کد خبر: 48014

چرا آثار عامه‌پسند مهم و شایسته توجهند؟

وِرِسک‌های کتاب و ادبیات

نفس حکمرانی کردن بر قلوب «عوام» مردم لزوما پدیده مذمومی نیست، آنچنان‌که امروز ادبیات سیاسی مدرن، پوپولیسم می‌خواند و مذمتش می‌کند. آثار عامه‌پسند قرار بوده سراغ کسانی بروند که هیچ نسبتی با کتاب و کتابخوانی ندارند.

به گزارش «فرهیختگان»، «دره است آقا! مگر می‌شود پل زد! مخاطب عام آن سوی دره است و کتاب و مخاطب خاص هم این سو!» شاه‌کلید خیلی از بحث‌ها درباره کتاب و کتابخوانی همین عبارت است! اینکه مخاطب عام اصولا سمت کتاب نمی‌آید. چرا؟! به هزار و یک دلیل! کتاب هم که اسمش رویش است. رسانه مخاطب خاص است. لاجرم مخاطب عام بدو، کتاب بدو! در ادامه هم این گزاره به حتم به این ختم خواهد شد که مخاطب عام و کتاب دوخط موازی‌اند که هیچ‌گاه به هم نخواهند رسید و لاجرم هر تلاش و کوششی هم سعی بیهوده است و به امید چاه آب، کویر و بیابانِ برهوت را کلنگ زدن!

فارغ از اینکه استدلال بالا چقدر درست است و چقدر غلط اما نباید ناجوانمردانه بر تمام آن هم مهر باطل کوبید. بهره‌هایی از حق در گزاره بالا هست، هرچند رای به حکم ناصوابی می‌دهد. گزاره بالا در عین ناصواب بودن نتیجه‌اش اما ناظر به یک واقعیت تلخ است. اینکه کتاب و کتابخوانی در دیار ما تبدیل به عملی لوکس شده که جز فرهیختگانیِ بیکار و مرفه که «کار» دیگری جز مطالعه ندارند، طالب دیگری ندارد. از حق نگذریم بخش‌هایی از بیان هم ناظر به بهره‌های حقِ گزاره ولو ناصواب بالاست. همین چند وقت قبل بود که فردی از اهل علم حکم صادر کرد که خواندن هر آنچه جز علم را باید از زمره مطالعه خارج کرد که مطالعه هر آنچه جز علم، اَخ است و پیف است و الخ و چه تلخ!

گزاره بالا حتما رشحاتی از حق دارد. اصولا در نظام هندسی ارتباطاتی، کتاب رسانه خواص است و در راس قله نظام رسانه‌ای که از قضا نزدیک‌ترین فاصله را هم با معنا دارد، چراکه ابزارش کلمه است و زبان. اصولا ماده‌ رسانه‌ای هرقدر از زبان و کلمه فاصله گرفته و به تصویر نزدیک‌تر شود، به همان میزان از معنا و درک و شهود مجرد هم فاصله می‌گیرد. چیزی که حاصل «مطالعه» است. سوی دیگر این مساله اما آن است که ابزار رسانه‌ای هرقدر به تصویر نزدیک‌تر شود دامنه مخاطب بالاتری هم خواهد داشت و اصولا از همین روی است که سینما و تلویزیون مخاطب بیشتری دارد و کتاب مخاطب کمتر. این را گفتم که بدانید حکمی که در بند اول متن صادر شده چندان هم بیراه نیست. خب حال چه کنیم؟ مخاطب عام را رها کنیم در این رنج بی‌حساب؟! چیزی به نام کتاب یا ادبیات عامه‌پسند دقیقا همین‌جاست که کارکرد خود را نشان می‌دهد. کتاب یا ادبیات عامه‌پسند قرار نبوده رای و نظر کتابخوانان حرفه‌ای را تامین کند، هرچند اگر به این مقام برسد به مقام پیامبری رسیده. مگر جز این است که در طول تاریخ بشر فقط این انبیای الهی بوده‌اند که توانسته‌اند همزمان بر قلب‌های خواص و عوام حکمرانی کنند به یکسان. اصلا مگر همین پیغامبر خاتم نبود که اطرافش هم بلالِ حبشیِ اُمی بی‌سواد می‌چرخید و هم سلمان فارسی که اقیانوسی‌ بود در گوشه‌ای که به هیبت یک انسان درآمده!

اینها را از این باب گفتم که بگویم نفس حکمرانی کردن بر قلوب «عوام» مردم لزوما پدیده مذمومی نیست، آنچنان‌که امروز ادبیات سیاسی مدرن، پوپولیسم می‌خواند و مذمتش می‌کند. آثار عامه‌پسند قرار بوده سراغ کسانی بروند که هیچ نسبتی با کتاب و کتابخوانی ندارند. قرار بوده لذت کتابخوانی را زیر زبان مخاطبی بیاورند که فکر می‌کند کتاب یک کالای لوکس و اشرافی است که صرفا برای پرکردن اوقات فراغت مرفهان بیکار بورژوا تولید شده، آن هنگام که فارغ از غم نان و معیشت، کنار شومینه منزل یا ویلایش بنشینند و همزمان با حرارت لذت‌بخش شعله‌های آتش، سطرهای یک رمان یا داستان را مرور کنند. قرار بوده تلنگری باشند به آن انسانی که فکر می‌کند هر وقت از غم سایر ملزومات زندگی رها شد و وقتِ اضافه داشت می‌تواند سراغی هم از کتاب بگیرد.

جایگاه ادبیات و آثار عامه‌پسند دقیقا همین‌جاست. اگر قرار است بر آن رای و حکمی هم صادر کنیم باید صرفا و صرفا ناظر به همین کارکرد باشد و همین سطح توقع. سطح توقع‌مان را متناسب با کارکرد اصلی این آثار تنظیم و بعد هر حکمی که می‌خواهیم بر آن جاری کنیم. اینها همه را گفتم که این را بگویم. بهترین و البته ساده‌ترین مسیر کتابخوان کردن مردمِ کتاب‌نخوان از مسیر ادبیات و آثار عامه‌پسند می‌گذرد. بله... به‌عنوان کسی که تجربیاتی دارد در زمینه تبلیغ و ترویج کتاب به این قائلم که به تعداد انسان‌های علاقه‌مند و سینه‌چاکِ مطالعه راه برای علاقه‌مند کردن مردم به کتاب وجود دارد. من اما گفتم «ساده‌ترین» و «بهترین» وگرنه شما مختارید به امتحان کردن سایر راه‌ها!

در تشریح چرایی این مساله هم باید گفت قدم اول برای آشتی دادن مخاطب عام با کتاب «چشاندن» لذت مطالعه زیر زبان اوست. مخاطب عام به حکم مشغله‌های مختلف زندگی روزمره باید در ازای «وقت» و «هزینه»‌ای که برای خواندن یک کتاب می‌گذارد، عایدی داشته باشد. گاه این عایدی افزوده شدن مهارت و علمی است که در زندگی روزمره به کار او می‌آید، چنانکه فی‌المثل قشر دانشجو و دانش‌آموز از این دسته‌اند. گاه نیز این عایدی ممکن است لذت بردن از سیر در یک روایت و دنیای دیگر از جنس ادبیات باشد یا تاریخ یا جغرافیا چنان‌که یک دختر یا پسر دانش‌آموز نوجوان با خواندن یک رمان عامه‌پسند آن را تجربه می‌کند. لذت مطالعه اگر زیر زبان مخاطب عام رفت، حرارت اولیه کتابخوانی و زغال اول منقل اعتیاد به کتاب روشن شده و در ادامه باید با اندکی مراقبت، حرارت زغال را افزایش داد تا قرمز شود و گُر بگیرد و تبدیل به شعله و در ادامه هم آتش شود. ادبیات و آثار عامه‌پسند با مخاطب عامی که هیچ سر و کاری با کتاب ندارد دقیقا همین کار را می‌کند. مخاطبی که هیچ سر و کاری با کتاب ندارد با ادبیات عامه‌پسند، ‌لذت و حظی را تجربه می‌کند که فی‌المثل با دیدن یک فیلم در سینما به آن می‌رسد. این تجربه و حظ را باید ارج نهاد و گرامی داشت. خروجی این کار یعنی بالارفتن مهارت و سواد رسانه‌ای شهروندان عام یک جامعه!عامه‌پسندها فارغ از انتقاداتی که می‌توان به آنها داشت و حتما هم به آنها وارد است، ورسک‌های ادبیات و کتابند. ورسک‌هایی که قرار است بین فرهیخته‌نمایانِ بعضا متبختری که آن سوی دره دانایی ایستاده و رای به بطلان هر خواندنی جز خواندن علمی می‌دهند و عموم مردمی که این سوی دره دانایی ایستاده و به کار و بار و زندگی روزانه خود مشغولند، پل بزنند. عموم مردمی که همیشه تاریخ شانه زیر بار امانت الهی و انبیا و کاروان حق داده‌اند. قدر ورسک‌های کتاب و ادبیات را بدانیم.

 * نویسنده: محمدصادق علیزاده، روزنامه نگار

مرتبط ها