کد خبر: 47045

«فرهیختگان» گزارش می‌دهد

مرگ کودتای آمریکایی در بولیوی

امیر تفرشی، کارشناس مسائل آمریکای لاتین در گفت‌وگو با «فرهیختگان»: مورالس به پشتوانه مردمی‌اش اطمینان داشت

پیروزی نامزد جنبش به‌سوی سوسیالیسم در انتخابات ریاست‌جمهوری بولیوی، بر ادعای آمریکایی ها که «نه سوسیالیسم به قدرت بازخواهد گشت نه اوو به بولیوی» خط بطلان کشید .

به گزارش «فرهیختگان»، آمریکای لاتین، سرزمین کودتاهای دولت آمریکا، یک‌بار دیگر توانست یک دولت کودتایی را کنار بزند و قطار دموکراسی‌اش را در ایستگاه بولیوی بار دیگر وارد ریل مردم کند. در تازه‌ترین انتخابات ریاست‌جمهوری در بولیوی که توسط دولت روی‌کارآمده بر اثر کودتا برگزار شد، «لوئیس آرسه» نامزد حزب «جنبش به‌سوی سوسیالیسم (MAS)» و از افراد نزدیک به «اوو مورالس» رئیس‌جمهور سابق این کشور با کسب اکثریت آرا و فاصله‌ای قابل‌توجه از نامزد ناکام مورد حمایت غربگرایان پیروز انتخابات شد. این نتیجه درحالی رقم خورده که در 10نوامبر 2019 مورالس پس از پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری، با کودتایی آمریکایی مجبور به استعفا شد و به‌همراه خانواده‌اش ناچار به خروج از کشور و اقامت در مکزیک شد. بسیاری این اقدام او را هوشمندانه می‌دانستند چراکه درصورت برگزاری هر انتخاباتی در بولیوی، رئیس‌جمهور بعدی فردی همسو با مورالس خواهد بود. مورالس در ۱۳سالی که قدرت را در بولیوی در دست داشت، خدمات بی‌نظیری کرد و توانسته بود جمعیت بومی‌ کشور را از حاشیه‌نشینی و تبعیض خارج کرده و فاصله میان فقر و ثروت را به‌میزان محسوسی کاهش دهد. انتظار مورالس کمتر از یک‌سال بعد در نیمه‌شب یکشنبه به وقت محلی به پایان رسید؛ جایی که مقام‌های بولیوی رسما «لوئیس آرسه» وزیر اقتصاد دولت مورالس را به‌عنوان پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام کردند. در این انتخابات آرسه موفق به کسب ۵۲.۲درصد از آرای انتخاباتی شد. «کارلوس مسا» رئیس‌جمهور اسبق این کشور و رهبر حزب جامعه مدنی نیز ۳۱.۵درصد از آرای انتخاباتی را به دست آورد. این فاصله البته غیرقابل باور نبود و پیش از این نظرسنجی‌های پای صندوق‌های رای انتخابات ریاست‌جمهوری بولیوی نشان داده بود که آرسه با کسب بیش از ۵۲درصد از آرا پیروز شده است. انتخابات بولیوی تاکنون دوبار به بهانه‌های گوناگون ازجمله شیوع کووید-۱۹ و شکست مذاکرات بین دو جناح سه‌مرتبه به تعویق افتاد تا سرانجام دادگاه عالی انتخاباتی بولیوی به‌صورت یک‌جانبه و بدون رای‌گیری در پارلمان، ۱۸اکتبر (۲۷ مهر) را برای برگزاری این رویداد مهم سیاسی انتخاب کرد.

در دور قبلی انتخابات ریاست‌جمهوری بولیوی در سال 2019 نیز نتایجی نزدیک به انتخابات 2020 رقم خورده بود. در دور اول این انتخابات مورالس موفق به کسب 48درصد از آرا شد درحالی که رقیب وی کارلوس مسا تنها 36.5درصد آرا به خود اختصاص داده بود. با برگزاری دور دوم انتخابات، مورالس با کسب 60درصد آرا پیروز شد. پس از پیروزی او، مخالفان مدعی شدند هر دو دور انتخابات فاقد وجاهت قانونی بوده و در آن تقلب‌های گسترده‌ای رخ داده است. این ادعا باعث بروز ناآرامی‌های چندهفته‌ای در بولیوی شد. درنهایت معترضان که حمایت مقامات آمریکایی را نیز به‌همراه داشتند، پس از سه‌هفته اعتراضات خیابانی به خانه مورالس و خواهر وی حمله کرده و این دو خانه را غارت کردند و به آتش کشیدند. با این اقدام غربگرایان فضایی از وحشت در فضای سیاسی بولیوی شکل گرفت به‌گونه‌ای که برخی مسئولان مهم این کشور به‌دلیل نگرانی از آسیب رسیدن و کشته شدن خود و خانواده‌شان از سمت‌های خود استعفا کردند. اقدامات ساختارشکنانه غربگرایان درنهایت باعث شد مورالس از مقام خود استعفا کند. براساس قانون، پس از استعفای مورالس باید آدریانا سالواتیه‌را، رئیس مجلس سنای بولیوی که هم‌حزبی وی بود رئیس‌جمهور موقت بولیوی می‌شد اما وی به‌دلیل ترس از دست دادن جان خود و خانواده‌اش حاضر به قبول این مسئولیت نشد و همراه با مورالس به مکزیک رفت تا نایب‌رئیس مجلس سنا که طبق معمول از حزب رقیب انتخاب می‌شد، به ریاست‌جمهوری برسد. این‌گونه طرفداران آمریکا برای غلبه بر دموکراسی و هدایت آن در مسیر دلخواه خود با ایجاد ترس علیه خواست مردم بولیوی دست به کودتای خون‌بار زدند. در جریان حوادث پس از کودتای 2019 بولیوی نظامیان غربگرای حامی نایب‌رئیس مجلس سنا ده‌ها تن از طرفداران مورالس را که در اعتراض به کودتا دست به تظاهرات زده بودند به گلوله بسته و ده‌ها تن از آنان را کشتند. اکنون اما برای بار دوم ورق در بولیوی برگشت. با برگزاری انتخابات جدید توسط دولت غربگرایان در بولیوی مشخص شد ادعاهای آنان نادرست و فاقد هرگونه وجاهتی بوده است.

کارلوس مسا، نامزد اصلی غربگرایان در انتخابات‌های ریاست‌جمهوری بولیوی تقریبا در تمامی دوران سیاسی خود در دو دهه اخیر سیلی از ناکامی‌ها را تجربه کرده است و تنها از حمایت سفیدپوستان ثروتمند و طرفداران خصوصی‌سازی در این کشور بهره می‌برد. گروهی که نهایت قدرت‌شان رای 31درصدی به وی بوده است. عملکرد فاجعه‌بار مسا در مسئولیت‌های حکومتی سابقه بدی در ذهن مردم این کشور برجای گذاشته است. کارلوس مسا از سال 2003 تا سال ۲۰۰۵ رئیس‌جمهور بولیوی بوده است. وی تنها پس از ۲۰ماه ریاست، به‌دلیل افزایش تظاهرات ضددولتی، از پارلمان بولیوی خواست با درخواست استعفایش موافقت کند.

  بازگشت رهبر محبوب

همزمان با ناکامی دولت کودتاچیان در لاپاز، اوو مورالس رئیس‌جمهور محبوب و سابق این کشور گفته به بولیوی بازخواهد گشت. پیروزی سوسیالیست‌ها و قصد مورالس برای بازگشت به کشورش شکستی بزرگ برای واشنگتن است. آمریکا پس از موفقیت کودتا در بولیوی در پیامی مداخله‌جویانه مدعی شده بود «نه جنبش سوسیالیسم به قدرت بازخواهد گشت نه اوو به بولیوی.» حالا اما هم سوسیالیسم بازگشته و هم او درحال بازگشت است و آنان که رفتنی شده‌اند غربگرایان مورد حمایت واشنگتن هستند. سوسیالیت‌ها پس از پیروزی در انتخابات بر یک چیز تاکید دارند و آن‌هم اینکه آنان بار دیگر توانسته‌اند با مقاومت خود دموکراسی و امید را احیا کنند. لوئیس آرسه رئیس‌جمهور منتخب در نخستین سخنرانی خود پس از اعلام نتایج اولیه و اعلام پیروزی‌اش گفت: «ما دموکراسی و امید را احیا کردیم. بولیوی بار دیگر به دموکراسی گره خورده است. ما تعهد خود برای همکاری با سازمان‌های اجتماعی را تصدیق کردیم و می‌خواهیم یک دولت وحدت ملی بسازیم.»

مورالس نیز در اظهارنظری درباره انتخابات اخیر کشورش با اشاره به پیام آمریکا مبنی‌بر اینکه «نه جنبش سوسیالیسم به قدرت بازخواهد گشت نه اوو به بولیوی» اطمینان داد که این برنامه‌ای است که آنها درنظر دارند. مورالس با اشاره به برنامه ملی‌سازی و سپس صنعتی‌سازی بولیوی در دولت خود تاکید کرد به لطف اتحاد ملت بولیوی، گروه‌های افراطی راستگرا موفق به حذف جنبش پیش به‌سوی سوسیالیسم در این کشور نشدند.

  فرمان آمریکای لاتین به چپ می‌چرخد

سال گذشته میان جشن و پایکوبی چپگرایان در آمریکای لاتین ناگهان مصیبتی دامنگیر سوسیالیست‌های لاتینی شد. درست در لحظه شادی پیروزی چپ‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری آرژانتین، راستگرایان طرفدار غرب در بولیوی دست به کودتا علیه انتخاب مردم زدند.  با این وجود کمتر از یک‌سال پس از این فجایع، نیروهای مردمی بولیوی بار دیگر با پیروزی در انتخابات به قدرت بازگشته‌اند. برای بررسی وضعیت بولیوی با امیر تفرشی، کارشناس مسائل آمریکای لاتین گفت‌و‌گو کرده‌ایم. در ادامه این گفت‌و‌گو را می‌خوانید.

بنابر نتایج اولیه انتخابات بولیوی، لوئیس آرسه، وزیر اقتصاد دولت مورالس با کسب اکثریت آرا به ریاست‌جمهوری رسیده است. باتوجه به کودتای سال 2019 و در دست‌گیری قدرت توسط غربگرایان یا توسل به زور که حتی دست به کشتار معترضان طرفدار اوو مورالس زدند، چگونه غربگرایان در انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 درحالی‌که قدرت را در دست داشتند، حاضر به واگذاری آن شدند؟

در ابتدا باید به نکته‌ای درباره نتایج اعلام‌شده اشاره کنم. نتایج اولیه انتخابات تا این لحظه (دوشنبه) توسط نهادهای مسئول برگزاری انتخابات منتشر نشده است. نتیجه‌ای که درحال حاضر منتشر شده و طبق آن آرای لوئیس آرسه 52 درصد محاسبه شده، براساس نظرسنجی یک موسسه بیطرف است. این موسسه البته مورد تایید هر دو طرف انتخابات قرار دارد. در نظرسنجی صورت‌گرفته از 150 هزار نفر نظرخواهی شده که برای رای دادن به مراکز رای‌دهی مراجعه کرده بودند. براساس این نظرسنجی نامزد سوسیالیست‌ها می‌تواند بیش از 50 درصد آرا را کسب کرده و در دور اول پیروز انتخابات شود. در نظرسنجی‌هایی که پیش از انتخابات توسط موسسات مختلف برگزار شده بود نیز پیش بودن جریان مورالس، تایید شده بود. باوجود این، دستیابی به رای بالای 50 درصدی توسط سوسیالیست‌ها مورد تردید برخی از نظرسنجی‌ها قرار داشت. در عین‌حال چنین نظرسنجی‌هایی نیز گرچه آرای لوئیس آرسه را زیر 50 درصد برآورد می‌کردند، اما باتوجه به اینکه وی بیش از 10 درصد از رقیب خود فاصله داشت، برمبنای قوانین انتخاباتی وی را پیروز انتخابات پیش‌بینی می‌کردند.

تا این لحظه [عصر دوشنبه] تنها 16 درصد آرا به‌صورت رسمی ثبت شده و بعید است سازمان انتخابات بولیوی قبل از سه‌شنبه یا حتی چهارشنبه بخواهد آرای نهایی را تایید کند. باوجود این، خانم خآنینه آنیس که پس از کودتای اکتبر 2019 رئیس‌جمهور موقت بولیوی بوده، در توئیتی تلویحا پیروزی لوئیس آرسه را تبریک گفته است. براساس این شواهد می‌توان گفت جریان مورالس در دور اول انتخابات به پیروزی دست یافته است.

درباره اینکه چگونه جریان غربگرا که با کودتا بر سرکار آمده راضی به رها کردن قدرت خواهد شد باید گفت همین جریان در جریان کودتای اکتبر 2019، و استعفای مورالس، استنادش به تقلب در انتخابات بود. دستاویز جریان غربگرا در انتخابات 2019 جابه‌جایی 1.5 درصد آرا بود، اما امروز این جریان درحالی‌که خودش انتخابات را برگزار کرده است، دیگر نمی‌تواند به تقلب اشاره کند و بهانه‌های انتخابات دیگر کارآیی ندارد. فاصله آرا نیز به میزانی است که راه هرگونه بهانه‌جویی را مسدود می‌کند. این آرا نشانگر یک واقعیت در جامعه بولیوی است. این واقعیت در طول حدود 15 سال گذشته همواره در انتخابات‌های متعدد، اثبات شده است. اکثریت جامعه بولیوی همچنان اعتقاد دارند خط‌مشی سیاسی و اقتصادی پایه‌گذاری‌شده توسط مورالس که برمبنای یک اقتصاد مستقل و ملی است، بهترین مدل اداره بولیوی است. قاطبه مردم طرفدار این ایده هستند، زیرا اکثریت مردم بولیوی از این سیاست‌ها منتفع شده‌اند. بولیوی کشوری است که باوجود دارا بودن منابع عظیم انرژی و معادن بزرگ و متعدد، اکثریتی فقیر دارد. این کشور دومین کشور صادرکننده گاز در آمریکای لاتین است.

در دوران تسلط غربگرایان بر بولیوی آ‌نها منافع کشور را به خارج منتقل می‌کردند و به همین دلیل مردم از منابع کشورشان بهره چندانی به‌دست نمی‌آوردند. در این شرایط بیشتر منافع بولیوی به شرکت‌های بین‌المللی و دولت‌های خارجی می‌رسید. طعم تغییری که مورالس در بولیوی ایجاد کرده، برای مردم باقی مانده است. در یک‌سال اخیر دولت کودتا در بولیوی نتوانست اقدامی انجام دهد و سطح بیکاری در این کشور هشت درصد افزایش پیدا کرد. البته بحران کرونا هم باعث شد ناکامی و شکست کودتاچیان مسجل‌تر شود. با این وضعیت حزب به‌سمت سوسیالیسم که متشکل از وزیر اقتصاد و دارایی مورالس به‌عنوان رئیس‌جمهور و وزیر خارجه او به‌عنوان معاون اول است، درحال بازگشت مجدد به قدرت است.

در جریان کودتای سال 2019 بولیوی نیروهای ارتش اعلام کردند بهتر است مورالس از قدرت کنار برود. دیگر نیروهای مسلح بولیوی نیز موضعی مشابه را اتخاذ کرده و تن به خواسته غربگرایان دادند. در اینجا چند سوال مطرح می‌شود؛ نخست منش و گرایش ارتش در بولیوی است. آیا نیروهای مسلح بولیوی تحت سیطره سفیدپوستان و غربگرایان قرار دارند؟ آیا مورالس در دوران حکومت خود دست به تغییرات در ارتش زده بود؟ آیا حزب سوسیالیست بولیوی دست به تغییرات نرم در ارتش خواهد زد؟

درباره ایجاد گروه‌های مسلح مردمی باید گفت ساختار اجتماعی بولیوی اصلا قابل‌مقایسه با ونزوئلا نیست. بنابراین لزوما نوع اقداماتی که در یک کشور آمریکای لاتین انجام شده، در کشور دیگر این منطقه کارساز نیست. این دو کشور مشابهت اجتماعی ندارند و ساختار طبقاتی و فرهنگی این دو نیز متفاوت است. نکته دوم اینکه اساس همه ارتش‌ها در آمریکای لاتین باتوجه به ساختاری که از گذشته داشته‌اند، عمدتا راستگرا است. ژنرال‌های ارتش و نیروهای باسابقه ارتش‌های آمریکای لاتین به‌دلیل آنکه عمدتا در مدارس و آموزشگاه‌های آمریکایی تحصیل کرده‌اند یا حداقل برخی از دوره‌های آموزشی را در این کشور گذرانده‌اند، راستگرا هستند.

نکته سوم آنکه مورالس برخلاف آنچه درباره بی‌توجهی او به تغییر ساختار ارتش گفته می‌شود، تقریبا به‌صورت ثابت هرسال فرماندهان ارشد نظامی کشور را عوض می‌کرد. مسئولیت‌هایی مانند فرمانده ارتش، فرمانده پلیس و... همواره درحال تغییر بودند. اینگونه نبود که افراد در این مسئولیت‌ها به‌صورت طولانی باقی بمانند و بتوانند توطئه طولانی‌مدتی را تدارک ببینند. این اقدام هم براساس تجربیاتی بود که مورالس از دیگر کشورها فراگرفته بود. در سال گذشته چیزی که اتفاق افتاد این بود که نیروی پلیس و نه ارتش، از دستورات سرپیچی کرد. ارتش تا روزی که مورالس کشور را ترک کرد، جانب طرفی را نگرفت و بی‌طرف ماند. حتی کودتاگران ادعا می‌کردند ارتش درحال سرکوب اعتراضات آنهاست. مساله این بود که مورالس در آن مقطع تشخیص داد تداوم حضورش در قدرت و حتی باقی ماندنش در کشور اولا می‌تواند باعث کشتار و خونریزی بیشتر شود و ثانیا براساس شناختی که او از کشورش داشت، تشخیص داد از قدرت خارج شود و مجددا تلاش کند ازطریق فرآیندی دموکراتیک به قدرت بازگردد، زیرا او به پشتوانه مردمی خود اطمینان داشت. صحت این تشخیص را می‌توان درحال حاضر مشاهده کرد. مشخص بود که نیمی از مردم بولیوی قطعا حامی مورالس هستند.

این پشتوانه مردمی برای مورالس درحالی به‌دست آمده بود که تمام تلاش مخالفان این بود تا با کارشکنی پشتوانه مردمی سوسیالیست‌ها را از بین ببرند یا تضعیف کنند. مخالفان حتی در میان صفوف طرفداران رئیس‌جمهور نفوذ کرده و سعی کردند بین احزاب و جریانات سرخپوست و بومی بولیوی اصطکاک ایجاد کنند، اما کاری از پیش نبردند.

با بازگشت سوسیالست‌ها تلاش‌ها برای تغییر در نیروهای مسلح بولیوی تشدید خواهد شد؟

طبیعتا زمانی که سوسیالیست‌ها قدرت را در دست بگیرند، براساس مقتضیات دست ‌به اصلاحاتی در سطوح سیاسی و اقتصادی خواهند زد. بولیوی درحال حاضر در حوزه اقتصاد با مشکلات شدیدی روبه‌رو است. لوئیس آرسه با شعار اول مردم در انتخابات شرکت کرد و اعلام کرد مسائل مربوط به مردم اولویت خواهد بود. آرسه پس از دراختیار گرفتن پست ریاست‌جمهوری با بحران کرونا و پیامدهای آن بر سلامت مردم و بیکاری روبه‌رو است. طبیعتا سوسیالیست‌ها تغییراتی نیز در حوزه نظامی براساس تجربیات یک‌سال اخیر خواهند داشت.

تشکیل گروه‌های نظامی مانند آن چیزی که در ونزوئلا اتفاق افتاد، ممکن نیست. در ونزوئلا دولت موفق شد نیروهای نظامی میلیونی بولیواری را تشکیل دهد، اما چنین اتفاقی به‌دلیل ساختار متفاوت اجتماعی بولیوی قابل پیاده‌سازی در این کشور نیست. حزب مورالس که مس نام دارد و به طرفداران آن مسیست می‌گویند، دارای جریاناتی نظامی در درون خود است. حتی پس از کودتا جریان غربگرا این گروه‌ها را متهم به خرابکاری می‌کرد. این گروه‌های نظامی در مقاطعی نیز دست به مسدودسازی و بستن مسیرهای حمل‌ونقل در بولیوی زدند. البته ساختار گروه‌های نظامی چپگرای بولیوی مانند ونزوئلا رسمی نیست، اما به‌هرحال مورالس از چنین ظرفیت‌هایی برخوردار است.

در سال‌های اخیر شاهد برکناری چپگرایان در کشورهای آمریکای لاتین در انتخابات‌ها یا با توسل به زور بوده‌ایم؛ همانند اتفاقات بولیوی یا برکناری دیلما روسف در برزیل و افزایش فشار به ونزوئلا. با اینحال پس از مدتی کوتاهی بار دیگر چپ‌ها از طریق قانونی در کشورهایی مانند آرژانتین، مکزیک و بولیوی بازگشته‌اند. آیا می‌توان گفت چپگرایی به اندیشه‌ای غالب در آمریکای لاتین تبدیل شده است؟

آن چیزی که در ایران به‌عنوان چپ می‌شناسیم و درباره آن بحث می‌کنیم، لزوما شبیه جریانات چپگرای آمریکای لاتین نیست. در آمریکای لاتین از جریانی که همسو با آمریکا نباشد و راستگرایی اقتصادی نداشته باشد، به‌عنوان چپ یاد می‌شود. چپگرایان آمریکای لاتین بیش از آنکه بخواهند چپ باشند و آموزه‌های اقتصادی سوسیالیستی را بخواهند در کشورشان پیاده کنند، جریاناتی ملی و ناسیونالیستی هستند که زیر بار دستورالعمل‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول نمی‌روند. گروه‌های سیاسی سرخپوستان، بومی‌ها و گروه‌های قومی، جنبش‌های ملی و جنبش‌های محیط‌زیستی در آمریکای لاتین چپ نامیده می‌شوند. هر گروهی که در آن همراهی با آمریکا، کشورهای شمال و دستورالعمل‌های بین‌المللی پول نباشد، چپ نامیده می‌شود. در بولیوی، مورالس اساسا نظامی سوسیالیستی پیاده نکرده است. اگرچه حزب مورالس عنوان به‌سوی سوسیالیسم دارد، اما قواعد سوسیالیسم را در بولیوی اجرا نکرده است. مالکیت به هیچ عنوان در این کشور محدود نشده است. بخش خصوصی بولیوی از سال 2006 که مورالس به قدرت رسید، همواره در پروژه‌های بزرگ ملی نقش داشته است. فعالیت بخش خصوصی و مالکیت بخش خصوصی در بولیوی که مورالس و حزب به‌سمت سوسیالیسم در آن حکومت داشته، همواره در جریان بوده است. بهتر است بگوییم گروه‌های چپگرای آمریکای لاتین دنبال اجرای ایده‌هایی بوده‌اند که از «نئولیبرالیسم» فاصله دارد؛ یعنی به‌دنبال دخالت دولت در ساماندهی اقتصاد ملی هستند و اینگونه نیست که بخواهند نقش دولت را در هدایت اقتصاد کمرنگ کنند. چپگرایان آمریکای لاتین همزمان نیز به‌دنبال ارائه خدمات اجتماعی به مردم به‌صورت ارزان یا رایگان هستند؛ چیزی که دولت‌های راستگرا مخالف آن هستند.

عامه مردم مدل‌های اداره دولت توسط گروه‌های چپ آمریکای لاتین را مدل‌های مفیدتری برای اداره کشور تشخیص داده‌اند. طبقات ضعیف این منطقه از منافع کشور در زمان چپگرایان بهره‌مندتر شده و زندگی راحت‌تری داشته‌اند. به همین دلیل به‌رغم نواقص دولت‌های چپگرا حامی و طرفدار آنها هستند.

طبقات اجتماعی غربگرا که طبقاتی مالی بالای جامعه به حساب می‌آیند، مخالف اقدامات چپگرایان هستند، زیرا می‌گویند دولت درحقیقت ثروت عمومی را توزیع می‌کند و چون طبقات ضعیف جمعیت بیشتری دارند، نفع بیشتری از این توزیع می‌برند و طبقات بالا از بهره کمتری برخوردار می‌شوند. جمعیت این گروه نیز در کشورهای آمریکای لاتین متفاوت است و گاهی در کشوری مانند ونزوئلا تعداد این اعضا با مخالفان‌شان 50 به 50 است. در آرژانتین نیز همینگونه است. جریان چپگرایان حتی گاهی با یک درصد رای بیشتر دولت را به‌دست می‌آورند. نکته مهم این است که قشر ضعیف که بیش از نیمی از این کشورها را تشکیل داده‌اند، طعم شیرین خدمات و توزیع ثروت را چشیده‌اند.

در جایی مثل برزیل نیز در نظرسنجی‌های پیش از آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری لولا داسیلوای چپگرا فاصله‌اش با بولسوارانو راستگرا 15 تا 20 درصد بود. برای او اتهامات اقتصادی درست کردند و او را به زندان انداختند و اجازه ندادند در انتخابات ثبت‌نام کند، وگرنه راستگرایان در برزیل نیز به قدرت نمی‌رسیدند. چنین اتفاقی در سال گذشته می‌توانست در آرژانتین نیز رخ دهد. خانم کریستینا فرناندز که گزینه اصلی چپگرایان آرژانتینی بود، حدس زد که احتمال دارد مانع از شرکتش در انتخابات شوند، زیرا پرونده‌های گشوده‌ای در دادگاه داشت؛ حدسی که درست از آب درآمد، به همین دلیل فرد دیگری را انتخاب کردند که وی توانست در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شود. در ماه مارس نیز ما شاهد برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری اکوادور خواهیم بود که احتمال پیروزی چپگرایان در آن وجود دارد. البته چهار سال پیش نیز جریان چپ در انتخابات پیروز شد، اما خیانت رئیس‌جمهور برگزیده باعث شد کشور به‌سمت راستگرایی برود. درحال حاضر بیشترین آرا براساس نظرسنجی‌ها به نفع چپگرا در اکوادور است و پیش‌بینی می‌شود بار دیگر فرمان در این کشور نیز به‌سمت چپ بگردد.

* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار

 

مرتبط ها