به گزارش «فرهیختگان»، لیبی سومین کشور بعد از تونس و مصر بود که خیزشهای سال ۲۰۱۱ جهان عرب را تجربه کرد. با سرنگونی حکومت چهلودو ساله معمر قذاقی، فصل جدیدی از تاریخ جدید لیبی آغاز شد. باوجود این، لیبی پساقذافی با وجود گذشت 9 سال از عمرش، نتوانسته است همچون همسایگانش، ثبات سیاسی و حاکمیتی به ارمغان آورد و از آنارشی دوران انقلاب رهایی یابد. چرا لیبی چنین وضعی یافت و دلایل تداوم وضعیت آشوبناک این کشور چه میتواند باشد؟ در اینباره میتوان به بافت قبیلهای و عشیرهای حاکم بر لیبی، نبود جامعه مدنی و روح دموکراتیک، عدم درک گروههای سیاسی از آنچه میخواهند و دخالت قدرتهای منطقهای اشاره کرد. در این یادداشت به بررسی این وضعیت پرداخته شده است.
1- نخستین عامل، بافت قبیلهای و عشیرهای حاکم بر لیبی است که بازیگران متعدد داخلی را در نبود قدرت مسلطی همچون قذافی، به جنگ قدرت کشانده و متعاقب آن تساهل و مدارای سیاسی و اجتماعی را بهدلیل عدم برخورداری از روح دموکراتیک کاهش داده است. در این کشور -همانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه- بهدلیل پشتسر نگذاشتن کامل پروژه دولت-ملتسازی، منافع و مصالح ملی نادیده گرفته و صرفا به منافع کوتاهمدت قومی و قبیلهای بسنده میشود که همین عامل در طول یک دهه اخیر یکپارچگی لیبی را بهعنوان کشوری مستقل زیر سوال برده و منجر به شکلگیری گروههای افراطی و بنیادگرا شده است.
2- عامل دوم را میتوان مربوط به نبود جامعه مدنی و روح دموکراتیک دانست، قذافی در طول حکومت ۴۲ ساله خود با کنترل سخت و همهجانبهای که بر فضای عمومی جامعه داشته، سبب شده است که لیبی فاقد یک جامعه مدنی قدرتمند و نهادهای کارآمد سیاسی باشد۱ و عملا مفهوم شهروندی و بهرهمندی از فرصتهای عادلانه برای تحرک اجتماعی به فراموشی سپرده شود، بنابراین گروههای مختلف لیبی بهجای استفاده از ظرفیت دیپلماسی و نهادهای دموکراتیک، دست به اسلحه برده و لیبی را بیش از پیش در آنارشی سیاسی غرق کردهاند.
3-سومین عامل که بهنوعی دو عامل گذشته را تکمیل میسازد این است که گروههای موجود در لیبی میدانستند که چه نمیخواهند اما نمیدانستند که چه میخواهند؛ به سخن دیگر، بسیاری از گروهها درراستای حذف معمر قذافی وحدت نظر داشتند اما جز این، تقریبا بر سر هیچ موضوع دیگری بین آنها توافق نظری وجود نداشت و همین عامل اختلافات را دامن میزد و مقدمات جنگ داخلی را فراهم میساخت.
4-چهارمین عامل تاثیرگذار در تداوم بحران لیبی را میتوان دخالت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در این کشور و حمایت از گروهها و احزاب همسو جهت بهرهمندی از منافع لیبی دانست، نبود حاکمیت مرکزی قدرتمند، موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی و سیطره بر منابع نفتی لیبی، موجب شده است که قدرتهای بسیاری چشم طمع بر این کشور بدوزند تا بتوانند از مزایای آن در جهت بسط نفوذ ژئوپلیتیکی و اقتصادی خود بهره ببرند. لیبی با قرار گرفتن در شمال آفریقا و جنوب دریای مدیترانه (که محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقاست) در تمامی ابعاد سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی-مذهبی از اهمیت بسیاری برخوردار است. این کشور علاوهبر اینکه بر حوزه دریای مدیترانه و لاجرم بر ذخایر عظیم گازی این منطقه که در طول چند سال اخیر کشف شده است، اشراف دارد، خود نیز دارای منابع گستردهای از نفت و گاز است؛ لیبی با ذخیره بیش از ۴۶ میلیارد بشکه نفت، نهمین کشور جهان از لحاظ ذخایر نفتی به شمار میآید که براساس آخرین محاسبات درحال رسیدن به ۶۰ میلیارد است و ذخیره گاز آن نیز ۱۵۰۰ میلیارد مترمکعب برآورد میشود که از این باب برای کشورهای منطقهای و فرامنطقهای اهمیت محوری دارد.2
دو دولت در یک سرزمین
این چهار عامل موجب شد که «کنگره ملی لیبی» که بعد از سقوط قذافی در سال ۲۰۱۲ برای اولینبار با انتخابات مستقیم مردم شکل گرفته بود، نتیجهای بههمراه نداشته باشد و لیبی بیش از پیش به ورطه ورشکستگی و سقوط حرکت کند. در کنار این مسائل، در سال ۲۰۱۴، بنغازی یکی از شهرهای مهم لیبی، درگیر قدرت گرفتن تروریستها بود و حتی یک شاخه وابسته به داعش کنترل شهر «درنه» لیبی را به دست گرفت۳ و گسستهای موجود در لیبی را شدت بخشید. همه این موارد در کنار هرج و مرج فزاینده در لیبی سبب شد که ژنرال حفتر، نظامی باسابقه این کشور که زمانی له و علیه قذافی بود، با سخنرانی تلویزیونی خود در سال ۲۰۱۴ عملا علیه کنگره ملی کودتا کند و تصمیمات این نهاد را به رسمیت نشناسد و با حمایت بدنه سابق ارتش بهدنبال تسلط بر تمامی خاک لیبی شود و حتی خود را قهرمان مبارزه با بنیادگرایی و تجزیهطلبی نشان دهد.
اندکی بعد، وضعیت نابسامان لیبی در انتخابات سال ۲۰۱۴ نابسامانتر هم شد؛ گروههای موجود در انتخابات، نتایج حاصله را به رسمیت نشناختند و شکاف بهوجودآمده منجر به شکلگیری دو دولت در یک سرزمین شد. بدین ترتیب بهطور طنزآمیزی، لیبی که از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ فاقد دولت متمرکز بود، بعد ۲۰۱۵ دو دولت را پذیرا شد و آتش جنگ داخلی لیبی همانند بحران سوریه، شعلهور شد. این شرایط موجب شد که لیبی در فاصله کمتر از یک دهه، دو جنگ داخلی به خود ببیند و این کشور ثروتمند عربی و آفریقایی به ویرانهای تبدیل شود.
بنابراین انتخابات سال ۲۰۱۴، لیبی را به دو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد، براین اساس دولت الوفاق لیبی (Government of National Accord) که به اختصار GNA گفته میشود، به ریاست فایز السراج با توافق «صُخیرات» در شهر طرابلس (شمالغربی) تشکیل حکومت داد و در سوی دیگر، نیروهای سیاسی و نظامی حامی ژنرال حفتر نیز دست به ایجاد دولت موازی در شهر طبرق (شمالشرقی) زدند که به مجلس نمایندگان (House of Representatives) (HoR) و ارتش ملی لیبی (Libyan National Army) (LNA) معروف شد. باوجود این، طی سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ تلاشهایی از سوی فرانسه، مصر، روسیه، سازمان ملل و دیگر کشورها برای حل اختلافات انجام گرفت اما نتیجهای دربرنداشت. تداوم گسستها و شکافهای بین دو دولت لیبی و دخالت کشورهای منطقهای و بینالمللی درنهایت منجر به جنگ تمامعیار در آوریل ۲۰۱۹ شد که در آن خلیفه حفتر با کمک کشورهای پشتیبانش، خواهان تصرف طرابلس و سلطه بر تمام خاک لیبی بود.
لیبی هماورد بین قدرتها
درحالحاضر مهمترین عاملی که به جنگ داخلی لیبی دامن میزند و مانع از اتمام آن میشود، رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای است. همانگونه که گفته شد، لیبی بهدلیل موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیکیاش و همچنین دارا بودن منابع فسیلی، از اهمیت بسیاری برخوردار است، لذا تسلط بر لیبی بهمعنای دیدبانی بر کل منطقه مدیترانه و اشراف بر منابع و ذخایر عظیم این منطقه است. در این میان تبدیل شدن لیبی به دو قطب متضاد طرابلس و طبرق، در بعد حامیان نیز دوقطبی شدیدی به وجود آورده و لیبی را به آوردگاهی با حاصل جمع صفر بدل کرده است، بدین معنا که برد یکطرف بهمعنای باخت طرف دیگر تعبیر میشود و درنتیجه احتمال مصالحه کاهش مییابد.
دولت سراج علاوهبر حمایت سازمان ملل از حمایت ترکیه، قطر، الجزایر، ایتالیا، آمریکا و اتحادیه اروپا نیز برخوردار است و خلیفه حفتر نیز از حمایت عربستان، مصر، امارات، فرانسه، قبرس، یونان و روسیه سود میبرد. ترکیه و قطر بهعنوان اصلیترین حامیان دولت طرابلس و امارات، مصر و روسیه نیز مهمترین حامیان دولت طبرق به شمار میآیند. در بعد خاورمیانهای، ورود ترکیه و امارات به بحران لیبی به علت تلاش این دو کشور جهت نقشآفرینی و سعی در کسب منافع بیشتر در خاورمیانه است،4 ازاینرو در بعد خاورمیانهای بحران لیبی عملا به یک جنگ نیابتی (proxy war) بین دو طیف ترکیه -قطر با امارات-مصر و عربستان تبدیل شده است.
دلیل حمایت ترکیه از فائز السراج علاوهبر صفبندی علیه رقبای منطقهای همچون عربستان، اماراتمتحده عربی، مصر و یونان و متحدان غربی این است که با استفاده از پیشینه تاریخی که با لیبی در دوران امپراتوری عثمانی داشته است، از دولت وفاق ملی که گرایش اخوانی و نزدیک به حزب عدالت و توسعه (AKP) دارد، حمایت کند. فراتر از دلایل یادشده، ترکیه درتلاش است با استفاده از لیبی، عمق استراتژیک خود را در دریای مدیترانه و شمال آفریقا افزایش دهد و از انزوای ژئوپلیتیکی دچارشده در این منطقه نجات یابد. ترکیه با حمایت خود از فائز السراج و ایجاد ارتباط با او میتواند در مدیترانه شرقی که فعالیتهای اکتشافی نفت و گاز در آن سرعت زیادی به خود گرفته است، دست برتر را بین رقیبان و دشمنان خود همچون یونان، قبرس جنوبی و فرانسه داشته باشد؛5 بنابراین طرابلس که برای ترکیه دروازه ورود آنکارا به قاره سیاه به حساب میآید، از اهمیت بسیاری برخوردار است، ازاینرو پارلمان ترکیه اعزام نیروی نظامی به لیبی را تصویب کرد و آنکارا طی سال جاری حمایت بیسابقهای را از فائز السراج انجام داد که به دوام دولت وفاق ملی انجامید.
امارات نیز که بعد از تحولات سال ۲۰۱۱ جهان عرب در پی نقشآفرینی بیشتر در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست، سعی دارد از تغییر موازنه قوا بهسمت ترکیه، قطر و جریانهای اخوانی جلوگیری کند. علاوهبر این ابوظبی با احداث پایگاه و انتقال تجهیزات نظامی و لجستیکی بهدنبال حضور بلندمدت در لیبی و بهرهبرداری از نفت این کشور است. مصر نیز بهدلیل همسایگی خود با لیبی و تجربه مشترک تحولات عربی سال ۲۰۱۱، در این کشور نقشآفرین است. قاهره بهمنظور محافظت از مرزهای غربی خود، از پارلمان طبرق و ژنرال حفتر حمایت میکند و بهدلیل واهمه بسیاری که از جنبش اخوانالمسلمین و گروههای اسلامگرا دارد درتلاش است دولت طرابلس و حامی درجه یکش یعنی ترکیه را تضعیف کند.
در بعد بینالمللی، آمریکا مساله لیبی را عمدتا موضوعی اروپایی میداند؛ بااینحال حضور رقیب سنتیاش یعنی روسیه، عاملی است که آمریکا را هرچند بهطور ضعیف، وارد کارزار لیبی میکند. واشنگتن سعی کرده است ضمن نقشآفرینی بهعنوان هژمون بینالمللی، با کنترل و مدیریت منابع انرژی منطقه، از وابستگی اروپا به گاز روسیه بکاهد و علاوهبر تضعیف روسیه، اروپا را بیش از پیش به خود وابسته سازد.6
روسیه نیز که بعد تحولات سال ۲۰۱۱ فرصت را برای نقشآفرینی بیشتر در منطقه خاورمیانه مناسب دیده، بهدنبال حضور بلندمدت در لیبی است تا هم بتواند معاملات نفتی و ساختمانیاش در لیبی را دنبال کند۷ و هم با استفاده از این کشور که چهارمین کشور دارای منابع گازی در قاره سیاه است، موقعیت خود را در معادلات انرژی در مدیترانه حفظ و تقویت کند. روسیه علاوهبر منافع اقتصادی بهدنبال منافع نظامی و ایدئولوژیکی نیز هست؛ در همین خصوص پایگاه خبری madamasr مصر، عنوان کرد: «حفتر در ازای افزایش حمایت نظامی روسیه قول داده است که به روسیه یک پایگاه دریایی در دریای مدیترانه، احتمالا در شهر برقه، ارائه دهد.»8 این مساله نهتنها از بعد نظامی منافع بسیاری بر روسیه خواهد داشت، بلکه حضور روسیه در شهر برقه بهعنوان مکانی برای مسیحیت ارتدوکس برای مسکو از اهمیت بسیاری برخوردار است. بنابراین منافع روسیه در لیبی بخشی از یک استراتژی بزرگتر برای خاورمیانه و آفریقای شمالی است که شامل مشروعیتزدایی از آمریکا و اروپا در منطقه، نظارت بر جبهه جنوبی ناتو و دسترسی به منطقه مدیترانه با تمام منابع طبیعی و مزایای استراتژیکش است.9
در بعد اروپایی نیز اختلافات بر سر لیبی بین اتحادیه اروپا و فرانسه وجود دارد. اتحادیه اروپا و ایتالیا از حکومت فائز السراج حمایت میکنند و فرانسه نیز از ژنرال خفتر حمایت به عمل میآورد. درگیری ایتالیا و فرانسه بر سر لیبی منجر به شکاف در اتحادیه اروپا شده و عدم حضور قدرتمند اروپا در مساله لیبی، ابتکار عمل را به ترکیه و روسیه سپرده است. فرانسه بهویژه از زمان سارکوزی، رئیسجمهور سابق فرانسه، جاهطلبی خود را در شرق مدیترانه علیرغم اینکه هیچ ساحلی در این منطقه ندارد، نشان داده است، لذا مدتهاست که پاریس از حفتر حمایت میکند و او را سنگری بر ضد تروریسم میداند. در سوی دیگر ایتالیا با حمایت از دولت طرابلس آن را برای جلوگیری از موج مهاجران که میخواهند از دریای مدیترانه عبور کنند و به ایتالیا و اتحادیه اروپا برسند، حمایت میکند. از سوی دیگر فرانسه و ایتالیا ازجمله مهمترین شرکای تجاری لیبی هستند و ازاینرو تلاش دارند با حمایت از طرفین، سهم بیشتری در لیبی و منابع نفتی آن داشته باشند.10
آتشبس غیرمنتظره
جنگ تمامعیاری که در آوریل ۲۰۱۹ شروع شده بود و حفتر با کمک متحدان داخلی و خارجیاش در پی سقوط پارلمان طرابلس بود، با ورود همهجانبه ترکیه به نفع فائز السراج، در ماه می سال ۲۰۲۰ تغییر کرد. دولت طرابلس، با کمک آنکارا توانست بخش غربی این کشور ازجمله حومه طرابلس را از ارتش ملی لیبی(LNA) به فرماندهی ژنرال حفتر پس بگیرد و حتی به شهر سرت (که از شهرهای راهبردی در اتصال میادین نفتی به بنادر صادرات نفت خام به شمار میآید) که در کنترل ارتش ملی لیبی قرار دارد، حمله کند. با این همه این جنگ داخلی که به محلی برای مچاندازی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل شده تا بیستویک آگوست که آتشبس بین دولت طبرق (HoR) و دولت طرابلس (GNA) برقرار شد، ادامه داشت. این توافق درحالی صورت گرفته است که طرفین در آمادگی کامل برای تسلط بر شهر راهبردی سرت و پایگاه الجفره بودند. دلیل تن دادن دولت وفاق ملی با وجود کسب پیروزیهای اخیرش را باید در شرایط خاصی که بر این منطقه حاکم است، جستوجو کرد، شاکله اصلی دولت وفاق ملی و هسته نظامی آن را شهرهای مصراته و طرابلس تشکیل میدهند، درحالیکه این دو شهر در طول صدها سال با دو شهر سرت و بنیولید (هلال نفتی لیبی) رقابت داشته است و درحالیکه شهرهای مصراته و طرابلس اصالتی ترکنژاد دارند و از نظر فرهنگی و فکری به عثمانی و ترکیه نزدیک هستند، شهرهای سرت و بنیولید از قبایل عرب و از نظر سیاسی متمایل به ناسیونالیسم عربی و تفکرات سلفی هستند.11 بنابراین دولت وفاق ملی برخلاف شهرهای مصراته و طرابلس در دو منطقه سرت و بنیولید از محبوبیت زیادی برخوردار نیست و حتی مردم شهر سرت که زادگاه معمر قذافی است پس از تشکیل دولت موقت بهدلیل دست بالاتر اخوانالمسلمین به داعش پیوستند و خواهان براندازی دولت وفاق ملی شدند و سپس با مطرح شدن خلیفه حفتر از او حمایت کردند. از سوی دیگر فائز السراج و اردوغان پیام مصر و روسیه را درخصوص خط قرمز بودن شهر سرت دریافت کرده بودند و ازاینرو نمیخواستند بعد از پیروزیهای کسبشده، طعم شکست را بچشند. همه این موارد و بنبست سیاسی و نظامی دوطرف و متحدانشان، منجر به این شده است در چند روز اخیر قرار دادهای آتشبس بین دوطرف منعقد شود و راهکارهای سیاسی و دیپلماتیک جای راهکار نظامی را بگیرد. بهگونهای که در 23 اکتبر (دوم آبان) آتشبس دائمی بین دوطرف امضا شد. تحلیلگران، همراستایی یک ماهه نقشآفرینان متضاد در لیبی را عامل نهایی رسیدن به آتشبس قلمداد میکنند. 12 در طی هفته گذشته نیز تحولات لیبی روند مثبتی به خود گرفته است. بهگونهای که نمایندگان 75 طیف و گروه سیاسی لیبیایی، که در نشست تونس شرکت کرده بودند، موافقت خود را با برگزاری انتخابات در لیبی اعلام کردند. این توافق درصورت اجرا شدن میتواند آغازی بر پایان بحران لیبی باشد. بااینحال نباید انتظار داشت بحران لیبی که از جهاتی شبیه بحران سوریه است، در کوتاهمدت حلوفصل شود؛ چراکه با وجود اینکه آتشبسهای اخیر نشان داد که میتوان درخصوص تجمیع منافع گروههای داخلی و متحدانشان در لیبی به یک جمعبندی ابتدایی رسید، اما میزان بهرهمندی و تساهل هرکدام از طرفین در لیبی پسابحران، میتواند متغیر تاثیرگذار باشد و در ادامه مسیر صلح یا شروع مجدد بحران نقشآفرین باشد.
منابع
1- قربانی، ارسلان و سیمبر، رضا، ۱۳۹۳، بیداری اسلامی؛ عوامل، مسائل و چشمانداز، تهران، انتشارات امام صادق(ع)، ص ۲۸۴
2- فرزندیاردکانی، عباسعلی، ۱۳۹۱، واکاوی خیزشهای اسلامی، تهران، انتشارات روایت فتح، ص ۲۰۲
3- اعلام جنگ القاعده علیه داعش در لیبی، (۱۳۹۴) شفقنا
4- خوانساری، علی، ۱۳۹۸، رویای آرامش در لیبی، اندیشکده راهبردی تبیین
5- واحدی، الیاس، ۱۳۹۸، مداخله ترکیه در بحران لیبی، سایت موسسه ابرار معاصر
6- عرفانیان، محمدرضا، ۱۳۹۸، تحولات ژئوپلیتیک حوزه مدیترانه؛ لیبی به کدام سو میرود؟ خبرگزاری ایرنا
-7 Robinson, Kali. 2020, whos who in libyas war?,council foreign realtions
-8 Soliman, Asmahan and Bahgat, Hossam, 2017, Haftar and Sarraj in Cairo: The details of Egypt’s partially successful Libyan summit
-9Mezran, Karim and Burchfield, Emily, 2020, The context of today’s Libyan crisis and what to watch for
-10 France and Italy Should Lead on Libya, 2019, Bloomberg,
11- محتشمی، یوسف، ۱۳۹۹، چه شد ناگهان در لیبی بر سر آتشبس توافق شد؟
12- آتشبس سازمان ملل و امید صلح پایدار در لیبی، ایندیپندنت فارسی
* نویسنده: امیررضا مقومی، دانشجوی کارشناسیارشد مطالعات خاورمیانه دانشگاه تهران