کد خبر: 48017

نگاهی به ایده تحلیلگران آمریکایی درخصوص سیاست‌های دولت آینده ایالات‌متحده در غرب و جنوب‌غرب آسیا

سیاست بایدن در قبال جنوب‌غرب آسیا چگونه خواهد بود؟

این روزها به دلیل اینکه موسسه کوئینسی یا به عبارت دقیق‌تر (Quincy Institute for Responsible Statecraft) تحلیل‌های زیادی درخصوص مسائل فی‌مابین ایران و ایالات‌متحده منتشر می‌کند رسانه‌های ایرانی استفاده بیشتری از محتوای تولیدشده در آن می‌کنند، بدون اینکه توجه داشته باشند موسسان این مجموعه و فعالان آن چه کسانی هستند.

به گزارش «فرهیختگان»، ماجرای سیاست‌های دولت آینده ایالات‌متحده در قبال غرب و جنوب‌غرب آسیا ازجمله مباحث روز در محافل سیاسی و میان کارشناسان بین‌الملل، رسانه‌ها و موسسات پژوهشی مختلفی است که در حوزه مسائل سیاسی و بین‌الملل فعالیت می‌کنند. آنها می‌دانند که عملکرد مخرب دولت‌های گذشته ایالات‌متحده به‌ویژه دولت دونالد ترامپ چه تاثیرات عمیقی بر این منطقه داشته و چه دوقطبی‌های بزرگی را میان ملت‌ها ایجاد کرده است؛ چیزی که تشدید نفرت اولین محصول آن است و جنگ‌افروزی و به آتش کشیده شدن منطقه نتایج بعدی آن.

در این میان آن چیزی که وجه‌مشترک قریب به اتفاق این بحث‌ها و تحلیل‌هاست، این است که آمریکایی‌ها نمی‌توانند به این نوع سیاست خود در قبال غرب آسیا ادامه دهند، چراکه با ظهور هسته‌های مقاومت جدید در منطقه و واگرایی‌هایی که نسبت به این سیاست ایجاد شده است، دیری نخواهد گذشت که مردم دوباره حاکمان دست‌نشانده‌ای که فعلا مسئولیت اصلی خرید تسلیحات آمریکایی و جبران کسری بودجه ایالات‌متحده برعهده دارند را کنار خواهند زد و مجددا طراحی‌های غربی با میلیاردها دلار هزینه را از بین خواهند برد.

یکی از این موسساتی که در این زمینه فعالیت می‌کند، موسسه کوئینسی است؛ مجموعه‌ای پژوهشی و رسانه‌ای که قریب دو سال از تاسیس یا بهتر بگوییم تغییرات اساسی در هویت پیشینش می‌گذرد. این موسسه که ادعای ضدیت با سیاست‌های جنگ طلبانه را دارد، در دوران ترامپ فعالیت اصلی خود را در مخالفت با برخی اقدامات ساختارشکنانه کاخ سفید بنیان گذاشت و به‌اصطلاح تلاش کرد الگوی متفاوتی از سیاست‌ورزی در عرصه سیاست خارجی ایالات‌متحده را رونمایی کند. همین ابتدای متن و قبل از ورود به هر نکته دیگری لازم است یک توضیح مشخص درباره این موسسه داده شود تا نگاه ما به‌عنوان کسی که از ایران بر تحلیل‌های برون‌مرزی دقت و تمرکز دارد، دقیق‌تر و واقع‌گرایانه‌تر شود.

این روزها به دلیل اینکه موسسه کوئینسی یا به عبارت دقیق‌تر (Quincy Institute for Responsible Statecraft) تحلیل‌های زیادی درخصوص مسائل فی‌مابین ایران و ایالات‌متحده منتشر می‌کند رسانه‌های ایرانی استفاده بیشتری از محتوای تولیدشده در آن می‌کنند، بدون اینکه توجه داشته باشند موسسان این مجموعه و فعالان آن چه کسانی هستند. توضیح مختصر در این خصوص این است که فردی چون جرج سورس که ایرانی‌ها در سال 88 حسابی با نام و حوزه کاری او آشنا شدند، سرمایه‌گذاری اصلی این مجموعه را به همراه افرادی چون برادران کوک برعهده دارد، علاوه‌بر این تریتا پارسی که خود از فعالان نایاک و حاضران در جریان مذاکرات برجام بود نیز از مدیران اجرایی آن است. به دلیل اینکه اینجا و امروز فرصت بیشتری نیست به ذکر همین یکی، دو نکته درخصوص این موسسه با هدف تغییر عینک نگاه به آن اکتفا می‌کنیم و امیدواریم در زمان دیگری امکان پرداختن مفصل به طراحان و مجریان اندیشکده‌ها و موسسات آمریکایی چون کوئینسی وجود داشته باشد.

مقاله‌ای که اکنون پیش‌رو دارید، به قلم فردی به نام  Emile Nakhlehنگاشته شده است. او از افسران بازنشسته اطلاعاتی ایالات‌متحده و کارشناس مسائل مربوط به غرب و جنوب‌غرب آسیاست. او که حوزه پژوهشی خود را اسلام سیاسی در کشورهای جنوب‌غرب آسیا قرار داده است، سابقه عضویت در شورای روابط خارجی، استاد پژوهشگر و مدیریت موسسه سیاست جهانی و امنیت ملی در دانشگاه نیومکزیکو را در کارنامه دارد. او نویسنده کتاب‌های «تعامل ضروری: احیای روابط آمریکا با جهان اسلام»، «توسعه سیاسی کشور درحال مدرنیزاسیون»، «خلیج‌فارس و سیاست آمریکا» است.

نگارنده در ابتدای متن مقدماتی درباره تفاوت سیاست‌های بایدن با ترامپ و ضروریات اقدام بیان می‌کند و می‌نویسد: «دولت بایدن احتمالا لازم خواهد دید تا بر مبنای اهمیت این منطقه برای امنیت آمریکا و ثبات منطقه‌ای، استراتژی متفاوتی را دنبال کند. این چهار موضوع در میان دیگر مسائل بی‌شمار قابل‌توجه، در محاسبات استراتژیک آمریکا اهمیت دارند: دولت‌های ضعیف یا درحال سقوط، تروریسم، برنامه هسته‌ای ایران و روابط اسرائیلی- فلسطینی-عربی.»

نکته جالب‌توجه اینجاست که در دومین پاراگراف متن این موسسه خود را به‌عنوان یک پیشنهاد‌دهنده تسهیل‌کننده مسیر برای دولت بایدن معرفی کرده و می‌نویسد: «رویکرد موسسه کوئینسی می‌تواند کمکی برای بایدن باشد تا اینکه منطقه را در مسیری کاملا متفاوت قرار دهد و به جای گیرکردن در چالش‌های گذشته، به آینده بنگرد.» این موسسه رویکرد پیشنهادی خود را این‌گونه توصیف می‌کند: «مانیفست علاوه‌بر چیزهای دیگر، از آمریکا «تعامل مجدد اقتصادی و دیپلماتیک»، «اهداف سیاست خارجی واقعی»، «تعهدات خارجی معتبر»، «روابط شبه‌تجاری با تمامی کشورها اما بدون روابط ویژه‌ای با هیچ‌کدام» را درخواست می‌کند. همچنین، این بیانیه از آمریکا می‌خواهد تا نمونه‌ای خوب برای دیگران باشد.»

  کشورهای ضعیف یا درحال سقوط؛ مشکل لبنان با دخالت خارجی مرتفع می‌شود

در ادامه این مقاله آمده است: «برخی کشورهای خاورمیانه یا درحال سقوط هستند یا در آستانه فروپاشی اساسی قرار گرفته‌اند. تاریخ نشان داده سقوط یک کشور اغلب به دنبال آشوب، درگیری مسلحانه داخلی و بهره‌برداری عوامل بدخواه از بی‌ثباتی داخلی اتفاق می‌افتد. به‌علاوه، درگیری داخلی بارها به کشورها و جوامع همسایه سرایت کرده است. نابرابری‌های قومی، مذهبی و اقتصادی و آشفتگی‌های اجتماعی منجر به نابودی بیشتر همبستگی ملی می‌شود. اتفاقی که تبعات آن باعث می‌شود کشورهای دیگر در این منطقه و خارج از آن مثل آمریکا به ندرت سالم بمانند. سوریه، یمن و لیبی نمونه‌های روشنی از کشورهای ضعیف یا درحال سقوط هستند اما ما نمی‌توانیم غافل از ضعف اقتصادی، سیاسی و نهادی باشیم که گلوی لبنان را فشرده و این کشور را دچار سقوط احتمالی می‌کند. ناتوانی نخبگان سیاسی لبنان برای رسیدگی به مشکلات داخلی این کشور به‌خصوص در مورد فساد نهادها و رسیدگی به مطالبات مردم برای انجام اصلاحات، پاسخگویی اقتصادی و عدالت اجتماعی منجر به تعیین دوباره نخست‌وزیری سعد حریری شده است. حریری مظهر بیماری لبنان است. اگر او نخست‌وزیر بشود، آن حکومت درگیر فسادی را احیا خواهد کرد که دهه‌هاست بر لبنان حاکم است.

سال‌هاست رئیس‌جمهور مارونی میشل عون، نخست‌وزیر سنی سعد حریری و حسن نصرالله حزب‌الله شیعی بر لبنان حکومت می‌کنند، چیدمانی که باعث می‌شود کمتر به مصائبی که مردم گرفتار آن شده‌اند، توجهی شود. برخی امید داشتند تا نخست‌وزیر قبلی دیاب بتواند تغییراتی در این خصوص ایجاد کند اما او شکست خورد.»

نکته قابل‌توجه در این بخش از متن این است که پیشنهاد آمریکایی برای بهبود وضعیت لبنان نه اتکا به توان داخلی مردم که دخالت خارجی است. نسخه پیچیده‌شده برای لبنان از نظر کوئینسی این‌گونه است: «تا زمانی که جامعه بین‌الملل تحت رهبری رئیس‌جمهور فرانسه امانوئل ماکرون اقدامات سختگیرانه‌ای جهت پاسخگویی و اصلاحات اساسی اجرا نکند، ناکامی لبنان احتمالا بیشتر خواهد شد.»

  تروریسم؛ از دست دادن قلمرو به معنای شکست ایدئولوژیکی نیست

در بخش تروریسم تفسیر کوئینسی اینچنین توضیح داده شده است: «داعش، القاعده و وابستگان آنها و گروه‌های منطقه‌ای با عناوینی تازه هنوز در خارمیانه و در سطح جهانی فعال هستند. ده‌ها تن از رهبران گروه‌های تروریستی در سال‌های اخیر از بین رفته‌اند اما تهدید تروریستی همچنان ادامه دارد. این تهدید با وجود تغییرات ادامه یافته است. از دست دادن قلمرو به معنای شکست ایدئولوژیکی نیست و نبرد با تروریسم مستلزم این است که بیشتر از کشتن یا خنثی کردن رهبران تروریستی به ایدئولوژی آنها پرداخته شود. عواملی که دو دهه قبل باعث تروریسم شدند امروزه هم برجسته هستند. کشورهای درحال سقوط و ورشکستگی اقتصادی و دیکتاتورهای ورشکسته قادر نیستند تا مردم خود را از فقر و دیگر بلایای انسانی نجات بدهند. همچنین عوامل روانشناختی متعاقب آن عبارتند از درماندگی، خشم، ناامیدی، انزوا، فقدان حس‌تعلق و ناتوانی برای شکل دادن به آینده. افراط‌گرایی هنوز هم ناشی از رژیم‌های متمرکز بر فرقه‌گرایی، جنگ‌های کشورهای خارجی علیه کشورهای مسلمان، اسلام‌هراسی در کشورهای غیرمسلمان و شبکه‌های اجتماعی است. درنهایت، تفسیرهای خاص از اسلام، نبرد تا «روز نهایی» و تفوق برداشت‌های جنگ‌طلبانه از قرآن را ترویج می‌دهند.

حملات تروریستی اخیر به شهر نیس فرانسه منعکس‌کننده تفسیر افراطی از اسلام و حسش نسبت به محرومیت از حقوق اجتماعی و مشکلات اقتصادی بود. متاسفانه آنچه در نیس اتفاق افتاد به راحتی می‌تواند در دیگر شهرهای اروپایی و آمریکایی تکرار شود. شکست ایدئولوژی‌ها و سازمان‌های افراطی تروریستی مستلزم تلاش‌های ضدتروریستی است که عوامل کلیدی آنها را مورد هدف قرار می‌دهد. لازم است تا دولت بایدن دیپلماسی آمریکا را تقویت کند و با تکیه بر تمامی ظرفیت دولت برنامه‌ بلندمدت ضدتروریستی را دنبال کند.»

  برنامه هسته‌ای ایران؛ تکرار سیاست چماق و هویج، آغاز مذاکرات موشکی و منطقه‌ای

شاید مهم‌ترین بخش این مقاله آن چیزی باشد که این موسسه درباره ایران در سر دارد. نگارنده در این خصوص می‌نویسد: «برنامه جامع اقدام مشترک 2015 (گروه۱+۵) که به نام توافق هسته‌ای ایران نیز شناخته می‌شود یکتا دستاورد سیاست خارجی دولت اوباما بود. این توافق شروطی را بر غنی‌سازی هسته‌ای ایران برای دست‌کم 10 سال وضع کرد و یکی از شدید‌ترین برنامه‌های بازرسی سرزده را در جهان ایجاد کرد. ایران این توافق را قبول کرد زیرا می‌خواست از تحریم‌ها راحت شود و به وضعیت طردشده خود در عرصه بین‌الملل خاتمه دهد. این توافق به نحو خوشبینانه‌ای راهی برای بحث درمورد موضوعات دیگر ازجمله تولید موشک و فعالیت‌های مفروض تروریستی ایران ترسیم کرد. آن مذاکرات توسط وزیر خارجه وقت جان کری و وزیر انرژی ارنست مونیز انجام می‌شد و مذاکراتی موفق بود زیرا تنها بر برنامه هسته‌ای متمرکز شده بود. این توافق مانع ایران شد تا برنامه‌ هسته‌ای‌اش را به سمت تسلیحات هسته‌ای دنبال کند.  تصمیم رئیس‌جمهور ترامپ برای خروج از این توافق در می 2018 به واسطه ملاحظات جدی استراتژیک یا نواقص این توافق نبود. ترامپ از قبل عناد غریزی به باراک اوباما و میراث او داشت. همچنین او به مخالفت نخست‌وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو با این توافق و مشاوران فوق‌محافظه‌کار کاخ سفید و دشمنان ایران نظیر جان بولتن تن داد.

این خروج باعث جدایی آمریکا از متحدانش شد چراکه اغلب آنها از توافق با تهران حمایت می‌کردند. در نتیجه، واشنگتن محروم از هرگونه اهرم فشاری شد که در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران و موضوع هسته‌ای آن در دست داشت. در واقع، وقتی که وزیر خارجه مایک پمپئو از شورای امنیت خواست تا از قطعنامه پیشنهادی برای وضع مجدد تحریم‌های «مکانیسم ماشه» علیه ایران حمایت کند، چون ایران تعهداتش را در توافق هسته‌ای نقض کرده، شورای امنیت این قطعنامه را رد کرد و به این ترتیب، پمپئو متحمل شکست شد.

دولت بایدن به وسیله تعامل مجدد با ایران و از طریق مذاکرات می‌تواند زمان گریز هسته‌ای را برای مدت یک یا دو دهه طولانی‌تر کند، در مورد برنامه موشکی ایران مذاکره کند و به اقدامات جنگ‌طلبانه ایران در سرتاسر منطقه رسیدگی کند. هویج بایدن می‌تواند برداشتن تحریم‌ها و کمک‌های بین‌المللی تکنولوژیکی و اقتصادی به ایران باشد.»

  روابط اسرائیلی- فلسطینی - عربی؛ امنیت رژیم صهیونیستی چگونه تامین می‌شود؟

درباره موضوع رژیم صهیونیستی این مقاله می‌گوید: «توافقات عادی‌سازی اخیر بین رژیم صهیونیستی، امارات‌متحده‌عربی، بحرین و سودان مورد استقبال بسیاری از کشورهای غربی قرار گرفت، اما فلسطینی‌ها آن را تقبیح کردند و دیگران به دیده شک و تردید به آن نگاه کردند. علی‌رغم این تفاوت‌ها، بیشتر کشورهای عربی و غیرعربی ازجمله ترامپ و دامادش جرد کوشنر که از فرآیند عادی‌سازی حمایت کردند، بر این نکته توافق دارند که عادی‌سازی بین این رژیم و این سه کشور عربی در مورد فلسطینی‌ها نیست یا اینکه به منازعه بین رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌ها در مورد فلسطین خاتمه نمی‌دهد. این توافقات اساسا معامله‌ای هستند به معنای معاملات متقابل که در ازای عادی‌سازی روابط با دولت یهود، به این سه کشور عربی چیزی داده می‌شود. احتمالا خشونت‌ها در کرانه باختری و غزه افزایش خواهد یافت زیرا فلسطینی‌ها احساس می‌کنند که کنار گذاشته شده‌اند و دیگر اعتمادی به رهبران‌شان و حمایت سنتی عربی از مشکل‌شان ندارند. هرچند این سه رهبر چنین وانمود کرده‌اند که موضوع «الحاق» معلق مانده اما نه رهبری صهیونیست‌ها و نه فلسطینی‌ها به چنین چیزی اعتقاد ندارند.

نتانیاهو در مواقع مختلف گفته که الحاق فقط «به تاخیر افتاده است.» اتفاقات روزمره برای فلسطینی‌ها از جاده‌های بسته، شهرک‌سازی‌های بیشتر، محدودیت‌های تجاری و مسافرتی تجسمی از واقعیت الحاق است. رژیم صهیونیستی کرانه باختری را کنترل می‌کند و الگوی دو کشور از بین رفته است. دولت بایدن با راحت شدن از شر رویکردهای قدیمی می‌تواند مذاکرات جدی بین دو طرف را برای آینده‌ای متفاوت آغاز کند با این هدف که فرمولی برای دو ملت به دست بیاید تا بتوانند در قلمرویی واحد از رودخانه (بحرالمیت) تا دریا (مدیترانه) در صلح، امنیت و برابری در مقابل قانون زندگی کنند. دولت بایدن می‌تواند ریاست کمیته‌ای متشکل از رهبری فلسطین، مصر، عربستان سعودی، اردن، امارات‌متحده‌عربی و قطر را به عهده بگیرد تا طی شش ماه گزینه‌هایی را برای همزیستی اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها در کشور اسرائیل-فلسطین تعیین کند.»

  * نویسنده: محمدحسین آشتیانی، روزنامه‌نگار

مرتبط ها