کرده است. او از سال 2009 بهطور پیوسته در قدرت بوده و با پروندههای اتهامی متعددی روبهرو است. فشار و سوءاستفاده نتانیاهو از جایگاهش باعث شده پروندههای فساد علیه او به نتیجه خاصی نرسند. از سوی دیگر او بهشکل خشونتآمیزی دست به اشغال رسمی سرزمینهای فلسطینیان و سوریه زده است.
این مسائل خشم برخی کشورهای غربی را برانگیخته است. آنها گرچه بهطور کلی با اشغالگری تلآویو موافق هستند اما معتقدند استفاده بیش از حد از قدرت میتواند درنهایت به ضرر جبهه غربی در منطقه تمام شود. نتانیاهو حالا با آمدن بایدن به کاخ سفید در مخمصه افتاده است.
این مساله باعث شد گیدعون سائر عضو برجسته حزب لیکود با درک شرایط جدید از این حزب جدا شود. سائر در آخر سال گذشته و اندکی پیش از برگزاری سومین انتخابات زودهنگام این رژیم در ماه اسفند تلاش کرد در رقابتهای درونحزبی نتانیاهو را شکست دهد اما موفق به این کار نشد. او اخیرا با تشکیل حزب «امید جدید» سعی کرده قدرت نتانیاهو را به نفع خود تضعیف کند. یائیر لاپید از سیاستمداران برجسته رژیم صهیونیستی این اتفاق را موضوعی بسیار مهم و تاثیرگذار توصیف کرده است. نظرسنجیها نشان میدهد درصورت برگزاری انتخابات در رژیم صهیونیستی حزب لیکود به رهبری نتانیاهو تنها موفق به کسب 25 کرسی از مجموع 120 کرسی پارلمان این رژیم خواهد شد. این درحالی است که لیکود در انتخابات پیشین 36 کرسی کسب کرده بود. او با 36 کرسی دست به ائتلاف با دیگر احزاب زد تا بتواند به نخستوزیری برسد اما حالا بسیاری از اعضای ائتلاف او اعلام جدایی کردهاند و حزبش نیز دچار انشقاق شده است. روی کار آمدن بایدن به فروپاشی متحد نتانیاهو شدت بخشیده است.
بنسلمان و بنزاید
عربستان سعودی هرچیز بدی که یک کشور بخواهد، دارد. عربستان در قرن بیستویکم که از هم پاشیدهترین کشورها نیز دارای دموکراسیهای نیمبند هستند، دارای پادشاهی مطلقه است. این کشور همچنین بهطور رسمی از ایدئولوژی تروریستپرور وهابیت حمایت میکند. محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی هنگامی که با حمایت پدرش ملک سلمان تقریبا بهطور رسمی دولت را در دست گرفت، سعی کرد با ایجاد اصلاحاتی خود را به غرب نزدیکتر کرده و از خود بهعنوان فردی مصلح در جهان چهرهسازی کند. ارائه برخی آزادیهای معمول به زنان همانند حق رانندگی و نیز بازگشایی مجدد سینما ازجمله اقدامات بنسلمان بود. او در حوزه اقتصادی نیز اعلام کرد قصد دارد بهجای اتکای کشورش به نفت بهسمت سرمایهگذاری و توسعه فناوریها برود. او اما درست همانند بلایی را که اردوغان بر سر آرزوهای غرب آورد، بر سر این جبهه آورد و در میانه راه نیت و مسیر اصلیاش را نشان داد. درحالیکه دیکتاتوری عربستان حداقل در درون خاندان آلسعود از مکانیسمهای اجماعی بهره میبرد، بنسلمان آنها را برچید تا به تنها منشأ قدرت در این کشور تبدیل شود. او سپس به طرز خشونتباری تعدادی از شاهزادگان را دستگیر کرد. جنگ یمن دیگر اقدام بنسلمان بود که باعث تخریب شدید چهره او در جهان شد. محاصره یک کشور فقیر، بمباران زیرساختها، حمله به نظامیان و کشتار دهها هزار نفر زن و کودک باعث شد فریاد سازمانهای بینالمللی و حتی متحدان عربستان نیز بلند شود. شاهکار بنسلمان اما ذوب کردن خاشقچی، روزنامهنگار و منتقد عربستانی در اسید بود. اتفاقی که در کنسولگری عربستان در شهر استانبول ترکیه رخ داد و برای چند ماه در صدر اخبار جهان قرار داشت.
محمد بنزاید، ولیعهد امارات نیز اقداماتی شبیه همتای سعودی خود انجام داده است. او بهدلیل بیماری پادشاه امارات قدرت را در دست دارد. ولیعهد امارات که ولیعهد امیرنشین ابوظبی به شمار میرود، بدون توجه به خواست 6 امیرنشین دیگر سیاستهای کشورش را به پیش میبرد و نقش آنها را در اداره کشور بهشدت کاهش داده است. کشته شدن فرزند امیر شارجه در سال گذشته را بسیاری به او نسبت میدهند. بنزائد که کشورش دارای ساختاری دیکتاتوری و پادشاهی مطلقه است با تهدید دیگر امیرنشینها سیستم اجماعی در امارات را از بین برده و آن را به دیکتاتوری تکنفره تبدیل کرده است.
هماکنون دموکراتها یا باید با آزاد گذاشتن این 4 دیکتاتور ضربات بیشتر به جبهه غربی در منطقه را تحمل کنند و یا بهسمت برخورد با آنان بروند. هر دو تصمیم میتوانند برای بایدن مخاطراتی داشته باشند. باید منتظر ماند و دید دموکراتها دست به چه اقدامی خواهند زد. بااینحال 4 دیکتاتور غرب آسیا با پیشبینی واکسیناسیون متحدان منطقهای غرب در منطقه تلاش دارند ضمن اتحاد با یکدیگر و تشکیل ائتلاف مانع از سقوط خود شوند.
* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار