به گزارش «فرهیختگان»، بهجز دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا که هم خودش از انتشار کتابهایش سود سرشاری کسب کرده و هم نویسندگانی که درباره او نوشتهاند، سایر مقامات و شخصیتهای آمریکایی تنها خودشان سودهای میلیون دلاری از نگارش کتابهایشان را به جیب زدهاند. یکی از این چهرهها، برنی سندرز سناتور ایالت ورمانت است. او و همسرش در سال 2014، 205 هزار دلار درآمد کسب کردند اما پس از کنارهگیری از رقابتهای ریاستجمهوری و نگارش کتاب «انقلاب ما» این درآمد به چند میلیون دلار افزایش یافت و سندرز را به یک میلیونر آمریکایی تبدیل کرد. اما در بین مقامات ردهبالای آمریکایی، باراک اوباما رئیسجمهور سابق آمریکا بیش از دیگران تلاش کرده بنویسد و از این طریق کسب درآمد کند.
باراک اوباما پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری، با نگارش دو کتاب «رویاهای پدرم» و «جسارت امید» درآمد قابل توجهی را کسب کرد؛ درآمدی که چندین برابر بیش از حقوق 400 هزار دلاری سالانه رئیسجمهوری آمریکا بود. درآمد اوباما در سال ۲۰۰۹ جدا از حقوق ریاستجمهوری، رقمی درحدود پنج میلیون و ۵۰۰ هزار دلار بود که همه این رقم از محل فروش این دو کتاب کسب شده بود. اوباما و همسرش پس از پایان ریاستجمهوری، قراردادی به مبلغ بیش از 60 میلیون دلار را با انتشارات پنگوئن امضا کردند تا براساس آن، هر کدامشان یک کتاب برای این انتشارات بنویسند.
کتاب میشل اوباما سال 2018 با نام «شدن» به بازار آمد و در یک روز بیش از 700 هزار نسخه آن فروش رفت. کتاب باراک اوباما نیز روز سهشنبه 17 نوامبر (27 آبانماه) با نام «سرزمین موعود» راهی بازار کتاب شد و در یک روز نزدیک به 900 هزار نسخه آن فروش رفت. این کتاب 701 صفحهای، دارای 7 بخش و 27 فصل است و بخشی از رویدادهای 8 سال ریاستجمهوری اوباما را پوشش داده است. اوباما در جلد نخست این کتاب، علاوهبر روایت کودکیاش، به مسائل مهم آمریکا و جهان نیز میپردازد. او در این کتاب تا سال 2011 و حمله به محل اختفای اسامه بن لادن در پاکستان جلو میآید و باقی رخدادها را به جلد دوم این کتاب حواله میدهد. در بین تمام مواردی که اوباما در این کتاب تلاش کرده آنها را شرح دهد، روایتهای او درباره ایران قابل توجه است. او در سرزمین موعود، بیش از ۱۳۱ بار از عبارت «ایران» و ترکیبهایی که ایران در آن وجود دارد را به کار برده است.
بوش پنجره دیپلماتیک را بست
یکی از مهمترین نکاتی که اوباما در کتاب خود به آن اشاره کرده، اتفاقات پس از انتخابات سال 1388 در ایران است. آنگونه که او نوشته است، اگر اعتراضات موسوم به جنبش سبز در سال 88 در ایران شکل نمیگرفت، آمریکا سختترین تحریمها را علیه ایران اعمال نمیکرد و مسیر دیپلماسی را در پیش میگرفت آمریکا به قدری برای مذاکره با ایران لحظه شماری میکرد که حتی در نامه دوم اوباما به رهبر ایران، وی نام اعضای تیم مذاکرهکننده آمریکایی را نیز به تهران معرفی کرده بود. با این حال اما فتنه 88، همهچیز را تغییر داد و زمینهساز سنگینترین تحریمها علیه ایران شد؛ تحریمهایی که پس از خروج آمریکا از برجام، توسط دونالد ترامپ علیه ایران اعمال شدند. اوباما در فصل نوزدهم کتابش بهصورت ویژه به ایران اشاره میکند و مینویسد که در سال نخست ریاستجمهوریاش درگیر بودن با رهبران سه کشور ایران، روسیه و چین بهطور مشخص به او نشان داد که چه کار دشواری در پیش دارد. اوباما به ریشه خصومت و آمریکا در تاریخ سری میزند و با اشاره به اینکه ایران وارث امپراتوری بزرگ ایران باستان، زمانی مرکز علم و هنر در دوره طلایی اسلام قرون وسطی بود، به حوادث سال 1951 اشاره میکند که به گفته او «ایران سکولار با پارلمانی که تمایل به چپ داشت میادین نفتی کشور را ملی و کنترل آن را که زمانی در دست دولت بریتانیا بود، بازپس گرفت.»
اوباما به نقش شاه در واگذاری قراردادهای نفتی به شرکتهای آمریکایی نیز اشاره کرده و همینطور تاریخ را جلو آمده تا به انقلاب اسلامی و رهبری آیتالله خامنهای رسیده است. او به تلاشهای دولت خاتمی برای ذوب شدن یخ روابط دو کشور اشاره میکند و مینویسد که مقامات آمریکایی پیشنهاد رئیسجمهور ایران برای کمک به آمریکا در افغانستان را نادیده گرفتند و «رئیسجمهور بوش در سخنرانی خود در سال 2002، ایران را همراه با عراق و کرهشمالی بهعنوان بخشی از «محور شرارت» نامید و پنجره دیپلماتیک موجود را بهطور کامل بست.»
رشد توسعه غنیسازی ایران
اوباما پس از این به دوران مسئولیت خودش اشاره میکند و مدعی میشود زمانی که او مسئولیتش را در آمریکا آغاز کرده، سلاحهای ایرانی هنوز برای شبهنظامیانی که در عراق و افغانستان قصد کشتن سربازان آمریکایی را داشتند، همچنان ارسال میشد. او مینویسد: «حمله آمریکا به عراق، موقعیت استراتژیک ایران را در منطقه بسیار تقویت کرده بود.» اوباما در این کتاب با ابراز نگرانی از برنامه رو به شتاب هستهای ایران، آن را در حال تبدیل شدن به یک بحران میخواند و با اشاره بهوجود برخی تاسیسات هستهای از رژیم سابق و همچنین عضویت ایران در پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای سازمان ملل متحد که به ایران اجازه استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای را میداد، نوشته همان فناوری سانتریفیوژ مورد استفاده برای چرخش و غنیسازی اورانیوم با توان غنیسازی کم، میتواند برای تولید اورانیوم با درجه غنیسازی بسیار بالا نیز به کار رود. او به نقل قولی از یکی از کارشناسان آمریکایی استناد میکند که گفته «با داشتن اورانیوم با غنای کافی، یک دانشآموز فیزیک دبیرستان نیز با دسترسی به اینترنت میتواند بمب تولید کند!» رئیسجمهور سابق آمریکا با اشاره به اینکه ایران بین سالهای 2003 و 2009، سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیومش را از 100 به 5 هزار دستگاه افزایش داده است نوشته «جامعه اطلاعاتی آمریکا اطمینان داشت که ایران هنوز سلاح هستهای ندارد» اما پنجره زمانی برای تولید اورانیوم کافی برای ساخت یک سلاح هستهای را کاهش داده و به یک نقطه بالقوه خطرناک رسیده است.
سناریوهای ناامیدکننده جنگ با تهران
او به احتمال شکلگیری مسابقه تسلیحاتی در منطقه پس از دستیابی ایران به سلاح هستهای اشاره کرده و نوشته که سعودیها هم در واکنش بهدنبال بمب هستهای خواهند رفت و این مسابقه تسلیحات هستهای را در بیثباتترین منطقه جهان آغاز میکنند. از سوی دیگر «اسرائیل که طبق گزارشهای خود تعداد زیادی سلاح هستهای اعلامنشده را در اختیار دارد، ایرانِ دارای سلاح هستهای را تهدیدی جدی برای خود قلمداد میکند.» او از نقشههای تلآویو برای حمله پیشگیرانه علیه تاسیسات ایران نوشته و افزوده که هرگونه اقدام، واکنش یا اشتباه در محاسبه هرکدام از این طرفها میتواند خاورمیانه -و ایالات متحده- را در زمانی که ما هنوز 180000 سرباز در جوار مرزهای ایران داشتیم به درگیری دیگری بکشاند. او تلویحا اشاره کرده که با بروز جنگ، جهش بزرگی در قیمت نفت، رخ میدهد و این جهش میتواند اقتصاد جهانی را درگیر خود کند. اوباما از سناریوهای متعدد سرنوشت درگیری با ایران سخن گفته و نوشته «درصورت بروز جنگ، تقریبا همه چیزهایی که او میخواسته بهدست بیاورد، از بین میرفته.»
فتنه و نامهنگاری ناتمام
به همین دلیل هم تیم اوباما تصمیم میگیرد، استراتژی دومرحلهای در قبال ایران را در دستورکار قرار دهد. او بهجای جنگ، دیپلماسی را سرلوحه دستگاه سیاست خارجی خود قرار داد تا از دستیابی ایران به سلاح هستهای جلوگیری کند. اوباما با اشاره به اینکه «از سال 1980 تقریبا هیچ ارتباط سطح بالایی بین ایران و آمریکا وجود نداشته است» نوشته: «در سخنرانی مراسم تحلیف گفته بودم مایلیم دستمان را سوی کسانی دراز کنیم که علاقه دارند مشتهایشان را باز کنند. طی چند هفته از آغاز به کارم، نامهای محرمانه از طریق کانالی که با دیپلماتهای ایرانی در سازمان ملل متحد داشتیم، برای آیتالله خامنهای ارسال کردم و پیشنهاد دادم گفتوگوی میان دو کشور را درمورد موضوعات مختلف ازجمله برنامه هستهای ایران آغاز کنیم. پاسخ [آیتالله] خامنهای در یک نامه محرمانه بیپرده بود: ایران هیچ علاقهای به گفتوگو و مذاکره مستقیم ندارد. رام امانوئل (رئیس وقت کارکنان کاخ سفید) وقتی متن نامه را دید، گفت «به گمانم نمیخواهد به این زودیها مشتش را باز کند.» پاسخ دادم آنقدر باز میکند که به من انگشت [...] نشان بدهد.»
اوباما خیلی صریح نمیگوید در متن نامه به رهبر انقلاب چه نوشته است، اما پیش از او «ویلیام برنز»، دیپلمات سابق آمریکایی در کتاب خاطرات خود که به نام «کانال پشتپرده؛ تاریخچه دیپلماسی آمریکا و استدلالی برای احیای آن» نوشته، جزئیات بیشتری از این پیام را منتشر کرده است. او در فصل نهم کتابش نوشته: «در اوایل ماه می، رئیسجمهور [اوباما] نامهای بلند و محرمانه برای آیتالله خامنهای فرستاد. این نامه تلاش داشت تا ظرافت زیادی به خرج دهد، پیام این نامه باید واضح میبود اما باید بهشکلی نوشته میشد که درصورت درز کردن به بیرون، خیلی بحثبرانگیز نباشد.» او ادامه میدهد: «در نامه، اوباما بر کلیت پیام نوروزی خود تاکید کرد. او بر عزم راسخ خود مبنیبر جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای و حمایتش از موضع 1+5 مبنیبر اینکه ایران از یک برنامه هستهای غیرنظامی برخوردار باشد، تصریح کرد. او همچنین تصریح کرد که سیاست دولت او پیگیری تغییر رژیم در ایران نیست و به آمادگی خود برای گفتوگوهای مستقیم اشاره کرد.» برنز در ادامه ضمن ارائه روایت خود از پاسخ رهبر انقلاب به نامه اوباما تصریح میکند: «با اینکه رهبر عالی ایران پاسخ مشخصی به پیشنهاد رئیسجمهور برای گفتوگوی مستقیم نمیداد اما پاسخ وی براساس استانداردهای ادبیات انقلابی خیلی تند نبود.»
برنز مینویسد پس از دریافت پاسخ رهبر ایران و بهرغم آنکه آیتالله خامنهای پاسخ مشخصی به پیشنهاد مذاکره نداده بود، اما اوباما در نامه دوم پیشنهاد ایجاد یک کانال گفتوگوی دوجانبه مشخص را میدهد و حتی نام تیم مذاکرهکننده آمریکاییها را هم در نامه به ایران میفرستد و بر این گفتوگوی مستقیم تاکید میکند! این تیم ویلیام برنز و «پونیت تالوار» از شورای امنیت ملی بودند. این اشتیاق به مذاکره همانطور که تلویحی در خاطرات اوباما آمده، در زمانی اعلام شده که ایران در حوزه نظامی و هستهای در اوج اقتدار خود قرار داشت. همهچیز اما در دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بههم میریزد و حوادث اعتراضی پس از آن باعث میشود ک آنگونه که برنز نوشته، این روند پس از انتخابات ۸۸ متوقف شود. اوباما نیز در کتابش به این مساله اشاره کرده است. او به حوادث انتخابات پس از انتخابات سال 2009 اشاره میکند و مینویسد: «هرگونه چشمانداز دستیابی به موفقیت زودهنگام در ژوئن 2009 خاموش شد؛ زمانی که میرحسین موسوی، مقامات دولتی را به تقلب در رایگیری برای کمک به انتخاب مجدد احمدینژاد برای دوره دوم ریاستجمهوری متهم کرد.» او با اشاره به میلیونها معترض به نتایج انتخابات تحت عنوان جنبش سبز، نوشته این اعتراضات «یکی از مهمترین چالشهای داخلی دولت اسلامی از انقلاب 1979 به بعد بود.» رئیسجمهور سابق آمریکا که نمیداند موسوی و کروبی ماهها بعد از اعتراضات در حصر خانگی قرار گرفتند، از حصر آنها میگوید و از شبی مینویسد که پس از آن در محل سکونتش گزارش اعتراضات مردم را رصد میکرده: «گزارشهای تظاهرات را در اینترنت میدیدم و ویدئوی زن جوانی را که در خیابان تیر خورد و خون از صورتش سرازیر شد، زمانی که داشت میمرد نگاهش بهسمت بالا خیره شد.» اوباما مینویسد نخستین واکنشش حمایت قاطع از تظاهراتکنندگان بود اما پس از مشورت با تیم امنیت ملی و کارشناسان ایران به او توصیه شد که چنین کاری نکند. اوباما به نقل از کارشناسان نوشته هر سخنی از من احتمالا نتیجه معکوس خواهد داشت. تندروها آنها را تحت فشار قرار میدادند که عوامل خارجی در پشت تظاهرات حضور دارند. فعالان داخل ایران نگران بودند که هرگونه اظهارات حمایتی [از سوی] دولت آمریکا بهضرر آنها تمام میشود. پس از این مشورت، اوباما تصمیم میگیرد به بیانیهای اداری با این مضمون که «اوضاع را از نزدیک دنبال میکند و به تاکید بر حق جهانی برگزاری تجمعات و محترم شمردن آزادی بیان و درخواست برای یک راهحل صلحآمیز که منعکسکننده خواست مردم ایران باشد»، بسنده کند. او مدعی میشود با افزایش خشونت، محکومیت اقدامات ایران توسط اوباما نیز افزایش پیدا میکند و دولت آمریکا بهصورت کامل راه دیپلماسی دربرابر ایران را مسدود میکند.
پس از تداوم اعتراضات، دولت آمریکا مرحله دوم استراتژی منع گسترش سلاحهای هستهای را آغاز میکند: «بسیج جامعه جهانی برای اعمال تحریمهای اقتصادی سخت و چندجانبه» که ممکن است ایران را مجبور به مذاکره با 1+5 بکند. اوباما نوشته: «مشکل این بود که تحریمهای موجود خیلی ضعیف بودند و نمیتوانستند تاثیر زیادی بگذارند. حتی متحدان آمریکایی مانند آلمان به تجارت با ایران ادامه میدادند و تقریبا همه نفت آن را خریداری کردند.» اوباما در ادامه به ماجرای تحریمهای دولت جورج دبلیو بوش علیه تهران اشاره میکند و آنها را نمادین و سمبلیک میخواند. او نوشته: «به لطف بالا رفتن قیمت نفت در بازار عملا تحریمهای آمریکا کارکرد خود را از دست داده و اقتصاد ایران درحال رشد و شکوفا شدن بود. از این رو، تهران مذاکره را صرفا فرصت و تعهدی برای ادامه گفتوگو میدانست و دولت وقت آمریکا کوشید متحدان خود را به گرفتن مواضع سختتر درقبال تهران ترغیب و تشویق کند.» پس از این بود که به تعبیر غربیها تحریمهای فلجکننده علیه ایران اعمال شد و بازار ایران را در دی سال 90 در شوک فرو برد.
ملاقات با رئیسجمهور ایران
جدا از فصل 19، اوباما در چند فصل دیگر نیز به ایران اشاراتی داشته است. او در فصل بیستم به چگونگی متحد کردن مدودف، رئیسجمهور روسیه در پرونده تحریم ایران اشاره میکند و میگوید که در نشست خصوصی در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل یک بمب اطلاعاتی را به مدودف داده است. او نوشته «ما کشف کردیم که ایران در آستانه تکمیل ساخت یک مرکز مخفی غنیسازی است که در اعماق کوه در نزدیکی شهر قم [فرودو] دفن شده است.» اوباما به وی میگوید همهچیز نشاندهنده علاقه ایران در محافظت از فعالیتهای خود از هر دو روش شناسایی و حمله، مغایر با یک برنامه غیرنظامی است. اوباما نوشته که پس از این اطلاعات، مدودف بهجای تلاش برای دفاع از اقدامات ایران، ناامیدی خود را ابراز داشت و بهضرورت ارزیابی مجدد رویکرد 1 + 5 اعتراف کرد: «وی سپس در اظهارات عمومی فراتر رفت و به مطبوعات گفت: تحریمها بهندرت به نتایج مثبتی منجر میشوند... اما در برخی موارد تحریمها اجتنابناپذیر است.» اوباما در فصل پنجم کتاب که به وقایع سال ۲۰۰۷ و زمانیکه برای انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۰۸ آمریکا رقابت میکرد نیز به نام ایران اشاره کرده و نوشته: «در مناظره ماه جولای، تصویر فیدل کاسترو، محمود احمدینژاد رئیس جمهور ایران و کیم جونگ ایل رهبر کره شمالی و چند نفر دیگر را به من نشان دادند و سوال کردند که آیا من آماده هستم که با هریک از آنها در نخستین سال ریاستجمهوریام ملاقات کنم؟ بدون لحظهای تردید گفتم بله، من با هر رهبری ملاقات میکنم، اگر که (این ملاقات) بتواند منافع آمریکا را پیش ببرد.» او نوشته: «زمانی که مناظره تمام شد، کلینتون، ادواردز و برخی دیگر از کاندیداها مرا متهم به سادهلوحی کردند و گفتند که ملاقات با رئیسجمهور آمریکا امتیازی است که باید دیگران برای بهدست آوردن آن تلاش کنند. بهنظر میرسد بخش زیادی از اصحاب رسانه نیز با این نظر موافق بودند.» اوباما در فصل هشتم کتاب نیز اشارهای به ایران دارد. او درکنار تعریفش از سفری که به افغانستان در سال 2008 داشته، گریزی به عراق میزند و از ایران هم نام میبرد. اوباما به نوری المالکی که قرار بوده با او دیدار کند، اشاره کرده و مینویسد: «او تلاش میکرد بین خواستههای بخش شیعه که باعث به قدرت رسیدنش شده بود با خواستههای سنیها که در دوران صدام بر کشور تسلط داشتند، تعادل برقرار کند و باید فشار وارده از طرف همسایه عراق یعنی ایران و نیز حامیان مالی آمریکایی را مدیریت میکرد.» اوباما مینویسد: «درحقیقت پیوندهای المالکی با ایران، جایی که سالهای تبعیدش را در آنجا گذرانده و همچنین ائتلاف نگرانکنندهای که با برخی شبهنظامیان شیعه دارد، او را نزد عربستان سعودی و دیگر متحدان آمریکا در منطقه خلیج فارس منفور کرده و درواقع مهر تایید دیگری بر این مساله بود که حمله آمریکا به عراق چه میزان نفوذ راهبردی ایران را افزایش داده است.»